بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#قدرت_معنوى امام رضا(ع )
يكى از اصحاب حضرت #رضا(ص ) مى گويد:
پول بسيارى به حضور آن حضرت بردم ،
ولى آن حضرت ، شادمان نشد،
من غمگين شدم و با خود گفتم : (چنان پولى نزد آن حضرت مى برم ، ولى شادمان نمى شود!)
امام رضا(ع ) در اين هنگام (كه احساس كرد كه من غمگين هستم ) به غلامش فرمود:
(آفتابه و لگن را بياور)،
خود آن حضرت روى تخت نشست ، و به غلام فرمود:
آب بريز.
در اين هنگام ديدم از لابلاى انگشتان آن حضرت ، قطعه هاى طلا در ميان لگن مى ريزد،
در اين وقت به من رو كرد و فرمود:
(من كان هكذا لا يبالى بالّدى حملته اليهِ
كسى كه چنين دارد (كه از لاى انگشتانش طلا بريزد) به پولى كه تو برايش آورده اى ، اعتنائى ندارد تا خشنود شود)(310)
کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )،
حديث 10، ص 491 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#ظلم و ستم به حضرت رضا(ع )
#محمد_بن_سنان مى گويد:
به حضور امام #كاظم (ع ) رفتم : پسرش حضرت #رضا(ع ) در روبرويش نشسته بود،
امام كاظم (ع ) به من فرمود:
(در اين سال #حادثه اى بروز مى كند، نگران و پريشان مباش و بى تابى مكن ).
محمد بن #سنان گفت :
اى آقاى من !
چه پيش آمدى رخ مى دهد،
من از اين گفتار شما مضطرب گشتم ؟
امام كاظم فرمود :
من به سوى آن #طاغوت ( #مهدى_عباسى سومين خليفه #عباسى ) مى روم
(يعنى مرا به اجبار نزد او مى برند) ولى بدان كه از جانب او و از جانب (خليفه ) بعد از او ( #هادى_عباسى ) به من صدمه اى نمى رسد.
محمد بن سنان گفت :
قربانت گردم ،
چه رخ مى دهد؟
امام كاظم فرمود :
خداوند ستمگران را گمراه نمايد،
و آنچه بخواهد انجام مى دهد
(اشاره به مسموميت آن حضرت توسط #هارون ، پنجمين خليفه عباسى ).
محمد بن سنان گفت :
قربانت گردم ،
منظورتان از طرح اين سخن چيست ؟
امام كاظم فرمود :
هر كس در حق اين پسر، #ستم نمايد، و امامتش را رد كند،
(كمن ظلم على بن ابيطالب حقه و جحده و امامته بعد رسول الله
مانند كسى است كه به حق امير مؤ منان على (ع ) ظلم كرده ، و امامت آن حضرت بعد از رسول خدا(ص ) را انكار نموده است ).
محمد بن سنان گفت :
(سوگند به خدا كه اگر خداوند تا آن زمان به من عمر دهد، حق حضرت رضا(ع ) را به او تسليم مى كنم و امامتش را مى پذيرم )
امام كاظم فرمود :
راست گفتى ،
خدا به تو تا آن زمان عمر مى دهد
و تو حقش را ادا مى كنى ،
و امامت او و امامت بعد از او را مى پذيرى .
محمد بن سنان گفت :
امام بعد از او كيست ؟
امام كاظم ع فرمود :
امام بعد از او پسرش محمد (جواد) است .
محمد بن سنان گفت :
من نسبت به او (نيز) تسليم هستم ، و به امامتش اقرار مى كنم .
کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع ) ،
حديث 16، ص 391 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
پاسخ امام رضا(ع ) در مورد #امامت
#ابو_جرير_قمى مى گويد:
به #امام_رضا(ع ) عرض كردم : (قربانت گردم
دانسته ايد كه من با پدرت پيوند تنگاتنگ داشتم ،
سپس با شما اين پيوند را دارم ، سوگند به رسول خدا(ص ) و به حق يكايك امامان و به حق شما، آنچه به من خبر دهى ، به كسى نمى گويم
(و رعايت نقيه را مى كنم )
آيا پدرتان زنده است يا از دنيا رفته است ؟
امام رضا (ع ) فرمود :
پدرم وفات كرده است .
#ابو_جرير گفت :
شيعيان روايت مى كنند كه سنت چهار پيامبر در زندگى پدرتان وجود دارد.(۱)
امام رضا (ع ) فرمود :
سوگند به خداوندى كه هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست پدرم وفات كرد.
ابو جرير گفت :
#مرگ يا وفات غيبت
امام رضا (ع ) فرمود : وفات مرگ
ابو جرير گفت :
گويا تو از من #تقيه مى كنى ؟
(و حقيقت مطلب را به من نمى گوئى )
امام رضا (ع ) فرمود :
عجبا!
(چنين نيست كه تصور مى كنى ).
ابو جرير گفت :
آيا امام كاظم (ع ) (مقام امامت را) به شما وصیت كرد؟
امام رضا (ع ) فرمود : آرى .
ابو جرير گفت :
آيا احدى را در اين مقام با تو شريك قرار داده ؟
امام رضا (ع ) فرمود : نه .
ابو جرير:
هيچكدام از برادرانت امام شما مى باشد؟
امام رضا (ع ) فرمود : نه .
ابو جرير: پس امام تو هستى ؟
امام رضا (ع ) فرمود :آرى . (۲)
۱ - اين چهار #سنت طبق بعضى از روايات عبارتند از:
1 - ترس و #انتظار از موسى علیه السلام
2 - زندان و #غيبت از يوسف علیه السلام
3 - سخن مردم كه او مرده است ولى نمرده از #عيسى علیه السلام
4 - قيام به شمشير از #محمد صلی الله علیه و آله و سلم
اكمال الدين صدوق
۲ - کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ،
حديث يك ص 380 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#سبقت عجم در پذيرش #دين
( #ابراهيم يكى از فرزندان امام #كاظم (ع ) بود،
ولى از فرزندان ناخلف بود،
و در مورد #امامت بعد از پدر، مزاحمتهائى براى حضرت #رضا(ع ) ايجاد مى كرد)
#على_بن_اسباط مى گويد:
به حضرت (ع ) عرض كردم :
(مردى نزد برادرت ابراهيم رفته (و او را #اغفال كرده ) و به او گفته :
پدرت وفات نكرده است ،
آيا شما نيز مانند ابراهيم ، چنين عقيده اى داريد؟)
#امام_رضا فرمود :
شگفتا!
آيا رسول خدا(ص ) ميميرد، ولى موسى (پدرم ) نمى ميرد،
سوگند به خدا پدرم وفات كرد، چنانكه رسول خدا(ص ) وفات كرد
ولى خداوند متعال از آن لحظه رحلت پيامبر(ص ) به بعد و زمانهاى بعد از آن ، به طور پى گير اين دين را بر عجم زادگان منت مى گذارد،
ولى همين #توفيق را از بعضى از خويشان پيامبر(ص ) (به خاطر عدم شايستگيشان ) باز مى دارد،
همواره به عجم زادگان عطا مى كند و از خويشان پيامبر(ص ) باز مى دارد، من هزار دينار بدهكارى ابراهيم را - پس از آنكه بر اثر نادارى تصميم بر طلاق همسران ، و آزاد نمودن بردگانش گرفته بود- ادا كردم
(در عين حال در برابر محبتهاى من ، دست از كينه توزى بر نمى دارد) چنانكه شنيده اى #برادران_يوسف (ع ) چه كردند،
#يوسف چه ستمها و آزارها از برادرانش ديد.
(به اين ترتيب امام رضا(ع ) از برادرش ابراهيم كه از خويشان پيامبر(ص ) است ، سخت #انتقاد كرد،
و عجم زادگان را كه توفيق پذيرش دين خدا و امامان بر حق را يافته اند، برتر از عربهاى كج انديش دانست
و ملاك برترى را به #تقوا و حق پرستى دانست ، نه خويشى و فاميل ، و اين خود گله اى بود كه امام هشتم (ع ) از برادرش نمود با اينكه به او آنهمه #محبت نموده بود،
چنانكه #شاعر گويد:
من از بيگانگان هرگز ننالم
هر آنچه كرد همان آن آشنا كرد
کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ،
حديث دو ص 380 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
راز گوئى #امام_رضا(ع ) :
#حكيمه دختر امام كاظم (ع ) مى گويد:
برادرم حضرت رضا(ع ) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و آهسته سخن مى گويد،
من كسى را در آنجا غير از حضرت رضا(ع ) نمى ديدم ،
به آن حضرت عرض كردم :
(با چه كسى گفتگو مى كردى ؟)
امام رضا فرمود :
اين شخص #عامر_زهرانى (از بزرگان #جن ) است ،
نزد من آمده و سؤ ال مى كند
و از بعضى شكايت مى نمايد.
حكيمه گفت :
اى مولاى من ،
من دوست دارم سخن او را بشنوم .
امام رضا فرمود :
اگر تو #سخن او را بشنوى تا يك سال (بر اثر ترس و هراس ) تب مى كنى .
حكيمه گفت :
در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم .
امام رضا فرمدو : بشنو.
حكيمه گفت :
من #گوش دادم ،
صدائى مانند سوت شنيدم
و تا يكسال به تب مبتلا گشتم .
کافی باب ان الجن ياءتيهم و يساءلونهم ،
حديث 5 ص 395 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر دادن #امام_رضا(ع ) از آينده
شخصى به نام #مسافر مى گويد: هنگامى كه #هارون_بن_مسيب تصميم گرفت با #محمد_بن_جعفر بجنگد،
امام رضا(ع ) به من فرمود:
(نزد #مسيب برو و بگو:
(فردا براى #جنگ ، بيرون نرو،
كه اگر بيرون رفتى شكست مى خورى و يارانت كشته مى شوند،
اگر پرسيد: از كجا مى دانى
بگو : در خواب ديده ام ).
مسافر مى گويد:
نزد مسيب رفتم و موضوع را به او گفتم ،
گفت : از كجا مى دانى ؟
گفتم : در خواب ديده ام .
مسيب گفت :
( #خواب_ديدن كسى كه با ما تحت نشسته مى خوابد، اعتبار ندارد).
او آن روز به جنگ رفت و شكست خورد و يارانش كشته شدند.
نيز مسافر مى گويد:
در سرزمين منى همراه امام رضا(ع ) بودم ، #يحيى_بن_خالد_برمكى (وزير #هارون ) در حالى كه سرش را پوشيده بود تا گرد و غبار به او نرسد، از جلو ما رد شد،
حضرت رضا(ع ) تا او را ديد، فرمود:
(مساكين لا يدرون ما يحل بهم فى هذه السنة :
اين بيچاره ها نمى دانند كه در همين سال ،چه بر سرشان مى آيد؟ )
(از گرد و غبار، خود را مى پوشانند ولى نمى دانند كه به زودى به خاك سياه مى نشينند)
سپس فرمود:
(و عجبتر از اين ، اينكه من و #هارون اين چنين - و دو انگشتش را بهم چسبانيد - نزديك هم قرار مى گيريم )
(همانگونه كه حضرت فرموده بود، همان سال ، هارون بر (برمكيان ) غضب كرد، و سران آنها كشته شدند و به خاك سياه نشستند)
مسافر مى گويد:
سوگند به خدا، سخن دوم حضرت رضا(ع ) را (در مورد نزديك شدن با هارون ) نفهميدم ،
تا آن وقت كه جنازه امام رضا(ع ) را كنار قبر هارون به خاك سپردند.
کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )،
حديث 9 و 10، ص 491 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
پراكنده شدن مردم و #امام_رضا(ع )
( #فضيل_بن_سهل ، معروف به (#ذو_الرياستين )
(صاحب دو رياست :
1 - نخست وزير #مامون
2 - رئيس ارتش ماءمون )
مجوسى بود و به دست #يحيى_برمكى مسلمان شد
و كم كم دست نشانده برمكيان در دستگاه خلافت #بنى_عباس گرديد،
و در عصر #خلافت ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) هم نخست وزير ماءمون گرديد و هم فرمانده كل قواى ارتش ماءمون شد.
هنگامى كه ماءمون ولايتعهدى را به امام رضا(ع ) سپرد، #فضيل بن سهل به مقام امام (ع ) حسادت مى ورزيد، و در فرصتهاى مختلف ، عداوت خود را به امام (ع ) آشكار مى كرد،
از جمله در جريان #نماز_عيد
همين شخص ، ماءمون را تحريك كرد كه پيام براى امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد،
سر انجام به مكافات دسيسه هايش رسيد و در شعبان سال 203 در #حمام سرخس ، توسط ( #غالب ) دائى ماءمون كشته شد (۱)
اينك به داستان زير توجه كنيد:
#ياسر_خادم مى گويد:
هنگامى كه ماءمون از خراسان به قصد بغداد بيرون آمد، ( #فضيل ذوالرياستين ) (براى بدرقه ) بيرون آمد،
من نيز همراه حضرت #رضا(ع ) بيرون آمدم ،
در يكى از منزلگاهها، نامه اى از جانب ( #حسن_بن_سهل ) (برادر #فضل ) بدست فضل رسيد،
در آن نوشته بود:
(من از روى حساب نجوم دريافته ام كه تو در روز چهارشنبه فلان ماه ، حرارت آهن و آتش را مى چشى ،
از اين رو عقيده من اين است كه در همان روز، با ماءمون و حضرت رضا(ع ) به حمام برويد،
و تو #حجامت كنى و روى دستت خون بريز، تا نحوست آن (حرارت آهن ) از تو دور گردد).
#حسن بن سهل براى ماءمون نيز، در اين باره نامه نوشت ، و از او خواست كه از حضرت رضا(ع ) تقاضا كند تا باهم به حمام بروند.
ماءمون به حضور حضرت رضا(ع ) نامه نوشت كه فردا به حمام برويم ،
امام رضا(ع ) جواب داد:
(من فردا حمام نمى روم و عقيده ندارم كه تو و فضل نيز به حمام برويد).
ماءمون بار ديگر نامه نوشت و از امام رضا(ع ) در خواست كرد كه فردا به حمام برويم .
امام رضا(ع ) در پاسخ نوشت :
من حمام نمى روم زيرا شب گذشته رسول خدا(ص ) را در #خواب ديدم به من فرمود:
(فردا حمام نرو).
از اين رو به عقيده من تو و فضل نيز فردا به حمام نرويد.
ماءمون براى حضرت نوشت كه راست مى گوئى
و پيامبر(ص ) نيز راست فرمود،
من نيز فردا به حمام نمى روم ،
فضل خودش بهتر مى داند.
#ياسر مى گويد:
وقتى كه شب شد،
امام هشتم (ع ) به ما فرمود:
(آنچه را كه از #حوادث تلخ امشب پديد مى آيد به خدا پناه مى برم ).
ما پيوسته اين سخن را مى گفتيم ، وقتى كه حضرت رضا(ع ) نماز صبح را (در اول وقت ) خواند، به من فرمود:
(برو پشت بام ببين آيا صدائى مى شنوى )
ياسر مى گويد:
به پشت بام رفتم ،
فريادى شنيدم
و كم كم صداى شيون بلند شد،
پائين آمدم
و ديدم ماءمون از آن درى كه از خانه اش به خانه امام رضا(ع ) باز مى شود، به حضور امام رضا(ع ) آمد و به امام گفت :
(خدا به تو در مورد #مرگ فضل ، اجر دهد،
او سخن شما را نپذيرفت و به حمام رفت و بر سرش ريختند و او را كشتند، سه تن از مهاجمين دستگير شده اند كه يكى از آنها پسر خاله او ( #فضل بن #ذى_القلمين ) است .)
ياسر مى گويد:
سرداران و هواخواهان فضل در خانه ماءمون اجتماع كردند و مى گفتند:
ماءمون او را غافلگير كرده و كشته است ،
و ما بايد از او خوانخواهى كنيم ،
و آتش آورده بودند كه خانه او را بسوزانند.
ماءمون به حضرت رضا(ع ) عرض كرد:
(اى سرور من !
اگر صلاح مى دانيد برويد و مردم را پراكنده كنيد.)
ياسر مى گويد:
امام سوار شد و به من فرمود:
تو نيز سوار شو،
با هم از خانه بيرون ، آمديم ،
مردم فشار مى آوردند،
امام رضا(ع ) با دست اشاره كرد و فرمود:
(تفرقوا تفرقوا:
متفرق و پراكنده شويد).
اشاره امام آنچنان اثر كرد، كه مردم به گونه اى شتابان باز مى گشتند و پراكنده مى شدند كه روى هم مى افتادند،
آنحضرت به هر كس اشاره كرد، او با شتاب از آنجا رفت (۲)
-
۱ - بحار، ج 49، ص 139 -
صحيفه البحار، ج 2، ص 492 و 493.
۲ - کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )،
حديث 8، ص 490 و 491 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#نماز نا تمام عيد #امام_رضا(ع )
روز #عيد_قربان فرا رسيد،
ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى #نماز_عيد آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان .
امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، :
به شرطى كه در مورد #ولايت عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى
(بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون #حكومت است ، معاف بدار)
ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند.
حضرت رضا(ع ) كرارا از #مامون خواست كه مرا معاف بدار،
ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت :
(بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد)
سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه :
اگر بنا است من نماز را بخوانم ،
من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم
(نه مانند روش خلفاء)
ماءمون گفت :
(هر گونه مى خواهى بخوان )
، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند.
#ياسر_خادم مى گويد:
سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند،
مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بام ها رفتند
(شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت )
هنگامى كه خورشيد طلوع كرد،
امام رضا(ع ) غسل نمود
و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد،
يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ،
و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند.
سپس عصاى پيكان دارى را بدست گرفت و بيرون آمد،
ما در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ،
او پا برهنه بود،
وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت (آنچنان تكبيرهاى او پرجاذبه و ملكوتى بود كه ) ما گمان كرديم آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند:
اللّه اكبر...
ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند،
امام رضا(ع ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمود:
(اللّه اكبر،
اللّه اكبر،
(اللّه اكبر) على ما هدانا،
اللّه اكبر على ما رزقنا
من بهمه الانعام
و الحمد لله على ما ابلانا.)
همه جمعيت ، صداى خود را به اين تكبير بلند كردند
(آنچنان آواى ملكوتى تكبير در فضاى ملكوتى محضر امام ، پيچيد و اثر بخش بود) كه سراسر شهر ( #مرو) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد،
هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند، امام رضا(ع ) با كمال سادگى با پاى برهنه از خانه بيرون آمده ،
از مركبها پياده شدند
و پا برهنه گشتند
و همراه امام حركت نمودند،
حضرت در هر ده قدمى مى ايستاد
و سه تكبير مى گفت ،
زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرش تكبير، همنوا شده بودند.
وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند،
#فضيل_بن_سهل ذوالرياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) در نزد ماءمون بود،
به ماءمون گفت :
اى امير مؤ منان !
اگر امام رضا(ع ) با اين شكوه به مصلى برسد، مردم شيفته مقام او گردند
(و آنگاه براى مقام شما خطر خواهد شد)،
صلاح اين است كه از او بخواهى باز گردد.
ماءمون ، شخصى را نزد امام رضا(ع ) فرستاد و توسط او در خواست باز كشت كرد.
امام رضا(ع ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار مركب شد و باز گشت .
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 7، ص 489 و 490 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
كرامتى از حضرت رضا(ع )
#عبدالله_بن_مغيره عراقى مى گويد: من به مذهب ( #واقفيه ) اعتقاد داشتم ،
(و مى گفتم بعد از امام هفتم ، امامى نيست )
براى انجام مراسم #حج به مكه رفتم در آنجا در مورد مذهبم ، شك و ترديد نمودم ،
كنار كعبه خود را به ملتزم (ديوار مقابل در خانه كعبه ) چسباندم
و گفتم :
(خدايا! تو خواسته مرا مى دانى ، مرا به بهترين دين ارشاد فرما).
همانجا به قلبم افتاد كه به محضر حضرت #امام_رضا(ع ) بروم ،
به مدينه رفته و به خانه آن حضرت شتافتم ، و به خادم خانه گفتم :
(به مولايت بگو يك مرد عراقى به در خانه آمده است ).
هماندم صداى امام رضا(ع ) را از درون خانه شنيدم دوبار فرمود:
(اى #عبدالله_بن_مغيرة !
وارد خانه شو).
وارد خانه شدم ،
هنگامى كه آن حضرت ، به چهره من نگاه كرد، فرمود:
(خداوند دعايت را به استجابت رسانيد، و تو را به #دين خودش ، هدايت نمود).
گفتم :
(اشهد انك حجة الله و امينه على خلقه :
گواهى مى دهم كه البته تو حجت خدا، و امين خدا در ميان مخلوقاتش هستى ).
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...
حديث 13، ص 355 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#ولايت_عهدى حضرت رضا(ع )
هنگامى كه حكومت #امين (ششمين خليفه #عباسى ) سقوط كرد،
و حكومت سراسر قلمرو اسلام ، براى ماءمون (هفتمين #طاغوت عباسى ) استقرار يافت ، #مامون نامه اى براى #امام_رضا(ع ) (كه در آن روز در مدينه بود) نوشت
و در آن نامه ، آن حضرت را به خراسان دعوت كرد.
حضرت رضا(ع ) به عللى از رفتن به خراسان ، خوددارى كرد و عذر خواهى نمود،
ولى ماءمون پيوسته براى آن حضرت #نامه مى نوشت و اصرار مى كرد كه بايد به خراسان بيائى ،
سرانجام آن حضرت در يافت كه چاره اى جز رفتن به خراسان نيست
بناچار مدينه را به قصد خراسان ترك كرد،
و در آن روز پسرش #امام_جواد(ع ) هفت سال داشت .
ماءمون در نامه اش دستور داده بود كه حضرت رضا(ع ) از راه كوهستان (باختران و همدان ) و قم نيايد،
بلكه از راه اهواز و بصره بيايد (و اين دستور به خاطر وجود شيعيان در مسير راه اول بود كه ماءمون براى خود احساس خطر از شيعيان مى كرد).
حضرت رضا(ع ) به راه خود ادامه داد تا به سرزمين خراسان رسيد
و در آنجا به شهر (مرو) كه ماءمون در آنجا بود، وارد گرديد.
ماءمون به حضرت رضا(ع ) پيشنهاد كرد كه :
مى خواهم امر #خلافت را به تو واگذار كنم ، آن را بر عهده بگير.
حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست نقشه اى در كار است ) آن پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد.
سر انجام ماءمون (مساءله ولى عهدى ) را مطرح نمود و به حضرت عرض كرد:
(بايد مقام #ولايتعهدى را بر عهده بگيرى ).
پس از گفتگوى بسيار، امام رضا(ع ) فرمود:
(مشروط به شروطى كه از تو مى خواهم )
ماءمون : هرچه خواهى بخواه .
امام رضا(ع ):
(من مقام ولايتعهدى را به عهده مى گيرم ، به شرط آنكه :
امر و نهى نكنم
و حكم و فتوى ندهم
و كسى را نسب و عزل ننمايم ،
و هيچ امرى را كه پا برجاست تغيير ندهم ،
و از همه امور مرا معذور بدارى )
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) قسمت اول حديث 6، ص 489 - ج 1
(به اين ترتيب ، امام رضا(ع ) ولايت عهدى را پذيرفت ، كه در حقيقت نامش بود، و اين پيشنهاد را نيز رد كرد
زيرا معنى دخالت نكردن در هيچ يك از امور، بيانگر آن است كه آن حضرت ، ولايتعهدى ماءمون ظالم را نپذيرفته است ).
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر از دو چيز پنهانى
(#حسن_بن_على_بن_زياد، معروف به ( #وشاء ) پارچه فروش بود
و مدت كوتاهى به مذاهب #واقفى اعتقاد داشت (كه طبق اين مذهب ، امام كاظم (ع ) آخرين امام است )،
بعدا بر اثر ديدن معجزاتى از حضرت #رضا(ع )، آن مذهب را ترك كرد و شيعه دوازده امامى گرديد)
#وشا مى گويد:
در سفرى به خراسان رفتم
و طرفدار مذهب #واقفيه بودم ، همراه خودم متاعى بود،
در ميان آن پارچه گلدار در يكى از بغچه ها وجود داشت ، كه خودم از آن اطلاعى نداشتم ،
هنگامى كه وارد شهر (مرو) شدم ، و در منزلى سكونت نمودم ، يك نفر مدنى (كه در مدينه متولد شده بود) بدون سابقه نزد من آمد و گفت :
حضرت رضا(ع ) مى فرمايد:
(آن جامه گلدار را كه در نزدت است براى من بفرست ).
من گفتم :
چه كسى ورود مرا به (مرو)، به حضرت رضا(ع ) اطلاع داد،
من همين لحظه وارد مرو شدم ، وانگهى نزد من پارچه گلدار نيست .
آن مرد مدنى رفت ، و سپس بازگشت و گفت :
حضرت رضا(ع ) مى فرمايد:
آن پارچه گلدار در فلان جا و در ميان فلان بغچه است ،
و بغچه اش چنين و چنان مى باشد.
آنگاه من آن بغچه را پيدا كردم و گشودم و در زير آن ، پارچه گلدار را يافتم و براى آن حضرت فرستادم .
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...،
حديث 12، ص 354 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#معجزه
#ابراهيم_بن_موسى مى گويد:
از #امام_رضا(ع ) طلب داشتم
و اسرار و پافشارى مى كردم كه طلب مرا بدهد،
و آن حضرت از من مهلت مى خواست و وعده مى داد.
روزى آن حضرت به استقبال والى مدينه مى رفت ،
من همراهش بودم ،
وقتى كه نزديك قصر فلان رسيد، در آنجا در سايه درختها فرود آمد،
من هم در آنجا پياده شدم ، و غير از ما كسى در آنجا نبود،
به امام رضا(ع ) عرض كردم : (قربانت گردم ، #عيد نزديك است
و به خدا كه من پولم ته كشيده ، طلب مرا بده ).
حضرت رضا(ع ) با تازيانه اش ، محكم زمين را خراش و شيار داد،
سپس دست برد و از لاى آن شيار، شمش طلائى را در آورد و به من داد و فرمود:
(اين را ببر و از آن بهره بردارى كن ، و آنچه كه ديدى مخفى كن ).
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 6، ص 488 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b