eitaa logo
محمدصادق
155 دنبال‌کننده
646 عکس
118 ویدیو
22 فایل
کانالی برای انتشار نوشته های آقای محمدصادق حیدری و البته، گاهی مطالب مناسبتی نویسندگان دیگر ارتباط با ادمین: @mbalochi ادرس کانال ما در سروش sapp.ir/msnote ادرس کانال در ایتا Eitaa.com/msnote ادرس کانال در بله https://ble.im/msnote
مشاهده در ایتا
دانلود
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• ✅سه‌گانه‌ی «شرمندگی» ✳️قسمت سوم؛ شرمندگی عمیق✳️ سر سه تا چیز شرمنده‌ی مامان و بابام شدم. 🔹 عکس بزرگ و منحصربفرد و بی‌نظیری از آقامون که وسط خونه و در مرکزی‌ترین جای ممکن قرار گرفته بود و یه قاب ساده و قشنگ دورش طواف می‌کرد. 🔹پایین‌ترین نقطه‌ی عکس، بالاترین دکمه‌ی لباس امام رو نشون می‌داد و بالاترین نقطه‌اش یه عرقچین کوچیک سیاه بود که با فضای مشکی ِ پشت سر آقا به اتّحاد رسیده بود. تمام اجزاء صورتش با وضوح قابل تقدیری در دسترس تماشاگر قرار گرفته بود و نگاهش ... [آخ، نگاهش] ... به یه افق دوردست خیره شده بود؛ چشم‌هاش احتمالاً همون جایی رو هدف گرفته بود که باید پرچم لااله الاالله رو اونجا کوبید. کنار عکس هم یه نوار مشکی به صورت عمودی چسبونده شده بود و روی نوار، یه شعر در سوگ امام که با خط نستعلیق نوشته شده بود، خودنمایی می‌کرد. 🔹 اون عکس فی‌الواقع مرکز و محور و مبنا و بنای خونه‌ی ما بود. اگر مامانم شش روز هفته رو تا حوالی ِ جاده ساوه می‌رفت و مدیر و بعد ناظم و بعد دبیر ِ یه مدرسه‌ی سه شیفته با نهصد تا دانش‌آموز بود و بیشتر از گرد و غبار و گچ، حرص دخترای راهنمایی و دبیرستانی رو می‌خورد، فقط به عشق صاحب اون عکس بود. 🔹اگه پدرم تو اوج گرونی مجبور می‌شد عیدی‌های من و خواهرم رو ازمون قرض بگیره ولی حواله‌های تلویزیون رنگی و ماشین لباسشویی و هزار تا کوفت و زهرماری رو که به عنوان رشوه در خونه‌مون میاوردن تو صورت صاحباش بزنه، واسه خاطر ِ عزیز ِ همون پیرمرد بود. 🔹 مبدأ حرکت ما برا بیست و دو بهمن و روز قدس و انتخابات و نمازجمعه‌های آقای خامنه‌ای، نگاه به همون عکس بود. 🔹 ما یکی از هزاران خانواده‌ای بودیم که بزرگشون بود و اون عکس، نمادی بود از جهت زندگی و جربزه‌ی آزادگی و جنم ِ جنون و جدایی از سکون. 🔹 هویت خونه و حمیت خانواده طوری عکس رو دربرگرفته بود که نمی‌شد مثل دو تا مورد قبلی، تنبلی خودم و سوء استفاده از محبت پدر و مادر رو مبنا قرار بدم و سراغ اون عکس برم. عظمت ماجرا، این سفله‌ی نفله رو هم به یه نیت خوب وادار کرده بود. نیت کرده بودم عکس رو ببرم و بزنم وسط تابلوی خوابگاه و دورش رو پر از نوشته‌هایی بکنم که عاجزانه سعی کرده بودن خمینی رو ستایش کنن؛ چون حوالی بود. پدرم خودش عکس رو از شیشه و قاب جدا کرد و با احتیاط طوری توی روزنامه و مقوا پیچید که تو راه تهران تا قم هیچ آسیبی بهش وارد نشه. هیچی بیشتر از این خوشحالش نمی‌کرد که پسرش تو راه پیرمرد خرج بشه... 🔹حدسم درست بود. وقتی برگه‌ها رو بر محور اون عکس روی تابلو زدم و خودم کناری ایستادم تا عکس‌العمل بچه‌ها رو ببینم، دلم غنج رفت. ابهت و هیبت عکس، اکثریت قریب به اتفاق بچه‌ها رو مسحور می‌کرد، چشم‌های گرد شده‌شون با دهان‌های نیمه‌بازشون همراهی می‌کرد و جولان ِ جاذبه‌ی ، جلوی تابلو متوقف‌شون می‌کرد تا متن‌های حاشیه‌ی عکس رو هم بخونن. ساده‌انگارانه حسّ می‌کردم که حالا جوانی برای پیرمرد شده‌ام. 🔹اما امان؛ امان از اون روزی که تابلو رو جمع کردم و عکس و برگه‌ها رو گذاشتم تو کمد مربوطه. چند روز بعد در اوایل تابستون، وقتی وارد خوابگاه شدم و دیدم که دارن اساس‌کشی می‌کنن تا خوابگاه به جای دیگه‌ای منتقل بشه، یکی از بچه‌ها رو دیدم که دست انداخته تو اون کمد و همه‌ی محتویاتش رو با خشونت و بی‌ملاحظه‌گی خاصی داره میریزه تو کارتن. وقتی جلو رفتم و اون عکس منحصربفرد رو در حالت مچالگی و شکستگی دیدم، درجه‌ی عصبانیتم چسبید به سقف اما خودم رو کنترل کردم ... بنا به مسلک متداول انشاهای قدیم «برهمه واضح و مبرهن است که» از بین رفتن اون عکس چقدر برای پدر و مادرم  تلخ بود و من در مقابل سکوت‌شون و اینکه به روم نیاوردن چقدر شرمنده شدم. اما از اون شرمندگی عمیق بگذریم ... 🔹 راستش را بخواهید پیرمرد چشم ما بود ...   🔅🔶🔆🔶🔅 🖊: @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• امام خمینی (ره) 🏴 این عکس، ترکیب عجیبی است از آرامش توصیف‌ناپذیر و طمانینه‌ی بی‌مانندی که درست در وسط عکس نشسته و شلوغی و ازدحام و التهابی که دور تا دور ِ صحنه را پُر کرده و گرداگرد ِ یک محور جمع شده. 🏴 از این عمامه‌ی سیاهی که پشت به عکس است و صاحبش احتمالا حاج سید احمد است که با آن نگاه ِ نگرانش دارد اوضاع را می‌پاید؛ تا این مردی که در سمت چپ، دست انداخته در یقه‌ی نفر روبرویی‌اش و سعی می‌کند او را دور کند. از آن دو نفری که رو به عکاس هستند و با اضطراب ادامه‌ی مسیر را زیر نظر گرفته‌اند که به خیال خودشان جلوی مشکل احتمالی را بگیرند؛ تا آن مردی که فقط پلیور سفیدش معلوم است و دو دستش را هر چقدر توانسته باز کرده تا همه را عقب بزند. 🏴 اما از بین همه‌ی اینها من دوست دارم جای این جوان ِ دست راستی باشم. در عین حال که تمام توانش را بکار گرفته تا فشاری به امام وارد نشود، با چشم‌هایش مشغول یک تحسین ِ متواضعانه است و برای لذت بردن از این همه یقین و طمأنینه، یک لحظه را هم از دست نداده. با این که کارش را رها نکرده ولی انگار بی‌خیال ِ همه چیز شده و فقط مبهوت ِ ابّهت و مجذوب ِ جذبه‌ی است. وقتی این عکس را می‌بینم، یاد آن آدم‌هایی در این کشور ـ و یا حتی در این منطقه ـ می‌افتم که تنها دلیل‌شان برای زندگی کردن در این دنیای پر از کثافت و لجن و تمام دلگرمی‌شان برای به آب و آتش زدن در این زمانه‌ی زمین‌گیر شده، مردی بود به اسم «خمینی» و مردی هست به نام «خامنه‌ای». و بعد آرزو می‌کنم که کاش من هم با همین جماعت محشور شوم. @msnote ⚫️ پی‌نوشت:👇👇👇
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• ✳️ تعادل قوا ✳️ ▪️این روزها، ذهنم مدام می‌دوَد طرف تو و هی دارم به این فکر می‌کنم که الان در چه حالی هستی و تخیّل ات می‌کنم که جایی در آن بالاها به حالتی شبیه همین عکس  بر ارائک بهشتی ِ برزخ تکیه زده ای و از پشت آن ابروهای پرپشت ات با لبخندی ملیح داری به نتیجه‌ی دسترنج هایت نگاه می‌کنی حالا دیگر آن غیرتی که در رگهایت جوشید خیلی از جوان های منطقه را هم به خروش درآورده وحتی اگر هنوز خیلی از حقائق را بلد نباشند بر وحشت از مرگ غلبه کرده اند و یاد گرفته اند که آزادگی و کرامت، از زنده ماندن مهمتر است و دیگر یقین کرده اند که بقول خودت، دوران بن بست و ناامیدی و تنفس در منطقه کفر بسر آمده است  خیالت راحت که آن نظم لعنتی که دائما نگرانش بودی، بدجور بهم ریخته و نفَست، از دالان‌های زمان گذشته و تاریخ را درنوردیده و بعد از سالها، تعادل قوا را در جهان به هم ریخته؛ ! ▪️ کاش بلد بودم بگویم و لفظ‌ها قدرتش را داشتند برسانند که چقدر دلم را ربوده ای... همیشه پیش خودم می‌گویم اگر پیرغلام ِاربابم، عظمت غیرتش و پولادین بودن ِ یقینش اینطور معجزه می‌کند، ▪️پس‌ای دل! دریاب ارباب را
... بعد از همان یکی دو تا پلّه‌ی رواق اصلی پایین بیایند و نگاهی به ضریح بیندازند و بگویند: ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• صاحبانِ ما واژه‌های روی کاغذ نوشته شده یا روی زبان آمده یا توی گلو رسوب‌کرده، به امیدی آمده‌اند پیش شما. به خانه و خانواده و شهر و شغل خودشان دل‌بسته بودند اما از همه‌ی دلبستگی‌ها کَندند چون ندای شما را شنیدند که: «و أتونی بأهلکم أجمعین... با همه‌ی کسان خود، پیش من بیایید» این دعوت کریمانه را شنیدند و پیش شما آمدند که خودتان بزرگ‌شان کنید و با تربیت شما، نمونه‌ی همان تمثیلی بشوند که حضرت باقر فرمود مقصود خدا از آن، شیعیان اند: «کزرع اخرج شطئه ... یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار... مانند نهالی که جوانه‌ی خود برآورد تا ستبر شود و بر ساقه‌های خود بایستد و دهقانان را [از رشد خود] به شگفت آورد [خداوند مؤمنان را به این صورت تقویت می کند] تا به وسیله‌ی آنان، کافران را به خشم اندازد». می‌خواستند به مدد شما به‌دردبخور بشوند و کافران را پُر از خشم کنند و این‌طوری از شما نشان شیعه‌شدن بگیرند... ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ـ اگر دیروز و امروز، مردانی پیدا شدند که سینه ستبر کردند و روی پای خودشان ایستادند و دنیا را به شگفت آوردند و دستگاه کفر را از خشم و غیظ به لرزه انداختند، به برکت تربیت مادرانه‌ی شما بوده که در عصر غیبت، پشت و پناهِ نوّاب عامّ حضرت ولی‌عصر بوده‌اید و زیر بغل حوزه‌ی قم را گرفته‌اید تا کم‌کم بزرگ شود. گریه‌های هر شبِ کنار ضریح جدّتان در نجف که به کنار؛ شما هم «بنت امیرالمؤمنین» هستید و بین پیرغلام‌ها ایمان و یقین پخش می‌کنید. بخاطر همین من می‌گویم پیرمرد آن جمله‌ی معروفش را درباره‌ی هر «زن» و هر «مرد»ی نگفته؛ یعنی اول ضریح شما را در ذهنش مجسم کرده و بعد همان تصویر را در قالب کلمات ریخته: «از دامن زن است که مرد به معراج می‌‌رود...» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• 🖊: @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• ✳️«جهنم، سوزانندگی و خستگی؛ به اندازه سیصد و نود و چهار هزار و صد و شصت و دو روز»✳️ ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅قبلا هم گفته بودم که نیمه شعبان‌ها دلم می‌گرفت. یک دلیلش شاید همان بود که شاعر می‌گفت: این جشن‌ها برای من، «آقا» نمی‌شود/ «شب»، با چراغ عاریه «فردا» نمی‌شود. اما دلیل محکمترش را بعداً فهمیدم. وقتی داشتم زندگینامه‌ی آخرین نائب خاص را می‌خواندم و ناگهان دیدم که نوشته «علی بن محمد سمری» در نیمه شعبان سال سیصد و بیست و نُه قمری، شیعه را تنها گذاشته. ✅یعنی نیمه شعبان به جز روز ولادت حضرت حجت، روز آغاز غیبت‌کبری هم بوده. روزی که دست ما از دامن شما کوتاه شد. بعد با کمک یک سایت، «نیمه شعبان سال سیصد و بیست و نه» را تبدیل کردم به تاریخ شمسی. مصادف شد با آخرین روزهای اردی «بهشت» و شنبه‌ای را نشان داد که «جهنمِ» بدون شما بودن آغاز شده. گفتم «جهنم»؟! جهنم قاعدتاً باید آدم را آزار بدهد و این قدر بسوزاند که خسته‌اش کند اما امثال من که در همه‌ی این «سیصد و نود و چهار هزار و صد و شصت و دو روز»ی که از بی‌شُمایی گذشته، خوبیم و خیلی وقت‌ها بهمان خوش می‌گذرد. خدا را شکر. راستی شما چطورید آقا جان؟ ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅...البته بعضی‌ها هم هستند که در «جهنمِ» نبودن شما خوب نیستند و در همه این «هزار و صد و دوازده سال و سه ماه و هجده روز» بهشان خوش نمی‌گذرد و می‌سوزند و خسته می‌شوند. مثل همان‌هایی که حضرت رضا در دعا برای شما توصیف‌شان کرد: «الذین سلوا عن الاهل و الاولاد و تجافوا الوطن و عطلوا الوثیر من المهاد و رفضوا تجاراتهم و اضروا بمعایشهم...» آنهایی که زن و بچه را فراموش کردند و از وطن‌شان کَندند و بسترهای راحت را معطل کردند و کار و کاسبی‌شان را کنار گذاشتند و به نان و آب خودشان ضرر و ضربه زدند... ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅مثل همه نوّاب عامَ شما و مثل همه شهیدان رکاب‌شان که از امّت شما حفاظت کردند و در دنیای دریده شده از الحاد و التقاط و زیر آتش کفر و نفاق ـ که می‌سوزاند و خسته می‌کند _ سدّ و سنگری برای دفاع از ایمان مومنین ساختند و بعد این‌طور خودشان را روایت کردند: «که اگر بندبند استخوان‌هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند،‏‎ ‎‏اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی‏‎ ‎‏دیدگانمان به اسارت و غارت برند؛ هرگز امان نامۀ کفر و شرک را امضا نمی کنیم.» [پیام پذیرش قطعنامه] ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅ تقدیم به کبیر که گفت: «اگر همه عالَم را بگردید، خسته‌تر از من نمی‌توانید پیدا نمی‌کنید و لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهمتر است» و تقدیم به چشم‌های خسته و خمار و خون‌گرفته‌ی شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• 🖊: @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•• ✅در دنیایی که سیستم‌های نظامی و امنیتی و اطلاعاتیِ قدرت‌های بزرگ، دولت‌ها و ملت‌های زیادی را به عروسک‌هایی کوچک تبدیل کرده بود و فراعنه‌ی مدرن در مقابل هر معارضی، مستانه فریاد «ان هولاء لشرذمه قلیلون» سر می‌دادند و به حکم «أ لیس لی مُلک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی»، پیچیدگی‌های علمی و کارآمدی‌های عملیِ سلاح‌ها و ابزارهای جاسوسی خود را به رخ بشریت می‌کشیدند و دولتمردان و تصمیم‌گیران کشورهای مختلف را طوری به ترس عادت داده بودند که عجز و لابه‌ی «لا طاقه لنا الیوم»شان و گریه و ناله‌ی «انا لمدرکون»شان به آسمان برسد، درست در همین زمانه‌ی زمین‌گیرشده بود که خمینی با مردم ایران کاری کرد که ابهت مادی و جبروت الحادیِ اهل طغیان را از هم فروبپاشند و در مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی معادلات قدرت، باطل‌السحرِ طواغیت و مستکبرین و مترفین شوند و مثل آن چوبدستی که دست خدا روی سرش بود، ریسمان‌های سیا و پنتاگون را ببلعند و قرآن عبور کند از رسم‌الخط و بیاید وسط و دوباره جان بگیرد: «ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا ان ما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث اتی» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• این‌که مردمی که از پاسبان محله‌شان می‌ترسیدند چطور در مقابل بزرگترین قدرت نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و اقتصادی و تکنولوژیک دنیا ایستادند و شیوه رزم جدیدی را رقم زدند که ماشین جنگی ابرقدرت‌ها و سامانه‌های اطلاعاتی‌شان را هنوزم که هنوز است زمین‌گیر کرده، محتاج پژوهش‌های جدیدی است که نبودشان حسابی به چشم می‌آید اما با این همه، کاملا معلوم است که ریشه‌ی این درخت پرثمر از کجا آب می‌خورد: از اوج غربت چندین‌ساله‌ی پیرمرد که با زیارت‌نامه‌های علی‌بن‌ابی‌طالب و دیدارهای هر شبه با ضریحش پیوند خورده بود. می‌دانید که؟ امیرالمومنین زیارت‌نامه‌های متعددی دارد که یکی از مضامین مشترک‌شان، توصیف علی با همین عبارت پر از است: «هزم جیوش الشرک باذنک و أباد عساکر الکفر بامرک» ارتش‌های *شرک* را به اذن تو شکست داد و لشگریان *کفر* را به امر تو نابود کرد. ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅ـ و رحمت خدا بر او و اجداد طاهرینش که گفت: «تا *شرک* و *کفر* هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• 🖊: ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• آیه نهم: «لا قوّة الا بالله»(کهف/39)  ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• یادتان هست که چند آیه قبل و موقعی که می‌خواستم معجزه‌ی اصحاب حسین را توضیح دهم، چه گفتم؟ گفتم باید ماشین‌حساب دست گرفت و هفتاد و دو نفر یار حسین را بر سی هزارنفر سرباز سپاه کوفه تقسیم کرد تا به عدد اعجاز آمیز 416 برسیم و معلوم شود که هر یک یار اباعبدالله به طور متوسط در مقابل چهارصد و شانزده نفر ایستاده و جنگیده. اما برای آیه نهم، نیازی به ماشین‌حساب نیست و اعجاز خیلی واضح‌تر از این حرفهاست. عصر وقتی حسین مجبور شد عباس را در علقمه جا بگذارد، تاریخ به اوج خودش رسیده بود: تنها مردی که حاضر شده بود یک‌نفره در مقابل بیست‌سی هزار نفر بایستد و بجنگد، داشت به مسندِ «حاکمیت بر تاریخ» می‌نشست و به موحدین می‌آموخت که چطور می‌شود به قدرت خدا تکیه زد و شمشیر را مغلوب خون کرد. من که نمی‌توانم حتی اصل «مواجهه و ایستادن یک نفر در روی بیست هزار نفر» را تصور کنم چه برسد به این‌که درباره جنگ بین آنها حرف بزنم. اما بُرندگی یقینِ حسین، کاری به این محاسبات شکست‌خورده نداشت و اعجاز جدیدش را شروع کرده بود:  «پس مردم را به مبارزه طلبید و هر کسی به جنگش می‌رفت را می‌کشت تا کشتار بزرگی به راه انداخت و در میانه‌ی این پیکار می‌گفت: الموت اولی من رکوب العار/و العار اولی من دخول النار.»  و این قدر ادامه داد که خطوط مقتل را با نور آیات قرآن ترکیب کرد و قدرت خدا را به رخ زمین و زمان کشید و راوی دشمن هم برای باوراندن معجزه او به آیندگان، به قسم و آیه متوسل شد: «به خدا قسم هیچ مرد محاصره شده‌ای را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و دلدارتر و پابرجاتر از حسین باشد. چون لشگر پیاده به او حمله می‌بردند، با شمشیر به آنان حمله می‌کرد و آنان همانند گله گوسفندی که از شیر فرار می‌کند، از چپ و راستش می‌گریختند. سپس به مرکزش باز می‌گشت و می‌گفت: لا حول و لا قوّة الا بالله»   ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• شاید بپرسید پس چطور شهید شد؟ حداقل من یکی که دوست ندارم روضه مکشوف بخوانم اما کسی که با جنگیدن معجزه‌گون اش، قدرت خدا را دوباره اثبات کرده، به خاک‌افتادنش هم یکی دیگر از اوصاف خدا را ثابت می‌کند و باز هم راوی را مجبور کرده تا به قسم و آیه بیفتد: «به خدا قسم هیچ کشته‌ای را از او نورانی‌تر ندیدم تا جایی نور صورتش و زیبایی ِ حالتش مرا از فکرکردن درباره کشته‌بودنش غافل کرده بود» آن روز، وسط گودال صوت قرآن می‌وزید و صورت پر خون اباعبدالله جلوی وحشی‌گریِ شمر و سنان بیکار ننشسته بود و داشت «الله نور السماوات و الارض» را برای بشریت تلاوت می‌کرد... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• _ تقدیم به معجزه دوران، «خمینی کبیر» که با دست خالی و بدون حزب و رسانه و بی سلاح و چریک، همه قواعد مبارزه‌ی دنیاپرستان را زیر پای جرأت روحی خود و غیرتش برای پرستش خدای متعال لِه کرد و ملت ایران را به اعجازهای الهی عادت داد و با اقتدا به مولایش حسین، قدرت خدا را با پیروزی خون بر شمشیر اثبات کرد. و تقدیم به «حججی بزرگ» که در غیاب کسانی که باید بر حقانیت انقلاب «احتجاج» می‌کردند، شعاعی از نور حسین را در صورت نورانیش انعکاس داد و چشمانش این‌قدر نور و طمانینه داشت که ما را از شهادتش غافل کرد و دل یک ملت (و حتی قلب هنرپیشه‌های غرب‌دوست) را تکان داد و نشانه‌ای برای عظمت ِ «منزلت نیابت عامّه‌ی حضرت ولی‌عصر» و «حجتی» بر حقانیت ِ «خامنه‌ای عزیز» شد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: @msnote
"┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄" یک «نامه» در امتداد شش «روایت» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅یک. «تو هم این نوری را که مشرق و مغرب را پر کرده می‌بینی؟ تو هم می‌بینی کاخ‌های سرزمین فارس و قصرهای امپراطوری روم را؟» چشم‌های روشن «آمنه»، طوری نورانی شده بود که همسر را _که برای کمک به ولادت محمّد آمده بود _از جا کَند و به نزد شوهرش فرستاد و چند لحظه بعد، «فاطمه‌ی بنت اسد» داشت با شگفتی همین چیزهایی را برای ابوطالب تعریف می‌کرد که دیده بود و از تولّدِ مردی دم می‌زد که تاریخ را در می‌نوردد و ابرقدرت‌های مادّی جهان را خُرد می‌کند و تمدن‌های کفر را به زمین گرم می‌کوبد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅دو. مرد عرب با این‌که داشت با «عباس بن عبدالمطلب» معامله می‌کرد، نمی‌توانست چشم از مرد و زن و نوجوانی که رو به کعبه خم می‌شدند و بعد به خاک می‌افتادند، بردارد و صدایش درآمد: «این دیگر کیست و این دیگر چه دینی است؟» و عموی پیامبر در وضعیتی که هنوز دعوت برادرزاده‌اش علنی نشده بود، در دو جمله، دین پسرعمویش را معرفی کرد: «این است. می‌پندارد خدا او را فرستاده و گمان می‌کند که گنج‌ها و خزائن کسری و قیصر بر او گشوده خواهد شد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅سه. دیگر «انذز عشیرتک الاقربین» نازل شده و باید بزرگان قریش را جمع می‌کرد تا نهضتش را برای اولین بار علنی کند: «من شما را به دو کلمه؛ توحید خدا و نبوت خودم دعوت می‌کنم که اگر بپذیرید، فرمانروایان زمین خواهید شد و امّت‌های عرب و عجم فرمانبرداریِ شما را خواهند کرد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅چهار. سکوت شب‌هنگامِ «عقبه» را فقط صدای و بزرگان مدینه می‌شکست و کار به جایی رسیده بود که نمایندگان اوس و خزرج داشتند همه شروط محمد را می‌پذیرفتند. همان‌جا بود که «عباس بن نضله» از جایش بلند شد و با صدایی آرام _ طوری که کسی نشنود و خبر این ملاقات پنهانی به اهل مکه نرسد _ گفت: «ای گروه اوس و خزرج! می‌فهمید که دارید چه می‌کنید؟ پیمانی که با محمد می‌بندید معنایی ندارد جز این‌که با فرمانروایان تمام جهان بجنگید.» بزرگان مدینه هم به او پرخاش کردند: «تو را چه به صحبت‌کردن؟ جان ما به جان توست یا رسول‌الله؛ هر شرطی که می‌خواهی بگذار!» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅پنج. اتحاد بت‌پرستان و یهودیان، دور تا دور مدینه را به بند کشیده بود و مسلمانان هم مجبور شده بودند خندق بکَنند. اما آن سنگ بزرگ، سد راه خندق شده بود و همه می‌دانستند که مثل همیشه اعجاز محمد است که راه را باز می‌کند. پیامبر تیشه را از سلمان گرفت و ضربه‌ می‌زد و سنگ خُرد می‌شد و می‌گفت: «با این ضربتم، گنج‌های کسری و قیصر بر [امّت]من گشوده شد.» «بعضی‌ها» هم او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: «بخاطر محاصره حتی جرأت نداریم برای قضای حاجت از جای‌مان تکان بخوریم و آن‌وقت این مرد وعده‌ی فتح امپراطوری ایران و روم را می‌دهد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅شش. وضع سپاه مسلمین طوری بود که تن‌ش به لرزه افتاده بود و می‌خواست خودش به نقطه درگیری برود؛ هم در جنگ با روم و هم در جنگ با ایران. اما علی می‌دانست که هدف پیامبر با تدبیر خلیفه پیش نمی‌رود. آرمان نبیّ را فقط وصیّ می‌دانست که چطور باید محقق شود و خطبه خواند: «اگر خودت به جنگ بروی و کشته شوی، رشته تسبیح خواهد گسست و دشمن جسورتر خواهد شد و...» و با تدبیر پسر ابوطالب و در مقابل چشم همان‌هایی که پیامبر را مسخره می‌کردند، کاخ‌های مدائن و شام فتح شد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅«هیهات که ، در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره‌گر صحنه‌های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‌ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه‌وتنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت‌پرستی است، ادامه می‌دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه‌های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت‌ را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می‌نمایند سلب خواهد کرد.» صحیفه امام ج20 ص 318 ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• _ تقدیم به... 👇👇👇 @msnote
محمدصادق
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• 🔅مَرد است و شغلش🔅 ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅از قدیم گفته‌اند: «کلّ رجل و ضَیعته» یا همان «مَرد است و شغلش». حرف درستی هم زده‌اند چون آدم‌های معمولی این‌قدر توی کار‌شان غرق می‌شوند که هویت‌شان را از شغل‌شان می‌گیرند. ولی آدم‌های بزرگ فرق دارند و هویت‌شان را به جاهای بالاتری گره می‌زنند و اسیر شغل و حرفه و تخصصی که دارند، نمی‌شوند. مثلاً؟ مثلاً یک فیزیک‌دان کارکشته و نخبه را تصور کنید که بگوید: « فیزیک همان هستی‌شناسی است و امروز در برابر سوالات بنیادی به بن‌بست مطلق رسیده» و به ما که از نظراتش لذت برده‌ایم، خیره شود و ادامه بدهد: «و مدلی برای توجیه پدیده‌های قابل توجه ندارد» و در مقابل نگاه‌های متعجب ما که از تعداد زیاد محافظانش حیرت کرده‌ایم، جلوتر برود: «کوانتوم دچار تناقضات درونیِ زیادی است». بعد به این‌ گزاره‌ها اکتفا نکند و به دنبال پاسخ جایگزین بگردد و مهمتر این‌که پاسخش را از اسلام بخواهد و با احترام، منطق و فلسفه رایج در حوزه‌ها را بخواند و بعد با صراحت و شجاعت، در کارآمدی آنها برای جهت‌دهی به علوم پایه تردید کند و در این وضعیت، وقتی از مبنایی جدید خبردار شود که مدت‌هاست به این خلأ پی برده _ و برای امتداد فلسفه اسلامی در تحقیقات کاربردی، دست به تغییر و تحول در فلسفه صدرایی زده _ پیگیر آن مبنا شود و با شجاعت و حرّیت و بدون پای‌بندی به تشریفات مرسوم، از آن حمایت کند و... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅گفتم یک فیزیک‌دان کارکشته و نخبه را تصور کنید اما نه این‌که همچین آدمی ساخته تصوّر من و شما باشد. این شخص، واقعیتی بود به نام «محسن فخری‌زاده» که انقلاب او را ساخته بود و بخاطر همین، هویتی جز نداشت. یعنی با اینکه شغل و تخصصش فیزیک بود اما از موضع انقلاب می‌خواست مرزهای فیزیک را بشکند. پس خیلی سریع و راحت جوش خورد با مباحث «مرحوم استاد علامه حسینی‌الهاشمی» که هویتی جز انقلاب نداشت و سالها پیش به این نتیجه رسیده بود که برای حفظ انقلاب باید تغییرات اساسی در هویت علمی حوزه و دانشگاه ایجاد کرد... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅وقتی حرف‌هایش را شنیدم، انگار با اولین آشنا شده بودم که نه فقط سوال‌های بزرگ داشت بلکه حاضر بود برای پاسخ سوالهایش، ریسک‌های بزرگ بکند و مسحور و منحصر به هویت حوزوی و دانشگاهی نشود و نیاز واقعی انقلاب را در نظر بگیرد... فامیلش را حفظ نشدم اما می‌دانستم کاری که چند ماهی است در «حسینیه اندیشه» با موضوع «نقائص منطق صوری در عرصه تمدن‌سازی» درگیرش هستیم، به سفارش یک دانشمند شجاع است. عصر جمعه بود که وقتی شروع به خواندن خبرها کردم، بالاخره فامیلش را یاد گرفتم... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅از قدیم گفته‌اند «کل رجل و ضیعته»؛ آقای فخری‌زاده! اشتغال به «انقلابی‌گری واقعی در میدان علم» عاقبتی جز شغل شریف شهادت ندارد؛ یعنی همان «مَرد است و شغلش».... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• 🔅یادی از ولی‌عصر؛ در تعقیبات نماز عصر🔅 ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ♦️بعضی نماز «عصر»ها هم هست که یاد شما می‌افتم. نمی‌دانم شاید دنبال بهانه می گردم یا شاید چون ذهنم از کلمه «عصر» می‌پَرد به سوره «عصر» و تفسیر امام از آن: «و العصر: عصر خروج القائم». بعد وقتی پیرمرد خوش‌لحن مسجدمان، تعقیبات نماز عصر را زمزمه می‌کند و «اللهم انی اعوذ بک... من قلب لایخشع...» می‌گوید و از قلب نرم‌نشده و بی‌خشوع به خدا پناه می‌برد، دوباره یاد شما می‌افتم. نمی‌دانم شاید دنبال بهانه می‌گردم یا شاید چون یاد نهیب خدا به قلب‌های نرم‌نشده و بی‌خشوع می‌افتم: «أ لم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکرالله...آیا وقتش نرسیده که قلب مومنین نرم و فروتن شود؟» و بعد به قلب‌های نرم نشده هشدار می‌دهد که نکند سخت و سنگی شوند: «و لایکونوا کالذین اوتوا الکتاب فطال علیهم الامد فقست قلوبهم... وقتش نرسیده که مومنین [عوض شوند] و شبیه اهل کتاب نباشند؛ مثل کسانی نباشند که زمان برای آنها طولانی شد و قلب‌های‌شان سخت شد؟» و دوباره تفسیر امام صادق، ذهن مفسّرین را به نور شما روشن می‌کند: «این آیه، درباره اهالی عصر غیبت است و زمان طولانی در اینجا، زمان غیبت است.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ♦️اللهم انی اعوذ بک من قلب لایخشع... پناه بر خدا از قلب نرم‌نشده‌ی من که در این دوران طولانی، به نبودنِ شما عادت کرده و روی روال جلو می‌رود و به دنبال زندگی باثبات است و دارد سخت و سنگی می‌شود. الم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم.... وقتش نرسیده که قلبم با یاد شما نرم شود و از نبودن شما بگیرد و بسوزد و زمان طولانی و محیط ظلمانی را به هم بریزد و بر دنیای بدون امام بشورد؟ اصلا بر فرض که قلب من نرم شود؛ در دنیایی که قلب‌ها را به هر چیزی غیر از شما گره می‌زنند، چه کاری از یک قلب سوخته بر می‌آید؟ مگر شما نگفتید تمام‌شدنِ این دوران طولانی، به «اجتماعٍ من القلوب» وابسته است و با «قلب‌های مجتمع‌شده بر وفای به عهد» است که برمی‌گردید؟! اصلاً می‌شود قلبی که صاحبش عُرضه‌ی ساختنِ «اجتماع من القلوب» ندارد، نرم‌شده و سوخته حساب کرد؟! اگر کفار و منافقین کلی دَم و دستگاه درست کرده‌اند و جهان را به سمت خودشان کشیده‌اند و قلب‌ها را سخت و سنگی کرده‌اند و حتی از بین مومنین هم یار گرفته‌اند، ما نباید برای جمع‌کردنِ قلب‌های سوخته و همدلی و همفکری و همکاری‌شان دَم و دستگاه بسازیم و تدبیر و طراحی و هماهنگی و محاسبه داشته باشیم؟! کاش روزی امشب ما شرح‌صدری باشد که قلب ما را تا حدّ ساختنِ «اجتماع من القلوب» نرم کند... کاش سفارش ما را بکنید تا آن دعایی که نائب خاص‌تان برای دوران غیبت به ما یاد داد، در حق‌مان اجابت کنند: لَیّن قلبی لولیّ امرک... قلب مرا نرم کن در برابر ولیّ‌امرت... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ♦️تقدیم به قلب سوخته‌ی کبیر که در فراق شما، آتش به جان دنیاپرستان انداخت و برای عُشاق‌تان، همدلی ایمانی و قدرت الهی ساخت و منتظر شعله‌های بعدی است که باید به دست ما در خرمن دشمن برافروخته شود؛ مردی که به ما یاد داد: «حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود» و انگار سوز دلش را در این جمله ریخته است: «انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: @msnote
🔰 برای نبود 🔸️امام (ره) احتیاج نداشت که کسی به او رای دهد؛ اما دنیا این امر را نمی پذیرفت و برای اینکه دیگر کشورها و سازمان‌ها بپذیرند؛ لذا ما برای مشروعیت خودمان در اول انقلاب رفراندوم برگزار نکردیم، بلکه برای اینکه به دنیا نشان دهیم مردم این نظام را می‌خواهند اقدام به کردیم. ۱۳۸۵/۰۹/۰۶ ایت الله مصباح یزدی @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• ♦️خبر بزرگ♦️ 🔹«ابن بابویه» از امام باقر نقل کرده که خواندن سوره‌ی «صاد» در شب‌های جمعه چه فضیلت‌هایی دارد. همان «صاد»ی که بنا به نقل «کلینی» از امام صادق، چشمه‌ای در ستون راست عرش است و وقتی پیامبر به معراج رفت، به او گفته شد: به «صاد» نزدیک شو و از آن وضو بگیر و آن موقع بود که نماز پیامبر در معراج شروع شد. همان معراجی که خدا در آن، با گویشی مثل گویش علی، با پیامبرش حرف می‌زد. همان «علی» ای که اتفاقا خدا در سوره «صاد» از او صحبت کرده: «قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون... بگو او خبری بزرگ است که شما از او روی‌گردانید» همان خبر بزرگی که در نجف روبروی ایوانش می‌ایستیم و زیارتی را که نقلش کرده، می‌خوانیم: السلام علیک ایها النبأ العظیم... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹طبیعی هم هست. در میان سیل امّت‌هایی که به پیروی از «ائمه نار» به سوی دنیا و لذاتش می‌دوَند و کفرآلود یا نفاق‌زده در سرابی از تاریکی غوطه‌ورند، وقتی مردی پیدا می‌شود که به تنهایی در مقابل امواجی به بزرگیِ جوامع می‌ایستد و در دفاع از خداپرستی، یک‌تنه به میانه‌ی این سیل می‌زند و استوار و متین به سمت آخرت می‌رود و نور به مرداب ظلمات می‌پاشد، تصادم‌ها و تقابل‌ها قطعی می‌شود و در وسط همین درگیری‌هاست که «خبرهای بزرگ» تولید می‌شود. علی همان خبر بزرگ است که از شمشیر تا سکوتش و از خشم تا بردباری‌اش، آبروی دشمنانش را برده و قدرت الهی را به رخ کشیده و قلب‌ها را ذوب کرده و تا آخر تاریخ، خبرسازِ عرصه‌ی درگیری دنیاپرستان با آخرت‌گرایان شده است... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹انگار مرام «خبرسازی» است و این مرام حتی در غیبت فرزندانش نباید تعطیل شود. اصلاً «نیابت عامّه» را برای همین گذاشته‌اند که در مقابل قدرت‌های مادی قد علم کند و با قوّت ایمان و ظرافت فقاهتش، قدرت برای مومنین به ارمغان بیاورد و برای خداپرستی سنگر درست کند و با اقتدار مظلومانه‌ی توحید در مقابل ابهت طغیان‌گران، خبر بسازد و این‌طور، برترین قدرت جهان را به بشریتِ عاشق قدرت نشان دهد... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹 مثل چی؟ مثل انقلاب خمینی که با دست خالی پیروز شد و با وجود این‌که همه ابرقدرت‌ها برای نابودی‌اش ائتلاف کرده‌اند، با ماندگاری‌اش، ابهت بت‌پرستی مدرن را شکسته و فرمول‌های کنترل مادّی را به باد داده و خبرسازی کرده و با تولید جرأت روحی در جهان اسلام، زلزله‌ای در منطقه مسلمین به راه انداخته و حتی صدای توحید را تا فرسنگ‌ها دورتر به وجدان بشریت رسانده؛ آنجا که مبلغ شیعه در برزیل (مهد مسیحیت کاتولیک) از نماینده پاپ شنید که با پیروزی‌های ایران خوشحال می‌شود و از شکست‌هایش ناراحت و با تعجب گفت: «ما مسلمانان که رقیب دین شما هستیم» و پاسخ شنید: «شما به خداپرستی و دین‌داری آبرو دادید و آبروی شما، آبروی ماست.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹به یاد کبیر که هنوز هم از فراز دهه‌ها فراق، عظمتش قلب‌مان را گرم می‌کند و خبر می‌سازد و ما را به یاد قدرت خدا می‌اندازد و به یاد شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه که آینه‌ای از یقین پولادینِ عزیز برای دفاع از حیثیت توحید و موحدین در سراسر خاورمیانه بود و با فرماندهی بی‌نظیرش و تشییع جنازه‌ی حیرت‌آورش، خبر بزرگ روزگار ما شد و به یاد مرحوم استاد که از خبرهای بزرگ بعدی حرف می‌زد: «شدّتی که هیتلر برای دنیاخواهی و کشورگشایی داشت، باعث شد که محاسبات موجود برای ساخت بمب را کافی نبیند و سفارش بمب جدیدی را بدهد که منجر به ساخت بمب اتم شد. بر عکس آن، شدّت آقای خمینی هم در آخرت‌خواهی تا حدّی است که محاسبات موجود حوزه و دانشگاه نه تنها به درد اداره انقلابش نمی‌خورد؛ که موجب هرج و مرج و ناهنجاری در روند انقلاب می‌شود. عمل ایشان به نحوی است که سفارش تولید علوم جدید برای اداره کشور می‌دهد...» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: سروش sapp.ir/msnote ایتا Eitaa.com/msnote بله https://ble.im/msnote تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• 🏴 این عکس، ترکیب عجیبی است از آرامش توصیف‌ناپذیر و طمانینه‌ی بی‌مانندی که درست در وسط عکس نشسته و شلوغی و ازدحام و التهابی که دور تا دور ِ صحنه را پُر کرده و گرداگرد ِ یک محور جمع شده. @msnote 🏴 از این عمامه‌ی سیاهی که پشت به عکس است و صاحبش احتمالا حاج سید احمد است که با آن نگاه ِ نگرانش دارد اوضاع را می‌پاید؛ تا این مردی که در سمت چپ، دست انداخته در یقه‌ی نفر روبرویی‌اش و سعی می‌کند او را دور کند. از آن دو نفری که رو به عکاس هستند و با اضطراب ادامه‌ی مسیر را زیر نظر گرفته‌اند که به خیال خودشان جلوی مشکل احتمالی را بگیرند؛ تا آن مردی که فقط پلیور سفیدش معلوم است و دو دستش را هر چقدر توانسته باز کرده تا همه را عقب بزند. 🏴 اما از بین همه‌ی اینها من دوست دارم جای این جوان ِ دست راستی باشم. در عین حال که تمام توانش را بکار گرفته تا فشاری به امام وارد نشود، با چشم‌هایش مشغول یک تحسین ِ متواضعانه است و برای لذت بردن از این همه یقین و طمأنینه، یک لحظه را هم از دست نداده. با این که کارش را رها نکرده ولی انگار بی‌خیال ِ همه چیز شده و فقط مبهوت ِ ابّهت و مجذوب ِ جذبه‌ی است. وقتی این عکس را می‌بینم، یاد آن آدم‌هایی در این کشور ـ و یا حتی در این منطقه ـ می‌افتم که تنها دلیل‌شان برای زندگی کردن در این دنیای پر از کثافت و لجن و تمام دلگرمی‌شان برای به آب و آتش زدن در این زمانه‌ی زمین‌گیر شده، مردی بود به اسم «خمینی» و مردی هست به نام «خامنه‌ای». و بعد آرزو می‌کنم که کاش من هم با همین جماعت محشور شوم. ادامه:👇👇👇
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• ✅سه‌گانه‌ی «شرمندگی» ✳️قسمت سوم؛ شرمندگی عمیق✳️ سر سه تا چیز شرمنده‌ی مامان و بابام شدم. 🔹 عکس بزرگ و منحصربفرد و بی‌نظیری از آقامون که وسط خونه و در مرکزی‌ترین جای ممکن قرار گرفته بود و یه قاب ساده و قشنگ دورش طواف می‌کرد. 🔹پایین‌ترین نقطه‌ی عکس، بالاترین دکمه‌ی لباس امام رو نشون می‌داد و بالاترین نقطه‌اش یه عرقچین کوچیک سیاه بود که با فضای مشکی ِ پشت سر آقا به اتّحاد رسیده بود. تمام اجزاء صورتش با وضوح قابل تقدیری در دسترس تماشاگر قرار گرفته بود و نگاهش ... [آخ، نگاهش] ... به یه افق دوردست خیره شده بود؛ چشم‌هاش احتمالاً همون جایی رو هدف گرفته بود که باید پرچم لااله الاالله رو اونجا کوبید. کنار عکس هم یه نوار مشکی به صورت عمودی چسبونده شده بود و روی نوار، یه شعر در سوگ امام که با خط نستعلیق نوشته شده بود، خودنمایی می‌کرد. 🔹 اون عکس فی‌الواقع مرکز و محور و مبنا و بنای خونه‌ی ما بود. اگر مامانم شش روز هفته رو تا حوالی ِ جاده ساوه می‌رفت و مدیر و بعد ناظم و بعد دبیر ِ یه مدرسه‌ی سه شیفته با نهصد تا دانش‌آموز بود و بیشتر از گرد و غبار و گچ، حرص دخترای راهنمایی و دبیرستانی رو می‌خورد، فقط به عشق صاحب اون عکس بود. 🔹اگه پدرم تو اوج گرونی مجبور می‌شد عیدی‌های من و خواهرم رو ازمون قرض بگیره ولی حواله‌های تلویزیون رنگی و ماشین لباسشویی و هزار تا کوفت و زهرماری رو که به عنوان رشوه در خونه‌مون میاوردن تو صورت صاحباش بزنه، واسه خاطر ِ عزیز ِ همون پیرمرد بود. 🔹 مبدأ حرکت ما برا بیست و دو بهمن و روز قدس و انتخابات و نمازجمعه‌های آقای خامنه‌ای، نگاه به همون عکس بود. 🔹 ما یکی از هزاران خانواده‌ای بودیم که بزرگشون بود و اون عکس، نمادی بود از جهت زندگی و جربزه‌ی آزادگی و جنم ِ جنون و جدایی از سکون. 🔹 هویت خونه و حمیت خانواده طوری عکس رو دربرگرفته بود که نمی‌شد مثل دو تا مورد قبلی، تنبلی خودم و سوء استفاده از محبت پدر و مادر رو مبنا قرار بدم و سراغ اون عکس برم. عظمت ماجرا، این سفله‌ی نفله رو هم به یه نیت خوب وادار کرده بود. نیت کرده بودم عکس رو ببرم و بزنم وسط تابلوی خوابگاه و دورش رو پر از نوشته‌هایی بکنم که عاجزانه سعی کرده بودن خمینی رو ستایش کنن؛ چون حوالی بود. پدرم خودش عکس رو از شیشه و قاب جدا کرد و با احتیاط طوری توی روزنامه و مقوا پیچید که تو راه تهران تا قم هیچ آسیبی بهش وارد نشه. هیچی بیشتر از این خوشحالش نمی‌کرد که پسرش تو راه پیرمرد خرج بشه... 🔹حدسم درست بود. وقتی برگه‌ها رو بر محور اون عکس روی تابلو زدم و خودم کناری ایستادم تا عکس‌العمل بچه‌ها رو ببینم، دلم غنج رفت. ابهت و هیبت عکس، اکثریت قریب به اتفاق بچه‌ها رو مسحور می‌کرد، چشم‌های گرد شده‌شون با دهان‌های نیمه‌بازشون همراهی می‌کرد و جولان ِ جاذبه‌ی ، جلوی تابلو متوقف‌شون می‌کرد تا متن‌های حاشیه‌ی عکس رو هم بخونن. ساده‌انگارانه حسّ می‌کردم که حالا جوانی برای پیرمرد شده‌ام. 🔹اما امان؛ امان از اون روزی که تابلو رو جمع کردم و عکس و برگه‌ها رو گذاشتم تو کمد مربوطه. چند روز بعد در اوایل تابستون، وقتی وارد خوابگاه شدم و دیدم که دارن اساس‌کشی می‌کنن تا خوابگاه به جای دیگه‌ای منتقل بشه، یکی از بچه‌ها رو دیدم که دست انداخته تو اون کمد و همه‌ی محتویاتش رو با خشونت و بی‌ملاحظه‌گی خاصی داره میریزه تو کارتن. وقتی جلو رفتم و اون عکس منحصربفرد رو در حالت مچالگی و شکستگی دیدم، درجه‌ی عصبانیتم چسبید به سقف اما خودم رو کنترل کردم ... بنا به مسلک متداول انشاهای قدیم «برهمه واضح و مبرهن است که» از بین رفتن اون عکس چقدر برای پدر و مادرم  تلخ بود و من در مقابل سکوت‌شون و اینکه به روم نیاوردن چقدر شرمنده شدم. اما از اون شرمندگی عمیق بگذریم ... 🔹 راستش را بخواهید پیرمرد چشم ما بود ...   🔅🔶🔆🔶🔅 🖊: @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• ✳️ تعادل قوا ✳️ ▪️این روزها، ذهنم مدام می‌دوَد طرف تو و هی دارم به این فکر می‌کنم که الان در چه حالی هستی و تخیّل ات می‌کنم که جایی در آن بالاها به حالتی شبیه همین عکس  بر ارائک بهشتی ِ برزخ تکیه زده ای و از پشت آن ابروهای پرپشت ات با لبخندی ملیح داری به نتیجه‌ی دسترنج هایت نگاه می‌کنی حالا دیگر آن غیرتی که در رگهایت جوشید خیلی از جوان های منطقه را هم به خروش درآورده وحتی اگر هنوز خیلی از حقائق را بلد نباشند بر وحشت از مرگ غلبه کرده اند و یاد گرفته اند که آزادگی و کرامت، از زنده ماندن مهمتر است و دیگر یقین کرده اند که بقول خودت، دوران بن بست و ناامیدی و تنفس در منطقه کفر بسر آمده است  خیالت راحت که آن نظم لعنتی که دائما نگرانش بودی، بدجور بهم ریخته و نفَست، از دالان‌های زمان گذشته و تاریخ را درنوردیده و بعد از سالها، تعادل قوا را در جهان به هم ریخته؛ ! ▪️ کاش بلد بودم بگویم و لفظ‌ها قدرتش را داشتند برسانند که چقدر دلم را ربوده ای... همیشه پیش خودم می‌گویم اگر پیرغلام ِاربابم، عظمت غیرتش و پولادین بودن ِ یقینش اینطور معجزه می‌کند، ▪️پس‌ای دل! دریاب ارباب را ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
🌸🍃 🍃 🔖 امام علی علیه السلام: جَمِيـلُ القَوْلِ دَلِيلُ وُفُـورِ العَقْلِ سخن زيبا، نشانه فراوانی عقل است 📚غررالحكم، حدیث 4776 🌸🍃براي سلامتی و فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و آمرزش روح بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران حضرت امام (ره)، صلواتی هدیه فرمائید یاعلی مدد 🌹 ___ بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•• ✅در دنیایی که سیستم‌های نظامی و امنیتی و اطلاعاتیِ قدرت‌های بزرگ، دولت‌ها و ملت‌های زیادی را به عروسک‌هایی کوچک تبدیل کرده بود و فراعنه‌ی مدرن در مقابل هر معارضی، مستانه فریاد «ان هولاء لشرذمه قلیلون» سر می‌دادند و به حکم «أ لیس لی مُلک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی»، پیچیدگی‌های علمی و کارآمدی‌های عملیِ سلاح‌ها و ابزارهای جاسوسی خود را به رخ بشریت می‌کشیدند و دولتمردان و تصمیم‌گیران کشورهای مختلف را طوری به ترس عادت داده بودند که عجز و لابه‌ی «لا طاقه لنا الیوم»شان و گریه و ناله‌ی «انا لمدرکون»شان به آسمان برسد، درست در همین زمانه‌ی زمین‌گیرشده بود که خمینی با مردم ایران کاری کرد که ابهت مادی و جبروت الحادیِ اهل طغیان را از هم فروبپاشند و در مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی معادلات قدرت، باطل‌السحرِ طواغیت و مستکبرین و مترفین شوند و مثل آن چوبدستی که دست خدا روی سرش بود، ریسمان‌های سیا و پنتاگون را ببلعند و قرآن عبور کند از رسم‌الخط و بیاید وسط و دوباره جان بگیرد: «ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا ان ما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث اتی» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• این‌که مردمی که از پاسبان محله‌شان می‌ترسیدند چطور در مقابل بزرگترین قدرت نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و اقتصادی و تکنولوژیک دنیا ایستادند و شیوه رزم جدیدی را رقم زدند که ماشین جنگی ابرقدرت‌ها و سامانه‌های اطلاعاتی‌شان را هنوزم که هنوز است زمین‌گیر کرده، محتاج پژوهش‌های جدیدی است که نبودشان حسابی به چشم می‌آید اما با این همه، کاملا معلوم است که ریشه‌ی این درخت پرثمر از کجا آب می‌خورد: از اوج غربت چندین‌ساله‌ی پیرمرد که با زیارت‌نامه‌های علی‌بن‌ابی‌طالب و دیدارهای هر شبه با ضریحش پیوند خورده بود. می‌دانید که؟ امیرالمومنین زیارت‌نامه‌های متعددی دارد که یکی از مضامین مشترک‌شان، توصیف علی با همین عبارت پر از است: «هزم جیوش الشرک باذنک و أباد عساکر الکفر بامرک» ارتش‌های *شرک* را به اذن تو شکست داد و لشگریان *کفر* را به امر تو نابود کرد. ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅ـ و رحمت خدا بر او و اجداد طاهرینش که گفت: «تا *شرک* و *کفر* هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• ♦️خبر بزرگ♦️ 🔹«ابن بابویه» از امام باقر نقل کرده که خواندن سوره‌ی «صاد» در شب‌های جمعه چه فضیلت‌هایی دارد. همان «صاد»ی که بنا به نقل «کلینی» از امام صادق، چشمه‌ای در ستون راست عرش است و وقتی پیامبر به معراج رفت، به او گفته شد: به «صاد» نزدیک شو و از آن وضو بگیر و آن موقع بود که نماز پیامبر در معراج شروع شد. همان معراجی که خدا در آن، با گویشی مثل گویش علی، با پیامبرش حرف می‌زد. همان «علی» ای که اتفاقا خدا در سوره «صاد» از او صحبت کرده: «قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون... بگو او خبری بزرگ است که شما از او روی‌گردانید» همان خبر بزرگی که در نجف روبروی ایوانش می‌ایستیم و زیارتی را که نقلش کرده، می‌خوانیم: السلام علیک ایها النبأ العظیم... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹طبیعی هم هست. در میان سیل امّت‌هایی که به پیروی از «ائمه نار» به سوی دنیا و لذاتش می‌دوَند و کفرآلود یا نفاق‌زده در سرابی از تاریکی غوطه‌ورند، وقتی مردی پیدا می‌شود که به تنهایی در مقابل امواجی به بزرگیِ جوامع می‌ایستد و در دفاع از خداپرستی، یک‌تنه به میانه‌ی این سیل می‌زند و استوار و متین به سمت آخرت می‌رود و نور به مرداب ظلمات می‌پاشد، تصادم‌ها و تقابل‌ها قطعی می‌شود و در وسط همین درگیری‌هاست که «خبرهای بزرگ» تولید می‌شود. علی همان خبر بزرگ است که از شمشیر تا سکوتش و از خشم تا بردباری‌اش، آبروی دشمنانش را برده و قدرت الهی را به رخ کشیده و قلب‌ها را ذوب کرده و تا آخر تاریخ، خبرسازِ عرصه‌ی درگیری دنیاپرستان با آخرت‌گرایان شده است... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹انگار مرام «خبرسازی» است و این مرام حتی در غیبت فرزندانش نباید تعطیل شود. اصلاً «نیابت عامّه» را برای همین گذاشته‌اند که در مقابل قدرت‌های مادی قد علم کند و با قوّت ایمان و ظرافت فقاهتش، قدرت برای مومنین به ارمغان بیاورد و برای خداپرستی سنگر درست کند و با اقتدار مظلومانه‌ی توحید در مقابل ابهت طغیان‌گران، خبر بسازد و این‌طور، برترین قدرت جهان را به بشریتِ عاشق قدرت نشان دهد... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹 مثل چی؟ مثل انقلاب خمینی که با دست خالی پیروز شد و با وجود این‌که همه ابرقدرت‌ها برای نابودی‌اش ائتلاف کرده‌اند، با ماندگاری‌اش، ابهت بت‌پرستی مدرن را شکسته و فرمول‌های کنترل مادّی را به باد داده و خبرسازی کرده و با تولید جرأت روحی در جهان اسلام، زلزله‌ای در منطقه مسلمین به راه انداخته و حتی صدای توحید را تا فرسنگ‌ها دورتر به وجدان بشریت رسانده؛ آنجا که مبلغ شیعه در برزیل (مهد مسیحیت کاتولیک) از نماینده پاپ شنید که با پیروزی‌های ایران خوشحال می‌شود و از شکست‌هایش ناراحت و با تعجب گفت: «ما مسلمانان که رقیب دین شما هستیم» و پاسخ شنید: «شما به خداپرستی و دین‌داری آبرو دادید و آبروی شما، آبروی ماست.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹به یاد کبیر که هنوز هم از فراز دهه‌ها فراق، عظمتش قلب‌مان را گرم می‌کند و خبر می‌سازد و ما را به یاد قدرت خدا می‌اندازد و به یاد شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه که آینه‌ای از یقین پولادینِ عزیز برای دفاع از حیثیت توحید و موحدین در سراسر خاورمیانه بود و با فرماندهی بی‌نظیرش و تشییع جنازه‌ی حیرت‌آورش، خبر بزرگ روزگار ما شد و به یاد مرحوم استاد که از خبرهای بزرگ بعدی حرف می‌زد: «شدّتی که هیتلر برای دنیاخواهی و کشورگشایی داشت، باعث شد که محاسبات موجود برای ساخت بمب را کافی نبیند و سفارش بمب جدیدی را بدهد که منجر به ساخت بمب اتم شد. بر عکس آن، شدّت آقای خمینی هم در آخرت‌خواهی تا حدّی است که محاسبات موجود حوزه و دانشگاه نه تنها به درد اداره انقلابش نمی‌خورد؛ که موجب هرج و مرج و ناهنجاری در روند انقلاب می‌شود. عمل ایشان به نحوی است که سفارش تولید علوم جدید برای اداره کشور می‌دهد...» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
✳️ دلبری‌های یک «آقای با مصمّم!» ✴️ با عرض سلام. امیدوارم حال شما خوب باشد. با پیروزی ملت ایران و انقلابی که کرده‌ایم، ما فهمیدیم که شما چه آقایی هستین، با مصمّم. من پسری دوازده ساله هستم و کلاس پنجم هستم. من چندین روز تصمیم داشتم که با شما ملاقات کنم. اما این امید بر دلم ماند و تصمیم گرفتم که من یک دوچرخه در تابستان خریده بودم و می‌خواهم به خاطری که شما را یک بار از نزدیک ببینم، حاضرم این دوچرخه را بفروشم و پول آن را به حضور شما بدهم. می‌شود که یک روزِ تعطیلی شما را ملاقات کنم. جواب نامه من را بدهید. خدا نگه دار همگی شما و درود به شما آقای با مصمّم. تهران خیابان قلعه‌مرغی تاریخ فرستادن: 6/10/58 📚 [از کتاب «سلام روحی جان» منتخب نامه های مردمی به امام خمینی (قدس سره القدوسی)] ___ بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
••─━⊱✦💐✦⊰━─•• 😊 اما داستان «مقربین» و کسانی که به شما مقرّب و نزدیک شده‌اند، فرق می‌کند؛ آنهایی که بخاطر این‌که دور و بر شما هستند، تیرهایی که به سوی شما روانه شده، سر و صورت آنها را هم خراشیده... ✨مثل حبیب نجار که به روایت مرحوم طبرسی از امام باقر، یکی از همین مقربین بوده؛ همان که خدا در سوره یاسین درباره او صحبت کرده: «و جاء رجل من اقصی المدینه یسعی»... ✨و مثل مردی که در دوران ما از گوشه کنار شهر و از فراسوی باور ما آمد و وجودش را سعی برای دفاع از خداپرستی فراگرفته بود؛ کبیر را می‌گویم که به لطف شما، باری از دوش شما برداشت و تمام عمرش را در امواج بلا سپری کرد و سپر تیرهای دشمنان شما به سمت محبین و شیعیانتان شد... ••─━⊱✦🌻✦⊰━─•• ❤️_ تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه که جانش را فدای حضرت ولی‌عصر و شیعیان او و خیمه او یعنی جمهوری اسلامی کرد ❤️ و تقدیم به ابرمردی که سی و چهار سااااااال تمام است مثل مُرادش خمینی، نگذاشته تا واقعیت و طبیعت امریکایی، زانویش را روی خرخره‌ی مومنین بگذارد و مانع شده تا دین ما به خُرده فرهنگی که تابع تکنولوژی دنیاپرستان است، تبدیل شود و در فقدان محاسباتی که حوزه و دانشگاه باید به انقلاب می‌رساندند، با دست‌خالی در برابر محاسبات سرمایه‌سالارانه‌ی دستگاه کارشناسی از ایمان ما و جهت‌گیری انقلاب حفاظت کرده. تقدیم به سید علی حسینی ؛ به امید آن‌که وقتی در هنگامه قیامت و در روز واقعه، حضرت ولی‌عصر از وفای ما به نائب عامش پرسید، شرمنده نباشیم ❤️ و تقدیم به مرحوم استاد که وقتی در کنارش بودیم، انگار در جبهه دفاع فرهنگی از حضرت صاحب راه‌مان داده بودند و حالا در فقدانش هر چند وقت یکبار، نوای حاج منصور را زمزمه می‌کنم: دنیا فریبم داد ای دادِ بیدااااد/ دیگر نمی‌آید گردان مقدااااد/ جانم حسین جانم جانم حسین جاااان/ جانم حسین جانم جانم حسین جااااان _ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• ♦️خبر بزرگ♦️ 🔹«ابن بابویه» از امام باقر نقل کرده که خواندن سوره‌ی «صاد» در شب‌های جمعه چه فضیلت‌هایی دارد. همان «صاد»ی که بنا به نقل «کلینی» از امام صادق، چشمه‌ای در ستون راست عرش است و وقتی پیامبر به معراج رفت، به او گفته شد: به «صاد» نزدیک شو و از آن وضو بگیر و آن موقع بود که نماز پیامبر در معراج شروع شد. همان معراجی که خدا در آن، با گویشی مثل گویش علی، با پیامبرش حرف می‌زد. همان «علی» ای که اتفاقا خدا در سوره «صاد» از او صحبت کرده: «قل هو نبأ عظیم انتم عنه معرضون... بگو او خبری بزرگ است که شما از او روی‌گردانید» همان خبر بزرگی که در نجف روبروی ایوانش می‌ایستیم و زیارتی را که نقلش کرده، می‌خوانیم: السلام علیک ایها النبأ العظیم... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹طبیعی هم هست. در میان سیل امّت‌هایی که به پیروی از «ائمه نار» به سوی دنیا و لذاتش می‌دوَند و کفرآلود یا نفاق‌زده در سرابی از تاریکی غوطه‌ورند، وقتی مردی پیدا می‌شود که به تنهایی در مقابل امواجی به بزرگیِ جوامع می‌ایستد و در دفاع از خداپرستی، یک‌تنه به میانه‌ی این سیل می‌زند و استوار و متین به سمت آخرت می‌رود و نور به مرداب ظلمات می‌پاشد، تصادم‌ها و تقابل‌ها قطعی می‌شود و در وسط همین درگیری‌هاست که «خبرهای بزرگ» تولید می‌شود. علی همان خبر بزرگ است که از شمشیر تا سکوتش و از خشم تا بردباری‌اش، آبروی دشمنانش را برده و قدرت الهی را به رخ کشیده و قلب‌ها را ذوب کرده و تا آخر تاریخ، خبرسازِ عرصه‌ی درگیری دنیاپرستان با آخرت‌گرایان شده است... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹انگار مرام «خبرسازی» است و این مرام حتی در غیبت فرزندانش نباید تعطیل شود. اصلاً «نیابت عامّه» را برای همین گذاشته‌اند که در مقابل قدرت‌های مادی قد علم کند و با قوّت ایمان و ظرافت فقاهتش، قدرت برای مومنین به ارمغان بیاورد و برای خداپرستی سنگر درست کند و با اقتدار مظلومانه‌ی توحید در مقابل ابهت طغیان‌گران، خبر بسازد و این‌طور، برترین قدرت جهان را به بشریتِ عاشق قدرت نشان دهد... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹 مثل چی؟ مثل انقلاب خمینی که با دست خالی پیروز شد و با وجود این‌که همه ابرقدرت‌ها برای نابودی‌اش ائتلاف کرده‌اند، با ماندگاری‌اش، ابهت بت‌پرستی مدرن را شکسته و فرمول‌های کنترل مادّی را به باد داده و خبرسازی کرده و با تولید جرأت روحی در جهان اسلام، زلزله‌ای در منطقه مسلمین به راه انداخته و حتی صدای توحید را تا فرسنگ‌ها دورتر به وجدان بشریت رسانده؛ آنجا که مبلغ شیعه در برزیل (مهد مسیحیت کاتولیک) از نماینده پاپ شنید که با پیروزی‌های ایران خوشحال می‌شود و از شکست‌هایش ناراحت و با تعجب گفت: «ما مسلمانان که رقیب دین شما هستیم» و پاسخ شنید: «شما به خداپرستی و دین‌داری آبرو دادید و آبروی شما، آبروی ماست.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🔹به یاد کبیر که هنوز هم از فراز دهه‌ها فراق، عظمتش قلب‌مان را گرم می‌کند و خبر می‌سازد و ما را به یاد قدرت خدا می‌اندازد و به یاد شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه که آینه‌ای از یقین پولادینِ عزیز برای دفاع از حیثیت توحید و موحدین در سراسر خاورمیانه بود و با فرماندهی بی‌نظیرش و تشییع جنازه‌ی حیرت‌آورش، خبر بزرگ روزگار ما شد و به یاد مرحوم استاد که از خبرهای بزرگ بعدی حرف می‌زد: «شدّتی که هیتلر برای دنیاخواهی و کشورگشایی داشت، باعث شد که محاسبات موجود برای ساخت بمب را کافی نبیند و سفارش بمب جدیدی را بدهد که منجر به ساخت بمب اتم شد. بر عکس آن، شدّت آقای خمینی هم در آخرت‌خواهی تا حدّی است که محاسبات موجود حوزه و دانشگاه نه تنها به درد اداره انقلابش نمی‌خورد؛ که موجب هرج و مرج و ناهنجاری در روند انقلاب می‌شود. عمل ایشان به نحوی است که سفارش تولید علوم جدید برای اداره کشور می‌دهد...» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
سلام برای دیدن سایر مطالب مناسبتی مرتبط با دهه فجر و انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی ، روی هشتک زیر کلیک کنید
◼️سالگرد ارتحال جانگداز و جانسوز بنیانگذار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام (قدس سره) تسلیت باد. 🏴مقام معظم رهبری: امام بزرگوار یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، آیت‌الله العظمای واقعی، او بود. @msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─•• ✅در دنیایی که سیستم‌های نظامی و امنیتی و اطلاعاتیِ قدرت‌های بزرگ، دولت‌ها و ملت‌های زیادی را به عروسک‌هایی کوچک تبدیل کرده بود و فراعنه‌ی مدرن در مقابل هر معارضی، مستانه فریاد «ان هولاء لشرذمه قلیلون» سر می‌دادند و به حکم «أ لیس لی مُلک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی»، پیچیدگی‌های علمی و کارآمدی‌های عملیِ سلاح‌ها و ابزارهای جاسوسی خود را به رخ بشریت می‌کشیدند و دولتمردان و تصمیم‌گیران کشورهای مختلف را طوری به ترس عادت داده بودند که عجز و لابه‌ی «لا طاقه لنا الیوم»شان و گریه و ناله‌ی «انا لمدرکون»شان به آسمان برسد، درست در همین زمانه‌ی زمین‌گیرشده بود که خمینی با مردم ایران کاری کرد که ابهت مادی و جبروت الحادیِ اهل طغیان را از هم فروبپاشند و در مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی معادلات قدرت، باطل‌السحرِ طواغیت و مستکبرین و مترفین شوند و مثل آن چوبدستی که دست خدا روی سرش بود، ریسمان‌های سیا و پنتاگون را ببلعند و قرآن عبور کند از رسم‌الخط و بیاید وسط و دوباره جان بگیرد: «ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا ان ما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث اتی» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• این‌که مردمی که از پاسبان محله‌شان می‌ترسیدند چطور در مقابل بزرگترین قدرت نظامی و سیاسی و اطلاعاتی و اقتصادی و تکنولوژیک دنیا ایستادند و شیوه رزم جدیدی را رقم زدند که ماشین جنگی ابرقدرت‌ها و سامانه‌های اطلاعاتی‌شان را هنوزم که هنوز است زمین‌گیر کرده، محتاج پژوهش‌های جدیدی است که نبودشان حسابی به چشم می‌آید اما با این همه، کاملا معلوم است که ریشه‌ی این درخت پرثمر از کجا آب می‌خورد: از اوج غربت چندین‌ساله‌ی پیرمرد که با زیارت‌نامه‌های علی‌بن‌ابی‌طالب و دیدارهای هر شبه با ضریحش پیوند خورده بود. می‌دانید که؟ امیرالمومنین زیارت‌نامه‌های متعددی دارد که یکی از مضامین مشترک‌شان، توصیف علی با همین عبارت پر از است: «هزم جیوش الشرک باذنک و أباد عساکر الکفر بامرک» ارتش‌های *شرک* را به اذن تو شکست داد و لشگریان *کفر* را به امر تو نابود کرد. ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ✅ـ و رحمت خدا بر او و اجداد طاهرینش که گفت: «تا *شرک* و *کفر* هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» ••─━⊱✦🔹✦⊰━─•• ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• ✳️ تعادل قوا ✳️ ▪️این روزها، ذهنم مدام می‌دوَد طرف تو و هی دارم به این فکر می‌کنم که الان در چه حالی هستی و تخیّل ات می‌کنم که جایی در آن بالاها به حالتی شبیه همین عکس  بر ارائک بهشتی ِ برزخ تکیه زده ای و از پشت آن ابروهای پرپشت ات با لبخندی ملیح داری به نتیجه‌ی دسترنج هایت نگاه می‌کنی حالا دیگر آن غیرتی که در رگهایت جوشید خیلی از جوان های منطقه را هم به خروش درآورده وحتی اگر هنوز خیلی از حقائق را بلد نباشند بر وحشت از مرگ غلبه کرده اند و یاد گرفته اند که آزادگی و کرامت، از زنده ماندن مهمتر است و دیگر یقین کرده اند که بقول خودت، دوران بن بست و ناامیدی و تنفس در منطقه کفر بسر آمده است  خیالت راحت که آن نظم لعنتی که دائما نگرانش بودی، بدجور بهم ریخته و نفَست، از دالان‌های زمان گذشته و تاریخ را درنوردیده و بعد از سالها، تعادل قوا را در جهان به هم ریخته؛ ! ▪️ کاش بلد بودم بگویم و لفظ‌ها قدرتش را داشتند برسانند که چقدر دلم را ربوده ای... همیشه پیش خودم می‌گویم اگر پیرغلام ِاربابم، عظمت غیرتش و پولادین بودن ِ یقینش اینطور معجزه می‌کند، ▪️پس‌ای دل! دریاب ارباب را ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• 🔹«اصحاب‌الفیلِ» مدرن و «عبدالمطلب‌»های دوران ✨خدا در سوره «صد و پنجم» وقتی می‌خواهد سپاه ابرهه را معرفی کند، از آنها به «اصحاب‌الفیل» تعبیر می‌کند. انگار فیل، محور بوده و لشگر به تبع او شکل گرفته و همگی به امید آن فیل بودند که به خودشان جرأت نابودی کعبه دادند. تاریخ ـ وقتی در بیان مشکل‌گشای جعفربن‌محمد (ع) آمده ـ هم همین را تایید می‌کند: «آن فیل را به همه‌ی زینت‌های زیبا آراسته بودند و خرطوم‌هایش با انواع درّ و گوهر، جواهرنشان شده بود و ابرهه با آن فیل، به پادشاهان زمین مباهات می‌کرد.» ابرهه بیشترین قدرت و بهترین ابزار را بدست آورده بود و باید آن را بکار می‌گرفت تا توازن قدرت بین «یمن و حبشه و روم مسیحی» با «حجاز و مکّه‌ی ابراهیمی» را تغییر دهد و محوریّت «خانه‌ی خدا» در بین اعراب را از بین ببرد. اما عبدالمطلب در راه بازگشت از مجلس ابرهه و در نزدیکی حریم حرم، با فیل هم‌صحبت شد و سوال‌های سهمگینی از او پرسید: «آیا می‌دانی چرا تو را به اینجا آورده‌اند؟ فیل سرش را تکان داد که نه! عبدالمطلب گفت: تو را آورده‌اند تا خانه‌ی پروردگارت را نابود کنی. آیا چنین خواهی کرد؟ فیل سرش را تکان داد که نه!» صدای توحید در فطرتِ طبیعت پیچید. پس «هر چقدر تلاش کردند تا فیل را از هر یک از ورودی‌ها وارد حریم حرم کنند، می‌نشست و وارد نمی‌شد و هر گاه رهایش می‌کردند، هروله‌کنان از حرم دور می‌شد.» (کافی ج5، ص761) افتضاح را نمی‌شد رها کرد و معجزه باید نابود می‌شد: «پس به فیل حمله بردند و آن را قطعه‌قطعه کردند.» خدا با عبدالمطلب‌اش، محور قدرت و تکیه‌گاه توانِ کفار را به بزرگترین معجزه توحید تبدیل کرد و فقط بعد از آن که این اتمام حجت بزرگ رقم خورد و سپس انکار شد، «ابابیل» در افق مکّه آشکار شدند... ـــــــــــــــــــ 🌟 چند قرن گذشته از دوران «استعمار علنی»؛ که ابرهه‌های مدرن به «علم جدید» و «تسخیر طبیعت» رسیدند و توانستند سلاح‌ها و جنگ‌افزارهای جدید بسازند و با تکیه بر آنها، سرزمین‌ها و منابع ملت‌ها را درو ‌کردند و و از هند و آسیای غربی تا افریقا و امریکای لاتین را به بند استعمار و اشغال کشیدند. حالا چند دهه است که تغییر رویّه داده‌اند و سراغ «تحول نرم‌افزاری» رفته‌اند و همان ظلم‌ها را پیچیده کرده‌اند و به «علوم اجتماعی و انسانی» تعمیم داده‌اند و با فرموله‌کردن «ادبیات توسعه» در «دانشگاه‌ها»، نیروی انسانی جدید تربیت می‌کنند. پس دیگر به زحمت «استعمار علنی» نمی‌افتند و فرمانداران نظامی منصوب نمی‌کنند بلکه با تربیت تحصیل‌کردگان بومی که ظاهراً منتخب مردم هستند، منابع و منافع ملت‌ها را به تاراج می‌برند و «استعمار پنهان» را رقم می‌زنند. ⚡️اما خدا هم بیکار ننشسته و با انقلاب اسلامی و به دست ، دندان فاسدِ «ترس از ابرقدرت‌های مادی و ابزار پیچیده‌شان» را از دهان ملت ایران و امت اسلام کشیده و دفاع در برابر استعمار پنهان را تا جایی تشدید کرده که «طوفان‌الاقصی» رقم بخورد و اسرائیل به اوج عصبانیت برسد و وحشیانه‌ترین آدم‌کشی‌ها را جلوی چشم بشریت بیاورد. حالا «علم و دانشگاه»ی که محور استعمار پنهان بوده و «اصحاب‌الفیل» جدید را به دور خودش جمع کرده بود، به محلّی برای اعتراض به ستم و حفاظت از انسانیت تبدیل شده. همان‌هایی که باید فرمول‌ها را یاد می‌گرفتند و ظلم پیچیده را به جهان صادر می‌کردند و به لطائف‌الحیل، «فلسطین‌»ها را همانند لقمه‌ی چربی در دهان «اسرائیل»ها می‌گذاشتند، در برابر ظلم عریان فریادگر شده‌اند. حالا وجدان عمومی در دانشگاههای دشمن بیدار شده و موقع آن است که صدای توحید در گوش فطرت بپیچد و همانند عبدالمطلب، سوال‌های سهمگین بپرسد و با ابزار قدرت کفر، به تخاطب و گفتگو بنشیند و تبدیل آن به قدرت اسلام را آغاز کند: «شما اکنون در طرف درست تاریخ ایستاده‌اید. شما اکنون بخشی از جبهه‌ی را تشکیل داده‌اید. هدف این مبارزه، توقّفِ ظلمِ آشکاری است که یک شبکه‌ی تروریست و بی‌رحم به نام «صهیونیست‌ها»، از سالها پیش بر ملّت وارد ساخته آیا ملّتی که در سرزمین متعلّق به خود در برابر جنایتهای اشغالگران صهیونیست از خود دفاع میکند، تروریست است؟ و آیا کمک انسانی به این ملّت و تقویت بازوان او کمک به تروریسم به شمار میرود؟» ـــ تقدیم به در سی‌وپنجمین سال پرچمداری‌اش برای توحید و مبارزه خالصانه و هوشمندانه‌اش با ابرهه‌های مدرن؛ به امید آن که روزمرگی و حجاب معاصرت با این بزرگمرد، رهزن روح و فکرم نشود و به شفاعت جدش، لیاقت کمک و یاری او نصیبم گردد و در روز قیامت و هنگامه‌ی «لتُسئلنّ یومئذ عن النعیم»، شرمساری و بی‌عملی عایدم نشود و عمرم را به ندیدنِ دنیای بی او ختم کند؛ لا أرانا الله ذلک الیوم ابداً... ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote