.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#چهارپاره - شهادت #حضرت_زینب سلام الله علیها
سر ُو کارم اگرچه با اشک است
روزگارم کنارتان خوب است
بهتر از این نمی شود ارباب
زندگی در جوارتان خوب است
زندگی با شما چه شیرین است
هر کجا بیرق است صحنِ خداست
خودتان گفته اید هر جا که...
روضه ای خوانده ایم کرب و بلاست
حرفِ دلتنگیِ حرم آمد
آمدم تا که سیر گریه کنم
گوشه یِ صحنتان نشستم با...
ذکرِ نِعمَ الامیر گریه کنم
روضه یِ امشبِ حرم سخت است
اوّلِ روضه کنجِ گودال است
دست و پا می زدی و خواهر دید
بی سبب تب نکرده... بدحال است
تو نفس می زدی نفسهایش...
شد بریده... بریده... واویلا
لگد آمد زبانِ شاعر لال
شمر... مَقتل رسیده واویلا
آخرین لحظه هایِ عمرِ تو
ابتدایِ عزایِ زینب بود
پیشِ چشمش غروب زیرِ سم...
تنِ صد چاک نامرتّب بود
این یکی از تنَت عبا کَنده
آن یکی برده است پیراهن
ساربانی بریده انگشتت
بینِ نامحرمان... خدایا... من !!!
همه یِ عمر بوده رویِ سرم
عَلَمِ غیرتِ علمدارم
با خودم فکر می کنم... آری
معجری بر رویِ سرم دارم !!!
پابرهنه کشیده اند مرا
پایِ سر بینِ کوچه و بازار
باورت می شود که سیلی زد
به گُلت پیرمردِ مَردم دار
هر کسی ضربه ای به تو زده بود
طعنه ای هم به خواهرت می زد
هر نگهبان که می رسید از راه
لگدی هم به دخترت می زد
همه یِ روضه یک طرف امّا
وای از بزمِ شام و هلهله ها
پیشِ چشمِ ربابه می دادند
صِله ها را به شمر و حرمله ها
دیدنِ لرزِ کودکان سخت است
لبِ قاری و خیزران... سخت است
روضه یِ عمّه جان و نامحرم
العجل... صاحب الزّمان سخت است
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی
عزا گرفت آسمون ، واي واي واااي
گريونه صاحب زمون ، واي واي واااي
اين شبا آقام
توي صحنِ خلوتش
گريونه پايِ
روضه ي اسارتش
روضه اي كه
آتيش زد به قلب آقا
روضه اي كه
دختر ديده سر بابا
روضه اي كه
زينب بوده و نامردا
تو شام و كوفه...
واويلا ، واويلا
يه سال و نيمه دلم ، ميسوزه
هنوز جلو چشمامه ، سرنيزه...
از يه سال و نيم
هرچي كه بگم كمه
آهِ دخترت
هنوزم تو گوشمه
تو بغلم
پيرهنِ خوني تو ميگيرم
پيرهني كه
پاي گودال كرده پيرم
عمريه كه
گريونه كهنه حصيرم
دارم ميميرم...
واويلا ، واويلا
پير شدم
تو اين يه ساله و نيمه
زمين گير شدم
تو اين يه سال و نيمه
هنوزم ميسوزه بازوم
هنوزم ميسوزه پهلوم
خبر داري كه هنوزم
ازون روزا نيليه روم
هنوز رو ، سرمن ، جاي سنگه حسينم
براي ، رقيه ات ، دلم تنگه حسينم ...
حسين جان حسين جان
حسين جانم حسين جان...
دلخوشيم
همين يه پيروهن بود
همين پيرهني
كه واسه تو كفن بود
رو تل دل غوغا گرفت و ...
تا رو سينت جا گرفت و ...
جلوي چشماي مادر
سرت رو بالا گرفت و ...
خودم مي ، شنيدم ، بُنيَّ قتلوك
خودم مي ، شنيدم ، بُنيَّ ذبحوك
حسين جان حسين جان
حسين جانم حسين جان...
اين شبا
همش كارمه گريه
توي گوشمه
هنوز آهِ رقيه
شبا كنج ويرونه گريون
با لكنت ميگفت هِي باباجون
آخه دخترا رو ميديد كه
نشستن كنارِ باباشون
چقدر نون و خرما ، ميريختن تو خرابه
چقدر هِي ، لالايي ، شبا ميخوند رُبابه
حسين جان حسين جان
حسين جانم حسين جان...
زینب داره میره سفر ، با چشمایی پر ستاره
تو دستای کبودشه ، یه پیرهن پاره پاره
خدایا شد موسم پایان جدایی
میاد از سمت بهشت عطر آشنایی
میان با چشمای خونبار از آسمونا
به استقبالـش شهیـدای کربلایی
----------------------
بنفشه پوشه پیکرش ، از غم یاس و لاله ها
آتیش گرفـته دلش از ، خاطـره های کربلا
غم قحط آب و بی تابی های اصغر
تن ارباً اربا و غـرق خون اکبر
دو دست از تن جدای ساقی لشکر
به روی نیزه سر خونـین برادر
شاعر : یوسف رحیمی
@navaye_asheghaan
.
#شعر_انتظار
#غزل
🔹بهاری که در راه است...🔹
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
ندارد غیر فرشی کهنه و یک قاب آیینه
ببین خانهتکانی در دل ساده چه آسان است
نبود امسال هم بابا سر سفره، نمیداند،
که من گرمای دستش را... ولی او در پی نان است
حواسش هست اما با من و دلواپسیهایم
دم رفتن به مادر گفته عیدی لای قرآن است
و کفش کهنهام را در مسیری تازه میپوشم
وگرنه کفش نو در راه بیمقصد فراوان است
عدالت چون درختی خشک هر شب خواب میبیند
بهاری را که در راه است یوسف را که زندان است
📝 #زهرا_سپهکار
#امام_حسین
.
قسم او کشته نمی شود مگر اینکه من کشته شوم.
که حضرت(س) به این وسیله آن پلید را از قصدش منصرف کرد.(۹)
9⃣مجلس عبیدالله در کوفه :
شیخ مفید نقل می کند که؛
📋《وَ أُدْخِلَ عِيَالُ الْحُسَيْنِ(ع) عَلَى ابْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ(ع) فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً》
♦️اهل بیت امام حسین(ع) وارد کاخ ابن زیاد شدند، حضرت زینب(س) در بین آنها با بی اعتنایی به ابن زیاد وارد کاخ شد و به گوشه ای از کاخ رفته وکنیزان حضرت(س) دور تا دور حضرت(س) قرار داشتند.
در این هنگام عبیدالله پرسید :
📋《مَنْ هَذِهِ الَّتِي انْحَازَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا؟》
♦️این زن چه کسی است که از سایر اسراء جدا شده و دور تا دور او را کنیزانش فراگرفته است؟
کسی به او جواب نداد.
سؤالش را تکرار کرد و باز هم کسی جواب نداد.
دفعه سوم یا چهارم یکی از زنها گفت :
📋《هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)!》
♦️این زینب دختر فاطمه(س) دختر رسول اکرم(ص) است.(۱۰)
بعد از این که ابن زیاد، حضرت زینب(س) را شناخت، چنین گفت :
📋《كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟》
♦️رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟
زینب کبری(س) جواب داد :
📋《مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلَاً!》
♦️من جز خير و زيبايى چيزى نديدم.(۱۱)
🔟مجلس یزید در شام :
وقتی کاروان اسرای کربلا وارد کاخ یزید شد، مجلسی رسمی متشکل از بزرگان شام و نمایندگان ادیان در کاخ تشکیل شد.
و در این هنگام، به دستور یزید، اسراء را وارد مجلس کردند در حالی که چشم ها، همه به اسراء می نگریستند.
در این حین حضرت زینب(س) خطاب به یزید لعین فرمود :
📋《یَابنَ الطُلَقَاء! اَ مِنَ العَدلِ يَابن الطُّلقاءِ تَخديرُكَ حَرائِرِك وَ اماءَكَ وَسُوقُك بَناتِ رَسُولِ اللهِ(ص) سَبايَا؟
قَد هَتكْتَ سُتورَهَنَّ وَ ابْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الأعْداءُ مِن بَلَدٍ الى بَلَدٍ وَ يَسْتَشرِفْهُنَّ اهْلُ المناهِلِ وَالمعاقِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القريبُ والبعيد!》
♦️آيا اين از عدالت است كه همسران و كنيزانِ خودت را در پشت پردهها قرار دادهاى، ولى دختران رسول خدا(ص) را به عنوان اسير، روانه كردهاى، پردههاى حرمت آنان را دريده، چهرههايشان را آشكار ساخته و زير سلطه دشمنان از شهرى به شهرى مي گردانى، آنگونه كه مردم شهرها و آبادىها و قلعهها و بيابانها به آنان مي نگرند و دور و نزديك، چهره آنان را تماشا می كنند؟(۱۲)
1⃣1⃣در مدینه :
بعد از حضور و استقبال مردم مدینه از کاروان اهل بیت(ع) و ایراد خطبه توسط امام سجاد(ع)، حضرت زینب کبرى(س) خود را به مسجد حضرت رسول اکرم(ص) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به حضرت رسول خدا(ص) عرضه داشت :
📋《یَا جَدَّاهْ! إِنِّی نَاعِیَةٌ إِلَیْکَ أَخِیَ الْحُسَیْنَ وَ هِیَ مَعَ ذَلِکَ لَا تَجِفُّ لَهَا عَبْرَةٌ وَ لَا تَفْتُرُ مِنَ الْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ کُلَّمَا نَظَرَتْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ تَجَدَّدَ حُزْنُهَا وَ زَادَ وَجْدُهَا》
♦️یا جدّاه! من خبر مرگ برادرم حسین(ع) را براى تو آورده ام.
زینب(س) پیوسته گریه مى کرد و اشک و آهش تمامى نداشت.
و هر بار که به برادر زاده اش على بن الحسین(ع) مى نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مى شد.(۱۳)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
سِرّ نی در نینوا می مانْد اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان
در کویر تفته جای می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ما می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشتِ کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
👤احمد زاده
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۴
۳)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۶
۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰
۵)اللهوف ابن طاووس، ص۸۲
۶)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷
۷)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲
۸)مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳
۹)المنتظم ابن جوزی، ج۵، ص۳۴۱
۱۰)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۱۱۵ - ۱۱۶
۱۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۶۰
۱۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۳۴
۱۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۴۷
@navaye_asheghaan
🕊⚜️روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زینب سلام الله علیها به نفس سید مجیدبنی فاطمه⚜️
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
هوای آسمون دارم
اگر چه زخمیِ بالم
یه سال و نیم بعد از تو
هنوزم گرمِ گودالم
{زمین گیرم،غریبی ناخوش احوال
یادم نرفته گیر کردی بینِ گودال}
یه سال و نیمِ که رفتی
یه سال و نیمِ که داغونم
یه سال و نیمِ که هر روز
من از ذبح تو گریونم
اونایی که جوان از دست دادن
دیگه از زندگی سیرن
جوانهای بنی هاشم
مگه از خاطرم میرن
یادت میاد غریبونه
گُل پرپر رو آوردی
با هفده تا علی اکبر
علی اکبر رو آوردی
گمونم یادته قاسم
چه جوری دست و پا می زد
لگد کوبش که می کردن
تو رو تنها صدا میزد
تمومِ روز و شب میگم
با خورشید و هلالِ ماه
امانت داری هم سخته
امانت باشه عبدالله
تو ذهنم روضه ها دارم
تمنایِ ربابِ تو
سئوالش از علی اصغر
خجالت از جوابِ تو
نمیگم دیگه از گودال
یقیناً گفتنش سخته
تو رو ذِبحُ القَفا کردن
برا من گفتنش سخته
*عبدالله ، خیلی این در و اون در زد ، گفت : هر جور شده باید یه کاری برا زینب کنم ، طبیب های مختلف آورد ، عاقبت یه طبیب حاذقی رو آورد گفت : این خانوم بیماریش بیماریِ عشقِ ، تا گمشده اش رو نبینه همینِ روزگارش ...
عبدالله زد زیرِ گریه گفت : میدونم ، اما این خانوم عشقش برادرش بوده ، جلوش سرش رو بریدن ... یه راهی بگو ، یه کاری بکن ، چیکار کنم طبیب؟ ... گفت : یه راهی داره ، مسافرت ببر ، تو گُل و گلزار ببر ، کنار آب ببر ، روحیه اش عوض بشه .. عبدالله گفت : خانومم که آب میبینه میزنه زیرِ گریه .. گفت : یه جایی ببر که گُل و گیاه باشه ...
دست زینب رو گرفت ، آورد تویِ باغی ... زینب یه نگاه کرد گفت : عبدالله من خیلی برات زحمت داشتم ... وارد باغ شد ، عبدالله گفت:ا لان بی بی خوشحال میشه، گُل ها رو می بینه حالش عوض میشه ... تا وارد شد چشمش به گل ها افتاد نشست هی اینها گُل ها رو بو می کرد ، دیدن آروم آروم گریه میکنه ... الهی قربونت برم ، گُل رو داری نگاه میکنی گریه میکنی؟ صدا زد : عبدالله یه سئوال دارم اگه به این گل ها سه روز آب ندی چی میشه ؟ گفتم : خانوم این گُل ها پژمرده میشن ، صدا زد : گُل های زینب رو سه روز آب ندادن ... با لبِ تشنه ، گُل های زینب رو بالای نیزه زدن ... مابین این گُل ها یه غنچه ای رو هم به نیزه زدن .... حسین ...*
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#اربعین
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
@navaye_asheghaan