eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.9هزار دنبال‌کننده
352 عکس
28 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
تو ای پاینده ی پیغام آور خون که بعثت یافتی از سنگر خون کتاب سینه‌ات سرمایة عشق به هر آهت هزاران آیة عشق فرشته، حور، انسان چیستی تو؟ علی، زهرا، محمّد کیستی تو؟ نبوّت را چراغ مکتبی تو حسینی یا حسن، یا زینبی تو کلام عشق را حسن ختامی وفا را هم پیمبر هم امامی قیامت کرده‌ای در استقامت پناه آورده بر صبرت امامت چو در دامان مقتل پا نهادی امام صابران را صبر دادی اگر گامی به ره وامانده بودی و گر یک لحظه از پا مانده بودی شرف، مردی، شهامت کشته می‌شد امامت نه، امامت کشته می‌شد الا انوار توحید از چراغت به دل یک روزه هفتاد و دو داغت گریبان چاک شادی از غم توست زمان آیینه دار ماتم توست بجز تو ای ز جام گریه سرمست که قربانی گرفته بر سر دست تو در دریای خون خورشید جُستی تو گل را با گلاب اشک شستی تو آیات صبوری آفریدی ز قرآن پاره‌ها گلبوسه چیدی تو پیغام شهیدان را رساندی تو در مقتل نشستی روضه خواندی تو مرغ وحی و مقتل آشیانه حسینا وا حسینایت ترانه سرشکت پاکبازی را وضو داد خدا داند که خون را آبرو داد همه شب مرغ شب می‌زد پر و بال که با اشک تو پنهانی کند حال تو که قلبت ز خون بحری دگر بود ز قرآن پاره‌هایت پاره تر بود صلوة‌اللیل را بنشسته خواندی خدا را از درون خسته خواندی علی که جز تو او را زین ادب نیست اگر دست تو را بوسد عجب نیست حسین آن کز قیامش شد قیامت به پیش تیر دشمن بست قامت چو شد آماده بهر جانفشانی تو را فرمود ای زهرای ثانی که ای از خود تهی از عشق سرشار مرا هم در نماز شب به یاد آر تو را پیغمبر اکرم ستوده خدا در سوره مریم ستوده گواه صبر تو رب العباد است کتاب صبر تو در رمز صاد است چو حق با خلق از جام بلا گفت: حسین استاد برپا و بلا گفت تو او بودی و او تو کاندران بزم به یک همّت به یک غیرت به یک عزم به شوق جام در دم پر کشیدید گرفته هر دو با هم سر کشیدید چو از آن جام با هم نوش کردید بلا را دست در آغوش کردید شکفتید و شکفتید و شکفتید بلی در هر بلا گفتید گفتید نصیب تو اسارت شد از آن جام نصیب او شهادت شد سر انجام شهادت در خط او چهره بگذاشت اسارت بوسه از خاک تو برداشت به خون شستید رخ یک رنگ و یکدل حسین از اشک و تو از چوب محمل بیابان در بیابان در بیابان تو گرم خطبه، او مشغول قرآن یکی بودید در نقش دو مظلوم یکی گفتید اما از دو حلقوم تو خونین باغ هفتاد و دو داغی تو شبهای اسارت را چراغی تو پیغام آور خون خدایی تو فریاد خموشان را صدایی تو در بند اسارت شرزه شیری که گفته تو اسیری؟ تو امیری تو شهر کوفه را تسخیر کردی تو شاه شام را تحقیر کردی تو که لرزان ز گامت پایداریست چرا خون سرت بر چهره تو و از پا فتادن باورم نیست قرار از دست دادن باورم نیست تو و دامان صبر از هم گسستن تو و از چوب محمل سر شکستن در اینجا راز پنهانی نهفته است که گوش جان به پنهانی شنفته است تو پیمان بسته بودی با برادر که همگامی کنی تا گام آخر به پاس عهد یکرنگی که بستی جبین از چوبة محمل شکستی ز خون سر حدیث دل نوشتی به خط سرخ بر محمل نوشتی که عاشق کار با فتوا ندارد سر سالم در اینجا جا ندارد اگر قرآن سر نی گشت قاری وگر خون بود از هر آیه جاری به خونش لاجرم تفسیر باید که اینجا از سخن کاری نیاید از آن قاری است تا زنده است قرآن از این تفسیر پاینده است قرآن سری بشکست و خونی از جبین ریخت وز آن خون چند قطره بر زمین ریخت نه، محمل روی گردون لاله گون شد نه خاک کوفه، عالم غرق خون شد بدن خسته دل از غم پاره پاره نهادی پا چو در دارالعماره سخن ناگفته و لب ناگشوده تاب و توان از دشمن ربوده نگاهت خصم را تحقیر می‌کرد به قلبش کار صد شمشیر می‌کرد به وقت راه رفتن پای تا سر تو زهرا بودی و زهرا پیمبرi در آنجا با شکوه کبریائی محمّد داشت در تو خودنمایی امیر شهر کوفه شد اسیرت زبون و کوچک و خوار و حقیرت به اشک چشم گریان تو سوگند به گیسوی پریشان تو سوگند به طوطی های خاموش از ترانه به تنهای کبود از تازیانه به آن درّی که در خون باز جستی به آن گل کز گلاب اشک شستی به سقایی که آبش دادی از اشک به آن چشم و به آن دست و به آن مشک به سرهای جدا در مقدم یار به پاهای پر از گلبوسة خار به ماهی که فراز نی عیان بود به خورشیدی که دورت سایه‌بان بود به قرآنی که از تو جان و دل برد به لبهایی که چوب خیزران خورد سرشکی تا که زنگ دل بشویم زبانی غیر یا زینب نگویم مرا بهتر ز دنیا و ز عقباست که در محشر بگویی «میثم» از ماست @nohe_sonnati
نطقى كه كوفه شير زن كربلا نمود مكر و فساد دشمن دين برملا نمود ثابت نمود منزلت خاندان خويش مشت يزيد و زادۀ مرجانه وا نمود دادِ سخن بِداد در آن جمع آن چنان با خطبه ‏اش قيامتى آنجا بپا نمود با آن دل شكسته و اندوه بيكران بر عهده آنچه داشت رسالت ادا نمود در آن محيط وحشت و خوف او بدون بيم ذمّ يزيديان به بيان رسا نمود از غدر و مكر مردم كوفه نمود ياد تحذيرشان زكردۀ زشت و خطا نمود گفت و نمود خلق خطا كرده سر بزير در حسرت و تأسف از آن كرده ها نمود هم داد بيمشان ز مكافات اين جهان هم يادشان قيامت و روز جزا نمود يك شهر پر ز ضّجه و يك دشت صيحه شد دخت على چو قِصّۀ پر غُصّه وا نمود او با كلام خود همه را كرد منقلب روز سرورِ خصم، شب غم فزا نمود زينب سخن نگفته همه گرم عيش و نوش با آنچه گفت يكسره غرق عزا نمود تا ساكتش كنند سر انور حسين آورد نيزه دار و بر آن بينوا نمود افتاد آفتاب جمالش به محملش خواهر ز ديدنش سخن خود رها نمود از غصّه سر به چوبۀ محمل زد و شكست گلگون ز خون خويش ز سر تا به پا نمود بس كن (على) كه زينب كبرى در اين ميان با آنچه كرد پرچم دين را بپا نمود @nohe_sonnati
یا که خدا به خلق پیمبر  نمی دهد یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس غیر از  رسول سوره کوثر نمی دهد دختر  در  این قبیله تجلی کوثر است بیخود خدا به فاطمه دختر نمی دهد زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه تا زینب است  دختر دیگر  نمی دهد زینب رشیده ایست  که بر شانه کسی تکیه به غیر شانه حیدر نمی دهد زینب شکوه خواهریش را در عالمین دست کسی به غیر برادر  نمی دهد او مظهر صفات جلالی حیدر است یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس می دهد نخ معجر نمی دهد @nohe_sonnati
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست  مه مبارک میلاد زینب کبراست  دهید مژده به ختم رسل که این مولود  ولادت دگر پاره ی تنت زهراست  خدا به کوثر خود داد کوثری دیگر  که خیر ، قطره و خیر کثیر او دریاست  سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم  که او به فاطمه آیینه ی تمام نماست  محمد و علی و فاطمه ، حسین و حسن  جمال انورشان در جمال او پیداست  هنوز شیر ننوشیده چشم نگشوده  به سینه اش طپش قلب سیدالشهداست  مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی  خدا گواست که اوصاف او کلام خداست  مقام " یذهب عنکم " گرفت این دختر  یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست  نماز شب به نماز شبش نماید فخر  دعا به هر نفس او نیازمند دعاست  خجسته چهره ی او مصحفی به چشم حسین  چه مصحفی که پر از آیه های کرب و بلاست  چه دختری که وجودش همیشه " زین اَب " است  چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست  زبان حیدریش کار ذوالفقار کند  خطابه های بلندش به شام و کوفه گواست  به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال  اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست  خدا جلال و ، محمد کمال و ، فاطمه زهد  علی خصال و حسین آیت و حسن سیماست  چنان که یک دم او بی حسین ممکن نیست  یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست  جمیل دیدن سیل بلا به دیده ی او  گواه فوق جلالش ز مریم عذراست  سرور سینه ی مریم وجود عیسی بود  مدال سینه ی او داغ هیجده عیساست  نظام دین بُود از گیسوی پریشانش  هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست  ز شعله ی نفس زینب است تا صف حشر  حرارتی که ز خون حسین در دل هاست  قسم به دین خدا می خورم که دین خدا  به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست  خطابه اش همه آیات وحی و تفسیرش  نیازمند هزاران قصیده ی غرّاست  سر بریده ی فرزند فاطمه می گفت  که خون پاک مرا خطبه ی تو آب بقاست  امین وحی بیا و به اهل کوفه بگو  که این صدای خداوندگار بی همتاست  زبان شکر گشودن کنار مقتل خون  خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست  به موج خون تن صد پاره را گرفت به دست  که ای خدا بپذیر این یگانه هدیه ی ماست  شبی نشد که نماز شبش رود از دست  که لحظه لحظه ی شب هاش لیلة الاحیاست  الا قیام تو قد قامت قیام حسین  تویی که قامت دین با قیامتت شد راست  تویی که خطبه ی شامت یزید را لرزاند  تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست  تویی که هر نفست یک خطابه ی پر شور  تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست  اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست  اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست  جمال روح فزایت بهشت روح علی  نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست  هنوز حنجره ات را طنین صوت علی است  اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست  حسین بر سر نی گوش ، پای خطبه ی تو  سر بریده ی او مجلس تو را آراست  حسین کعبه و حج تو دور او گشتن  صفا و مروه ی تو قتلگاه و طشت طلاست  جبین شکستن عشاق در رساله ی توست  عذار شسته به خون تو بهترین فتواست  کدام رتبه از این به که سال ها " میثم " فقط برای شما خاندان مدیحه سراست  @nohe_sonnati
ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات می‌جنبد آسمان و زمین با اشاره ات ای درّ آبدار یدالله، تا ابد برپاست در دیار نجف یادواره ات این بیت را به فاطمه تقدیم می‌کنم بانو مبارک است نزول دوباره ات زینب تو کیستی که به دیوان شاعران پیدا نمی‌شود مثل و استعاره ات خاتون کنیزهای شما برگزیده اند شد همسر خلیل خداوند ساره ات حق می‌دهم اگر که بیفتد کلاه عرش با زل زدن به شان رفیع مناره ات دریای بی‌کران بخدا چشم آفتاب یک بار هم ندیده به خوابش کناره ات دین خطبه‌ای برای بقا خواست، باز نیست در کار خیر حاجت هیچ استخاره ات @nohe_sonnati
دوبیتی ای کاش که در خدمت زینب باشیم گریان غم و محنت زینب باشیم یک شب حرم رقیه جان باشیم و... یک شب حرم حضرت زینب باشیم @nohe_sonnati
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود زینب اگر نهیب نمی زد علیه کفر نطق مدافعان ولایت رسا نبود زینب اگر اسیر نمی‌شد به راه دوست دین خدا ز قید اسارت رها نبود زینب اگر طلسم ستم را نمی‌شکست امروز صحبت از شرف اولیا نبود.. در شام و کوفه باز نمی‌کرد اگر زبان نام رسول بر سر گلدسته‌ها نبود اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام زینب اگر نبود کتاب خدا نبود @nohe_sonnati
دوبیتی دل آمده در كرب و بلا رو بزند در گوشه ى خيمه گاه هوهو بزند فرمان حسين است به سردارانش زينب آمد، سپاه زانو بزند @nohe_sonnati
حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینب که بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف چه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب جهان چشیده همیشه حضور فاطمه را چرا که بوده ظهور دوباره‌اش زینب لباس عزت شیعه قیام کرب و بلاست که بوده‌است تمام قواره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بنا کرده‌اند اهل‌ستم به هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد اگر هر آینه باشد سواره‌اش زینب به خطبه‌اش زده آتش به کاخ کوفه‌ و شام سلاح ‌اوست دم پرشراره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجدالحرام شود به گوش می‌رسد از هر مناره‌اش؛ زینب حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده به احترام لب پاره‌پاره‌اش زینب حسین کشتی دریای درد و داغ که شد دوباره با دل خون شد کناره‌اش زینب درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان هزار مرتبه بوده‌است چاره‌اش زینب چرا که در همه‌ی عمر غوطه‌ور در خون نکرده بوده دمی هم نظاره‌اش زینب @nohe_sonnati
شهر مدینه نور گرفت از نگاه تو روشن شد از فروغ رخ همچو ماه تو ای زینب ای شکوفه ی گلزار مرتضی ای آن که هست باغ ولا جلوه گاه تو چون بوی گل که دامن گل هست جای او دامان پاک فاطمه شد جایگاه تو در گوش تو چه گفت که لب بستی از فغان افتاد چون به روی حسینت نگاه تو تا پرده دار عصمت و شرم و حیا شدی حق در عفاف و شرم و حیا شد گواه تو اندیشه را به درک مقام تو نیست راه تا عرش کبریاست چو معراج جاه تو فردا که نامه ی عملم را کنند باز با اشک شرم خویشتنم عذرخواه تو روزی که آفتاب قیامت کند طلوع ای کاش جا دهند مرا در پناه تو تا رشته ای ز چادر تو آورد به دست چون خاک ره نشسته «وفایی» به راه تو @nohe_sonnati
عالم جان در تحیّر از مقام زینب است جان عالم در تعشّق مست جام زینب است زیب جدّ و زین امّ و زینت اب بود، عجب ! این جمال و جلوه از حسن تمام زینب است خط سرخی که شهادت زد رقم در کربلا هم ثبوتش هم ثباتش با پیام زینب است گر درخت دین ز خون بالنده گشت و سرخ رنگ سبزی آن نیز مدیون مدام زینب است آن حماسه کز حسین بن علی آمد پدید حیّ وی احیای وی عین مرام زینب است وقعه ی بی مثل عاشورا که هیچش نی مثال تیغ براّنش به هر جا ،از نیام زینب است نای او از نینوا چون نی نواها داد سر نینوا زنده ز نای چون حُسام زینب است زن مگو این قهرمان بانوی دشت عشق را کربلا قائم اگر شد از قوام زینب است درس صبر و استقامت داد بر زین العباد گرچه آن حضرت به رتبت خود امام زینب است حرمت او فرض اولی بود بر هر خاص و عام عرشی و فرشی به قید احترام زینب است راه او راه حسین و راح روح وی حسین بی حسینش بس حلالی که حرام زینب است ! نه حسین تکرار می گردد نه زینب خلقتش ما خلق عبد حسین است و غلام زینب است برتر از شمشیر زن بود این عقیله شیر زن تالی نهج علی مغز کلام زینب است کوفه را در هم‌شکست همچو قیامت قامتش کوفیان را آن قیامت از قیام زینب است انهدام‌پایه ی کاخ ستم در شام شوم دشمن همچون دوست می داند ز شام زینب است همچو دریا موج خیز و همچو کوهی در سکوت آن صلات فکرتش بود این صیام زینب است آن چه از فرط غم و حسرت به تقدیر زمان یک نفس شیرین نشد در عمر، کام زینب است آن که در هر گام و هر هنگام‌، همگام حسین استوار و ثابت و نستوه گام زینب است آن مه گردون که بر بالین شب راحت نخفت کربلا تا شام چشم لاینام زینب است شد رقیه کاروان عشق را بانک جرس همره و هم ناله و در التزام زینب است کودکی که مایه ی رسوایی ظُلّام شد دختری که حشمتش چون احتشام زینب است زینب این سان بلبل دستان سرایی پرورید نغمه پردازی که شب بیدارِ شام زینب است مرگ او خود فصل دیگر از پیامش بود و بس بر لبش نام حسین حُسن ختام زینب است تا خدا در ملکت هستی خدایی می کند هم پیامش جاودان هم زنده نام زینب است این چکامه کز (حسن) باشد به سان برگ سبز قطره ای قطمیر از بحر مقام زینب است @nohe_sonnati
به شیعه ابرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا بگذاشت نماد پنج تن را در وجود زینب کبری نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست علی پیداست در حین شهود زینب کبری پس از چشمان مادر_ان همیشه محرم حیدر_ غم از رخسار بابا می زدوده زینب کبری حسین از یاد ها می رفت و پرچم ها زمین می خورد نبود از عشق ردی در نبود زینب کبری کسی که هستی اش را داد تا که معجرش باشد نمی داند قلم حد و حدود زینب کبری شهادت خواستگاه کربلا بود و حسین اما اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری اسارت رفت اما معنی اش ذلت نمی باشد اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری چه محکم ما رایت الا جمیلا ضربه زد انجا به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر ابرویش حرم را تکیه گاه امن بوده زینب کبری طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری به اشک شرم می شوید به نی خورشید چشمش را ببیند هر زمان چشم کبود زینب کبری @nohe_sonnati