فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #شهید_وزوایی
🔻شهید محسن وزوایی :
" از شهادت واهمه ای نداریم ، این منتهای آرزوی ماست .. ! "
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
📝 #دلنوشته | #دلتنگی
🔻از سنگ که نیست این دل بی تاب! گاهی چنان بهانه گیر میشود که میخواهد از سینه بیرون بیاید و خودش راهی جاده بشود تا دوباره به تو برسد، بی تردید از بهر عشق تو مجنون شده که این چنین بیقراری میکند.
🔅 راستش را بخواهی این روزها حال و احوالم چنان مساعد نیست، حال پرنده ای را دارم با شوق پرواز که اسیر قفسی تنگ شده و کاری هم از دستش بر نمی آید مجبور به تحمل است تا شاید روزی دگر پرواز را تجربه کند.
💠دوباره دیدنت آرزو که نه! بلکه رویای هر شب من است، خود را آرام گرفته بر روی خاکت میبینم چنان آرام که دلم نمی خواهد از خواب بیدار شوم و آن آرامش تبدیل به بیقراری شود، هر شب طی مسیر میکنم تا به تو برسم، و باز با آن لباس خاکی عشق بازی کنم و بار دگر در آغوشت آرامش بگیرم .
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍خانواده دوست بود...
🌟«پدر، فرمانده جنگهای نامنظم بودند ولی بسیار باعاطفه و خانواده دوست بودند. گاهی ما ۹ ماه هیچ اطلاعی از پدر نداشتیم اما رفتار او با ما عاشقانه و زندگی مادرم با ایشان، شیرین بود و هنوز هم حلقه ۵۰ ساله ازدواجشان در دست مادرم است. مادر پا به پای آقا سید دشواریهای زندگی را تحمل کردند و حتی در زمانی که پدر در جبهه بودند مادر مغازه را میچرخاندند.یکی از مسئولان که مدتی همراه شهید هاشمی بود خاطرهای تعریف میکردند: «یک بار که میخواستم به تهران برگردم آقا سید به من گفت سری به خانوادهام بزن و اگر چیزی نیاز داشتند برایشان تهیه کن. وقتی دوباره به خط برگشتم شهید هاشمی مرا در آغوش گرفت و مدام مرا میبوئید و اشک میریخت. گفتم چه میکنی؟ گفت: تو بوی خانوادهام را میدهی.»
🌷شهید سید مجتبی هاشمی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #معرفی_یادمان | #یادمان_شهدای_زریوار
🔹مریوان از شمال و غرب با استان سلیمانیه عراق و از جنوب با شهر سرو آباد همسایه است. شهر مریوان در 125 کیلومتری شمال غربی سنندج قرار دارد. بیمارستان صحرایی ابو عمار در ورودی جنوبی این شهر، یادآور روزهای سخت دفاع مقدس است. دریاچه زریوار در غرب این شهر از مناطق دیدنی این منطقه محسوب می شود. ارتفاعات مرزی قوچ سلطان در غرب این دریاچه حماسه های زیادی به خود دیده است.
🔹در تیر ماه سال 58، "شهید چمران" به همراه "شهید فلاحی" در این شهر حضور یافتند و پادگان ارتش مریوان را از محاصره ضد انقلاب خارج کردند. در تاریخ 3 تیر 1359 نیروهای سپاه به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، از طریق سه محور دارسیران، محور میانی شهر و محور منتهی به پادگان، عملیات پاک سازی مریوان را انجام دادند.
🔹مزار مطهر4 شهید گمنام دفاع مقدس در جانب شرقی دریاچه زریوار مریوان و در نزدیکی سنگرهای رزمندگان اسلام، از اماکن زیارتی زائرین جبهه های شمال غرب است.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #رزم_بازی_دراز
🔻گوشه ای از تلاش ها و مجاهدت های امدادگران مرکز فوریت های پزشکی کشور در خدمات رسانی به مردم در مراسم بزرگداشت عملیات بازی دراز
کمیته تخصصی بهداشت و درمان
ستاد مرکزی راهیان نور کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب: مهران آزاد شد قلب امام شاد شد
🔻نویسنده در ابتدا، جغرافیای شهر مرزی مهران، اوضاع عمومی و جنایتهای قبل از آغاز جنگ را بررسی میکند. سپس با بررسی تجاوزهای عراق به مهران، از مقاومت مردم این سرزمین و سایر رزمندگان در برابر تهاجمهای بعثیها سخن میگوید.
✍ نویسنده: مهدی حاجی خداوردی خان
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #سیره_شهدا | #یادِشهدا
🌟از کارهای شاخص شهید، خدمت به خانواده شهدا بود و با رسیدگی و سرزدن به خانواده شهدا از حال آنها جویا میشد و خاطرات شهدا را جمعآوری میکرد، چون شهرمان، درچه، معروف به شهر شاهد نمونه با ۵۳۰ شهید و ۱۹ سردار شهید است، مهدی سعی میکرد به اغلب خانوادههای این شهدا سرکشی کند و آنقدر به خانوادههای شهدا ارادت داشت که بیشتر آنها را به اسم میشناخت و این امر، نشاندهنده اخلاص آقامهدی بود.
آقا مهدی بسیار پیگیر خانوادهی شهدای مفقودالاثر بود و برای گرفتن DNA و شناسایی خانواده شهدا، بسیار تلاش میکرد و از طرفی به عنوان خادمالشهداء در مواردِ بُردن خانواده ایثارگران به اماکن متبرکه مثل کربلا، مشهد و... فعال بود، شهید در کارهای فرهنگی همچون جذب نوجوانان به پایگاههای بسیج خیلی فعالیت داشت و با برگزاری اردوهای فرهنگی از جمله قم و جمکران جوانان شهر درچه را به حضور در پایگاه مساجد تشویق میکرد.
🌷 شهید مهدی اسحاقیان🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
امام صادق عليه السلام:
كسى كه مايل است جزء ياران حضرت مهدى(عج) قرار گيرد بايد منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوى و اخلاق نيكو توأم گردد
مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَكُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ، وَلْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَْخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ
بحارالأنوار، ج 52، ص 140
#حدیث #حدیث_تصویری #امام_صادق علیه السلام
🌺🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌺
✍️ کانون پاسداران اهل قلم
@ahleghalam1
❀ ﴾﷽﴿ ❀
📓فراز دوم ازخطبه ی ۵۱نهج البلاغه
🔻نکوهش دنیا
💠به خدا سوگند! اگر همانند شترانى که بچه هاى خود را از دست داده اند، ناله سر دهيد
💠 و همچون کبوتران نوحه گرى کنيد
💠 و مانند راهبان تارک دنيا، زارى نماييد
💠و دست از اموال و فرزندان بکشيد
💠تا به قرب الهى و مقامات بالاى نزد او، و آمرزش گناهانى که کاتبان الهى آن را ثبت کرده اند
💠و رسولان او آن را نگهدارى مى کنند دست يابيد
(همه اينها) در برابر ثوابى که من براى شما انتظار دارم و عقوبتى که از آن بر شما بيمناکم بسيار کم و ناچيز است.
🗓 پنج شنبه
۲۹اردیبهشت ۱۴۰۱
۱۷شوال ۱۴۴۳
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🎨 #عکس_نوشته | #مرکز_طراحان
✍🏻 شهید شعبان نصیری ؛
🔻اینکه چرا من، جبههی حق و باطل در دفاع از حرم اهل بیت را برای نبرد انتخاب کردم با خداست ولی احساس میکنم، ظهور حجت حق در این سرزمین گره خورده است و چه زیباست که من هم بتوانم در این سرزمین، ناظر گره گشایِ اصلی حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام باشم.
📍کاری از مرکز طراحان راهیان نور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #پیام_فرمانده | #هدیه_الهی
🔻امامخامنهای:
شهدا این هدیهی الهی را آسان و رایگان بهدست نیاوردند؛ به قیمت مجاهدت بهدست آوردند؛ در راه خدا جهاد کردند، از خودشان گذشتند و خدا این هدیه را به آنها داد.
۱۳۸۴/۰۲/۱۲
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻درگیری های کارخانه نمک و حکایت قرار با امام حسین....قرار ما با عصر چیه؟! ما در قرارگاه قبل ظهور هستیم؟
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
💠 فضیلت شب جمعه
امام باقر(ع): خداوند متعال، هر شبِ جمعه، از آغاز شب تا پایان آن، از فراز عرش خویش ندا مى دهد:
🔹آیا بنده مؤمنى نیست که تا پیش از سپیده دَم، مرا براى آخرت و دنیایش بخواند و من، پاسخش دهم؟ آیا بنده مؤمنى نیست که تا پیش از سپیده دم از گناهانش به درگاه من، توبه کند و من هم به سوى او بازگردم [و توبه اش را بپذیرم]؟
🔹آیا بنده مؤمنى نیست که من، روزى اش را بر او تنگ کرده باشم و او تا پیش از سپیده دم، افزایش در روزى اش را از من بخواهد و من، بر روزى او بیفزایم و به آن گشایش دهم؟
🔹آیا بنده مؤمنِ بیمارى نیست که تا پیش از سپیده دم از من شفا بخواهد و شفایش دهم؟ آیا بنده مؤمنِ زندانى و غم زده اى نیست که از من بخواهد از زندان آزاد کرده، رهایش کنم؟
🔹آیا بنده مؤمنِ ستم دیده اى نیست که تا پیش از سپیده دم از من بخواهد که دادش را بستانم و من، انتقام او را بگیرم و داد وى بستانم؟ و تا سپیده دَم، به این ندا ادامه مى دهد. 📚تهذیب الأحکام،ج ۳،ص ۵
🌹غم شهادت عبدالمهدی از یک طرف و بیماری و تب ریحانه نیز از یک طرف. هردو بردلم سنگینی می کرد. شب جمعه بود. به اباعبدالله (ع) توسل کردم و زیارت عاشورا خواندم. رو کردم به حرم و صحبت کردن با سالار شهیدان با گریه گفتم, من میدونم امشب شما با همه شهدا تو کربلا دور هم جمع هستید. من میدونم الان عبدالمهدی پیش شماست خودتون به عبدالمهدی بگید بیاد بچه اش رو شفا بده... چشمام رو بستم گریه می کردم و صلوات می فرستادم و همچنان مضطر بودم. درهمین حالات بود که یک عطر خوش در کل خانه ام پیچید. بیشتر از همه جا بچه ام و لباس هاش این عطر رو گرفته بودند. تمام خانه یک طرف ولی بچه ام بسیار این بوی خوش را میدادبه طوری که او را به آغوش می کشیدم و از ته دل می بوییدمش... چیزی نگذشت که دیدم داره تب ریحانه پایین میاد. هر لحظه بهتر می شد تا این که کلا تبش پایین اومد و همون شب خوب شد. فردا تماس گرفتم خدمت یکی از علمای قم و این ماجرا را گفتم و از علت این عطر خوش سوال کردم. پاسخ این بود که چون شهدا در شب جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودن عطر آنجا را با خودشون بهمراه آوردند...
راوی: همسر شهید
💟 آیت الله بهجت(ره): در بین تمام مستحبات ، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد.
✨۱- نماز شب
✨۲- گریه بر امام حسین (ع)
🌺 شهید مهدی زین الدین: ما باید حسین وار بجنگیم, حسینوار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه حسین وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی... هرگاه شب جمعه شهدا را ياد کرديد آنها شما را نزد سیدالشهدا(ع) یاد می كنند....
🌺 لایوم کیومک یا اباعبدالله
خواهر شهید جهاد مغنیه می گفت: مادر من یک زن فوق العاده ست. وقتی خبر شهادت بابا (عماد مغنیه) رسید رفت دو رکعت نماز خوند. و تا دید ما با دیدن پیکر بابا بی تاب شدیم، خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ات رو به اسارت نبرد و به ما جسارت نکرد. و اینگونه ما آروم شدیم... خبر شهادت جهاد که رسید، باز مادر غیر مستقیم ما رو آروم کرد، صورت جهاد رو بوسید و گفت: ببین دشمن چه بر سر جهادم آورده، البته هنوز اربا اربا نشده، لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع) ... ما هم از خجالت آروم شدیم...
🌺 شهیداحمد کاظمی: اگر می خواهید تاثیر گذار باشید... اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید؛ ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم...
🌺اینجا قیامته!؟
با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره.شهید ڪه شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا (س) نگهش داشتم. با گریه گفتم: "مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره"؟ بالاخره حرف زد گفت: "مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاست. جمعمون جمعہ، ولی ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجہ نمی شید". گفتم:,اندازه ظرفیت پایین من بگو...
🌿فڪر ڪرد و گفت: "همین دیگه، امام حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره میگیم" بهش گفتم:"چی ڪار ڪنم تا آقا من رو هم ببره"؟ نگاهم ڪرد و گفت: "مهدی!
"همه چیز دست امام حسین(ع) همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید..." برشی لز زندگی شهید جعفر لاله
🌺مثل دشمنای امام حسین(ع)
تانک عراقی آتش گرفت. یه سرباز خودش رو از تانک پرت کرد بیرون. گیج گیج بود. نگاهی به اطرافش کرد. سر جاش ایستاد و قمقمه اش رو برداشت. شروع کرد به آب خوردن. یکی از بچه ها نشانه رفت طرفش. علی اکبر زد زیر اسلحه اش و گفت: چی کار کمی کنی؟ مگه نمی بینی داره آب میخوره؟ نگذاشت بزندش گفت: شما مثل امام حسین (ع) باشید، نه مثل دشمنای امام حسین (ع)...روایتی از زندگی شهید علی اکبر محمد حسینی
#کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
#یاحسین_یاسیدالشهدا(ع)
بمناسبت فرارسیدن شب جمعه, شب زیارتی سیدالشهدا, امام حسین (ع):👇
🌹قربانی مهم است اما مهمتر از قربانی، آن چیزی است که انسان برای آن قربان می شود. عظمت آن چیزی که برایش قربانی می شود مهمتر از خود قربانی است. امام حسین (ع) عظیم است اما اعظم از امام حسین علیه السلام آن چیزی است که امام حسین (ع) برای آن قربانی شد و آن اسلام است... خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر شرم بر آستانت میسایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهرهمند نمودی... شهید حاج قاسم سلیمانی می گفتند: هر كس به مدار مغناطيسی علیبنابیطالب (ع) نزدیکتر شد، اين مدار بر او اثر می گذارد؛ او کمیلبنزیاد میشود، او ابوذر غفاری میشود، او سلمان پاک میشود...
🌹حاج آقا امینی خواه نقل می کند که, از حاج قاسم پرسیدند لحظه ی شهادتت اوضاعت چگونه بود؟... حاجی گفت: با ماشین که از فرودگاه بغداد می رفتیم یک دفعه توی ماشین بوی عطری پیچید. برگشتم ببینم که چه خبره!؟امیرالمومنین (ع) را کنار خودم دیدم... حضرت من را قاپید و با خودش برد نجف!... دیدم ماشین منفجر شد و کلا من نجف بودم خدمت امیرالمومنین (ع) و از اونجا نظاره گر بودم که چه دارد می گذرد... کتاب من قاسم سلیمانی هستم, ناصر کاوه
🌹مدتی قبل در عالم رویا سراغ خیمه امام حسین (ع) را گرفتم. نزدیک خیمه شدم و از فردی که از خیمه آقا محافظت می کرد اجازه ورود خواستم آن شخص گفت: آقا هیچ کس را به حضور نمی پذیرند، ناراحت شدم و دوباره گفتم: فقط یک سئوال از ایشان دارم. او گفت: هر سئوالى داری آن را مکتوب بنویس تا از آقا برایتان جواب بگیرم.... من در برگه ای خطاب به امام حسین (ع) نوشتم:
آیا من شهید می شوم؟... آقا در جواب نوشتند: بله شما حتماًً شهید می شوید... حال که مطمئن شدم به شهادت می رسم؛ دوست دارم بیشتر زنده بمانم تا در جنگ خدمت بیشتری کنم. حاج بصیر در این دنیا به معرفت شهدا رسیده بود و آرزو می کرد؛ بماند و در راه خدا جهاد کند تا ذخیره و اندوخته بیشتری برای آخرت کسب كند. کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه
برشی از زندگی سردار شهید حاج حسین بصیر, قائم مقام لشگر کربلا
🌹مهدی به همراه تعدادی ازدوستانش به دیدن آیت الله حق شناس رفته بودند که آیت الله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک دستمال داده و گفته بود اشک هایی که برای امام حسین (ع) می ریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگه دار تا در کفنت بگذارند. به دوستانش هم گفته بود که احترام این آقا را خیلی داشته باشید. بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیت الله به محض این که مهدی را می بیند، گریه می کند... مهدی قبل از رفتن به سوریه، آخرین پیامکش را برای یکی از دایی هایش فرستاد: دایی! من رفتم. دستمال اشکهام رو با کمی تربت کربلا گذاشتهام لای قرآن روی طاقچه. اگه یه وقت طوری شد، آنها را بگذارید کنارم... یک ماه مانده بود به شهادتش، که من و مادرم را با خود همراه کرد. نماز صبح را در حرم سیدالکریم خواندیم و به بهشت زهرا و بر سر مزار شهدای گمنام رفتیم. می گفت هر حاجتی که دارید، از این شهدا بخواهید و هر وقت دلتان گرفت، سر مزار این شهدا بیایید... پنجشنبه دهم مرداد ماه بود که زنگ زد به برادرش و گفت سال خمسی ام رسیده. یه ماشین دربست بگیر و برو قم خمس من رو بده و برگرد. ۳۰۰ تومن هم به نانوایی لواشی بدهکارم اونم پرداخت کنید... خوابش را دیدہ بودند و از مهدی پرسیدہ بودند: راستش را بگو شب اول قبر که نکیر و منکر آمدند چطور شد؟... در جواب گفت: تا زخمهایم را دیدند, گفتند آفرین و رفتند. کتاب مدافعان حرم, ناصر کاوه
خاطره ای از شهید مدافع حرم, مهدی عزیزی
🌹 شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند.... شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم... امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی...
عباس گفت: بریم طرف دسته عزادار...
به خودم اومدم که دیدیم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاشو بهم گره زد و آویزونشون کرد به گردنش!... شد حُر امام حسین (ع). رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن. جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو ندیده بودم اینطوری عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل، بدون اینکه کسی بشناسدش....!
🌸گنهکار
شب جمعه همه گردانها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل
مداح با سوز و حال خاصی دعا می خواند و بچه ها حال خوشی داشتند در آن هم همه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید گنهکار کجای مجلس نشسته ای ...
که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید
"پشت میکروفون"
که یکدفعه حسینیه رفت رو هوا و تا اخر دعای کمیل با خنده تمام شد
کتاب گلخندهای آسمانی ناصرکاوه
راوی: برادر رزمنده عزیز محمود معمار
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟حسين در كردستان فرماندهی محور دزلی بود، هميشه كوملهها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربههای زيادی خورده و برای همين هم برای سرش جايزه گذاشته بودند، يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند، او پياده بود، وقتی متوجه كمين كوملهها شد، سريع روی زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلی آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردی را كه در كمينش بود به اسارت درمی آورد و به او گفت: حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت: نميدانم، من اسير شما هستم، حسين گفت: اگر من اسير بودم،با من چه می كردی؟ كومله گفت: تو را تحويل دوستانم می دادم و بيست هزار تومان جايزه ميگرفتم، حسين گفت: اما من تو را آزاد می كنم سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد، آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از كوملهها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلی شدند.
🌷شهید حسین قجهای🌷
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
1515_Fani-Ali-Aale-Yasin-Fa.mp3
13.47M
🌺زیارت آل یاسین🌺
🎙با صدای #علی_فانی
❣ در کربلای ۴، به عنوان رئیس ستاد لشکر ۷ ولیعصر عج وارد محاصره شد تا به نیروهای باقیمانده کمک کند.
او و چند تن دیگر به ما گفتند ما میمانیم و دشمن را مشغول میکنیم تا شما بتوانید با کمترین اَسیب عقب نشینی کنید. و همین هم شد.
#موسی_اسکندری و چند نفر دیگر مقاومت کردند و ادوات دشمن را منفجر ساختند و ما به اَب زدیم.
اَب در حال جزر بود. ساعتی بعد در ساحل جزیره مینو شهید دست نشان که با قایق در حال نجات دادن بچه ها بود ما را از اَب کشید بالا... ولی او سالها ماند.
روز تشییع اش جای سوزن انداختن نبود..😔
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
آے شهدا
آخر
مجلس
ڪجاست؟
تا من
هم
بنشینم...!!😔
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ راز لبخند شهید
کنجکاو لبخند شهید حقیقی هنگام دفنش بودم و در ذهنم فرضیه می ساختم تا اینکه دست روزگار مرا به پای خاطرات مادر شهید نشاند.
او می گفت:
هیچگاه ندیدم که پایش را جلو ما دراز کند
هیچگاه ندیدم صدایش را بلند تر از صدای ما کند
هیچگاه ندیدم غیبت کند و غیبت گوش کند
هیچگاه ندیدم....
متانت، حیا، صبر، توجه به فقرا و...
و به همین سادگی، سالک شدند و عارف و مستجاب الدعوه
•┈┈•✾•🍃🌺🍃•✾•┈┈•
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه غساله میرود
می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله میرود
شکرشکن شوند همه ی طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ به عنوان غوّاصان خط شکن در کربلای ۴، به خط دشمن زدیم؛ در مقاونت اولیه دشمن، هر دو پایش قطع شد ولی صدایش در نیامد تا معبر لو نرود.
به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که
"شهید سعید حمیدیاصیل"
هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشهای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، دهان پر از گِل او بود.
بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای نالهاش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود.
..و چقدرفرق است بین کسی که دهانش را از گل پر میکند تا به دشمن گرا ندهد با کسی که دهانش را باید گل گرفت تا دشمن صدایش را نشنود.
شادی روح مطهر شهدا صلوات
شهید سعید حمیدیاصیل
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣یک تصویر ، یک پیام از
یک شهید مدافع حرم
قبل از اینکه روحش برای همیشه به آسمان پرواز کند، انگشت در خون خود زد و نوشت :
«سقطنا شهداء ولن نرکع، انظرو دمائنا و تابعوا الطریق»
یعنی: در خون خود غلتیدیم و هیچگاه تسلیم نخواهیم شد.
به خون ما بنگرید و راهمان را ادامه دهید
🔹یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣