eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
عمرم بدون نوکری ات عزتی نداشت بی اشک روضه روز و شبم لذتی نداشت ای شرط توبه ی پدر دور از بهشت بر ما خدا بدون غمت رحمتی نداشت هرگز سیاه پوش کسی جز تو نیستم این کم ترین ارادتِ من منتی نداشت رخت عزات پرچم سیار کوچه هاست بی رخت عشق نوکری ام قیمتی نداشت پیراهن سیات مرا رو سپید کرد چل سال اگر نه زندگی ام برکتی نداشت غیر از حرم_پناه من_این شهر رو سیاه مثل جهنم است اگر هیأتی نداشت تا بیش از این نسوختم از آفتاب هجر سایه بکش به رویم اگر زحمتی نداشت در حصر عشق هستم و یک عمر با کسی جز خاطر حسین دلم صحبتی نداشت @nohe_sonnati
آمدی جانم به قربان شما بابای من مهربان ساکن بر نیزه ها بابای من چه عجب که نیزه ها دست از سرت برداشتند نازنینم تو کجا اینجا کجا؟ بابای من جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا من بدم می آید از طشت طلا بابای من من که دلتنگ نوازش های دستان تو ام دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من حرف هایم را اگر آرام می گویم ببخش از گلویم در نمی آید صدا بابای من باورش سخت است اما راه رفتن های من سخت گردیده برایم بی عصا بابای من ماجرای کوچه های شام پیرم کرده است چشم های بی حیا کشته مرا بابای من تو به روی نیزه ای و من به روی ناقه ای می شنیدم می شنیدی ناسزا بابای من خسته ام من از طناب و از عذاب بی کسی خسته ام از زجر پست بی حیا بابای من از لباس پاره ی عمه خجالت می کشم بعد من گاهی به دیدارش بیا بابای من @nohe_sonnati
دوبیتی فریاد گلوی خستگان است رقیه یک پنجره رو به آسمان است رقیه چون کوه، علمدار قیام گریه است بانوی همیشه قهرمان است رقیه @nohe_sonnati
خلوت شده دور و برت جانم فدایت ای جان زینب، جان طفلانم فدایت فرزند ها هستند بی شک جان مادر من جان برایت هدیه آوردم برادر ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟ قربانیان من قبول خاطرت نیست؟ افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم باید برایت عاشقانه سر بیارم آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم در پیش مادر سربلندت می کنم من عون و محمد را پسندت میکنم من بر قامت این کودکان حق پرستم با دست های خود لباس رزم بستم از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم شرط مواسات من است این جان خواهر باید به خون غلطند این دو مثل اکبر شاید که کارت با عدو بالا نگیرد بگذار تا فرزند من جایت بمیرد حتی تن این ها اگر شد ارباً ارباً هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را من از همین دم دست از آنها کشیدم از تو نه اما از پسرها دل بریدم بر آسمان نیزه ها باید نشینند بهتر که عصر غارت ما را نبینند وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد بهتر که جولان سنان ها را نبینند بر صورت مادر نشان ها را نبینند آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم باشد که در خیرات نان آنها نباشند دروازه ی ساعات را آنجا نباشند بهتر مرا با چادر پاره نبینند در کوچه های شام آواره نبینند I تا دور بینم از سرت سنگ بلا را نذر سپر کردم برایت بچه ها را تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد @nohe_sonnati
این نفس ها فدای هر نفسش من بمیرم برای هر نفسش با نفس هاش خون زند بیرون از تنش روی صفحه ی هامون به کدامین گناه کشته شود؟ اینقدر بی پناه کشته شود؟ یک نفر، یک سپاه، عدالت نیست عمه بگذر ز من که مهلت نیست او که امید لحظه هایم بود هم عمو هم پدر برایم بود نفسش در تلاطم افتاده زیر شمشیر مردم افتاده زخم هایش ستاره باران است نه یکی نه دو تا هزاران است بدنش نیزه زار گردیده زیر پا چند دست چرخیده پنجه ای می رسد به گیسویش خنجری می رود به پهلویش سهمش از هر کرانه شمشیر است از زمین نیزه از هوا تیر است من یتیمم ولی جگر دارم غیرت از حضرت پدر دارم می شوم چون پسر، عمویم را پیش کش میکنم گلویم را آمدم من ولی نگو دیر است چقدر قتله گاه دلگیر است سنگ ها وحشیانه می بارند با عمویم چه دشمنی دارند؟ صبر کن مهربان که در راهم تو نباشی نفس نمی خواهم ای که دست تو بوده مأمن من دست بی تو وبال گردن من قتله گاهت شبیه کوچه و من سپرت می شوم به جای حسن قامتم مثل قاسمت گر نیست از علی اصغرت که کمتر نیست @nohe_sonnati
می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد انتقام نفس خسته ی مادر باشد همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها قاسم ابن پسر فاتح خیبر باشد سیزده ساله ولی خوب به او می آید که به فرزند علی مالک اشتر باشد آرزو داشته تا چند صباحی دیگر ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده کشته هایش ولی امروز فراتر باشد ازرق شام نفهمید که در محضر او لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم همه گفتند که شاید علی اکبر باشد کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت اجل کوفه و شام است و مقدر باشد @nohe_sonnati
تا که بی دست شدی اهل شجاعت شده اند گرگ ها منتظر لحظه ی غارت شده اند حرمله ها پس از این خاطرشان آسوده ست خولی و شمر پس از دست تو راحت شده اند چه عمودی به سرت خورد که شق القمری هر دو ابروی تو با فاصله قسمت شده اند چشم پر خون تو سهم من دلخون شده است علم و دست تو این بین غنیمت شده اند بروم،با تن بی دست تو دشمن تنهاست نیزه ها شان همه خونخوار به شدت شده اند یک دلم پیش تو و آن دل من در حرم است پیش آنها که محیای اسارت شده اند چشم و ابروی تو از ضربه بهم ریخته است پیکر تا شده ات دور و برم ریخته است تیرها روی هم افتاده به هم چسبیدند کندنی نیست ز بس بر بدنت پیچیدند بسکه از ضربه شکسته رخ نورانی تو جای یک بوسه نمانده ست به پیشانی تو ساقی من لب تو سوخته از بی آبی باورم نیست که در محضر من می خوابی این تو هستی که چنین نقش زمینی پیشم؟ تا به امروز ندیدم بنشینی پیشم یک نفر با علمت دور و برم می رقصد یک نفر دست تو بر نیزه ی خود می بندد فکر بی دستی تو سخت مرا آزرده بیش از نیزه و شمشیر تنت پا خورده @nohe_sonnati
تیرها با تنت چه ها کردند؟ قامتت را چگونه تا کردند؟ از تنت تیغ های پر کینه دست های تو را سوا کردند دست های تو را نه انگاری دست های مرا جدا کردند حرمله های مست کشتن تو پیش من بزم ها به پا کردند همه ی نیزه ها جدا جدا بر تنت یک شکاف وا کردند با چه مکری شکاف فرق تو را بد تر از فرق مرتضی کردند برق چشمان تو هدف بود و تیر هایی که کم خطا کردند وقت بی دستی ات هزاران پا روی صحن تنت صفا کردند تن چون کوه استوار تو را پخش در خاک کربلا کردند @nohe_sonnati
ماییم و فقط روضه ی ارباب و دگر هیچ چشمان پر آب و دل بی تاب و دگر هیچ چون روزنه ای چشم فرو بسته از عالم وابسته ی خورشید جهان تاب و دگر هیچ اندوخته جز اشک نداریم به دنیا ماییم و همین گوهر نایاب و دگر هیچ اندازه ی یک قطره اگر اشک فشاندیم شد کوه گنه شسته به سیلاب و دگر هیچ راه دل ما را به حرم ختم نمودند هر راه به جز این شده گرداب و دگر هیچ چون پرچم سیار عزا خانه به دوشم چون ابر سبک بارم و بی خواب و دگر هیچ "در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری" گویم که غم حضرت ارباب و دگر هیچ @nohe_sonnati
اگر مرا نظر لطفت انتخاب کند مرا که ذره ام عشق تو آفتاب کند رهین منت عالم نمی شوم هرگز اگر حسین مرا نوکرش خطاب کند چه راحت است عروج شکسته بالانت چرا که با تو خدا آه را ثواب کند دلش اسیر زمانه نمی شود هرگز هر آنکه نام تو در قلبش انقلاب کند اگر چه کس به حسابم نیاورد اما خدا کند که نگاهت مرا حساب کند به سنگ تیره اگر اشک نوکرت افتد "به آسمان رود و کار آفتاب کند" به قلب تیره اگر نقش مهر تو افتد زهیر گونه جهان را دگر جواب کند در این زمانه ی بن بست و بی سرانجامی مگر شمیم خوشِ روضه فتح باب کند در آن سیاه شب ناگزیر تنهایی امید آمدنت رفع اضطراب کند @nohe_sonnati
هر کس که روی عشق تو محکم حساب کرد درد جهان غم زده را کم حساب کرد خوشبخت آنکه خرج عزاخانه ی تو را بر خرج زندگیش مقدم حساب کرد سعی و طواف دور ضریح تو را خدا بالاترین عبادت عالم حساب کرد اشکی که با شنیدن نامت چکیده شد آنرا قبول توبه ی آدم حساب کرد اندازه ی پر مگسی اشک روضه را در پای بنده قدر مسلم حساب کرد رد کرد اجر نافله های مرا ولی آهی که پای روضه کشیدم حساب کرد از من گذشت فرصت یک شب هزار ماه قدر مرا به ماه محرم حساب کرد موی سفید و دیده ی بارانی مرا هر کس که دید قوت مرا غم حساب کرد @nohe_sonnati
دنیا بدون روضه آقا جهنم است یعنی بهار نوکری ما محرم است «شکر خدا که خرج عزای تو می شوم» روضه به کار و زندگی ما مقدم است ما نوکری به شرط نکردیم تا بحال هر چند سینه از کم دنیا پر از غم است ما را بدون کوثر اشکت رها نکن گریه به زخم های شما عین مرهم است تکلیف چشم های تمامی عاشقان هر روز گریه بر غم آقای عالم است آقا بیا و نوکرتان را حساب کن هر چند سهم نوکری این گدا کم است @nohe_sonnati
محبوب جان و جان جهانم حسین جان روح و روان و راحت جانم حسین جان آرامش خیال نفس های زندگی ذکر همیشه روی زبانم حسین جان من از دعای مادر تو نوکرت شدم ای کاش نوکر تو بمانم حسین جان پیچیده روزگار مرا زخم و داغ و درد از درد این جهان برهانم حسین جان در کوره راه زندگی ام، عطر روضه ات راه حیات داده نشانم حسین جان وابسته ام به روضه ی تو همچنان نفس من بی تو یک نفس نتوانم حسین جان این روزها غمِ حرم و غربت و فراق افتاده مثل زخم به جانم حسین جان @nohe_sonnati
شب جمعه من اگر از تو دمی دم نزنم می میرم لحظه ای از تو اگر دل بکنم می میرم من به نان و نمک سفره ات عادت دارم نمک روضه نگیرد بدنم می میرم صبح و شب عشق تو را رو به خدا جار زدم شهد نامت برود از دهنم می میرم دور تا دور مرا یاد شما پر کرده از کسی غیر حسین دم بزنم می میرم کشته ی عشق تو را حوصله دنیا نیست من که در حسرت زایر شدنم می میرم @nohe_sonnati
شب جمعه "دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر" دعا کن بر ندارم سر ز درگاه شما یک عمر تو کوه تکیه گاه باورم هستی و من تنها به دلگرمی مهرت ایستادم روی پا یک عمر دو ماه از آخرین بوسه گذشته بر ضریح تو بگو دیگر نمی افتد جدایی بین ما یک عمر برای روضه هایت نوکر ساده نمی خواهی؟ نه امروز و نه فردا تا ابد تا انتها، یک عمر هوای گریه در آغوش صحنت کرده ام بازم بگو که حوصله داری برای این گدا یک عمر؟ به آن شهری که عطر پرچمت در زلف یادش نیست بهشت حتی اگر باشد ندارم اعتنا یک عمر به یاد زندگی هایی که با شوق سفر کردم نخواهد رفت از یادم خیال کربلا یک عمر @nohe_sonnati
بعد از غروب سرخ که جان ها مذاب شد آنجا که هتک حرمت گل ها ثواب شد تا جیب های غارتی کوفه پر شود دنیای درد بر سر زینب خراب شد خلخال های سوخته در بهت کودکان بعد از ظفر غنیمت جنگ انتخاب شد سرباز ها که تاجر بی رگ شدند و بعد روی تمام زینت طفلان حساب شد وقتی که خوب فاتح سوغات ها شدند وقتی حرم ز آتش غم بی حجاب شد پای فرات سمت حرم باز شد ولی اهل حرم به آب چشیدن عذاب شد ناگاه با صدای جگر سوز مادری در قلب داغدار حرم انقلاب شد حالا رباب هست و علی اصغری که نیست حالا که آب هست امیدش سراب شد در جستجوی بال و پر سینه سرخ خود قبری که خالی است نصیب رباب شد @nohe_sonnati
می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار @nohe_sonnati
ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب قرآن بخوان ای کعبه ی سیار زینب ابروی تو از سنگ باران در امان نیست شیب الخضیبی همچنان دلدار زینب تا چشم در چشمت شدم تو چشم بستی از شرم حال کوچه و بازار زینب این روزها دور و برم پر از حرامی ست دیدی کجا افتاده آخر کار زینب من رمیِ شیطان می کنم با دست بسته تکرار زهرا می شود پیکار زینب شرط مواسات است اینجا سرشکستن @nohe_sonnati
دوبیتی سرت را دخترت تا دید در تشت نگاه زخمی ات لرزید در تشت به جای دختر دلتنگ بابا لبت را خیزران بوسید در تشت ▪️ هلال نیزه ها ماه منیرم بخوان قاری من تا جان بگیرم بخوان از آیه های سوره ی کهف بخوان تا مزد قرانت بمیرم ▪️ به نی حال و هوایت فرق کرده سرِ در خون حنایت فرق کرده بخوان هر چند زیر بارش سنگ کمی لحن صدایت فرق کرده ▪️ چهل منزل سرت را نیزه می برد رقیه دم به دم از غصه می مرد به خنده حرمله منزل به منزل کنار نیزه ات هی آب می خورد @nohe_sonnati
می رسد روضه به یک تشت خدا رحم کند خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد خیزران با دل یک قافله بازی می کرد مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب می چکید از لب آن مردک سرمست شراب خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد به تماشای تو در تشت طلا برخیزد هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد @nohe_sonnati
تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد و عرش در هوس خنده های تو افتاد برای درک تنفس در این جهان سیاه هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد جهان شرک به خود آمد از بزرگی تو به گوش کعبه و بت ها صدای تو افتاد شکست طاق بلندی که عرش کسری بود همینکه روی زمین رد پای تو افتاد و بعد اینکه خدایان به لرزه افتادند به ذهن مردم خسته خدای تو افتاد پس از نگاه سیاه و سفید اربابان نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد زمان شکست زمانی که آمدی احمد تویی که یک شبه دنیا به پای تو افتاد تو احمدی و به نور جمال تو صلوات به هر یک از برکات و کمال تو صلوات به احترام محمد زمین تبسم کرد تو آمدی و جهان دست و پای خود گم کرد ترک نشست به چشمان آبی ساوه همینکه چشم تو بر آسمان ترنم کرد   فروخت گوشه جنت به شوق خال لبت که آدمی به هوایت هوای گندم کرد هنوز دخترکان زنده زنده میمردند خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم کرد تو آمدی ،به زمین احترام بر گردد تو رحمتی که خدایت نصیب مردم کرد خدا به خلق رسول گرامی خاتم گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم کرد تو احمدی و به نور جمال تو صلوات به هر یک از برکات و کمال تو صلوات تو احمدی که خدا را به عرش فهمیدی شبی که غیر خودت تا خدا نمیدیدی کنار چشم تمام فرشته های خدا فراتر از پر جبریل عشق بالیدی تو در ضیافت عرشی لیلةالاسری به طاق عرش خدا عکسی از علی دیدی صدای مرتضوی علیست آن بالا که از زبان خدا عاشقانه بشنیدی تو در کنار علی و فروغ شمشیرش بساط کفر زمان را ز خاک بر چیدی برای خلق بهشت این بهانه کافی بود به لحظه ای که به زهرای خویش خندیدی بیا و کفر مجسم ز کعبه بیرون کن تویی که پایه گذار جدید توحیدی تو احمدی و به نور جمال تو صلوات به هر یک از برکات و کمال تو صلوات @nohe_sonnati
تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد و عرش در هوس خنده های تو افتاد برای درك تنفس در این جهان سیاه هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد جهان شرك به خود آمد از بزرگی تو به گوش كعبه و بتها صدای تو افتاد شكست طاق بلندی كه عرش كسری بود همین كه روی زمین رد پای تو افتاد پس از نگاه سیاه و سفید اربابان نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد زمان شكست زمانی كه آمدی احمد تویی كه یك شبه دنیا به پای تو افتاد تو احمدی و به نور جمال تو صلوات به هر یك از بركات و كمال تو صلوات به احترام محمد زمین تبسم كرد تو آمدی و جهان دست و پای خود گم كرد ترك نشست به چشمان آبی ساوه همینكه چشم تو بر آسمان ترنم كرد فروخت گوشۀ جنت به شوق خال لبت كه آدمی به هوایت هوای گندم كرد هنوز دختركان زنده زنده می مردند خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم كرد تو آمدی، به زمین احترام بر گردد تو رحمتی كه خدایت نصیب مردم كرد خدا به خلق رسول گرامیِ خاتم گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم كرد تو احمدی و به نور جمال تو صلوات به هر یك از بركات و كمال تو صلوات   تو احمدی كه خدا را به عرش فهمیدی شبی كه غیر خودت تا خدا نمیدیدی كنار چشم تمام فرشته های خدا فراتر از پر جبریل عشق بالیدی تو در ضیافت عرشی لیلةالاسری به طاق عرش خدا عكسی از علی دیدی صدای مرتضوی علیست آن بالا كه از زبان خدا عاشقانه بشنیدی تو در كنار علی و فروغ شمشیرش بساط كفر زمان را ز خاك بر چیدی برای خلق بهشت این بهانه كافی بود به لحظه ای كه به زهرای خویش خندیدی بیا و كفر مجسم ز كعبه بیرون كن تویی كه پایه گذار جدید توحیدی تو احمدی و به نور جمال تو صلوات به هر یك از بركات و كمال تو صلوات @nohe_sonnati
ای ششمین حجت پروردگار مذهب شیعه ز شما ماندگار شیعه اگر به مذهبش عاشق است به همت ولی خود صادق است شرح كلام حق به انشای تو اصول دین رد قدم های تو دین به سخن های تو تفسیر شد علم همه پیش تو تحقیر شد فهم همه شد سخن تازه ات هیچ كسی نیست در اندازه ات حوزه به فتوای تو تاسیس شد عشق به امضای تو تدریس شد ای متعصب به مرام علی هم تو مفسر كلام علی ای حرم خاكی تو عرش ما قبله توحید كلام شما پایه گذار مكتب حیدری شكر خداوند منم جعفری ای ضربان همهٔ درس ها حضرت استاد تصدّق لنا @nohe_sonnati
آتشِ دَر بی مهابا عُمر زهرا را گرفت دودِ این آتش تمام اهل دنیا را گرفت ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد ضربه ای که روشنیِ چشم حورا را گرفت در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی جان زهرا را نه تنها، جان مولا را گرفت پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه بود تا وقتی که قنفذ راه آن ها را گرفت خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت جاهلیت در لباس اولی و دومی انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت برنخواست از شهر فریادی به یاری علی باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت @nohe_sonnati
به شیعه ابرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا بگذاشت نماد پنج تن را در وجود زینب کبری نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست علی پیداست در حین شهود زینب کبری پس از چشمان مادر_ان همیشه محرم حیدر_ غم از رخسار بابا می زدوده زینب کبری حسین از یاد ها می رفت و پرچم ها زمین می خورد نبود از عشق ردی در نبود زینب کبری کسی که هستی اش را داد تا که معجرش باشد نمی داند قلم حد و حدود زینب کبری شهادت خواستگاه کربلا بود و حسین اما اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری اسارت رفت اما معنی اش ذلت نمی باشد اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری چه محکم ما رایت الا جمیلا ضربه زد انجا به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر ابرویش حرم را تکیه گاه امن بوده زینب کبری طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری به اشک شرم می شوید به نی خورشید چشمش را ببیند هر زمان چشم کبود زینب کبری @nohe_sonnati