ادامه پست قبلی:
در چنین شرایطی که اکثر مردها به خاک تردید افتاده بودند و زمینگیر تحلیلهای تاریک شده بودند تا امام مشعل هدایت را تنهای تنها روشن نگه دارد، فقط یک #علیا_مخدّره بود که قیام کرد تا به همهی مردنماها ثابت کند راه، همانی است که امام میرود و نبض توحید و خداپرستی همانجایی میزند که #علیبنموسی قدم میگذارد. رفت تا ثابت کند اقامهی کلمهی حق فقط با دستان فرزند محمّد و علی ممکن است و مجاهده از همان شمشیری میچکد که در دستان اهالی ذوالفقار باشد. تحمل راه مدینه تا قم برای مخدّرات نجیبی که خانهی پیامبر از آنها روشنایی میگرفت، کار راحتی نبود اما وقتی مسأله، نصرت امام معصوم باشد، معصومهی موسی بنجعفر همان کاری را میکند که فاطمهی حیدر انجام داد. حالا میشود حدس زد که چرا در خاندانی که دخترها در نوجوانی ازدواج میکردند، کریمهی اهلبیت با وجود هفده هجده باری که به بهار آبرو داده بود، به خانهی بخت نرفت. عابد و عالم و زاهد زیاد بودند ولی مگر مردی پیدا میشد که در عرصهی مجاهده و نصرت و قیام، کفوی برای فاطمهی معصومه شود؟! حالا میتوان تخمین زد که چرا از بین اینهمه امامزاده ـ که همهشان واجب التعظیم هستند ـ فقط برای زیارت ملیکهی قم است که روایت خاصّ نقل شده و این بانو را همسنگ عباسبنعلی و علیاکبری قرار داده که در اوج غربت، امام را رها نکردند. همان سلسله سند نورانی و درجه یک را میگویم که این کلام برادرش را از پیچهای تاریخ عبور دادهاند و به ما رساندهاند: «سعد بن سعد اشعری قمی میگوید از حضرت رضا دربارهی خواهرش سوال کردم. فرمود: «هر کس او را زیارت کند، بهشت خدا مال او خواهد شد.»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ این غزلگریهها که میبینی، آنِ شعر است شعر آیینی
زندهام با همین جهانبینی، ای جهان من! ای «جهانبانو»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✳️ پی نوشت: تحلیل علیلی بود از قیام حضرت کریمه که تقدیمش میکنم به عتبههای آهنی و سبزرنگ رواقش که حالا دیگر عوضشان کردهاند؛ مخدّرهای که گمان میکنم اگر تمامی فقهای شیعه در بهشت هم دور هم جمع شوند و عقلهای نورانیشده به نور اهل بیت را روی هم بریزند، باز هم به فهم درجاتش نمیرسند. البته مهمتر از تحلیل، تطبیق آن به شرایط روز و امتحانات فعلی جامعه ی شیعه است که امروز، جنسی اقتصادی پیدا کرده. در فایل صوتی ای که کانال حسینیه اندیشه به تاریخ شانزده آذر نود و هشت بارگذاری کرده، این تطبیق هم تا حدودی انجام شده.
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
@msnote
پنج شنبه است و موقع ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
🍃دلخوشند به این پنجشنبه ها
به یک فاتحه به یک صلوات ،
یک خدا بیامرزدش🌹
🌺همین ها برایشان یک
دنیاست در آن دنیا ✨
🍁به یاد همه عزیزان آسمانی
رَحِمَ اللّه مَنْ یَقْرَا الفاتحه مَعَ الصَّلوات
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️لنگهی سمت چپی ِ آن در✳️
وقتی اوضاع ِ همیشه خرابت به جاهای ناجور میرسد، خودت را میبینی که از «کوچهی ارک» و «خیابان ارم» سر درآوردهای یا داری «پل آهنچی» را سلانه سلانه طی میکنی. فرقی نمیکند که از «صحن صاحبالزمان» وارد شوی یا اذن دخول را در کنار «مسجد اعظم» بخوانی یا حتی مسیر «صحن عتیق» را انتخاب کنی؛ مهم این است که همهی این راهها به ضریح ختم میشود. همانجایی که عقل ناقصم میگوید مَحرمی برای محرومیتهاست. آدم اگر کمبودهایش را به کسی بگوید، یا بیآبرو میشود یا خجالت میکشد یا نگران است که شاید یک روزی سرّش فاش شود و تازه آخرش هم فقط درددل کرده و معلوم نیست چیزی نصیبش شده باشد. اما تو میروی و به آن شبکههای مهربان میچسبی و همهی نداشتههایت را فریاد میزنی و برای هزارمین بار میگویی که من تمام شدهام...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
بعد بدون آن که تحقیرت کنند یا بخاطر فرصتهای از دسترفته سرزنش شوی یا بیوفاییها و دروغهایت را به رویت بیاورند، باز هم دستهای خالیات را پُر میکنند و روی همهی زخمهایی که به قلب و روح و فکرت زدی، مرهم میگذارند. مخصوصاً اگر زیارت پدر را پیش دختر بخوانی ـ مگر چه فرقی هست بین مزار پدر و مضجع دختر؟! ـ و در حین صحبت کردن با موسیبنجعفر، به ضریح فاطمهاش اشاره کنی: عائذاً بقبرک لائذاً بضریحک ...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
... اینقدر حالت خوب میشود که دیگر بلند میشوی و همینطور که داری اشکهایت را پاک میکنی، لبخند میزنی و کیف میکنی از زندگی در شهری که حرم دارد. وای که اگر بدانی این چهار کلمه یعنی چه: «شهری که حرم دارد» سرخوش و سرحال به کفشدار سلام میکنی و داری کفشت را تحویل میگیری که یادت میافتد یکی از سختترین کارها و پیچیدهترین ظرایف ِ دینداری، حفظ «حالت تقصیر» است و اینکه همیشه به دستگاه خدا بدهکاری و چقدر کم گذاشتهای.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
انگار طراح ِ در خروجی هم همین را بلد بوده. کدام در را میگویم؟ همان در بزرگ چوبی و دو لنگهای که به طرف پارکینگ شرقی باز میشود و شبستان امام را به خیابان ارم متصل میکند. همین که میآیی در را ببوسی و از حرم خارج شوی، نوشتهای را که روی لنگهی سمت چپی ِ آن در حک شده، میخوانی:
*عجب راهی است راه عشق کآنجا / کسی سر بَر کند، کش سر نباشد*
بعد دستی به گردنت میکشی که هر روز کلفتتر شده بدون آن که به تیزی ِ تیغ عادت کرده باشد و سری که دیگر روی گردنت سنگینی نمیکند... و به کریمه میگویی: تا کی میخواهید اینقدر به ما لطف کنید و به فکرمان باشید؛ بدون اینکه ما ـ حداقل ـ به اندازهی راه ِ مدینه تا قم، برایتان زجر کشیده باشیم؟
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
از خط خطیهای همسایهی پانزده سالهتان که *هیچ وقت* از حرم شما دست خالی برنگشته است ...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_معصومه
#قم_عزیزم
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️تفسیری دلبخواهی از «از دامن زن است که مرد به معراج میرود»✳️
✅ من که خودم را پیش شما بیآبرو کردهام؛ کاش میشد این کلمهها را جلو فرستاد. از کنار مسجد اعظم رد بشوند و برسند به مسجد بالاسر و بیفتند روی آن عتبههای آهنیِ قدیمی که هر چقدر رنگ سبز بخورند، باز هم رنگها را کنار میزنند و قدمتِ خودشان را نشان میدهند. بعد...
ادامه👇👇👇
@msnote
... بعد از همان یکی دو تا پلّهی رواق اصلی پایین بیایند و نگاهی به ضریح بیندازند و بگویند:
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
صاحبانِ ما واژههای روی کاغذ نوشته شده یا روی زبان آمده یا توی گلو رسوبکرده، به امیدی آمدهاند پیش شما. به خانه و خانواده و شهر و شغل خودشان دلبسته بودند اما از همهی دلبستگیها کَندند چون ندای شما را شنیدند که: «و أتونی بأهلکم أجمعین... با همهی کسان خود، پیش من بیایید» این دعوت کریمانه را شنیدند و پیش شما آمدند که خودتان بزرگشان کنید و با تربیت شما، نمونهی همان تمثیلی بشوند که حضرت باقر فرمود مقصود خدا از آن، شیعیان اند: «کزرع اخرج شطئه ... یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار... مانند نهالی که جوانهی خود برآورد تا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را [از رشد خود] به شگفت آورد [خداوند مؤمنان را به این صورت تقویت می کند] تا به وسیلهی آنان، کافران را به خشم اندازد». میخواستند به مدد شما بهدردبخور بشوند و کافران را پُر از خشم کنند و اینطوری از شما نشان شیعهشدن بگیرند...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
ـ اگر دیروز و امروز، مردانی پیدا شدند که سینه ستبر کردند و روی پای خودشان ایستادند و دنیا را به شگفت آوردند و دستگاه کفر را از خشم و غیظ به لرزه انداختند، به برکت تربیت مادرانهی شما بوده که در عصر غیبت، پشت و پناهِ نوّاب عامّ حضرت ولیعصر بودهاید و زیر بغل حوزهی قم را گرفتهاید تا کمکم بزرگ شود. گریههای هر شبِ #خمینی کنار ضریح جدّتان در نجف که به کنار؛ شما هم «بنت امیرالمؤمنین» هستید و بین پیرغلامها ایمان و یقین پخش میکنید. بخاطر همین من میگویم پیرمرد آن جملهی معروفش را دربارهی هر «زن» و هر «مرد»ی نگفته؛ یعنی اول ضریح شما را در ذهنش مجسم کرده و بعد همان تصویر را در قالب کلمات ریخته: «از دامن زن است که مرد به معراج میرود...»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
#حضرت_معصومه
#قم_عزیزم
#علیا_مخدّره
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
@msnote
هفتم تیر، یادآور شهادت مظلومانه دکتر بهشتی، عالم برومند اسلام و هفتاد و دو تن از پاک ترین و خالص ترین یاران امام و انقلاب اسلامی است.
شهادت بزرگ مردانی که همت خود را برای اعتلای نام ایران اسلامی جزم کرده بودند و اندیشه نورانی خمینی کبیر را که همانا دفاع از اسلام و آرمان های اصیل آن است؛ فریاد می زدند، اما کینه توزان منافق که نابودی نهضت عاشورایی خمینی کبیر را در سر می پروراندند، در اقدامی تروریستی، ملت شریف ایران اسلامی را از فیض وجود بهشتی مظلوم و یاران امام محروم ساختند و در هفتم تیر سال 1360 غمی جانکاه را بر جان عاشقان انقلاب نشاندند.
زهی خیال باطل که نه آن روز و نه امروز، هیچ قدرتی توان نابودی و یا حتی تضعیف این نهضت پرشور را نداشته و ندارد.
اکنون عاشقان ولایت مدار ایران اسلامی سرخوش از می ناب ولایت، در مسیر احقاق حق مستضعفان گیتی ره می سپارند و اعتقاد راسخ دارند که: ان الباطل کان زهوقا " و " ان الارض یرثها عبادی الصالحون".
درود خدا بر ارواح مطهر و ملکوتی بهشتی مظلوم و یاران با وفای امام و انقلاب
🔹هفته قوه قضائیه گرامی باد. 🔹
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️همین ضمیرهای مؤنّث مأنوس ...✳️
✅ حال نداشتم تا خیابان اصلی بروم و سراغ یک گلفروشی خوب را بگیرم اما هدیه دادن به کسی که تازه «خادم حرم» شده بود، آداب خودش را داشت. بخاطر همین تنبلی را کنار گذاشتم و راهم را کج کردم. داشتم سعی میکردم که یادم بیاید کیفیت کار کدام مغازه بهتر بود ولی گلفروشیِ تازهتأسیس توی خیابان فرعی، چشمم را روشن کرد و راهم را کوتاه. سریع چپیدم تو. غیر از عطر گل، صمیمیت و خوشصحبتی و ادبِ فروشنده هم مغازه را برداشته بود. همینطور که گلها را تزیین میکرد، خاطره میگفت و لبخند میزد و از مشتریها به هر بهانهای صلوات دشت میکرد. نوبت من که رسید، دو تا رُز قرمزی را که با کلّی تردید انتخاب کرده بودم، روی میزش گذاشتم. وقتی داستانها و شوخیهایش همزمان با تزیین گل تمام شد، به طرف کارتها اشاره کرد و گفت:
ـ به سلامتی مناسبتش چیه؟ کدوم کارت رو انتخاب میکنید که بذارم رو دستهگلتون؟
+ والا نمیدونم کدوم کارت خوبه؛ چون مناسبتش اینه که یکی از بستگان، خادم افتخاریِ حرم شدن.
به وضوح هیجانزده شد. با لبخندی گرمتر از ثانیههای قبلی، نگاه محبّتآمیزی انداخت و غافلگیرم کرد: «به به! پس منم دو تا شاخهی *نرگس* بهتون هدیه میدم و میذارم رو دستهگلتون تا هر وقت خدمت حضرت *معصومه* رفتن، من رو هم یاد کنن.» بعد نرگسها را خیلی عمیق بو کرد و گفت: «خودتون بهتر میدونید که؟ آدم که نرگس بو کنه، صلواتْواجب میشه» و دوباره از من و بقیهی مشتریها صلوات گرفت.
ولی من صلوات را طوری فرستادم که فقط بتوانم بغضم را ردّ کنم. میخواستم به مرد بگویم: عجب کاری کردی مرد! حسابی حرف دلم را زدی. من همیشه فکر میکردم قم یک ربط ویژهای به سامرا دارد و از حضرات عسکریین تا والدهی حضرت حجّت و خواهر حضرت هادی ـ که همگی در کنار هم آرمیدهاند ـ یک تعلّق خاطر خاصّی دارند به کریمهی اهلبیت. مگر نه اینکه حضرت عسکری از سامرّا دستور داد تا در قم مسجدی بسازند که امروز به نامِ نامیِ خودش نام گرفته؟ و مگر نه اینکه که آن نامهی بینظیر را برای قمیها نوشت و مگر برایشان دعای قنوت نفرستاد؟ مگر نه اینکه وقتی وارد حرم شدم و زیارتنامهی نرجس خاتون را خواندم، آن «ضمیرهای مفرد مونث مخاطب» دائما من را به یاد علیامخدّره و زیارتهایی میانداخت که در قم نصیبم شده بود؟ هر کدام از آن «السلام علیک»های سامرّایی وقتی در آخرش کسره میآمد، خاطرهی انکسارهایی را زنده میکرد که در حرم دختر موسیبنجعفر رو میشد و بعد به لطفِ علیامخدّره جوش میخورد؛ همان کسرههایی که مزّهی «کسري لایجبره الا لطفک» میداد. اصلا درستش هم همین است که به خادم حضرت *معصومه* ، گل *نرگس* هدیه بدهند...
ولی هیچکدام از اینها را به آن گلفروش خوشسلیقه نگفتم. فقط خندیدم که: «ممنون بخاطر هدیهی خوبت. دمت گرم که حالمون رو عوض کردی و اینهمه صلوات رو لبهامون آوردی.» از گلفروشی که بیرون آمدم، به جای همهی آن حرفها، به طرف سامرا ایستادم و گفتم: *السَّلام عليكِ يا شبيهةَام موسى و ابْنةَ حَواریّ عيسی* بعد بغضم را رها کردم تا اشکهایم روی شاخههای نرگس بیفتند.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
خیلی سال پیش بود که ضمائر عربی را یاد گرفتم و آن موقع فکر نمیکردم روزی برسد که اینهمه معنا دور و بر شان را بگیرد. ولی دوران غیبت است دیگر! وقتی زیر بار اینهمه نداشتههای بزرگ رفتهایم، تنها دلخوشیمان ضرباهنگ زیارتنامهها و همین ضمیرهای مونّثِ مأنوسی است که بوی شما را میدهند ...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_معصومه
#قم_عزیزم
#علیا_مخدّره
@msnote
مِنها أربعهٌ حُرُم
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فيهِنَّ أَنْفُسَكُم
در حقيقت، شماره ماهها نزد خدا، از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده، در كتاب [علمِ] خدا، دوازده ماه است از اين [دوازده ماه]، چهار ماه، [ماهِ] حرام است. اين است آيين استوار، پس در آنها بر خود ستم مكنيد
جابر میگوید:
از این آیه، از امام باقر سوال کردم. مولایم آه بلندی کشید و گفت:
*قطعا دانستن ماههای حرام، دین قیّم و آیین استوار نیست*؛ چون یهود و نصاری و مجوس وسایر ادیان هم، این ماهها را میشناسند و از اسامی آنان هم مطلعند بلکه ماهها در این آیه ائمهای هستند که برپادارندهی دین خدا هستند...
«سال»، جدم رسول خداست و «ماههای دوازده گانه»ی آن، دوازده امام هستند و آن چهار ماهی که حرام هستند و دین قیّم نیز همانان هستند؛ چهار نفری هستند که یک اسم دارند*: علي أمير المؤمنين، و علي بن الحسين (السجاد)، و *علي ابن موسی* (الرضا) و علي بن محمد (الهادی)، پس إقرار به آنها همان دين قيم است فلا تظلموا فيهن أنفسكم، یعنی به همه آنان معتقد شوید تا هدایت یابید!
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️و قد قعد له السوّال و هو یتصدق علیهم✳️
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ حالا کاری ندارم به بدهکاریِ آن مرد غفاری که بخاطرش به حضرت رضا پناه برد و بگذریم که ابالحسن چهطور با معجزهاش، بدهکاری مرد را پرداخت کرد و چندین دینار اضافه هم به او بخشید. ابرمردی که در توازن قدرت با سیّاسترین خلیفهی عباسی، تک و تنها به پیروزی رسیده و در پایتخت دنیاپرستی، پرچم آخرتگرایی و ایمان را در مقابل نفاق خلیفه به اهتزاز درآورده و مأمون را به رسوایی کشانده، حساب و کتابِ دینار و درهمِ این و آن، از معجزات کوچکش محسوب میشود.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ بیشتر آن جملهای از این ماجرا چشمم را گرفته که مرد غفاری دارد دور و بر خانهی علیبنموسی در مدینه را توصیف میکند و پایینترین حدّ از عقلانیت بشری را به شوق میآورد: «دستور داد بنشینم تا برگردد. منتظر ماندم تا اذان مغرب فرا رسید که ناگهان آن حضرت آمد در حالی که مردم دورهاش کرده بودند... و قد قعد له السُوّال و هو یتصدق علیهم و گدایان سر راه او نشسته بودند و او به آنها صدقه میداد تا اینکه وارد منزلش شد...»
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅گفتم پایینترین حد عقلانیت بشری؛ چون آدمیزاد مملوّ است از نیاز و خواهش و خواست و خلأ و حتی اگر این وضعش را در پوششهای چندلایه و پرستیژهای پوچ مخفی کند، باز هم مشغولِ گدایی از جایی است تا این همه نداری را برایش به دارایی تبدیل کنند. پس عاقلترینها همان کسانی هستند که میروند سراغ پُرترین دست و مهربانترین قلب و بیمنّتترین زبان... و قد قعد له السُوّال و هو یتصدق علیهم گدایان باهوشی بودهاند که میدانستند سر کدام گذر و در راه چه کسی بنشینند. حیف که بعضی موقعها راهی را که شما از آنجا عبور میکنید، تشخیص نمیدهیم اما امیدمان به مهربانی شما و تابیدنتان به کورهراهها که ناامید نشده...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅_ بزرگترین خلأ و خواست و خواهش ما، بههمآوردن این زخم اقتصادی است که دشمن رویش نمک میپاشد تا با نارضایتیها جمع خداپرستان و جامعه شیعه را در هم بکوبد. البته دنیاپرستها به ظاهر اقتصادشان را خوب سامان دادهاند اما ما نمیخواهیم از راه دشمنان شما برویم. این ملت از قدیم پابوسی شما را دوست داشتهاند و نه کس دیگر؛ پس نگذار ذلیلِ نمرودها و فراعنهی ادکلنزده باشیم و گدای سرمایه و تکنولوژی خارجی _که اختیارش به دست قارونهای مدرن افتاده و ملتهای پرقدرت را هم به خاک مذلت انداخته _ شویم... و بکم أخرجنا الله من الذّل... راه درست را خودت پیش پای مسئولان و نخبگان و مردمان ما بگذار و با نورت ظلمتها را بشکن... یا نور الله فی ظلمات الارض...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#علیبنموسی
#امام_رضا
#میلاد_امام_رضا
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
ولادت با سعادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام مبارک
التماس دعا
@msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•••
✳️پاسخی به
سلسله سوالات ِ «أین أین»✳️
✅ حالا نه اینکه همهی دعاها را گشته باشم اما بین دعاهایی که چشمم به نورشان منوّر شده، دو تا دعا هست که توی آنها انگاری دنبال چیز خاص و جای مخصوصی میگردیم. یکی همان اوائل «ابوحمزه» است که «کوش؟ کوش؟» و «کجاس؟ کجاس؟» راه میاندازیم و پشتسرهم «أین؟ أین؟» میگوییم و دقیقاً دنبال جایی میگردیم که «پردهپوشی زیبا» و «گذشت بزرگ» و «گشایش نزدیک» و «فریادرسی پرسرعت» و «مهربانی فراگیر» و «هدیه های برتر» و «موهبتهای گوارا» و «جایزه های گرانقیمت» و «فضل پرعظمت» و «عطای پر ابهت» و «احسان دیرینه» و بالاخره «کرَم»خدا آنجاست:
🔹 أَيْنَ سِتْرُكَ الْجَمِيلُ أَيْنَ عَفْوُكَ الْجَلِيلُ أَيْنَ فَرَجُكَ الْقَرِيبُ أَيْنَ غِيَاثُكَ السَّرِيعُ أَيْنَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ أَيْنَ عَطَايَاكَ الْفَاضِلَةُ أَيْنَ مَوَاهِبُكَ الْهَنِيئَةُ أَيْنَ صَنَائِعُكَ السَّنِيَّةُ أَيْنَ فَضْلُكَ الْعَظِيمُ أَيْنَ مَنُّكَ الْجَسِيمُ أَيْنَ إِحْسَانُكَ الْقَدِيمُ أَيْنَ كَرَمُكَ يَا كَرِيمُ🔹
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅بعد انگاری همه این خوبیها را در دو چیز جمع بندی میکنیم و میگوییم: پس به «کرم و بزرگواریت» من را نجات بده و به «مهربانی و رحمتت» مرا آزاد کن... بِهِ فَاسْتَنِقِذْنِي وَ بِرَحْمَتِكَ فَخَلِّصْنِي
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅به ما یاد داده بودند که «أین» سوال از جا و مکان است و من همیشه توی سحرهای ماه مبارک، دنبال جای کرم و مکان رحمت خدا میگشتم؛ خدایی که بدون زمان و بدون مکان بود. حالا باید اعتراف کنم که جواب «أین أین» ها را در حرم شما توی زیارتهای وداع گرفتهام یا #علیبنموسیالرضا ! وقتی سرم را روی شانههای در خروجیِ بالاسر میگذاشتم و مفاتیح را باز میکردم و از «زیارت جامعه کبیره» و بعد از «زیارات جامعه» رد میشدم و میرسیدم به «دعای بعد از زیارت ائمه» و آن فرازهای میانهاش که از «اسم مکان» استفاده کرده بود و صریحاً داشت با حرف اشاره، به جا و مکان رحمت و مهربانی خدا اشاره میکرد:
اللهم انّ هذا مشهد لایرجو من فاتته فیه رحمتک أن ینالها فی غیره... خدایا این محل و #مشهد و زیارتگاه، جایی است که اگر کسی رحمت تو را در آن از دست بدهد، امید ندارد که مهربانی تو در جای دیگری نصیبش شود...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅چیز غریبی هم نبود. انسان ِ فرورفته در زمان و مکان چطور میخواست با خدای نامحدود لازمان و لامکان تماس بگیرد؟ جز اینکه خدا لطف کند و اراده اش را بریزد توی زمین هایی و زمانهایی و آنها را سر دست بگیرد تا بشریت از سردرگمی خلاص شود. همان خانههایی که: «اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم» ارادهی خدا برای اندازههای هر کاری، به شما نازل میشود و از خانههای شما به جهان صادر میشود... مراکز تولید و توزیع ِ معنویت و رحمت که مدتهاست مراجعه به آنها مستحب و غیرضروری تشخیص داده میشود و حالا برخلاف اماکن مربوط به ضرورتهای مادی ـ_ که لابد اوجب واجباتند _ بسته شدهاند...
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅خب! دیگر نباید سوالی باشد که پس دومین دعا چه شد؟ معلوم است که؛ دعای ندبه. #ندبه و زاری بر از دستدادن ارتباط مستقیم با تجسم رحمت خدا و جا و مکان مهربانی او و رسیدن به وضعیتی که «أین أین» های دوازدهگانه در دعای سحرگاهی حضرت سجاد، حداقل سه برابر تفصیل پیدا کردهاند و به سیوشش _هفت «أین أین» در این وانفسای غیبت رسیدهاند:
🔹أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ، أَيْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَيْنِ، صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ، وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ، أَيْنَ السَّبِيلُ بَعْدَ السَّبِيلِ، أَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ، أَيْنَ الشَّمُوسُ الطَّالِعَةُ، أَيْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِيرَةُ، أَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ، أَيْنَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْمِ أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتِي لَا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِيَةِ، أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ، أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ، أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ، أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ،أَيْنَ...🔹
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
✅ تقدیم به همه مجاوران ِ «مشهد لایرجو من فاتته فیه رحمتک أن ینالها فی غیره» به امید یادی و دعایی؛ و تقدیم به شهید یک و بیست دقیقهی همهی شبهای جمعه که با دفاع از اماکن رحمت و مراکز تولید و توزیع معنویت، انتهای زندگی دنیاییش را هم به زیارت همه آنها ختم کرد و قلههای رحمت و معنویت در آسمان و زمین را در آغوش پر از خون خود کشید.
••─━⊱✦🔹✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#میلاد_امام_رضا
#امام_رضا
#جمعهناک
#جمعه_ناک
#قاسم_سلیمانی
@msnote
هدایت شده از هجرت | مامان دکتر |موحد
﷽
------
میرسی سر وقتشون
کوچیکی نشسته و بامظلومیت هرچه تمامتر گریه میکنه و فریاد دادخواهی به آسمون بلند کرده
بزرگی با اخم و خشم بالاسرش واستاده و یه چیزی -که معلومه دعوا سر اون بوده- دستشه!
.
.
انقدر در این هفت سال، غلیظ(😅) مادری کردم که ترجمه و تفسیرهام هم رنگ مادرانگی گرفته؛ و این👆،
صحنه ایه که موقع خوندن این آیات👇 به ذهنم میاد:
إِذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لا تخف خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحکم بیننا بِالحق و لا تشطط و اهدنا الی سواء الصراط (۲۲) ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجه ولی نعجه واحده فقال اکفلنیها وعزنی فی الخطاب (۲۳) قال لقد ظلمک بسوال نعجتک إلی نعاجه و .... ظن داوود انه فتناه فاستغفر رَبه و خرَّ راکعا و أَناب (۲۴) (سوره ص)
.
خلاصه داستان اینه:
روزی دو مرد بر حضرت داوود علیه السلام، که در قضاوت و داوری بسیار کاردرست بود، واردشدن
یکی با عجزوناله گفت به داد من برس نبی خدا! این برادر من ۹۹ میش(گوسفند) داره، من یکی. حالا پیله کرده که اون یکی روهم بده به من! این حقه؟! این چه طمَعیه که داره؟! 😭
حضرت داوود -علي نبینا و آله و علیه السلام- هم بدون این که حرف برادر۹۹میشی رو بشنون، گفتن خب این که ظلمه! ۹۹ تا داره، این یکیِ تو رو هم طلب کرده!
.
در حالی که حضرت زود، و بدون پرسیدن نظر و دفاع طرف مقابل قضاوت کردند (حالا بگذریم که اصل قضاوت نادرست نبوده، و این قضیه یک جور تلنگر برای حضرت داوود بود و حتی گفته شده شاید در عالم تمثل و رؤیا اتفاق افتاده نه واقعیت (المیزان) و فوراً متوجه خطای خودشون در #عجله کردن شدن و استغفار کردن و...)
.
.
.
خلاصه که این آیات برای من #نماد #قضاوت_نکردن از رو ظاهر ماجراست
(که خب فعلاً این مدت بیشتر از همه در ساحت #مادری به کارم اومده…)
حقیقت ماجرای اول متن اینه: اون بچه کوچک، اسباب بازی دختر بزرگه رو گرفته و خراب کرده، بزرگه با خشم ازش گرفته و خیلی هم لطف و کظم غیظ کرده که حسابشو نرسیده!
اما کوچکه به تریش قباش برخورده و ضجه زنون و با مظلوم نمایی، مادر رو به مسند قضاوت فراخونده😒
.
.
یادش بخیر بچه که بودیم، با داداشم دعوا هم میکردیم و میزدیم همو. داداشم بدتر میزد اما همیشه گریه آخر مال اون بود! گریون میرفت پیش مامانم… (هرچند مامانم اهل دخالت تو روابط ما نبود😌)
من گریه ئو (آدم اهل گریه) و مظلوم نما نبودم هیچوقت تو عمرم!
که گاهی هم به ضررم تموم شده
شده باشه!
خودِ محکم و زبون سرخم رو بیشتر دوس دارم…
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادرم_باافتخار
#قضاوت #ظلم
#عجله_در_قضاوت
#تربیت_فرزند
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع