eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی۱
278 دنبال‌کننده
566 عکس
667 ویدیو
234 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام رضا(ع ) يكى از اصحاب حضرت (ص ) مى گويد: پول بسيارى به حضور آن حضرت بردم ، ولى آن حضرت ، شادمان نشد، من غمگين شدم و با خود گفتم : (چنان پولى نزد آن حضرت مى برم ، ولى شادمان نمى شود!) امام رضا(ع ) در اين هنگام (كه احساس كرد كه من غمگين هستم ) به غلامش فرمود: (آفتابه و لگن را بياور)، خود آن حضرت روى تخت نشست ، و به غلام فرمود: آب بريز. در اين هنگام ديدم از لابلاى انگشتان آن حضرت ، قطعه هاى طلا در ميان لگن مى ريزد، در اين وقت به من رو كرد و فرمود: (من كان هكذا لا يبالى بالّدى حملته اليهِ كسى كه چنين دارد (كه از لاى انگشتانش طلا بريزد) به پولى كه تو برايش ‍ آورده اى ، اعتنائى ندارد تا خشنود شود)(310) کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 10، ص 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم و ستم به حضرت رضا(ع ) مى گويد: به حضور امام (ع ) رفتم : پسرش حضرت (ع ) در روبرويش نشسته بود، امام كاظم (ع ) به من فرمود: (در اين سال اى بروز مى كند، نگران و پريشان مباش و بى تابى مكن ). محمد بن گفت : اى آقاى من ! چه پيش آمدى رخ مى دهد، من از اين گفتار شما مضطرب گشتم ؟ امام كاظم فرمود : من به سوى آن ( سومين خليفه ) مى روم (يعنى مرا به اجبار نزد او مى برند) ولى بدان كه از جانب او و از جانب (خليفه ) بعد از او ( ) به من صدمه اى نمى رسد. محمد بن سنان گفت : قربانت گردم ، چه رخ مى دهد؟ امام كاظم فرمود : خداوند ستمگران را گمراه نمايد، و آنچه بخواهد انجام مى دهد (اشاره به مسموميت آن حضرت توسط ، پنجمين خليفه عباسى ). محمد بن سنان گفت : قربانت گردم ، منظورتان از طرح اين سخن چيست ؟ امام كاظم فرمود : هر كس در حق اين پسر، نمايد، و امامتش را رد كند، (كمن ظلم على بن ابيطالب حقه و جحده و امامته بعد رسول الله مانند كسى است كه به حق امير مؤ منان على (ع ) ظلم كرده ، و امامت آن حضرت بعد از رسول خدا(ص ) را انكار نموده است ). محمد بن سنان گفت : (سوگند به خدا كه اگر خداوند تا آن زمان به من عمر دهد، حق حضرت رضا(ع ) را به او تسليم مى كنم و امامتش را مى پذيرم ) امام كاظم فرمود : راست گفتى ، خدا به تو تا آن زمان عمر مى دهد و تو حقش را ادا مى كنى ، و امامت او و امامت بعد از او را مى پذيرى . محمد بن سنان گفت : امام بعد از او كيست ؟ امام كاظم ع فرمود : امام بعد از او پسرش محمد (جواد) است . محمد بن سنان گفت : من نسبت به او (نيز) تسليم هستم ، و به امامتش اقرار مى كنم . کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع ) ، حديث 16، ص 391 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پاسخ امام رضا(ع ) در مورد مى گويد: به (ع ) عرض كردم : (قربانت گردم دانسته ايد كه من با پدرت پيوند تنگاتنگ داشتم ، سپس با شما اين پيوند را دارم ، سوگند به رسول خدا(ص ) و به حق يكايك امامان و به حق شما، آنچه به من خبر دهى ، به كسى نمى گويم (و رعايت نقيه را مى كنم ) آيا پدرتان زنده است يا از دنيا رفته است ؟ امام رضا (ع ) فرمود : پدرم وفات كرده است . گفت : شيعيان روايت مى كنند كه سنت چهار پيامبر در زندگى پدرتان وجود دارد.(۱) امام رضا (ع ) فرمود : سوگند به خداوندى كه هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست پدرم وفات كرد. ابو جرير گفت : يا وفات غيبت امام رضا (ع ) فرمود : وفات مرگ ابو جرير گفت : گويا تو از من مى كنى ؟ (و حقيقت مطلب را به من نمى گوئى ) امام رضا (ع ) فرمود : عجبا! (چنين نيست كه تصور مى كنى ). ابو جرير گفت : آيا امام كاظم (ع ) (مقام امامت را) به شما وصیت كرد؟ امام رضا (ع ) فرمود : آرى . ابو جرير گفت : آيا احدى را در اين مقام با تو شريك قرار داده ؟ امام رضا (ع ) فرمود : نه . ابو جرير: هيچكدام از برادرانت امام شما مى باشد؟ امام رضا (ع ) فرمود : نه . ابو جرير: پس امام تو هستى ؟ امام رضا (ع ) فرمود :آرى . (۲) ۱ - اين چهار طبق بعضى از روايات عبارتند از: 1 - ترس و از موسى علیه السلام 2 - زندان و از يوسف علیه السلام 3 - سخن مردم كه او مرده است ولى نمرده از علیه السلام 4 - قيام به شمشير از صلی الله علیه و آله و سلم اكمال الدين صدوق ۲ - کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ، حديث يك ص 380 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم عجم در پذيرش ( يكى از فرزندان امام (ع ) بود، ولى از فرزندان ناخلف بود، و در مورد بعد از پدر، مزاحمتهائى براى حضرت (ع ) ايجاد مى كرد) مى گويد: به حضرت (ع ) عرض كردم : (مردى نزد برادرت ابراهيم رفته (و او را كرده ) و به او گفته : پدرت وفات نكرده است ، آيا شما نيز مانند ابراهيم ، چنين عقيده اى داريد؟) فرمود : شگفتا! آيا رسول خدا(ص ) ميميرد، ولى موسى (پدرم ) نمى ميرد، سوگند به خدا پدرم وفات كرد، چنانكه رسول خدا(ص ) وفات كرد ولى خداوند متعال از آن لحظه رحلت پيامبر(ص ) به بعد و زمانهاى بعد از آن ، به طور پى گير اين دين را بر عجم زادگان منت مى گذارد، ولى همين را از بعضى از خويشان پيامبر(ص ) (به خاطر عدم شايستگيشان ) باز مى دارد، همواره به عجم زادگان عطا مى كند و از خويشان پيامبر(ص ) باز مى دارد، من هزار دينار بدهكارى ابراهيم را - پس از آنكه بر اثر نادارى تصميم بر طلاق همسران ، و آزاد نمودن بردگانش گرفته بود- ادا كردم (در عين حال در برابر محبتهاى من ، دست از كينه توزى بر نمى دارد) چنانكه شنيده اى (ع ) چه كردند، چه ستمها و آزارها از برادرانش ديد. (به اين ترتيب امام رضا(ع ) از برادرش ابراهيم كه از خويشان پيامبر(ص ) است ، سخت كرد، و عجم زادگان را كه توفيق پذيرش دين خدا و امامان بر حق را يافته اند، برتر از عربهاى كج انديش دانست و ملاك برترى را به و حق پرستى دانست ، نه خويشى و فاميل ، و اين خود گله اى بود كه امام هشتم (ع ) از برادرش نمود با اينكه به او آنهمه نموده بود، چنانكه گويد: من از بيگانگان هرگز ننالم هر آنچه كرد همان آن آشنا كرد کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ، حديث دو ص 380 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم راز گوئى (ع ) : دختر امام كاظم (ع ) مى گويد: برادرم حضرت رضا(ع ) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و آهسته سخن مى گويد، من كسى را در آنجا غير از حضرت رضا(ع ) نمى ديدم ، به آن حضرت عرض كردم : (با چه كسى گفتگو مى كردى ؟) امام رضا فرمود : اين شخص (از بزرگان ) است ، نزد من آمده و سؤ ال مى كند و از بعضى شكايت مى نمايد. حكيمه گفت : اى مولاى من ، من دوست دارم سخن او را بشنوم . امام رضا فرمود : اگر تو او را بشنوى تا يك سال (بر اثر ترس و هراس ) تب مى كنى . حكيمه گفت : در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم . امام رضا فرمدو : بشنو. حكيمه گفت : من دادم ، صدائى مانند سوت شنيدم و تا يكسال به تب مبتلا گشتم . کافی باب ان الجن ياءتيهم و يساءلونهم ، حديث 5 ص 395 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم خبر دادن (ع ) از آينده شخصى به نام مى گويد: هنگامى كه تصميم گرفت با بجنگد، امام رضا(ع ) به من فرمود: (نزد برو و بگو: (فردا براى ، بيرون نرو، كه اگر بيرون رفتى شكست مى خورى و يارانت كشته مى شوند، اگر پرسيد: از كجا مى دانى بگو : در خواب ديده ام ). مسافر مى گويد: نزد مسيب رفتم و موضوع را به او گفتم ، گفت : از كجا مى دانى ؟ گفتم : در خواب ديده ام . مسيب گفت : ( كسى كه با ما تحت نشسته مى خوابد، اعتبار ندارد). او آن روز به جنگ رفت و شكست خورد و يارانش كشته شدند. نيز مسافر مى گويد: در سرزمين منى همراه امام رضا(ع ) بودم ، (وزير ) در حالى كه سرش را پوشيده بود تا گرد و غبار به او نرسد، از جلو ما رد شد، حضرت رضا(ع ) تا او را ديد، فرمود: (مساكين لا يدرون ما يحل بهم فى هذه السنة : اين بيچاره ها نمى دانند كه در همين سال ،چه بر سرشان مى آيد؟ ) (از گرد و غبار، خود را مى پوشانند ولى نمى دانند كه به زودى به خاك سياه مى نشينند) سپس فرمود: (و عجبتر از اين ، اينكه من و اين چنين - و دو انگشتش را بهم چسبانيد - نزديك هم قرار مى گيريم ) (همانگونه كه حضرت فرموده بود، همان سال ، هارون بر (برمكيان ) غضب كرد، و سران آنها كشته شدند و به خاك سياه نشستند) مسافر مى گويد: سوگند به خدا، سخن دوم حضرت رضا(ع ) را (در مورد نزديك شدن با هارون ) نفهميدم ، تا آن وقت كه جنازه امام رضا(ع ) را كنار قبر هارون به خاك سپردند. کافی مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 9 و 10، ص 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پراكنده شدن مردم و (ع ) ( ، معروف به ( ) (صاحب دو رياست : 1 - نخست وزير 2 - رئيس ارتش ماءمون ) مجوسى بود و به دست مسلمان شد و كم كم دست نشانده برمكيان در دستگاه خلافت گرديد، و در عصر ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) هم نخست وزير ماءمون گرديد و هم فرمانده كل قواى ارتش ماءمون شد. هنگامى كه ماءمون ولايتعهدى را به امام رضا(ع ) سپرد، بن سهل به مقام امام (ع ) حسادت مى ورزيد، و در فرصتهاى مختلف ، عداوت خود را به امام (ع ) آشكار مى كرد، از جمله در جريان همين شخص ، ماءمون را تحريك كرد كه پيام براى امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد، سر انجام به مكافات دسيسه هايش رسيد و در شعبان سال 203 در سرخس ، توسط ( ) دائى ماءمون كشته شد (۱) اينك به داستان زير توجه كنيد: مى گويد: هنگامى كه ماءمون از خراسان به قصد بغداد بيرون آمد، ( ذوالرياستين ) (براى بدرقه ) بيرون آمد، من نيز همراه حضرت (ع ) بيرون آمدم ، در يكى از منزلگاهها، نامه اى از جانب ( ) (برادر ) بدست فضل رسيد، در آن نوشته بود: (من از روى حساب نجوم دريافته ام كه تو در روز چهارشنبه فلان ماه ، حرارت آهن و آتش را مى چشى ، از اين رو عقيده من اين است كه در همان روز، با ماءمون و حضرت رضا(ع ) به حمام برويد، و تو كنى و روى دستت خون بريز، تا نحوست آن (حرارت آهن ) از تو دور گردد). بن سهل براى ماءمون نيز، در اين باره نامه نوشت ، و از او خواست كه از حضرت رضا(ع ) تقاضا كند تا باهم به حمام بروند. ماءمون به حضور حضرت رضا(ع ) نامه نوشت كه فردا به حمام برويم ، امام رضا(ع ) جواب داد: (من فردا حمام نمى روم و عقيده ندارم كه تو و فضل نيز به حمام برويد). ماءمون بار ديگر نامه نوشت و از امام رضا(ع ) در خواست كرد كه فردا به حمام برويم . امام رضا(ع ) در پاسخ نوشت : من حمام نمى روم زيرا شب گذشته رسول خدا(ص ) را در ديدم به من فرمود: (فردا حمام نرو). از اين رو به عقيده من تو و فضل نيز فردا به حمام نرويد. ماءمون براى حضرت نوشت كه راست مى گوئى و پيامبر(ص ) نيز راست فرمود، من نيز فردا به حمام نمى روم ، فضل خودش بهتر مى داند. مى گويد: وقتى كه شب شد، امام هشتم (ع ) به ما فرمود: (آنچه را كه از تلخ امشب پديد مى آيد به خدا پناه مى برم ). ما پيوسته اين سخن را مى گفتيم ، وقتى كه حضرت رضا(ع ) نماز صبح را (در اول وقت ) خواند، به من فرمود: (برو پشت بام ببين آيا صدائى مى شنوى ) ياسر مى گويد: به پشت بام رفتم ، فريادى شنيدم و كم كم صداى شيون بلند شد، پائين آمدم و ديدم ماءمون از آن درى كه از خانه اش به خانه امام رضا(ع ) باز مى شود، به حضور امام رضا(ع ) آمد و به امام گفت : (خدا به تو در مورد فضل ، اجر دهد، او سخن شما را نپذيرفت و به حمام رفت و بر سرش ريختند و او را كشتند، سه تن از مهاجمين دستگير شده اند كه يكى از آنها پسر خاله او ( بن ) است .) ياسر مى گويد: سرداران و هواخواهان فضل در خانه ماءمون اجتماع كردند و مى گفتند: ماءمون او را غافلگير كرده و كشته است ، و ما بايد از او خوانخواهى كنيم ، و آتش آورده بودند كه خانه او را بسوزانند. ماءمون به حضرت رضا(ع ) عرض كرد: (اى سرور من ! اگر صلاح مى دانيد برويد و مردم را پراكنده كنيد.) ياسر مى گويد: امام سوار شد و به من فرمود: تو نيز سوار شو، با هم از خانه بيرون ، آمديم ، مردم فشار مى آوردند، امام رضا(ع ) با دست اشاره كرد و فرمود: (تفرقوا تفرقوا: متفرق و پراكنده شويد). اشاره امام آنچنان اثر كرد، كه مردم به گونه اى شتابان باز مى گشتند و پراكنده مى شدند كه روى هم مى افتادند، آنحضرت به هر كس اشاره كرد، او با شتاب از آنجا رفت (۲) - ۱ - بحار، ج 49، ص 139 - صحيفه البحار، ج 2، ص 492 و 493. ۲ - کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 8، ص 490 و 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم نا تمام عيد (ع ) روز فرا رسيد، ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان . امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، : به شرطى كه در مورد عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى (بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون است ، معاف بدار) ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند. حضرت رضا(ع ) كرارا از خواست كه مرا معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت : (بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد) سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه : اگر بنا است من نماز را بخوانم ، من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم (نه مانند روش خلفاء) ماءمون گفت : (هر گونه مى خواهى بخوان ) ، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند. مى گويد: سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند، مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بام ها رفتند (شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت ) هنگامى كه خورشيد طلوع كرد، امام رضا(ع ) غسل نمود و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد، يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ، و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند. سپس عصاى پيكان دارى را بدست گرفت و بيرون آمد، ما در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ، او پا برهنه بود، وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت (آنچنان تكبيرهاى او پرجاذبه و ملكوتى بود كه ) ما گمان كرديم آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند: اللّه اكبر... ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند، امام رضا(ع ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمود: (اللّه اكبر، اللّه اكبر، (اللّه اكبر) على ما هدانا، اللّه اكبر على ما رزقنا من بهمه الانعام و الحمد لله على ما ابلانا.) همه جمعيت ، صداى خود را به اين تكبير بلند كردند (آنچنان آواى ملكوتى تكبير در فضاى ملكوتى محضر امام ، پيچيد و اثر بخش بود) كه سراسر شهر ( ) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد، هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند، امام رضا(ع ) با كمال سادگى با پاى برهنه از خانه بيرون آمده ، از مركبها پياده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حركت نمودند، حضرت در هر ده قدمى مى ايستاد و سه تكبير مى گفت ، زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرش تكبير، همنوا شده بودند. وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند، ذوالرياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) در نزد ماءمون بود، به ماءمون گفت : اى امير مؤ منان ! اگر امام رضا(ع ) با اين شكوه به مصلى برسد، مردم شيفته مقام او گردند (و آنگاه براى مقام شما خطر خواهد شد)، صلاح اين است كه از او بخواهى باز گردد. ماءمون ، شخصى را نزد امام رضا(ع ) فرستاد و توسط او در خواست باز كشت كرد. امام رضا(ع ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار مركب شد و باز گشت . کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 7، ص 489 و 490 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم كرامتى از حضرت رضا(ع ) عراقى مى گويد: من به مذهب ( ) اعتقاد داشتم ، (و مى گفتم بعد از امام هفتم ، امامى نيست ) براى انجام مراسم به مكه رفتم در آنجا در مورد مذهبم ، شك و ترديد نمودم ، كنار كعبه خود را به ملتزم (ديوار مقابل در خانه كعبه ) چسباندم و گفتم : (خدايا! تو خواسته مرا مى دانى ، مرا به بهترين دين ارشاد فرما). همانجا به قلبم افتاد كه به محضر حضرت (ع ) بروم ، به مدينه رفته و به خانه آن حضرت شتافتم ، و به خادم خانه گفتم : (به مولايت بگو يك مرد عراقى به در خانه آمده است ). هماندم صداى امام رضا(ع ) را از درون خانه شنيدم دوبار فرمود: (اى ! وارد خانه شو). وارد خانه شدم ، هنگامى كه آن حضرت ، به چهره من نگاه كرد، فرمود: (خداوند دعايت را به استجابت رسانيد، و تو را به خودش ، هدايت نمود). گفتم : (اشهد انك حجة الله و امينه على خلقه : گواهى مى دهم كه البته تو حجت خدا، و امين خدا در ميان مخلوقاتش ‍ هستى ). کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ... حديث 13، ص 355 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت رضا(ع ) هنگامى كه حكومت (ششمين خليفه ) سقوط كرد، و حكومت سراسر قلمرو اسلام ، براى ماءمون (هفتمين عباسى ) استقرار يافت ، نامه اى براى (ع ) (كه در آن روز در مدينه بود) نوشت و در آن نامه ، آن حضرت را به خراسان دعوت كرد. حضرت رضا(ع ) به عللى از رفتن به خراسان ، خوددارى كرد و عذر خواهى نمود، ولى ماءمون پيوسته براى آن حضرت مى نوشت و اصرار مى كرد كه بايد به خراسان بيائى ، سرانجام آن حضرت در يافت كه چاره اى جز رفتن به خراسان نيست بناچار مدينه را به قصد خراسان ترك كرد، و در آن روز پسرش (ع ) هفت سال داشت . ماءمون در نامه اش دستور داده بود كه حضرت رضا(ع ) از راه كوهستان (باختران و همدان ) و قم نيايد، بلكه از راه اهواز و بصره بيايد (و اين دستور به خاطر وجود شيعيان در مسير راه اول بود كه ماءمون براى خود احساس ‍ خطر از شيعيان مى كرد). حضرت رضا(ع ) به راه خود ادامه داد تا به سرزمين خراسان رسيد و در آنجا به شهر (مرو) كه ماءمون در آنجا بود، وارد گرديد. ماءمون به حضرت رضا(ع ) پيشنهاد كرد كه : مى خواهم امر را به تو واگذار كنم ، آن را بر عهده بگير. حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست نقشه اى در كار است ) آن پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد. سر انجام ماءمون (مساءله ولى عهدى ) را مطرح نمود و به حضرت عرض ‍ كرد: (بايد مقام را بر عهده بگيرى ). پس از گفتگوى بسيار، امام رضا(ع ) فرمود: (مشروط به شروطى كه از تو مى خواهم ) ماءمون : هرچه خواهى بخواه . امام رضا(ع ): (من مقام ولايتعهدى را به عهده مى گيرم ، به شرط آنكه : امر و نهى نكنم و حكم و فتوى ندهم و كسى را نسب و عزل ننمايم ، و هيچ امرى را كه پا برجاست تغيير ندهم ، و از همه امور مرا معذور بدارى ) کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) قسمت اول حديث 6، ص 489 - ج 1 (به اين ترتيب ، امام رضا(ع ) ولايت عهدى را پذيرفت ، كه در حقيقت نامش ‍ بود، و اين پيشنهاد را نيز رد كرد زيرا معنى دخالت نكردن در هيچ يك از امور، بيانگر آن است كه آن حضرت ، ولايتعهدى ماءمون ظالم را نپذيرفته است ). الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم خبر از دو چيز پنهانى (، معروف به ( ) پارچه فروش بود و مدت كوتاهى به مذاهب اعتقاد داشت (كه طبق اين مذهب ، امام كاظم (ع ) آخرين امام است )، بعدا بر اثر ديدن معجزاتى از حضرت (ع )، آن مذهب را ترك كرد و شيعه دوازده امامى گرديد) مى گويد: در سفرى به خراسان رفتم و طرفدار مذهب بودم ، همراه خودم متاعى بود، در ميان آن پارچه گلدار در يكى از بغچه ها وجود داشت ، كه خودم از آن اطلاعى نداشتم ، هنگامى كه وارد شهر (مرو) شدم ، و در منزلى سكونت نمودم ، يك نفر مدنى (كه در مدينه متولد شده بود) بدون سابقه نزد من آمد و گفت : حضرت رضا(ع ) مى فرمايد: (آن جامه گلدار را كه در نزدت است براى من بفرست ). من گفتم : چه كسى ورود مرا به (مرو)، به حضرت رضا(ع ) اطلاع داد، من همين لحظه وارد مرو شدم ، وانگهى نزد من پارچه گلدار نيست . آن مرد مدنى رفت ، و سپس بازگشت و گفت : حضرت رضا(ع ) مى فرمايد: آن پارچه گلدار در فلان جا و در ميان فلان بغچه است ، و بغچه اش چنين و چنان مى باشد. آنگاه من آن بغچه را پيدا كردم و گشودم و در زير آن ، پارچه گلدار را يافتم و براى آن حضرت فرستادم . کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...، حديث 12، ص 354 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم مى گويد: از (ع ) طلب داشتم و اسرار و پافشارى مى كردم كه طلب مرا بدهد، و آن حضرت از من مهلت مى خواست و وعده مى داد. روزى آن حضرت به استقبال والى مدينه مى رفت ، من همراهش بودم ، وقتى كه نزديك قصر فلان رسيد، در آنجا در سايه درختها فرود آمد، من هم در آنجا پياده شدم ، و غير از ما كسى در آنجا نبود، به امام رضا(ع ) عرض ‍ كردم : (قربانت گردم ، نزديك است و به خدا كه من پولم ته كشيده ، طلب مرا بده ). حضرت رضا(ع ) با تازيانه اش ، محكم زمين را خراش و شيار داد، سپس ‍ دست برد و از لاى آن شيار، شمش طلائى را در آورد و به من داد و فرمود: (اين را ببر و از آن بهره بردارى كن ، و آنچه كه ديدى مخفى كن ). کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 6، ص 488 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b