eitaa logo
مدرسه نهج البلاغه (۲)
1.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
83 ویدیو
196 فایل
کانال رسمی آقای دکتر شهاب الدین ذوفقاری (حفظه‌الله) مدیریت محترم گروه نهج البلاغه و عضو هیأت علمی دانشگاه معارف قرآن و عترت علیهم السلام / تاسیس کانال : ۱۳۹۹ ارتباط با جناب استاد ⬅️ @DrZoofaghari ادمین ⬅️ @M_sahraei_nahj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_4313854660.mp3
951.8K
✨زیارت امیرالمومنین علیه‌السلام ✨ 🔈 با صدای جناب استاد ذوفقاری
1_4401423060.m4a
24.04M
📖 خطبه ۸۴ (مقدمه) جلسه سی‌ام _حضوری ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ 🎙جناب استاد شهاب الدین ذوفقاری https://eitaa.com/joinchat/3543859252Cf20d3b8609 📚📚📚
خطبه ۸۴ / مقدمه "و من خطبة له عليه‌السلام في ذكر عمرو بن العاص..." 👈مقدمه‌ای در معرفی ابن‌النابغة: در ابتدای این خطبه لازم است به مواردی اشاره شود که دانستن این موارد اهمیت دارد: کسی که به عنوان "عمروعاص" یا "عمروبن العاص" معروف است، شهرتش در حقیقت به "ابن‌النابغة" بوده است و گویا هیچ‌جا امیرالمؤمنين علیه‌السلام از او به "عمروعاص" یادنکرده‌اند. (تاآنجایی که دیده‌ شده) آنچه که در کتب سِیَر(سیره) نوشته شده، این است‌که او به "عاص‌بن‌وائل سهمی" منسوب است. عاص‌بن‌وائل در واقع همان کسی است‌که دشمن سرسخت پیامبر اکرم ﷺ بود و قرآن او را دشمن پیامبر نامیده است؛ چراکه او به پیامبر لقب ابتَر داد و به همین مناسبت سوره کوثر نازل شد و خداوند فرمود: " انّ شانئک هو الأبتر" یعنی دشمن تو ابتَر است. عاص‌بن‌وائل از قریشیانی بودکه بسیار در دشمنی پیامبر سرسختی نشان می‌داد.(این از پدرعمروعاص) مادرش نیز همانطور که در این لقب مشهود است، "نابغة" نام داشته است. زنی بوده به نام "سَلمی" که از مشاهیر زنان قریش در بدکاره‌گی و گناهکاری بوده و اینکه به او لقب نابغة داده‌اند از نبوغ گرفته شده به معنای شهرت. او به فساد شهرت داشته است. عمروعاص خود نیز این مسئله را ذکر کرده‌است. زمانی بر منبر بود، کسی از او سوال کرد که تو فرزند کیستی؟ مادرت کیست؟ و او در پاسخ گفت: "امیّ سلمی بنت حرملة ملقب بِالنّابغة" مادرم سلمی دختر حرمله است‌که لقب او نابغه است. او ولادت ناپاکی داشته و ناپاکی‌اش نیز به شکل وحشتناکی بوده است؛ به‌طوری‌که نوشته‌اند پنج نفر با آن زن همبستر شدند؛ از جمله: ابوسفیان و عاص‌بن‌وائل. این فرزند متولد شد و بین آنان اختلاف افتاد که این نوزاد متعلق به کدامیک است. در این‌جا بود که نابغة خود گفت فرزند از آنِ عاص‌بن‌وائل است؛ چراکه او به من توجه بیشتری داشته و پول بیشتری به من می‌داده و کمک بیشتری می‌کرده است‌. همچنین گفت شباهت کودک نیز به او بیشتر است؛ درحالیکه ابوسفیان می‌گفت: من شک ندارم که این پسر فرزند من است؛ ازاین‌رو به "ابن‌النابغة" معروف شد. البته چون آن زن اقرار کرد که البته اقرار او هیچ حجیتی ندارد؛ لیکن فرزند را عمروعاص خواندند. به همین جهت عمربن‌عاص خواندن او یک نسبت صحیح و مسلّمی نیست؛ چون گذشته از آنکه او ناپاک متولد شده، این نسبت هم، نسبت درستی نیست و همان درست می‌باشد. 🔻دراین میان شاید این سوال برای عده‌ای پیش بیاید که اگر فرزندی به‌طور نامشروع متولد شد، خودِ آن فرزند که گناهی ندارد و نمی‌شود خود او را به‌خاطر این ولادتِ نامشروع سرزنش کرد. بله همینطور است. به هیچ عنوان نمی‌شود چنین فردی که ولادتش نامشروع است را به خاطر گناه دیگران سرزنش کرد؛ لیکن قضیه فقط این نیست؛ بلکه چنین شخصی👇 _کارنامه سیاهی درطول عمرش داشته _دربرابر شخصیتی چون ایستاده است. _معاویه را بر کرسی نشانده و از شکست و نابودی نجات داده‌است. _ ودشمنی‌ها و مخالفت‌های زیادی کرده‌است. اینطور نبود که فقط نَسَبَش نامطلوب باشد! عمروعاص یا همان ابن‌النابغة کمی پیش از فتح مکه اسلام آورد، یا به تعبیر دقیق‌تر کرد؛ یعنی اسلام را به ظاهر پذیرفت، و آن‌ وقتی بود که نوشته‌اند در جنگ خندق یا احزاب که هنوز مشرک بود، وقتی درگیری را مشاهده کرد با یکی دوتن از دوستانش به حبشه گریخت و پیش نجاشی پادشاه حبشه رفت و این درحالی بود که ما می‌دانیم پیش از هجرت مسلمانان به مدینه گروهی از مسلمانان به رهبری جعفربن ابیطالب به حبشه رفته بودند و آنجا بود که عمروعاص با چندنفردیگر به نزد نجاشی رفتند تا از او بخواهند مسلمانان را وادار به بازگشت به مکه کند که موفق نشدند. این‌بار با مقداری هدیه به حبشه رفت و از نجاشی درخواست کرد که این جعفر در میان ما بوده، طغیان کرده، از دین ما بیرون رفته، او را بدهید تا من گردن بزنم. نجاشی ناراحت و برآشفته شد و گفت برای اینکه شخصی به خدای یکتا ایمان دارد، تو می‌خواهی این‌کار را بکنی؟! دورشو! عمروعاص وقتی که دید نجاشی هم از مسلمانان حمایت می‌کند، داد و گفت اگر اینطور است و نظر شما نسبت به اسلام و پیامبراسلام مساعد است، من هم می‌خواهم مسلمان شوم و آنجا اظهار اسلام کرد و به مدینه بازگشت (سال هشتم هجری، اندکی پیش از فتح مکه) 🌴🌴🌴
او در مدینه خدمت پیامبر رسید و البته پیامبر با کسی که اظهار اسلام می‌کرد با روی گشاده برخورد می‌نمودند. بنابراین از او نیز استقبال نموده و او را به فرماندهی یک جنگ کوچکی به‌نام ، منصوب کردند. بعدها عمروعاص به معاویه در شام پیوست و معاویه نیز پس از رحلت پیامبر اکرم ﷺ در زمان خلیفه دوم او را برای فتح مصر به آنجا فرستاد و او را فرمانده لشکر مسلمانان کرد. پس از فتح مصر نیز خودش(عمروعاص) حاکم مصر شد. در زمان عثمان او برکنار شد و همین سبب شد عمروعاص کینه عثمان را به‌دل بگیرد، از مخالفان عثمان شود و در مدینه به مخالفت با عثمان بپردازد. بعد از قتل عثمان مجدداً درزمان امیرالمؤمنین با درخواست معاویه برای دستیاری و مشاوره او اقدام کند. این همکاری ادامه داشت تا بالاخره بعد از آن ماجرای رسوای حَکَمیت بنابر قولی که معاویه به عمروعاص داده بود، او را مجدداً حاکم مصر کرد و پنج شش سالی حاکم مصر بود، تا اینکه در ۹۰ سالگی در سال ۴۳ هجری در مصر از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد. 👈این کارنامه شخصی است به‌نام . خوب است که در این رابطه به سایتهای مخالفین هم سری بزنید؛ چون اینها سعی‌ِشان براین است‌که این افراد را تطهیر کرده و شخصیتشان را ترمیم و بازسازی کنند. وقتی که موجی در مقابل دشمنان امیرالمؤمنین در جامعه ایجاد می‌شود، دشمنان می‌کوشند تا آن را اصلاح کنند و یا ابعادی از شخصیتشان را به نمایش بگذارند تا آنها را جلوه دهند. علتش هم این است‌که اهل سنت معتقدند صحابه پیامبر همه عادلند و اگر خدشه‌ای به یکی از آنها وارد شود (حتی اگر معاویه باشد یا شخصی مثل عمروعاص) می‌کوشند که او را به شکلی مدد برسانند و ترمیم کنند تا در نظر مردم چنان معیوب جلوه نکند. حتماً بروید و ببینید تا بدانید اینطور نیست که مخالفان ساکت بنشینند؛ بلکه به زبان فارسی در کشور خودمان تلاشهای جدی می‌کنند و درجاهای دیگر هم همینطور. ⭕️ توجه داشته باشید که معیار تشخیص حق و باطل برای ما گزارشهای تاریخی به آن شکل نیست؛ بلکه ما یک معیار داریم و آن بودن است؛ نه رو در روی علی‌بن‌ابیطالب بودن! ❓اما چرا پیامبر به این افراد روی خوش نشان‌می‌دادند؟ علت اینکه پیامبر با این افراد با ملایمت رفتار می‌کردند به این خاطر بود که ایشان پیامبر رحمت بودند و وقتی شخصی اسلام می‌آورد، کاری به گذشته‌اش نداشتند؛ چون پیامبر دشمن بسیار داشتند. خود پیامبر فرمودند: " الاسلام یَجُبّ ما قَبلَه" این همان است که اسلام گذشته را می‌پوشاند. حال از شخصی مثل عمروعاص هم که به خاطر مادرش معیوب جلوه داده شده و بدنام تلقی می‌شد، پیغمبر دلجویی کرده بودند. ایشان پیامبر رحمت هستند💚 البته نمی‌شود انکار کرد که عمروعاص یک زیرکی خاصی داشته که معاویه از او کمک می‌گرفته ؛ اما نه در آن حدی که تبلیغش را می‌کنند. 🌴🌴🌴
🚩 اما آن چیزی که مهم و جالب است، قضاوتی است که افراد خودشان درباره خود می‌کنند؛ یعنی کارنامه ای‌ است‌که خودشان امضاء می‌کنند و ارائه می‌دهند. ✍ هم در تاریخ یعقوبی ج ۲، ص۲۲۲ نقل شده است‌ و هم مرحوم علامه امینی در الغدیر خود مفصل درباره عمروعاص بحث کرده‌اند و به این نکته اشاره کرده‌اند که وقتی عمروعاص می‌خواست از دنیا برود، به فرزندش می‌گوید: «لودَّ أبوک أنّه کان مات فی غزاة ذات السلاسل؛ إنّی قد دخلت فی اُمور لا أدری ما حجّتی عندالله فیها. ثمَّ نظر إلى ماله فرأى کثرته، فقال: یا لیته کان بعراً، یا لیتنی متُّ قبل هذا الیوم بثلاثین سنة، أصلحتُ لمعاویة دنیاه وأفسدتُ دینی، آثرتُ دنیای و ترکتُ آخرتی، عَمِی علیَّ رشدی حتّى حضرنی أجلی، کأنّی بمعاویة قد حوى مالی وأساء فیکم خلافتی»؛ (پدر تو دوست داشت که در جنگ هاى «ذات السلاسل» مرده بود، من دست به کارهایى زدم که نمى دانم نزد خدا چه دلیل و عذرى براى آن بیاورم. سپس به مال فراوانش نگاه کرد(حاکم مصر بود و مقید به حلال و حرام هم که نبودند) و گفت: اى کاش این ثروت من سِرگینِ شتر بود، و اى کاش سى سال پیش از این مرده بودم. دنیاى معاویه را آباد کردم و دین خود را فاسد نمودم، دنیا را بر آخرت برگزیدم، نسبت به طریق هدایتم کور بودم تا وقتى که زمان مرگم فرا رسید. گویا مى بینم که معاویه مال و ثروت مرا در اختیار خود گرفته و با شما پس از من بد رفتارى مى کند). اینها سخنان خودِ عمروعاص است‌. او خودش را اینگونه می‌کند. حال بعضی اصرار دارند بگویند او عادل است (چون معتقدند صحابه پیامبر همه عادلند) خودش اذعان دارد به اینکه من دینم را باختم ، من معاویه‌ را سرکار آوردم و... به هرحال یک چنین چیزی درباره عمروعاص هست. ❌ عمروعاص دو کار مهم برای معاویه انجام داد؛ اینکه در بین مردم شام، به راهنمایی او بود که معاویه پیراهن عثمان را عَلَم کرد و برای عثمان عزاداری کرد. با این کارش در مخالفت با علی‌بن ابیطالب نظر مردم شام را به سوی عثمان برگرداند. طرح او بود که معاویه پیراهن خونینی را بر بالای منبر بیاویزد و اشک بریزد و اظهار نگرانی کند و شورشی در مردم شام علیه علی‌بن‌ابیطالب ایجاد کند. هم بحث برسرنیزه کردن قرآنها بود. این دوکار قبل از حکمیت بود. در حکمیت هم که دیگر جنایت بزرگ تاریخی را، حتی برخلاف قولی که به ابوموسی اشعری داده بود مبنی بر اینکه هردو به بالای منبر بروند و علی‌بن‌ابیطالب و معاویه را خلع کنند و مردم را به حال خودشان واگذار کنند. آن‌وقت ابوموسی ساده‌لوح رفت و علی را خلع نمود؛ اما عمروعاص معاویه را نصب کرد. هرچند این رویداد تاثیر چندانی نداشت و رسواتر از آن بود که پایه‌ای برای حکومت معاویه تلقی شود؛ لکن عمروعاص خباثت خودش را به ظهور رساند. اینها مسائل ساده‌ای نیست. گاهی اوقات ما افرادی را می‌بینیم که به خاطر یک بی‌توجهی کوچک، کینه شخصی را به دل می‌گیرد و تا آخر عمر با خودش همراه دارد. (مثال: دو فرد متشخص و متدیّن واقعاً در سطح عالی را سراغ داریم که یکی از آن دو به خاطر یک مسئله کاریِ سالها قبل، دیگری را اذیت می‌کرد و هنوز کینه او را به دل دارد) گاهی یک دشنام، یک حرف، یک آسیب، یا ضرر مالی، یا گرفتن موقعیتی که دیگری برای ما ایجاد کرده است، از خطای او نمی‌گذریم. یک دلایلی برای خودمان داریم و سخت است از آن چشم‌پوشی کنیم، آنوقت چگونه از آن‌همه ظلم که درباره اهل‌البیت شده که یک میلیاردم آن اگر نسبت به ما شده بود، از آن نمی‌گذشتیم، به راحتی می‌گذریم و در مورد دشمنانِ آن بزرگواران بذل و بخشش می‌کنیم. ما اینها را برادران خود و صحابه پیامبر به حساب می‌آوریم؟! 👈اینها به آن محبت می‌زند. واضح است‌که هیچ‌وقت کسی که دشمن شما را دوست می‌دارد، دوست شما نیست. حتی در رابطه بین مادر و فرزند، اگر دیدید فرزند شما به خانه آمد و از دشمن شما تمجید می‌کند، دیگر برای او مادر نخواهید بود. ⛔️ چطور بعضی‌ها دشمنان اهل‌البیت را خیلی راحت می‌بخشند؟! پس باید مراقب باشیم؛ چراکه ایمانمان در گرو این و است. این بیانگر آن است‌که اگر امیرالمؤمنین علیه‌السلام مُصرّ هستند عمروعاص را ابن‌النابغة بخوانند، گذشته از برخی خصلت‌های ناروایی که داشته، برای این است‌که او سیاه‌کاری را ادامه داد. 🌴🌴🌴
1_4401427500.m4a
26.8M
📖 خطبه ۸۴ جلسه سی‌ام_ حضوری ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ 🎙جناب استاد شهاب الدین ذوفقاری https://eitaa.com/joinchat/3543859252Cf20d3b8609 📚📚📚
امام در آغاز خطبه ۸۴ می‌فرمایند: ✨عَجَبًا لِابنِ‌النَّابِغَةِ!✨ شگفتم از «ابن النابغه» (عمرو بن‌نابغه) حال این شگفتی برای چیست؟ ✨يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ، أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ‏✨ او به مردم شام اظهار می‌کند و دربین آن‌ها این تصویر را ایجاد می‌کند که در من "دُعَابَةً" هست. "دُعَابَةً": مزاح یعنی من اهل شوخی و مزاح هستم. نقل است که عمرو عاص به مردم شام گفته بود که: (علیٌّ ذو دُعَابَةٍ شدیدةٍ) علی خیلی اهل شوخی است. (البته این تعبیر معنای تندتری دارد که از بیان آن معذور هستم و نمی‌توان به زبان آورد) 👈حال در اینجا دو بحث است، و . 🔻اولا آیا علی‌بن‌ابی‌طالب اینگونه بودند یا نبودند؟ 🔻ثانیا اگر علی‌بن‌ابی‌طالب اهل شوخی باشند چه اشکالی دارد؟ صغرای قضیه این است که: آیا علی‌بن‌ابی‌طالب اینگونه بودند یا نبودند؟ 1⃣ _امام خود می‌فرمایند من اینگونه نیستم. چون در این خطبه می فرمایند: ذکر موت مرا از شوخی زیاد باز می‌دارد. 2⃣ _اگر چنین چیزی بود باید در طول تاریخ ذکر می شد. شوخی و مزاح کردن چیزی است که مردم نقل آن را دوست دارند. یعنی برای نقل آن انگیزه‌ای دارند. مثلاً در زمان پیامبر اکرم ﷺ نقل شده است که یک مرد عربی گاهی خدمت پیامبر می‌رسید و یک هدیه‌ای به پیامبر ﷺ می‌داد و عرض می‌کرد این هدیه است. ادب انسانی اقتضاء می‌کند که وقتی کسی هدیه‌ای می‌دهد، شخص هدیه را قبول کند. رد کردن هدیه، دور از ادب است. پیامبر ﷺ قبول می‌کردند و هدیه را می‌گرفتند. تا پیغمبر ﷺ می‌گرفتند می‌گفت: پولش را بدهید؛ و با این تعبیر پیامبر ﷺ را می‌خنداند. به گونه‌ای شده بود که گاهی از اوقات پیامبر ﷺ سراغ او را می‌گرفتند. به‌عنوان مثال می‌فرمودند آیا این عرب نیامده است که ما را بخنداند؟ وقتی در تاریخ این‌گونه موارد نقل می‌شود، اگر علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام اهل «دُعَابَةً» بودند باید ۱۰_۲۰ مورد آن نقل می‌شد. چطور عربی که یک بیت شعری که کسی گفته است را نقل می‌کند، تک تک جملات علی‌بن‌ابی‌طالب و کلمات قصار حضرت نقل شده است، ۴۰۰ خطبه از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است، این موارد نیز بایستی نقل می‌شد، که امیرالمؤمنین علیه‌السلام اینجا و آنجا و با این و آن شوخی کردند. حداقل ۵ مورد آن را نقل می‌کردند. حتی یک مورد نیز گزارش نشده است که علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام با کسی شوخی آنچنانی کرده باشند. ⁉️ پس ریشه این حرف چیست؟ ریشه این حرف، حرف خلیفه دوم است. وقتی به او پیشنهاد کردند که یک نفر را برای پس از خود به عنوان خلیفه معرفی کن؛ ابن‌عباس گفت: چرا علی را معرفی نمی‌کنی؟ خلیفه دوم گفت: علی « ذو دُعَابَةً»است. علی اهل شوخی است. و این بود که به عمروعاص رسید و در مصر انتشار داد. او برای پیروانش چهارچوبی ساخت که تا قیامت بتوانند به حرف او استناد کنند و می‌کنند و همین نیز هست. اما به چه دلیل؟ خلیفه دوم نیز نگفت از کجا چنین حرفی را میزند؟ از یکایک اعضای شورا ایرادات جدی گرفت؛ و با اینکه گفت اگر از علی‌بن‌ابی‌طالب پیروی کنید شما را به راه مستقیم هدایت می‌کند ولی گفت لکن او اهل شوخی است. حال اگر اهل شوخی باشد چه اشکالی دارد؟ حتماً بایستی عبوس باشد⁉️ تصور ما این است که علی‌بن‌ابی‌طالب چون عبوس نبودند؛ و فقط به جهت اینکه یک طَلاقتِ وجهی و یک بِشاشَتی داشتند مورد این تبلیغ سوء قرار گرفتند و گرنه کسی که مست جمال الهی است نمی‌تواند عبوس باشد. حال یک چنین چیزی را اینان شوخی تلقی می‌کردند. بلاتشبیه دیده شده که برخی افراد خنده‌رو هستند. گاهی اوقات آنقدر خنده رو هستند که انسان تصور می‌کند قصد مسخره کردن او را دارند. شخص چون خوش‌رو است، آنقدر می‌خندد و حرف میزند، از شدت خوشرویی آدم یک لحظه شک می‌کند که این آیا واقعاً خوش‌رو است یا در حال مسخره کردن است؟ اما وقتی می‌بینیم که با دیگران نیز چنین می‌کند و فقط با من چنین برخوردی ندارد، مشخص می‌شود که بطور ذاتی خوش رو است. حال این خوشرویی را گویی آنان تلقی بر اهل شوخی بودن حضرت گرفته‌اند وگرنه هیچ شاهدی برای آن ذکر نکرده‌اند. /خ۸۴ 🌴🌴🌴
کبرای قضیه: حال اگر کسی اهل «دُعَابَةً» باشد بد است؟! خلاف است؟! از حضرت صادق علیه السلام در اصول کافی روایت شده است که فرمودند: "مَا مِن مُؤمنٍ إلَّا و فِیهِ دُعابَةٌ" هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه بهر‌ه‌ای از شوخی دارد. مؤمن عبوس نیست. مؤمن بهره‌مند از شوخی است. اهل مزاح است. راوی می‌گوید: "و مَا الدُّعابَةُ" می‌فرمایند: "المِزَاحُ" 👈 البته در روایت آمده است که مزاح دو شرط دارد: 1⃣ _ به حق باشد. یعنی وقتی قرار است انسان کسی را بخنداند مطلب خلاف نگوید.تهمت نزند. مسخره نکند. گرفتار استهزاء نشود. حرف های رکیک نزند؛ و به طور خلاصه باطل نباشد. 2⃣ _ مزاح و شوخی زیاد نباشد. یعنی محدود باشد. در حدی که مخاطب تغییر ذائقه دهد کافی است. در این خصوص روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در غررالحکم هست که می‌فرمایند: "کثرةُ المزاح تُذهب البهاء و توجِبُ الشَحنآء.." یعنی اگر کسی زیاد مزاح کند شخصیت، وقار و بهای او از بین می‌رود. بین مردم سبک می‌شود. علاوه بر آن موجب دشمنی نیز می‌شود. وقتی شخص زیاد شوخی کند ممکن است چیزی بگوید که طرف مقابل ناراحت شود و کینه او را به دل بگیرد. حال علی‌بن‌ابی‌طالب‌ که راجع به «کثرة المزاح» این جمله را می‌فرمایند، آن وقت سزاوار است که تو آنجا تبلیغ کنی علی «ذو دُعابَة شدیدة»ست؟ البته این حُسن علی‌بن‌ابی‌طالب‌ است. چرا؟ چون هیچ عیب دیگری نتوانستند به علی علیه‌السلام بگیرند. چه عیبی می‌شود به علی گرفت؟ نوراً در نور است. وجود مبارک، یکپارچه نور است. این یکی را تو آنگونه می‌بینی. تو بد می‌بینی. تو نمی‌توانی حسن خوشروئی را ببینی که اینگونه تلقی می‌کنی. ✨يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً✨ به اهل شام اینگونه می‌نمایاند که من «اهل دُعَابَةً» هستم ✨وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ✨ (این عبارت بدتر از عبارت قبلی است) به مردم می‌گوید من بازیگر هستم. "تِلْعَابَ": از ریشه لعب یعنی بازی. أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ یعنی بازیگر. علی‌بن‌ابی‌طالب نعوذ بالله کمدین هستند. برای مردم می‌گوید و می‌خنداند و سرگرم می‌کند. یعنی به ‌گونه‌ای وانمود کنند که شخصیت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام زیر سوال رود. مردم شام نیز خبر ندارند. اطلاعات دینی مردم شام از مصدر و کانال معاویه به آنان رسیده است. از طریق شبکه های تبلیغی معاویه بوده است. حدود ۲۰ سال اینگونه تبلیغ کرده‌اند. / خ۸۴ 🌴🌴🌴
مورخین نوشته‌اند که یکی از یاران امیرالمؤمنین، به نام حارث بن نضر در جنگ صفین اشعاری سرود در مذمت عمروعاص‌ و از ترس و بز‌دلی او گفته‌ بود که حاضر نیست به میدان جنگ بیاید. این اشعار منتشر شد. بین لشکریان پیچید و به گوش عمرو نیز رسید. برای آنکه جبران کند و پاسخی داده باشد یک روز نیزه‌ای برداشت و به میدان آمد که بگوید من می‌توانم مقابل علی‌بن‌ابی‌طالب بایستم. وقتی با امام علیه السلام رو به رو شد و دید الان وقتی است که شمشیر علی علیه السلام که بالا رفته است به سر او فرود آید و او را نابود می‌کند، خود را به زمین انداخت، پاهای خود را بالا برد و دامن خود را کنار زد و عورتش را مکشوف کرد. در این لحظه بود که امام علیه السلام روی خود را برگرداندند و او از این فرصت استفاده کرد و از معرکه گریخت. اما علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام در آنجا یک جمله گفتند. بنابه نقلی که برخی گفته‌اند فرمودند: " یابن النابغه انتَ تلیقُ دُبُرِک ایام عُمرِک " تو آزاد شدهٔ عورت خود هستی. عورت تو، تو را آزاد کرد؛ و این در تاریخ ثبت شد. ✍ نقل شده است که یک روز در نزد معاویه بود. معاویه نگاهی به او کرد و خندید. عمرو گفت: برای چه می‌خندی؟ معاویه: به یاد آوردم آن روزی را که تو در مقابل علی بن ابی طالب چه کردی؟ البته مخفی نماند که در برخی از نوشته ها آمده است که این کار نیز ابتکار خود او نبود. این کار را قبلاً کس دیگری در جنگ احد در مقابل علی بن ابی‌طالب انجام داده بود. لذا این کار نیز ابتکار ابن نابغه نبوده است. به هرحال معاویه گفت: من از کاری که تو آن روز کردی خنده‌ام گرفت. عمرو گفت: من نیز از تو خنده‌ام می‌گیرد. معاویه: چرا؟ عمرو عاص: روزی که علی بن ابی‌طالب در جنگ صفین تو را به نبرد فراخواند و گفت معاویه خود بیاید تا با هم بجنگیم چرا مسلمانان کشته شوند؟! تا این خبر به تو رسید رنگ چهره‌ات پرید.عرق کردی. نفست در سینه‌ات حبس شد. زبانت بند آمد و چیزهای دیگر. معاویه گفت: بله چیزهای دیگر هم بود. بعد عمروعاص گفت: ببین، ترسیدن از شمشیر علی عیب نیست. حال امام به چنین کسی می‌گویند: این بزرگترین کِید او بود که این کار را کرد برای اینکه جان خود را نجات دهد. / خ۸۴ 🌴🌴🌴
✨أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ✨ به خدا سوگند آنچه که مرا از بازی و بازیگری باز می‌دارد ذکر موت است. یعنی من وقتی یاد مرگ می کنم از اینکه عمر به بازی بگذرانم پرهیز می کنم. ✨وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ✨ اما آنچه که ابن النابغه را از سخن حق باز می‌دارد فراموشی آخرت است. او آخرت را فراموش می‌کند و حق را کتمان می‌دارد. ✨إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً✨ عمروعاص با معاویه بیعت نکرده مگر آنکه شرط کرد. گویا عمرو در فلسطین بود که معاویه نامه‌ای به او فرستاد و او را دعوت به همکاری نمود. عمرو جواب معاویه را چنین داد که: معاویه! اگر بخواهی من بیایم مجانی نیست. داغ حکومت مصر( که عثمان از او گرفته بود) بر دل او بود. می‌دانست که آنجا چه سرزمین پربار و پر نعمتی است. گفت: اگر می‌خواهی من با تو همکاری کنم شرط آن این است که حکومت مصر را به من بدهی. ✨وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ الدِّينِ رَضِيخَةً✨ "رَضیخ" : عطیهٔ قلیلة، هدیه اندک، عطاء اندک. یعنی در برابر از دست دادن دینش این را از معاویه درخواست کرد. حاضر شد دین بفروشد و بهای اندکی بگیرد. این خیلی مهم است. به زبان آسان می‌آید فرض کنید امروز نامه‌ای به ما برسد و بگویند شما فلان پست مهم در اختیارتان است. فقط باید گوش به فرمان دیگری باشید. از این موارد در دنیا فراوان اتفاق می‌افتد. بعد هر گونه حساب کنی خوب است. اولین چیزی که شیطان به آدم می‌گوید این است که: اگر می‌خواهی خدمات دینی کنی، در آنجا بهتر می‌توانی. برو مصر، حکومت مصر را بگیر و از آنجا اسلام را بگستران. بعد می‌گوید: چرا تا این حد زن و بچه خود را در مضیقه گذاشته‌ای؟ بالاخره حقوقی داشته باش چون اینها نیز حقی دارند. شیطان هزار دلیل شرعی می‌آورد که باید قبول کنی. در آخر می گوید: استخاره کن. استخاره نیز خوب می‌آید. استخاره‌ای که شیطان در ذهن تصرف کند، آن نیز خوب می‌آید. مگر برای هر کاری می‌توان استخاره کرد. مگر می توان استخاره کند و گناه کند⁉️ معاویه نمی‌دانست چه کند! چون می‌دانست اگر مصر را به دست عمروعاص دهد عمروعاص کسی نیست که به راحتی به او باج دهد؛ اما چاره‌ای نداشت. بعد عمروعاص اشعاری گفت که این اشعار در وقعه صفین آمده است که این اشعار نشان دهنده وضعیت معاویه و عمروعاص و طرف مقابل است ▪️مُعاویَّ لا أُعطیکَ دینی و لم‌أنل به منک دنیا فانظُرَن کیف تَصنَعُ معاویه من دین خود را به تو نمی‌فروشم در حالی که از تو در مقابل آن چیزی از دنیا نگیرم. می‌داند که دارد دینش را می‌فروشد. چه مدح عظیمی کرده است نسبت به معاویه!! یعنی هرکس به معاویه کمک کرد دینش را فروخته است؟ حال بگویند معاویه خال المؤمنین است! این كه رفیق اوست چنین می‌گوید. که معاویه اگر من بیایم طرف تو باید دین خود را بفروشم و بیایم. امروز نیز چنین است. امروز نیز هرکس از معاویه طرفداری کند دین خود را فروخته است. این را عمرو عاص می‌گوید، حدیث نیست. این را بچه شیعه نگفته است که هرکس طرف معاویه رفت، دینش را فروخت. ببین چه کاره هستی؟ خودت بیندیش. ▪️فَإن تُعطِنی مصراً فأربَح بِصَفقَةٍ أخَذتَ بِها شَیخاً یَضُرُّ و یَنفَعُ اگر مصر را به من بدهی این یک معامله خوبی است. می‌توانی با این معامله یک شیخ کاسب را که به دنبال سود و زیان خود است، بخری. یعنی من به دنبال کاسبیِ دنیائی هستم. اگر می‌خواهی دین من را بگیری باید چیزی در مقابل آن بدهی. غافل از این که خیلی از طرفداران معاویه این قدرت را هم نداشتند که چیزی از معاویه بگیرند مجانی دین خود را فروختند. آنها دیگر خسرَ الدنیا و الاخرة هستند. / خ۸۴ 🌴🌴🌴