بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#شيعه_حقيقى
هنگامى كه حضرت #رضا (ع ) در خراسان بود، جمعى از شيعيان از راه دور براى #زيارت_رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند
دربان به نزد حضرت #رضا (ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگيرد،
جريان را به حضرت عرض كرد،
امام رضا (ع ) به او فرمود:
(فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند).
دربان كنار درآمد و به آنها گفت : (برويد فعلا آقا كار دارد).
آنها رفتند و روز دوم به در خانه حضرت رضا (ع ) آمدند،
باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند،
دو ماه هر روز آنها مى آمدند و برمى گشتند،
سرانجام نااميد شدند، و به دربان گفتند:
به حضرت رضا (ع ) عرض كنيد، (ما از شيعيان پدر تو امير مؤمنان حضرت #على (ع ) هستيم ،
دشمنان ما، نسبت به ما شماتت و سرزنش مى كنند كه شما به ما اجازه ملاقات نداديد،
و ما اين بار شرمنده مى رويم ، و در برابر نيشخند مخالفان ، بيچاره خواهيم شد).
دربان پيام آن ها را به حضرت رضا (ع ) ابلاغ كرد،
حضرت فرمود:
به آنها اجازه بده وارد شوند.
دربان به آن ها اجازه ورود داد،
آنها به حضور حضرت رضا (ع ) رسيدند و سلام كردند،
حضرت رضا (ع ) جواب سلام آنها را نداد
و حتى اجازه نشستن به آنها نداد،
آنها همچنان ايستاده بودند،
سرانجام آنها گفتند:
(اى پسر رسول خدا(ص )!
چه شده كه ما اين گونه مورد بى مهرى شما شده ايم ،
و بعد از دوماه در بدرى و اجازه ندادن اكنون اين گونه قدر ما را ناچيز نمودى ،
و بعد از اين همه بى اعتنايى ، ديگر آبرويى براى ما باقى نمى ماند) .
حضرت رضا (ع ) فرمود:
اين آيه (30 #شورى ) را بخوانيد:
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ، و يعفو عن كثير
(هر ناگوارى كه فراگير شما مى شود، به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، با اينكه خداوند، بسيارى از گناهان را مى بخشد).
(من در اين برخورد با شما، از خدا و رسول خدا و اميرمؤمنان و از پدران و اجداد پاكم پيروى كرده ام ).
آنها عرض كردند:
براى چه ؟
مگر ما چه گناهى كرده ايم ؟
حضرت رضا (ع ) فرمود:
(شما ادعا مى كنيد كه #شيعه اميرمؤمنان على (ع ) هستيد)
(همين گناه شما است كه ادعاى دروغين مى كنيد)
(واى بر شما!
بدانيد كه شيعه اميرمؤمنان على (ع ) حسن و حسين (ع ) سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابوبكر (سلام الله عليهم ) هستند كه :
در هيچيك از دستورهاى على (ع ) سرپيچى نمى كردند،
و هرگز مرتكب كارى كه نهى شده بودند، نمى شدند،
شما ادعا مى كنيد كه شيعه هستيم ، ولى در اكثر #اعمال خلافكار و مقصر هستيد،
در انجام وظائف واجب ، كوتاهى مى كنيد
در اداى حقوق برادران دينى ، سستى مى نمائيد،
و در آنجا كه #تقيه (كتمان عقيده براى حفظ جان ) واجب نيست تقيه مى كنيد
و در آنجا كه تقيه واجب است تقيه نمى كنيد،
اگر مى گوئيد:
ما دوستدار على (ع ) و دوست دوستان او هستيم ، و از دشمنان او بيزار مى باشيم . سخن شما را رد نمى كنم ،
ولى اين ادعا، ادعاى بسيار مقدس است
اگر #كردار شما با گفتارتان #تطبيق نكند، به هلاكت مى رسيد،
مگر اينكه #توبه نمائيد و جبران كنيد تا مشمول #رحمت الهى گرديد).
آنها گفتند:
(اى فرزند رسول خدا!
از درگاه خدا طلب آمرزش مى كنيم
و توبه مى نمائيم
و ديگر نمى گوييم ما شيعه على (ع ) هستيم ،
بلكه مى گوييم ما #دوست على (ع ) و دوست دوستان على (ع ) هستيم و با دشمنان شما دشمن مى باشيم .)
آنگاه حضرت رضا (ع ) به آنها فرمود: آفرين بر شما باد اى برادران و دوستانم ،
بفرمائيد
بفرمائيد،
بفرمائيد،
(آن حضرت مكرر آنها را به حضور خواند) تا آنها را يك يك در آغوش گرفت ، و به دربان فرمود:
(چند بار مانع ورود آنان به نزد من شدى ؟)
دربان عرض كرد: (شصت بار).
فرمود:
شصت باز نزد آنها برو
و بر آن ها سلام كن
و سلام مرا به آن ها برسان ،
آنها با #استغفار و توبه خود، از گناه پاك شدند،
و به خاطر دوستيشان با ما سزاوار كرامت گرديدند،
به امور آنها رسيدگى كن
و مشكلات آنها را رفع كن
و آنچه لازم است به آنها از خواربار و پول و... كمك كن .
بحارالانوار، ج 68، ص 157 تا 159.
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
پناه آوردن #گنجشك
#سليمان_جعفرى (ره ) ميگويد: باحضرت #رضا (ع ) در باغى بوديم ، ناگاه گنجشگى آمد و در نزد آن حضرت صيحه مى زد، و هرچه توان داشت فرياد مى كشيد و اظهار پريشانى مى كرد.
امام (ع ) به من فرمود:
آيا مى دانى اين گنجشك چه مى گويد؟
گفتم : نه ،
خدا و رسول خدا و فرزند رسول خدا(ص ) داناتر است .
فرمود:
به من مى گويد:
(مارى در خانه ، كنار آشيانه ام آمده ، و مى خواهد بچه هاى مرا بخورد به داد من برسيد)
برخيز و اين چوب را بگير
و به اين خانه برو و آن #مار را بكش .
برخاستم
و چوبى برداشتم
و وارد خانه شدم ،
ناگاه مارى را ديدم كه در درون خانه ، حركت مى كرد،
آن مار را كشتم ،
و آن بچه گنجشك ها را از آسيب دشمنشان ، حفظ كردم .
كشف الغمه ، ج 3 ص 140
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#گناه ديدار #طاغوت
دو نفر مسافر به خراسان آمدند،
در آنجا به حضور حضرت #رضا (ع ) رفته و پرسيدند:
ما از فلانجا آمده ايم ،
آيا #نماز ما شكسته است يا تمام ؟
حضرت رضا (ع ) به يكى از آنها فرمود: نماز تو شكسته است
و به ديگرى فرمود:
نماز تو تمام است !!
(با اينكه آنها از يكجا آمده بودند،
و هيچگونه فرقى در حد سفر آن ها نبود،
لذا تعجب كردند كه چرا جواب مساءله دو گونه شد؟)
امام هشتم (ع ) براى آن كس كه فرموده بود نماز تو تمام است چنين توضيح داد:
(زيرا تو به مقصد ديدار #سلطان ( #مامون ظالم ) آمده اى ،
بنابراين #سفر تو سفر گناه است و #سفر_گناه موجب #قصر نماز نمى شود) .
به اين ترتيب امام رضا(ع ) حتى در مساءله گفتن :
مردم را از طاغوت برحذر مى داشت .
وسائل الشيعه ج 5، ص 510
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
حضرت #رضا(ع ) و بخشش #خمس
گروهى از مردم خراسان به حضور امام رضا(ع ) رفتند و چنين درخواست نمودند:
(ما را از پرداخت خمس معاف كن
و خمس را به ما ببخش )
حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست آنها شايسته بخشش نيستند، و با نيرنگ مى خواهند اين #وظيفه#الهى را ترك كنند) به آنها فرمود:
(اين چه نيرنگى است ؟
شما با #زبان خود نسبت به ما اظهار اخلاص و دوستى مى كنيد،
و از حقى كه خداوند براى ما قرار داده و آن خمس است ، كوتاهى مى نمائيد)
آنگاه سه بار فرمود:
(لا نجعل لا نجعل لا نجعل لا حد منكم فى حل
نمى كنيم ،
نمى كنيم ،
نمى كنيم ،
و شما را معاف نمى داريم ) (۱)
و در سخن ديگر فرمود:
(ان الخمس عوتنا على ديننا...
(خمس مايه كمك ما بر #دين ما است ) (۲)
۱ - کافی باب الفيى و الانفال ...
حديث 26، ص 589 - ج 1
۲ - همان ، حديث 25، ص 548 ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#قدرت_معنوى امام رضا(ع )
يكى از اصحاب حضرت #رضا(ص ) مى گويد:
پول بسيارى به حضور آن حضرت بردم ،
ولى آن حضرت ، شادمان نشد،
من غمگين شدم و با خود گفتم : (چنان پولى نزد آن حضرت مى برم ، ولى شادمان نمى شود!)
امام رضا(ع ) در اين هنگام (كه احساس كرد كه من غمگين هستم ) به غلامش فرمود:
(آفتابه و لگن را بياور)،
خود آن حضرت روى تخت نشست ، و به غلام فرمود:
آب بريز.
در اين هنگام ديدم از لابلاى انگشتان آن حضرت ، قطعه هاى طلا در ميان لگن مى ريزد،
در اين وقت به من رو كرد و فرمود:
(من كان هكذا لا يبالى بالّدى حملته اليهِ
كسى كه چنين دارد (كه از لاى انگشتانش طلا بريزد) به پولى كه تو برايش آورده اى ، اعتنائى ندارد تا خشنود شود)(310)
کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )،
حديث 10، ص 491 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#ظلم و ستم به حضرت رضا(ع )
#محمد_بن_سنان مى گويد:
به حضور امام #كاظم (ع ) رفتم : پسرش حضرت #رضا(ع ) در روبرويش نشسته بود،
امام كاظم (ع ) به من فرمود:
(در اين سال #حادثه اى بروز مى كند، نگران و پريشان مباش و بى تابى مكن ).
محمد بن #سنان گفت :
اى آقاى من !
چه پيش آمدى رخ مى دهد،
من از اين گفتار شما مضطرب گشتم ؟
امام كاظم فرمود :
من به سوى آن #طاغوت ( #مهدى_عباسى سومين خليفه #عباسى ) مى روم
(يعنى مرا به اجبار نزد او مى برند) ولى بدان كه از جانب او و از جانب (خليفه ) بعد از او ( #هادى_عباسى ) به من صدمه اى نمى رسد.
محمد بن سنان گفت :
قربانت گردم ،
چه رخ مى دهد؟
امام كاظم فرمود :
خداوند ستمگران را گمراه نمايد،
و آنچه بخواهد انجام مى دهد
(اشاره به مسموميت آن حضرت توسط #هارون ، پنجمين خليفه عباسى ).
محمد بن سنان گفت :
قربانت گردم ،
منظورتان از طرح اين سخن چيست ؟
امام كاظم فرمود :
هر كس در حق اين پسر، #ستم نمايد، و امامتش را رد كند،
(كمن ظلم على بن ابيطالب حقه و جحده و امامته بعد رسول الله
مانند كسى است كه به حق امير مؤ منان على (ع ) ظلم كرده ، و امامت آن حضرت بعد از رسول خدا(ص ) را انكار نموده است ).
محمد بن سنان گفت :
(سوگند به خدا كه اگر خداوند تا آن زمان به من عمر دهد، حق حضرت رضا(ع ) را به او تسليم مى كنم و امامتش را مى پذيرم )
امام كاظم فرمود :
راست گفتى ،
خدا به تو تا آن زمان عمر مى دهد
و تو حقش را ادا مى كنى ،
و امامت او و امامت بعد از او را مى پذيرى .
محمد بن سنان گفت :
امام بعد از او كيست ؟
امام كاظم ع فرمود :
امام بعد از او پسرش محمد (جواد) است .
محمد بن سنان گفت :
من نسبت به او (نيز) تسليم هستم ، و به امامتش اقرار مى كنم .
کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع ) ،
حديث 16، ص 391 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
پاسخ امام رضا(ع ) در مورد #امامت
#ابو_جرير_قمى مى گويد:
به #امام_رضا(ع ) عرض كردم : (قربانت گردم
دانسته ايد كه من با پدرت پيوند تنگاتنگ داشتم ،
سپس با شما اين پيوند را دارم ، سوگند به رسول خدا(ص ) و به حق يكايك امامان و به حق شما، آنچه به من خبر دهى ، به كسى نمى گويم
(و رعايت نقيه را مى كنم )
آيا پدرتان زنده است يا از دنيا رفته است ؟
امام رضا (ع ) فرمود :
پدرم وفات كرده است .
#ابو_جرير گفت :
شيعيان روايت مى كنند كه سنت چهار پيامبر در زندگى پدرتان وجود دارد.(۱)
امام رضا (ع ) فرمود :
سوگند به خداوندى كه هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست پدرم وفات كرد.
ابو جرير گفت :
#مرگ يا وفات غيبت
امام رضا (ع ) فرمود : وفات مرگ
ابو جرير گفت :
گويا تو از من #تقيه مى كنى ؟
(و حقيقت مطلب را به من نمى گوئى )
امام رضا (ع ) فرمود :
عجبا!
(چنين نيست كه تصور مى كنى ).
ابو جرير گفت :
آيا امام كاظم (ع ) (مقام امامت را) به شما وصیت كرد؟
امام رضا (ع ) فرمود : آرى .
ابو جرير گفت :
آيا احدى را در اين مقام با تو شريك قرار داده ؟
امام رضا (ع ) فرمود : نه .
ابو جرير:
هيچكدام از برادرانت امام شما مى باشد؟
امام رضا (ع ) فرمود : نه .
ابو جرير: پس امام تو هستى ؟
امام رضا (ع ) فرمود :آرى . (۲)
۱ - اين چهار #سنت طبق بعضى از روايات عبارتند از:
1 - ترس و #انتظار از موسى علیه السلام
2 - زندان و #غيبت از يوسف علیه السلام
3 - سخن مردم كه او مرده است ولى نمرده از #عيسى علیه السلام
4 - قيام به شمشير از #محمد صلی الله علیه و آله و سلم
اكمال الدين صدوق
۲ - کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ،
حديث يك ص 380 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#سبقت عجم در پذيرش #دين
( #ابراهيم يكى از فرزندان امام #كاظم (ع ) بود،
ولى از فرزندان ناخلف بود،
و در مورد #امامت بعد از پدر، مزاحمتهائى براى حضرت #رضا(ع ) ايجاد مى كرد)
#على_بن_اسباط مى گويد:
به حضرت (ع ) عرض كردم :
(مردى نزد برادرت ابراهيم رفته (و او را #اغفال كرده ) و به او گفته :
پدرت وفات نكرده است ،
آيا شما نيز مانند ابراهيم ، چنين عقيده اى داريد؟)
#امام_رضا فرمود :
شگفتا!
آيا رسول خدا(ص ) ميميرد، ولى موسى (پدرم ) نمى ميرد،
سوگند به خدا پدرم وفات كرد، چنانكه رسول خدا(ص ) وفات كرد
ولى خداوند متعال از آن لحظه رحلت پيامبر(ص ) به بعد و زمانهاى بعد از آن ، به طور پى گير اين دين را بر عجم زادگان منت مى گذارد،
ولى همين #توفيق را از بعضى از خويشان پيامبر(ص ) (به خاطر عدم شايستگيشان ) باز مى دارد،
همواره به عجم زادگان عطا مى كند و از خويشان پيامبر(ص ) باز مى دارد، من هزار دينار بدهكارى ابراهيم را - پس از آنكه بر اثر نادارى تصميم بر طلاق همسران ، و آزاد نمودن بردگانش گرفته بود- ادا كردم
(در عين حال در برابر محبتهاى من ، دست از كينه توزى بر نمى دارد) چنانكه شنيده اى #برادران_يوسف (ع ) چه كردند،
#يوسف چه ستمها و آزارها از برادرانش ديد.
(به اين ترتيب امام رضا(ع ) از برادرش ابراهيم كه از خويشان پيامبر(ص ) است ، سخت #انتقاد كرد،
و عجم زادگان را كه توفيق پذيرش دين خدا و امامان بر حق را يافته اند، برتر از عربهاى كج انديش دانست
و ملاك برترى را به #تقوا و حق پرستى دانست ، نه خويشى و فاميل ، و اين خود گله اى بود كه امام هشتم (ع ) از برادرش نمود با اينكه به او آنهمه #محبت نموده بود،
چنانكه #شاعر گويد:
من از بيگانگان هرگز ننالم
هر آنچه كرد همان آن آشنا كرد
کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ،
حديث دو ص 380 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
راز گوئى #امام_رضا(ع ) :
#حكيمه دختر امام كاظم (ع ) مى گويد:
برادرم حضرت رضا(ع ) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و آهسته سخن مى گويد،
من كسى را در آنجا غير از حضرت رضا(ع ) نمى ديدم ،
به آن حضرت عرض كردم :
(با چه كسى گفتگو مى كردى ؟)
امام رضا فرمود :
اين شخص #عامر_زهرانى (از بزرگان #جن ) است ،
نزد من آمده و سؤ ال مى كند
و از بعضى شكايت مى نمايد.
حكيمه گفت :
اى مولاى من ،
من دوست دارم سخن او را بشنوم .
امام رضا فرمود :
اگر تو #سخن او را بشنوى تا يك سال (بر اثر ترس و هراس ) تب مى كنى .
حكيمه گفت :
در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم .
امام رضا فرمدو : بشنو.
حكيمه گفت :
من #گوش دادم ،
صدائى مانند سوت شنيدم
و تا يكسال به تب مبتلا گشتم .
کافی باب ان الجن ياءتيهم و يساءلونهم ،
حديث 5 ص 395 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر دادن #امام_رضا(ع ) از آينده
شخصى به نام #مسافر مى گويد: هنگامى كه #هارون_بن_مسيب تصميم گرفت با #محمد_بن_جعفر بجنگد،
امام رضا(ع ) به من فرمود:
(نزد #مسيب برو و بگو:
(فردا براى #جنگ ، بيرون نرو،
كه اگر بيرون رفتى شكست مى خورى و يارانت كشته مى شوند،
اگر پرسيد: از كجا مى دانى
بگو : در خواب ديده ام ).
مسافر مى گويد:
نزد مسيب رفتم و موضوع را به او گفتم ،
گفت : از كجا مى دانى ؟
گفتم : در خواب ديده ام .
مسيب گفت :
( #خواب_ديدن كسى كه با ما تحت نشسته مى خوابد، اعتبار ندارد).
او آن روز به جنگ رفت و شكست خورد و يارانش كشته شدند.
نيز مسافر مى گويد:
در سرزمين منى همراه امام رضا(ع ) بودم ، #يحيى_بن_خالد_برمكى (وزير #هارون ) در حالى كه سرش را پوشيده بود تا گرد و غبار به او نرسد، از جلو ما رد شد،
حضرت رضا(ع ) تا او را ديد، فرمود:
(مساكين لا يدرون ما يحل بهم فى هذه السنة :
اين بيچاره ها نمى دانند كه در همين سال ،چه بر سرشان مى آيد؟ )
(از گرد و غبار، خود را مى پوشانند ولى نمى دانند كه به زودى به خاك سياه مى نشينند)
سپس فرمود:
(و عجبتر از اين ، اينكه من و #هارون اين چنين - و دو انگشتش را بهم چسبانيد - نزديك هم قرار مى گيريم )
(همانگونه كه حضرت فرموده بود، همان سال ، هارون بر (برمكيان ) غضب كرد، و سران آنها كشته شدند و به خاك سياه نشستند)
مسافر مى گويد:
سوگند به خدا، سخن دوم حضرت رضا(ع ) را (در مورد نزديك شدن با هارون ) نفهميدم ،
تا آن وقت كه جنازه امام رضا(ع ) را كنار قبر هارون به خاك سپردند.
کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )،
حديث 9 و 10، ص 491 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
پراكنده شدن مردم و #امام_رضا(ع )
( #فضيل_بن_سهل ، معروف به (#ذو_الرياستين )
(صاحب دو رياست :
1 - نخست وزير #مامون
2 - رئيس ارتش ماءمون )
مجوسى بود و به دست #يحيى_برمكى مسلمان شد
و كم كم دست نشانده برمكيان در دستگاه خلافت #بنى_عباس گرديد،
و در عصر #خلافت ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) هم نخست وزير ماءمون گرديد و هم فرمانده كل قواى ارتش ماءمون شد.
هنگامى كه ماءمون ولايتعهدى را به امام رضا(ع ) سپرد، #فضيل بن سهل به مقام امام (ع ) حسادت مى ورزيد، و در فرصتهاى مختلف ، عداوت خود را به امام (ع ) آشكار مى كرد،
از جمله در جريان #نماز_عيد
همين شخص ، ماءمون را تحريك كرد كه پيام براى امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد،
سر انجام به مكافات دسيسه هايش رسيد و در شعبان سال 203 در #حمام سرخس ، توسط ( #غالب ) دائى ماءمون كشته شد (۱)
اينك به داستان زير توجه كنيد:
#ياسر_خادم مى گويد:
هنگامى كه ماءمون از خراسان به قصد بغداد بيرون آمد، ( #فضيل ذوالرياستين ) (براى بدرقه ) بيرون آمد،
من نيز همراه حضرت #رضا(ع ) بيرون آمدم ،
در يكى از منزلگاهها، نامه اى از جانب ( #حسن_بن_سهل ) (برادر #فضل ) بدست فضل رسيد،
در آن نوشته بود:
(من از روى حساب نجوم دريافته ام كه تو در روز چهارشنبه فلان ماه ، حرارت آهن و آتش را مى چشى ،
از اين رو عقيده من اين است كه در همان روز، با ماءمون و حضرت رضا(ع ) به حمام برويد،
و تو #حجامت كنى و روى دستت خون بريز، تا نحوست آن (حرارت آهن ) از تو دور گردد).
#حسن بن سهل براى ماءمون نيز، در اين باره نامه نوشت ، و از او خواست كه از حضرت رضا(ع ) تقاضا كند تا باهم به حمام بروند.
ماءمون به حضور حضرت رضا(ع ) نامه نوشت كه فردا به حمام برويم ،
امام رضا(ع ) جواب داد:
(من فردا حمام نمى روم و عقيده ندارم كه تو و فضل نيز به حمام برويد).
ماءمون بار ديگر نامه نوشت و از امام رضا(ع ) در خواست كرد كه فردا به حمام برويم .
امام رضا(ع ) در پاسخ نوشت :
من حمام نمى روم زيرا شب گذشته رسول خدا(ص ) را در #خواب ديدم به من فرمود:
(فردا حمام نرو).
از اين رو به عقيده من تو و فضل نيز فردا به حمام نرويد.
ماءمون براى حضرت نوشت كه راست مى گوئى
و پيامبر(ص ) نيز راست فرمود،
من نيز فردا به حمام نمى روم ،
فضل خودش بهتر مى داند.
#ياسر مى گويد:
وقتى كه شب شد،
امام هشتم (ع ) به ما فرمود:
(آنچه را كه از #حوادث تلخ امشب پديد مى آيد به خدا پناه مى برم ).
ما پيوسته اين سخن را مى گفتيم ، وقتى كه حضرت رضا(ع ) نماز صبح را (در اول وقت ) خواند، به من فرمود:
(برو پشت بام ببين آيا صدائى مى شنوى )
ياسر مى گويد:
به پشت بام رفتم ،
فريادى شنيدم
و كم كم صداى شيون بلند شد،
پائين آمدم
و ديدم ماءمون از آن درى كه از خانه اش به خانه امام رضا(ع ) باز مى شود، به حضور امام رضا(ع ) آمد و به امام گفت :
(خدا به تو در مورد #مرگ فضل ، اجر دهد،
او سخن شما را نپذيرفت و به حمام رفت و بر سرش ريختند و او را كشتند، سه تن از مهاجمين دستگير شده اند كه يكى از آنها پسر خاله او ( #فضل بن #ذى_القلمين ) است .)
ياسر مى گويد:
سرداران و هواخواهان فضل در خانه ماءمون اجتماع كردند و مى گفتند:
ماءمون او را غافلگير كرده و كشته است ،
و ما بايد از او خوانخواهى كنيم ،
و آتش آورده بودند كه خانه او را بسوزانند.
ماءمون به حضرت رضا(ع ) عرض كرد:
(اى سرور من !
اگر صلاح مى دانيد برويد و مردم را پراكنده كنيد.)
ياسر مى گويد:
امام سوار شد و به من فرمود:
تو نيز سوار شو،
با هم از خانه بيرون ، آمديم ،
مردم فشار مى آوردند،
امام رضا(ع ) با دست اشاره كرد و فرمود:
(تفرقوا تفرقوا:
متفرق و پراكنده شويد).
اشاره امام آنچنان اثر كرد، كه مردم به گونه اى شتابان باز مى گشتند و پراكنده مى شدند كه روى هم مى افتادند،
آنحضرت به هر كس اشاره كرد، او با شتاب از آنجا رفت (۲)
-
۱ - بحار، ج 49، ص 139 -
صحيفه البحار، ج 2، ص 492 و 493.
۲ - کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )،
حديث 8، ص 490 و 491 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#نماز نا تمام عيد #امام_رضا(ع )
روز #عيد_قربان فرا رسيد،
ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى #نماز_عيد آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان .
امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، :
به شرطى كه در مورد #ولايت عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى
(بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون #حكومت است ، معاف بدار)
ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند.
حضرت رضا(ع ) كرارا از #مامون خواست كه مرا معاف بدار،
ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت :
(بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد)
سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه :
اگر بنا است من نماز را بخوانم ،
من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم
(نه مانند روش خلفاء)
ماءمون گفت :
(هر گونه مى خواهى بخوان )
، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند.
#ياسر_خادم مى گويد:
سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند،
مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بام ها رفتند
(شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت )
هنگامى كه خورشيد طلوع كرد،
امام رضا(ع ) غسل نمود
و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد،
يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ،
و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند.
سپس عصاى پيكان دارى را بدست گرفت و بيرون آمد،
ما در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ،
او پا برهنه بود،
وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت (آنچنان تكبيرهاى او پرجاذبه و ملكوتى بود كه ) ما گمان كرديم آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند:
اللّه اكبر...
ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند،
امام رضا(ع ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمود:
(اللّه اكبر،
اللّه اكبر،
(اللّه اكبر) على ما هدانا،
اللّه اكبر على ما رزقنا
من بهمه الانعام
و الحمد لله على ما ابلانا.)
همه جمعيت ، صداى خود را به اين تكبير بلند كردند
(آنچنان آواى ملكوتى تكبير در فضاى ملكوتى محضر امام ، پيچيد و اثر بخش بود) كه سراسر شهر ( #مرو) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد،
هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند، امام رضا(ع ) با كمال سادگى با پاى برهنه از خانه بيرون آمده ،
از مركبها پياده شدند
و پا برهنه گشتند
و همراه امام حركت نمودند،
حضرت در هر ده قدمى مى ايستاد
و سه تكبير مى گفت ،
زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرش تكبير، همنوا شده بودند.
وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند،
#فضيل_بن_سهل ذوالرياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) در نزد ماءمون بود،
به ماءمون گفت :
اى امير مؤ منان !
اگر امام رضا(ع ) با اين شكوه به مصلى برسد، مردم شيفته مقام او گردند
(و آنگاه براى مقام شما خطر خواهد شد)،
صلاح اين است كه از او بخواهى باز گردد.
ماءمون ، شخصى را نزد امام رضا(ع ) فرستاد و توسط او در خواست باز كشت كرد.
امام رضا(ع ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار مركب شد و باز گشت .
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 7، ص 489 و 490 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b