eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
باز اعجازآفرین درخلقتش اعجاز کرد بر همه خلق جهان از خلقت خود ناز کرد با نسیم مهر خود، در گلشن پُر نور وحی غنچه ای با رنگ و بوی یاس عصمت باز کرد زینت دامان زهرا کرد تا این غنچه را باغ هستی را از او، آئینه دار راز کرد چشم زینب را به چشمان حسین خود گشود هر دو را با یک تبسّم مظهر اعجاز کرد در بهشت سبز عصمت، پیش چشم باغبان زندگانی را کنار لاله ها آغاز کرد نور می بارد، ز بس از آفتاب نام او نام او را جبرئیل از آسمان آواز کرد از همان روز نخستین این همای صبر و حلم تا افق های بلند بندگی پرواز کرد مکتب تقوا و عصمت، این بلور نور را در حضور نور مُطلق، بنده ای ممتاز کرد در دل دریائی اش غم قطره قطره جمع شد چشم او را چون صدف پیوسته گوهرساز کرد در سرشت غرق نورش درد و غم گر ریشه کرد دردِ خود را با خدای خویشتن ابراز کرد بعد عاشورا همین بانو در آفاق جهان نغمه ی سرخ حسینی را طنین انداز کرد شکرلله با نسیم رحمت خود، کردگار در مدیح او «وفایی» را سخن پرداز کرد @nohe_sonnati
دوبیتی كوثر به ظهور گوهری آوردست زهرای بتول دختری آوردست تا در غم كربلا كند مادريش از بهر حسين خواهری آوردست @nohe_sonnati
دوبیتی امشب ملک از زینب کبری گوید از نور دل و دیده طاها گوید تبریک به هم ولادت زینب را زهرا به علی علی به زهرا گوید @nohe_sonnati
دوبیتی ای عقل و خرد ماتِ مقامت زينب وی همچو علی نُطق كلامت زينب در قدر شرافتت همين بس كه خدا زد سكه ی زِينِ اَب به نامت زينب @nohe_sonnati
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست  مه مبارک میلاد زینب کبراست  دهید مژده به ختم رسل که این مولود  ولادت دگر پاره ی تنت زهراست  خدا به کوثر خود داد کوثری دیگر  که خیر ، قطره و خیر کثیر او دریاست  سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم  که او به فاطمه آیینه ی تمام نماست  محمد و علی و فاطمه ، حسین و حسن  جمال انورشان در جمال او پیداست  هنوز شیر ننوشیده چشم نگشوده  به سینه اش طپش قلب سیدالشهداست  مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی  خدا گواست که اوصاف او کلام خداست  مقام " یذهب عنکم " گرفت این دختر  یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست  نماز شب به نماز شبش نماید فخر  دعا به هر نفس او نیازمند دعاست  خجسته چهره ی او مصحفی به چشم حسین  چه مصحفی که پر از آیه های کرب و بلاست  چه دختری که وجودش همیشه " زین اَب " است  چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست  زبان حیدریش کار ذوالفقار کند  خطابه های بلندش به شام و کوفه گواست  به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال  اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست  خدا جلال و ، محمد کمال و ، فاطمه زهد  علی خصال و حسین آیت و حسن سیماست  چنان که یک دم او بی حسین ممکن نیست  یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست  جمیل دیدن سیل بلا به دیده ی او  گواه فوق جلالش ز مریم عذراست  سرور سینه ی مریم وجود عیسی بود  مدال سینه ی او داغ هیجده عیساست  نظام دین بُود از گیسوی پریشانش  هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست  ز شعله ی نفس زینب است تا صف حشر  حرارتی که ز خون حسین در دل هاست  قسم به دین خدا می خورم که دین خدا  به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست  خطابه اش همه آیات وحی و تفسیرش  نیازمند هزاران قصیده ی غرّاست  سر بریده ی فرزند فاطمه می گفت  که خون پاک مرا خطبه ی تو آب بقاست  امین وحی بیا و به اهل کوفه بگو  که این صدای خداوندگار بی همتاست  زبان شکر گشودن کنار مقتل خون  خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست  به موج خون تن صد پاره را گرفت به دست  که ای خدا بپذیر این یگانه هدیه ی ماست  شبی نشد که نماز شبش رود از دست  که لحظه لحظه ی شب هاش لیلة الاحیاست  الا قیام تو قد قامت قیام حسین  تویی که قامت دین با قیامتت شد راست  تویی که خطبه ی شامت یزید را لرزاند  تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست  تویی که هر نفست یک خطابه ی پر شور  تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست  اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست  اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست  جمال روح فزایت بهشت روح علی  نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست  هنوز حنجره ات را طنین صوت علی است  اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست  حسین بر سر نی گوش ، پای خطبه ی تو  سر بریده ی او مجلس تو را آراست  حسین کعبه و حج تو دور او گشتن  صفا و مروه ی تو قتلگاه و طشت طلاست  جبین شکستن عشاق در رساله ی توست  عذار شسته به خون تو بهترین فتواست  کدام رتبه از این به که سال ها " میثم " فقط برای شما خاندان مدیحه سراست  @nohe_sonnati
تو ای پاینده ی پیغام آور خون که بعثت یافتی از سنگر خون کتاب سینه‌ات سرمایة عشق به هر آهت هزاران آیة عشق فرشته، حور، انسان چیستی تو؟ علی، زهرا، محمّد کیستی تو؟ نبوّت را چراغ مکتبی تو حسینی یا حسن، یا زینبی تو کلام عشق را حسن ختامی وفا را هم پیمبر هم امامی قیامت کرده‌ای در استقامت پناه آورده بر صبرت امامت چو در دامان مقتل پا نهادی امام صابران را صبر دادی اگر گامی به ره وامانده بودی و گر یک لحظه از پا مانده بودی شرف، مردی، شهامت کشته می‌شد امامت نه، امامت کشته می‌شد الا انوار توحید از چراغت به دل یک روزه هفتاد و دو داغت گریبان چاک شادی از غم توست زمان آیینه دار ماتم توست بجز تو ای ز جام گریه سرمست که قربانی گرفته بر سر دست تو در دریای خون خورشید جُستی تو گل را با گلاب اشک شستی تو آیات صبوری آفریدی ز قرآن پاره‌ها گلبوسه چیدی تو پیغام شهیدان را رساندی تو در مقتل نشستی روضه خواندی تو مرغ وحی و مقتل آشیانه حسینا وا حسینایت ترانه سرشکت پاکبازی را وضو داد خدا داند که خون را آبرو داد همه شب مرغ شب می‌زد پر و بال که با اشک تو پنهانی کند حال تو که قلبت ز خون بحری دگر بود ز قرآن پاره‌هایت پاره تر بود صلوة‌اللیل را بنشسته خواندی خدا را از درون خسته خواندی علی که جز تو او را زین ادب نیست اگر دست تو را بوسد عجب نیست حسین آن کز قیامش شد قیامت به پیش تیر دشمن بست قامت چو شد آماده بهر جانفشانی تو را فرمود ای زهرای ثانی که ای از خود تهی از عشق سرشار مرا هم در نماز شب به یاد آر تو را پیغمبر اکرم ستوده خدا در سوره مریم ستوده گواه صبر تو رب العباد است کتاب صبر تو در رمز صاد است چو حق با خلق از جام بلا گفت: حسین استاد برپا و بلا گفت تو او بودی و او تو کاندران بزم به یک همّت به یک غیرت به یک عزم به شوق جام در دم پر کشیدید گرفته هر دو با هم سر کشیدید چو از آن جام با هم نوش کردید بلا را دست در آغوش کردید شکفتید و شکفتید و شکفتید بلی در هر بلا گفتید گفتید نصیب تو اسارت شد از آن جام نصیب او شهادت شد سر انجام شهادت در خط او چهره بگذاشت اسارت بوسه از خاک تو برداشت به خون شستید رخ یک رنگ و یکدل حسین از اشک و تو از چوب محمل بیابان در بیابان در بیابان تو گرم خطبه، او مشغول قرآن یکی بودید در نقش دو مظلوم یکی گفتید اما از دو حلقوم تو خونین باغ هفتاد و دو داغی تو شبهای اسارت را چراغی تو پیغام آور خون خدایی تو فریاد خموشان را صدایی تو در بند اسارت شرزه شیری که گفته تو اسیری؟ تو امیری تو شهر کوفه را تسخیر کردی تو شاه شام را تحقیر کردی تو که لرزان ز گامت پایداریست چرا خون سرت بر چهره تو و از پا فتادن باورم نیست قرار از دست دادن باورم نیست تو و دامان صبر از هم گسستن تو و از چوب محمل سر شکستن در اینجا راز پنهانی نهفته است که گوش جان به پنهانی شنفته است تو پیمان بسته بودی با برادر که همگامی کنی تا گام آخر به پاس عهد یکرنگی که بستی جبین از چوبة محمل شکستی ز خون سر حدیث دل نوشتی به خط سرخ بر محمل نوشتی که عاشق کار با فتوا ندارد سر سالم در اینجا جا ندارد اگر قرآن سر نی گشت قاری وگر خون بود از هر آیه جاری به خونش لاجرم تفسیر باید که اینجا از سخن کاری نیاید از آن قاری است تا زنده است قرآن از این تفسیر پاینده است قرآن سری بشکست و خونی از جبین ریخت وز آن خون چند قطره بر زمین ریخت نه، محمل روی گردون لاله گون شد نه خاک کوفه، عالم غرق خون شد بدن خسته دل از غم پاره پاره نهادی پا چو در دارالعماره سخن ناگفته و لب ناگشوده تاب و توان از دشمن ربوده نگاهت خصم را تحقیر می‌کرد به قلبش کار صد شمشیر می‌کرد به وقت راه رفتن پای تا سر تو زهرا بودی و زهرا پیمبرi در آنجا با شکوه کبریائی محمّد داشت در تو خودنمایی امیر شهر کوفه شد اسیرت زبون و کوچک و خوار و حقیرت به اشک چشم گریان تو سوگند به گیسوی پریشان تو سوگند به طوطی های خاموش از ترانه به تنهای کبود از تازیانه به آن درّی که در خون باز جستی به آن گل کز گلاب اشک شستی به سقایی که آبش دادی از اشک به آن چشم و به آن دست و به آن مشک به سرهای جدا در مقدم یار به پاهای پر از گلبوسة خار به ماهی که فراز نی عیان بود به خورشیدی که دورت سایه‌بان بود به قرآنی که از تو جان و دل برد به لبهایی که چوب خیزران خورد سرشکی تا که زنگ دل بشویم زبانی غیر یا زینب نگویم مرا بهتر ز دنیا و ز عقباست که در محشر بگویی «میثم» از ماست @nohe_sonnati
نطقى كه كوفه شير زن كربلا نمود مكر و فساد دشمن دين برملا نمود ثابت نمود منزلت خاندان خويش مشت يزيد و زادۀ مرجانه وا نمود دادِ سخن بِداد در آن جمع آن چنان با خطبه ‏اش قيامتى آنجا بپا نمود با آن دل شكسته و اندوه بيكران بر عهده آنچه داشت رسالت ادا نمود در آن محيط وحشت و خوف او بدون بيم ذمّ يزيديان به بيان رسا نمود از غدر و مكر مردم كوفه نمود ياد تحذيرشان زكردۀ زشت و خطا نمود گفت و نمود خلق خطا كرده سر بزير در حسرت و تأسف از آن كرده ها نمود هم داد بيمشان ز مكافات اين جهان هم يادشان قيامت و روز جزا نمود يك شهر پر ز ضّجه و يك دشت صيحه شد دخت على چو قِصّۀ پر غُصّه وا نمود او با كلام خود همه را كرد منقلب روز سرورِ خصم، شب غم فزا نمود زينب سخن نگفته همه گرم عيش و نوش با آنچه گفت يكسره غرق عزا نمود تا ساكتش كنند سر انور حسين آورد نيزه دار و بر آن بينوا نمود افتاد آفتاب جمالش به محملش خواهر ز ديدنش سخن خود رها نمود از غصّه سر به چوبۀ محمل زد و شكست گلگون ز خون خويش ز سر تا به پا نمود بس كن (على) كه زينب كبرى در اين ميان با آنچه كرد پرچم دين را بپا نمود @nohe_sonnati
یا که خدا به خلق پیمبر  نمی دهد یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس غیر از  رسول سوره کوثر نمی دهد دختر  در  این قبیله تجلی کوثر است بیخود خدا به فاطمه دختر نمی دهد زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه تا زینب است  دختر دیگر  نمی دهد زینب رشیده ایست  که بر شانه کسی تکیه به غیر شانه حیدر نمی دهد زینب شکوه خواهریش را در عالمین دست کسی به غیر برادر  نمی دهد او مظهر صفات جلالی حیدر است یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس می دهد نخ معجر نمی دهد @nohe_sonnati
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست  مه مبارک میلاد زینب کبراست  دهید مژده به ختم رسل که این مولود  ولادت دگر پاره ی تنت زهراست  خدا به کوثر خود داد کوثری دیگر  که خیر ، قطره و خیر کثیر او دریاست  سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم  که او به فاطمه آیینه ی تمام نماست  محمد و علی و فاطمه ، حسین و حسن  جمال انورشان در جمال او پیداست  هنوز شیر ننوشیده چشم نگشوده  به سینه اش طپش قلب سیدالشهداست  مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی  خدا گواست که اوصاف او کلام خداست  مقام " یذهب عنکم " گرفت این دختر  یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست  نماز شب به نماز شبش نماید فخر  دعا به هر نفس او نیازمند دعاست  خجسته چهره ی او مصحفی به چشم حسین  چه مصحفی که پر از آیه های کرب و بلاست  چه دختری که وجودش همیشه " زین اَب " است  چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست  زبان حیدریش کار ذوالفقار کند  خطابه های بلندش به شام و کوفه گواست  به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال  اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست  خدا جلال و ، محمد کمال و ، فاطمه زهد  علی خصال و حسین آیت و حسن سیماست  چنان که یک دم او بی حسین ممکن نیست  یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست  جمیل دیدن سیل بلا به دیده ی او  گواه فوق جلالش ز مریم عذراست  سرور سینه ی مریم وجود عیسی بود  مدال سینه ی او داغ هیجده عیساست  نظام دین بُود از گیسوی پریشانش  هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست  ز شعله ی نفس زینب است تا صف حشر  حرارتی که ز خون حسین در دل هاست  قسم به دین خدا می خورم که دین خدا  به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست  خطابه اش همه آیات وحی و تفسیرش  نیازمند هزاران قصیده ی غرّاست  سر بریده ی فرزند فاطمه می گفت  که خون پاک مرا خطبه ی تو آب بقاست  امین وحی بیا و به اهل کوفه بگو  که این صدای خداوندگار بی همتاست  زبان شکر گشودن کنار مقتل خون  خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست  به موج خون تن صد پاره را گرفت به دست  که ای خدا بپذیر این یگانه هدیه ی ماست  شبی نشد که نماز شبش رود از دست  که لحظه لحظه ی شب هاش لیلة الاحیاست  الا قیام تو قد قامت قیام حسین  تویی که قامت دین با قیامتت شد راست  تویی که خطبه ی شامت یزید را لرزاند  تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست  تویی که هر نفست یک خطابه ی پر شور  تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست  اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست  اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست  جمال روح فزایت بهشت روح علی  نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست  هنوز حنجره ات را طنین صوت علی است  اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست  حسین بر سر نی گوش ، پای خطبه ی تو  سر بریده ی او مجلس تو را آراست  حسین کعبه و حج تو دور او گشتن  صفا و مروه ی تو قتلگاه و طشت طلاست  جبین شکستن عشاق در رساله ی توست  عذار شسته به خون تو بهترین فتواست  کدام رتبه از این به که سال ها " میثم " فقط برای شما خاندان مدیحه سراست  @nohe_sonnati
ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات می‌جنبد آسمان و زمین با اشاره ات ای درّ آبدار یدالله، تا ابد برپاست در دیار نجف یادواره ات این بیت را به فاطمه تقدیم می‌کنم بانو مبارک است نزول دوباره ات زینب تو کیستی که به دیوان شاعران پیدا نمی‌شود مثل و استعاره ات خاتون کنیزهای شما برگزیده اند شد همسر خلیل خداوند ساره ات حق می‌دهم اگر که بیفتد کلاه عرش با زل زدن به شان رفیع مناره ات دریای بی‌کران بخدا چشم آفتاب یک بار هم ندیده به خوابش کناره ات دین خطبه‌ای برای بقا خواست، باز نیست در کار خیر حاجت هیچ استخاره ات @nohe_sonnati
دوبیتی ای کاش که در خدمت زینب باشیم گریان غم و محنت زینب باشیم یک شب حرم رقیه جان باشیم و... یک شب حرم حضرت زینب باشیم @nohe_sonnati
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود زینب اگر نهیب نمی زد علیه کفر نطق مدافعان ولایت رسا نبود زینب اگر اسیر نمی‌شد به راه دوست دین خدا ز قید اسارت رها نبود زینب اگر طلسم ستم را نمی‌شکست امروز صحبت از شرف اولیا نبود.. در شام و کوفه باز نمی‌کرد اگر زبان نام رسول بر سر گلدسته‌ها نبود اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام زینب اگر نبود کتاب خدا نبود @nohe_sonnati
دوبیتی دل آمده در كرب و بلا رو بزند در گوشه ى خيمه گاه هوهو بزند فرمان حسين است به سردارانش زينب آمد، سپاه زانو بزند @nohe_sonnati
حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینب که بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف چه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب جهان چشیده همیشه حضور فاطمه را چرا که بوده ظهور دوباره‌اش زینب لباس عزت شیعه قیام کرب و بلاست که بوده‌است تمام قواره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بنا کرده‌اند اهل‌ستم به هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد اگر هر آینه باشد سواره‌اش زینب به خطبه‌اش زده آتش به کاخ کوفه‌ و شام سلاح ‌اوست دم پرشراره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجدالحرام شود به گوش می‌رسد از هر مناره‌اش؛ زینب حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده به احترام لب پاره‌پاره‌اش زینب حسین کشتی دریای درد و داغ که شد دوباره با دل خون شد کناره‌اش زینب درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان هزار مرتبه بوده‌است چاره‌اش زینب چرا که در همه‌ی عمر غوطه‌ور در خون نکرده بوده دمی هم نظاره‌اش زینب @nohe_sonnati
شهر مدینه نور گرفت از نگاه تو روشن شد از فروغ رخ همچو ماه تو ای زینب ای شکوفه ی گلزار مرتضی ای آن که هست باغ ولا جلوه گاه تو چون بوی گل که دامن گل هست جای او دامان پاک فاطمه شد جایگاه تو در گوش تو چه گفت که لب بستی از فغان افتاد چون به روی حسینت نگاه تو تا پرده دار عصمت و شرم و حیا شدی حق در عفاف و شرم و حیا شد گواه تو اندیشه را به درک مقام تو نیست راه تا عرش کبریاست چو معراج جاه تو فردا که نامه ی عملم را کنند باز با اشک شرم خویشتنم عذرخواه تو روزی که آفتاب قیامت کند طلوع ای کاش جا دهند مرا در پناه تو تا رشته ای ز چادر تو آورد به دست چون خاک ره نشسته «وفایی» به راه تو @nohe_sonnati
عالم جان در تحیّر از مقام زینب است جان عالم در تعشّق مست جام زینب است زیب جدّ و زین امّ و زینت اب بود، عجب ! این جمال و جلوه از حسن تمام زینب است خط سرخی که شهادت زد رقم در کربلا هم ثبوتش هم ثباتش با پیام زینب است گر درخت دین ز خون بالنده گشت و سرخ رنگ سبزی آن نیز مدیون مدام زینب است آن حماسه کز حسین بن علی آمد پدید حیّ وی احیای وی عین مرام زینب است وقعه ی بی مثل عاشورا که هیچش نی مثال تیغ براّنش به هر جا ،از نیام زینب است نای او از نینوا چون نی نواها داد سر نینوا زنده ز نای چون حُسام زینب است زن مگو این قهرمان بانوی دشت عشق را کربلا قائم اگر شد از قوام زینب است درس صبر و استقامت داد بر زین العباد گرچه آن حضرت به رتبت خود امام زینب است حرمت او فرض اولی بود بر هر خاص و عام عرشی و فرشی به قید احترام زینب است راه او راه حسین و راح روح وی حسین بی حسینش بس حلالی که حرام زینب است ! نه حسین تکرار می گردد نه زینب خلقتش ما خلق عبد حسین است و غلام زینب است برتر از شمشیر زن بود این عقیله شیر زن تالی نهج علی مغز کلام زینب است کوفه را در هم‌شکست همچو قیامت قامتش کوفیان را آن قیامت از قیام زینب است انهدام‌پایه ی کاخ ستم در شام شوم دشمن همچون دوست می داند ز شام زینب است همچو دریا موج خیز و همچو کوهی در سکوت آن صلات فکرتش بود این صیام زینب است آن چه از فرط غم و حسرت به تقدیر زمان یک نفس شیرین نشد در عمر، کام زینب است آن که در هر گام و هر هنگام‌، همگام حسین استوار و ثابت و نستوه گام زینب است آن مه گردون که بر بالین شب راحت نخفت کربلا تا شام چشم لاینام زینب است شد رقیه کاروان عشق را بانک جرس همره و هم ناله و در التزام زینب است کودکی که مایه ی رسوایی ظُلّام شد دختری که حشمتش چون احتشام زینب است زینب این سان بلبل دستان سرایی پرورید نغمه پردازی که شب بیدارِ شام زینب است مرگ او خود فصل دیگر از پیامش بود و بس بر لبش نام حسین حُسن ختام زینب است تا خدا در ملکت هستی خدایی می کند هم پیامش جاودان هم زنده نام زینب است این چکامه کز (حسن) باشد به سان برگ سبز قطره ای قطمیر از بحر مقام زینب است @nohe_sonnati
به شیعه ابرو داده وجود زینب کبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا بگذاشت نماد پنج تن را در وجود زینب کبری نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست علی پیداست در حین شهود زینب کبری پس از چشمان مادر_ان همیشه محرم حیدر_ غم از رخسار بابا می زدوده زینب کبری حسین از یاد ها می رفت و پرچم ها زمین می خورد نبود از عشق ردی در نبود زینب کبری کسی که هستی اش را داد تا که معجرش باشد نمی داند قلم حد و حدود زینب کبری شهادت خواستگاه کربلا بود و حسین اما اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری اسارت رفت اما معنی اش ذلت نمی باشد اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری چه محکم ما رایت الا جمیلا ضربه زد انجا به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر ابرویش حرم را تکیه گاه امن بوده زینب کبری طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری به اشک شرم می شوید به نی خورشید چشمش را ببیند هر زمان چشم کبود زینب کبری @nohe_sonnati
دوبیتی این ماه که با زینت و زین آمده است با جلوه ی نور نیرین آمده است با گریه ی اول ولادت، زینب می گفت شریکة الحسین آمده است ▪️ آن شب که گُل علی، تبسّم می کرد چون بلبل شوریده ترّنم می کرد آیینه ی ایثار و فداکاری را در چشم حسین خود تجسّم می کرد @nohe_sonnati
نشستم عشق را معنا كنم دل گفت يا زينب نشستم ديده را دريا كنم دل گفت يا زينب نشستم يادی از زهرا كنم دل گفت يا زينب قيامت خواستم برپا كنم دل گفت يا زينب زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را و معصومانه برِ دوشش كشد بار امامت را همين كه لحظه ی از او نوشتن شد قلم لرزيد از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزيد به خود گفتم به سويش گام بردارم قدم لرزيد حريمی محترم كز حرمتش صدها حرم لرزيد خداوندا حريمی اين چنين را كيست سلطانش هزاران جان فدای او هزاران تن به قربانش نخوانش زينت بابا بگو جان علی زينب نگو دختر بخوانش مرد ميدان علی زينب سر و سامان مولا روح و ريحان علی زينب علی دستان الله است و دستان علی زينب علی را آن چنان در پوست و در خون خود دارد كه گويا جسم زينب يک علی در كالبد دارد سلام ای روز ميلادت هم اشک چشم ها جاری سلام آموزگار عشق در آیین دلداری تلاطم داشت بين چشم هايت شوق ديداری و اين يعنی حسينت را تو خيلی دوست می داری هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را که می خواند تپش های دلت نام برادر را كجا وصف كسی همچون تو در قاموس من باشد كه مداح مقامات تو بايد پنج تن باشد نگهبانان اجلالت حسين است و حسن باشد كدامين زن شبيه تو چنين مردانه زن باشد کدامین خشم در خود این همه احساس را دارد و در پای رکابش اکبر و عباس را دارد اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری همان دست کریمی که حسن دارد تو هم داری و این یعنی برای دوست و دشمن کرم داری به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست کرامت کمترین کار شما خواهر برادرهاست چنان که جز علی نام پس از احمد روی لب نیست پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست مثال عشق تو در هیچ دین و هیچ مذهب نیست دلی غیر از تو از عشق حسین این سان لبالب نیست میان سینه ام شوری ز شعر منزوی برپاست که این آقا یک عاشق دارد آن هم زینب کبراست الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت شهیدانی که گردیدند بی پروا به قربانت که نگذارند بنشیند خطی بر کنج ایوانت و ای کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند در آن بی محرمی سربازهای معجرت بودند مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد که مدح تو بدون روضه ات یک چیز کم دارد چنان نام حسین بن علی نام تو غم دارد دگر بر عهده ی من نیست، از این جا قلم دارد... دلم را می برد گویا دم دروازه ی ساعات میان خنده ها می ریخت اشک عمه ی سادات @nohe_sonnati
من چه سان باز کنم دفتر دانایی را که ندادند به من سرمه ی بینایی را شب میلاد تو جبریل امین گفت زِ شوق کی فراموش کنم این شب رؤیایی را آسمان مشتری نور تجلای تو شد دید چون در رخ تو جلوه ی زهرایی را حوریان موسم میلاد تو پیدا کردند از غبار قدمت سرمه ی بینایی را عرشیان نام تو را زینت و زینب خواندند چون گشودند زِ هم مصحف یکتایی را تو همان عطر دل انگیز بهاری که خدا با تو بخشید صفا گنبد مینایی را روز میلاد تو از عرش به رضوان گفتند که تماشا کند آن روز تماشایی را محفل عشق بُوَد خانه ی زهرا و خدا داده زینت زِ تو این بزم پذیرایی را غنچه ی روی تو خندید چو بر روی حسین دید با شوق علی جلوه ی زیبایی را دامن فاطمه دانشگه ایمان تو شد دوست داده به تو این رتبه ی والایی را جلوه ات قامت صبری است که خیّاط ازل دوخته بر قَدِّ تو رخت شکیبایی را این عجب نیست اگر باد صبا یافته است از نسیم نفست معجز عیسایی را فصل گل ای گل زهرا ز «وفایی» بپذیر همه ی هستی او این دل شیدایی را @nohe_sonnati
زینبِ کبری شدی تا عشق را معنا کنی کربلا را تا ابد با اشکِ خود احیا کنی روح بخشیدی به آیینِ پدر بعد از نبی پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا کنی سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط بیرقِ سرخِ حسین را در زمین برپا کنی ای علَم بر دوش از کرب و بلا تا شامِ غم ای که با لبخندِ اشکت درد را زیبا کنی آمدی ای گل نه تنها زینتِ بابا شوی بلکه مهرت را به قلبِ عاشقانت جا کنی در شبِ میلادت ای ماهِ دل‌افروزِ حسین من توسل کرده‌ تا قلبِ مرا احیا کنی تو پیمبر دامنِ زهرا شده معراجتان آمدی تا بابِ رحمت را به رویم وا کنی تو رسولِ مرسلِ کرب و بلای غربتی با سرِ بالای نیزه نیمه شب نجوا کنی در لبت آوازِ سرخِ کربلا، آهِ عطش دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی در زمینِ کربلا تحتِ ولیِ امرِ خود اقتدا بر مادرت در ظهرِ عاشورا کنی ای تماشایی ترین زیباییِ صبرِ خدا ای که با گوشه نگاهی هر دلی شیدا کنی در زلالِ معرفت بی انتهایی چون علی این همه درد غریبی را کجا انشا کنی زینب ای امّ المصائب اسوه ی صبر و رضا هستی ات را داده ای تا عشق را معنا کنی کربلا با یاد تو در چشم ها زیبا شده چون که با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر نامِ ما را در ردیفِ عاشقان امضا کنی ما مدافع بر حریمت گشته‌ایم از جان و دل کن دعا شاید شهادت را نصیبِ ما کنی! @nohe_sonnati
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهیم خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) @nohe_sonnati
السلام ای دختر سلطان دین السلام ای زینت عرش برین السلام ای تالی خیرالنسا السلام ای جلوه ی اهل کسا السلام ای دختر حبل المتین وارث حلم امیرالمؤمنین السلام ای بانوی مردآفرین گفته بر صبرت خدایت آفرین رخصتی ده تا بگویم شرح تو فرصتی ده تا بگویم مدح تو مدح تو فوق بیان و درک ماست مدح تو کار خدای ماسواست ای امیر المؤمنین حیران تو حضرت روح الامین دربان تو انبیا و اولیا پابست تو گریه ی ماه محرم دست تو عالم و آدم گدای خوان تو ما همه شرمنده ی احسان تو ای سراپا عصمت و عز و وقار حضرت صدیقه را آئینه دار ای فدای ذکر یارب یاربت ای ملائک عاشق اشک شبت از تو خواهش می کند خون خدا در نماز شب کنی او را دعا ذوالفقار حیدری در کام تو کوفه با تیغ سخن شد رام تو تو حسین بن علی را یاوری کشتی نوح خدا را لنگری ای که نامت ذکر هر روز و شب است ای خدا فرموده نامت زینب است ای فدای نام تو عالم همه تو حسینی یا حسن یا فاطمه بعد زهرا بر زنان سرور تویی بر حسین بن علی مادر تویی بعد زهرا دیده ای رنج و محن گریه کردی بهر مادر چون حسن بعد زهرا دیده ای شق القمر بسته ای با معجرت فرق پدر بعد زهرا دیده ای داغ پدر بعد زهرا دیده ای لخت جگر بعد مادر دیده ای رنج و بلا با برادر بوده ای کرب و بلا پیکر صد چاک اکبر دیده ای ای بمیرم ذبح اصغر دیده ای دیده ای خون خدا مضطر شده دیده ای سبط نبی بی سر شده آمدی از خیمه ها با چشم زار زینبا کردی عبور از نیزه زار آمدی در قتلگه با اشک و آه دیده ای تو پیکر صد چاک شاه با دلی آرام و قلبی استوار دست بردی بر تن خونین یار لب گشودی کای خدایا کن قبول این قلیل قربانی از آل رسول @nohe_sonnati
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همه ی بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سوره ی «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود @nohe_sonnati
...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشه ی آل کسا به درک تو عقلِ رسا، نارسا... چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو... تو بوده‌ای سنگ صبور همه تو برده‌ای فیض حضور همه... دفاع تو، صبر تو، احساس تو حسین تو، حسن تو، عباس تو... روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب خاک رهت به عرش پهلو زده پیش قدِ تو سرو زانو زده... مدرسه ی تو دامن فاطمه معلّمی ندیده و عالمه صدای تو دل از علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد فاطمه فخر مصطفی بر همه از تو ولی، فخرکنان فاطمه... نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات ندیده همسایه ی تو سایه‌ات عمه ی ساداتی و زینِ اَبی عقیله ی هاشمیان زینبی لبت «یکی گوی» دو تا نگفته هرچه شنیده جز خدا نگفته ولادتت ولادت گریه بود گریه ی تو شهادت گریه بود ای تو، به هر غمی امید حسین کشته ی عشقی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینه ی نجاتی... نام شما هر دو به دنبال هم آینه ی همید و تمثال هم معنی اگر ز خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست... @nohe_sonnati