دوبیتی
در ماهِ صیام فاطمه مادر شد
آن زاده ی عشق صاحبِ ساغر شد
اوّل پسرِ خانه ی حیدر امشب
اوّل نوه ی دامنِ پیغمبر شد
▪️
ای اهلِ ولا کریم آمد از راه
از گلشنِ فاطمه به لطفِ الله
تا دید نبی جمالِ ماهش فرمود
لاحولَ وَلا قوهً اِلا بِالله
▪️
در نیمه ی ماهِ رمضان ماه آمد
ماهِ علی و فاطمه دلخواه آمد
از هر قدمش عطرِ سحر می ریزد
دل مژده نسیمِ جنت از راه آمد
▪️
معنیِ سلام و صلوات است حسن
بر اهلِ ولا بابِ نجات است حسن
عالم به کرامتش چنان می بالد
سرمنشاء خیر و برکات است حسن
#هستی_محرابی
#ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
@nohe_sonnati
مژده بده ساقیا! مژده که نور آمده
از دمِ جان پرورش، عرش به شور آمده
بود به وقت سحر، نور چو قرصِ قمر
آینه ی ذاتِ حق، شعر و شعور آمده
شادی و شور و شعَف، نغمه کنان می رسد
بر دلِ ما عاشقان، عشق و سرور آمده
نور فشان شد زمین، از رخِ زیبای او
جلوه ی نورِ خدا، پا به ظهور آمده
ساقیِ کوثر فتد، قرعه به نامِ حسن
آن که به دستش بوَد، جامِ طهور آمده
باز تو دعوت شدی، سفره ی اکرامِ او
دستِ نوازش گرش، بهرِ امور آمده
بخشش و احسانِ او، بر همگان روشن است
جمله عنایت کند، هرکه حضور آمده
سبز شود باغِ دین، شوقِ ولای حسن
مرهمِ غم های ما، سنگِ صبور آمده
بهرِ تولای او، با دل و جان چاکریم
مژده بده ساقیا! مژده که نور آمده!
#هستی_محرابی
#ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
@nohe_sonnati
سندِ دینِ خدا گر که فقط قرآن است
احمد آیینه ی وحی است و علی برهان است
مرتضی جلوه ای از صورتِ عرفانِ خداست
گلِ بستانِ بهشت و به همه قبلهنماست
نبضِ هستی ز وجودش به قیام و به قعود
فلک از شوقِ تمنای علی سر به سجود
آدم و جِنّ و مَلک آمده در پیمانش
خضر و داوود و سلیمان همگی دربانش
دل پُر از مِهر و نگاهش همه لبریزِ صفاست
که خدا عشقِ علی هست و علی عشقِ خداست
مرتضی منبری از نور و ملائک پایش
همه ذرات جهان شیفته ی سیمایش
شده اعجازِ ولایش به یقین باورِ ما
وَ همین بس که شده شاهِ نجف سرورِ ما
علی آن کوکبِ دریِِّ خدای ازلی ست
بعدِ احمد به خدا بر همهی خلق ولی ست
ظاهر و باطنِ قرآنِ محمد علی است
به دو عالم به همه خلق سرآمد علی است
صاحبِ ذکر سلونی به خدا شیرِ خداست
فاتحِ بدر و حنینَ ست که شمشیرِ خداست
رفته شامِ سیه و صبحِ سپید آمده است
بر همه اهلِ ولا عید سعید آمده است
شاهدِ وحیِ نبی و به همه اسرارش
لعنتِ حق به هر آن کس که کند انکارش
مرتضی شانِ نزولِ همه آیاتِ خداست
معنیِ سورهی توحید وَ مرآتِ خداست
پایه ی عرش به اقرارِ علی پا برجاست
چرخه ی فرش به ایثارِ علی پابرجاست
بی بدیل است دو عالم چو نبی بی همتاست
کرسی و لوح و قلم از نفسش پا برجاست
او که از قبلِ تولد به خدا ایمان داشت
وقتِ میلاد به لب زمزمه ی قرآن داشت
با خطِ نور خداوند به افلاک نوشت
که علی جانِ نبی حافظِ درهایبهشت
بر دلِ ما همه این عید مبارک باشد
سندش سوره ی یاسین و تبارک باشد
#هستی_محرابی
#عید_غدیر_خم
@nohe_sonnati
سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت
سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت
غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان
غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان
تو عشقِ جاودان در روح و جانی
شکوهی بس عظیم و بیکرانی
تویی تو بازتابِ نورِ خلقت
کتابِ عهد در منشورِ خلقت
تویی میعادگاهِ حضرتِ حق
همان لبیکِ سبزِ دعوتِ حق
چه لبریز از شرابِ نابِ عشقی
چه زیبا از خُم ات سیرابِ عشقی
تو دریای بصیرت در کویری
برازنده به این نامِ غدیری
به گوشِ جانِ تو صوتِ جلی است
صدای دستِ بیعت با علی است
پسندیده تر از نامِ علی کیست
بگو شیرین تر از جامِ علی چیست
هر آن دل که در آن حبِّ علی نیست
در آن نورِ حقیقت منجلی نیست
فلک سر خَم کند در محضرِ او
زمین و آسمان در لنگرِ او
علی "عدلِ مجسّم" نورِ دین است
نخستین حجتِ روی زمین است
درود حق بر این روحِ کرامت
بشارت باد بر ما این قرابت
غدیرِ خم ندای بیعتِ عشق
وصالِ حق به رنگِ غایتِ عشق
زمین تا عرش بر لب بانگِ تکبیر
حدیثِ منزلت در اوجِ تفسیر
عبور از هرچه مرز خود پرستی
تولا بر امامِ مُلکِ هستی
ردای سبز شانِ قامتِ اوست
فراغت در پناهِ دولتِ اوست
گوارا باد این "اتمامِ نعمت"
به کامِ تشنه و جانِ شریعت
علی معنیِ روحِ آفرینش
علی عقل و کمال و نورِ بینش
شهادت می دهم اول خدا را
از آن پس نامِ احمد مصطفی را
شهادت می دهم در محضرِ حق
به آن محرابِ خون و فرقِ مُنشَق
اسدُالله ولیُّ الله یدُالله
که نامش هادیِ دل های گمراه
علی ای مشعلِ خورشید تابان
علی ای انتخابِ حیِ سبحان
تویی عطرِ دل انگیزِ ولایت
که پیوندِ نبوت با امامت
دمِ عیسی تبرّک از حضورت
لبِ موسی حلاوت از طَهورت
تو عطری از بهارستانِ توحید
به بالا دستِ مَه در دستِ خورشید
تو عیدُاللهِ اکبر رویشِ عشق
فروغِ روشنای جوششِ عشق
معطر از درختِ پاکِ طوبی
در امواجِ فضائل همچو دریا
علی قرآن علی آیینه و آب
شهیدِ بندگی در خونِ محراب
نخواهم دینِ اسلامی که در آن
چو بی نامِ علی باشم مسلمان
نخواهم ماذنه صوتِ جلی را
اذانِ بی تولّای علی را
مبادا بی وَلا قرآن بخوانم
کلامِ وحی بی عرفان بخوانم
هر آن دل تا که کور و کر نباشد
به سینه دشمنِ حیدر نباشد
#هستی_محرابی
#عید_غدیر_خم
@nohe_sonnati
تا غربتِ شامِ بلا، من پا به پای عمّهها
هم در پیِ راسِ جدا، بس رفتم اُفتادم ز پا
امشب چقد کردم دعا، بابم نمی آیی چرا؟
می نالم از این خارِ پا، یکدم بغل گیری مرا
در کنجِ ویران ای خدا، چون مرغِ بی بال و پرم
عمّه تو را جون پدر، یک لحظه بنشین در برم
کنجِ خرابه مبتلا، از دستِ ظلمِ نا روا
در هر قدم کردم صدا، بابم بیا بابم بیا
بی معجر و بی اقربا،آخه چطور تاب آورم
عمّه میدونم که برات هر لحظه من درد سرم
راسِ پدر بر نیزه ها، جسمِ پدر در کربلا
در غربتِ نا آشنا، گیرم برای او عزا
از بعدِ عاشورا بگو، آخه چه شد آب آورم
هر دم جلوی چشم من، بر نیزه راسِ اصغرم
آه از سر و تشتِ طلا، وای از سرو چوبِ جفا
در بزمِ کفرِ بی حیا، زخمِ دلم را کرده وا
تا خیزان خورده پدر از بعد آن دیدهترم
عمّه خمیده گشتهام اینَک به مثل مادرم
من کودک دردانهام زخمی ترین پروانه ام
دلخسته در ویرانه ام، گم گشته راهِ خانه ام
در کوی غم در به درم ، چوبِ جفا روی سرم
این حجمِ کوهِ غصه را،در سینه با خود می برم
هر لحظه چشمانم به در، کی بابابم آید از سفر
بینم اگر روی مَهش، گویم مرا با خود ببر!
#هستی_محرابی
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
ای زاده ی ختمی مآب، توبه التّوبه
فرزندِ پاکِ بوتراب، توبه التّوبه
ای واقفِ سِرّ و عَلَن، خسروِ خوبان
بگذر تو از تقصیرِ من، حجّتِ رحمان
ای شافعِ یَوم الحساب، توبه التوبه
بین جانِ من در اضطراب، توبه التوبه
از من نگردان روی خود، مَحرمِ جانان
گر چه که من در حق تو، کرده ام عصیان
از من تو آن رُخ بر متاب، توبه التوبه
باشد دعایت مستجاب، توبه التوبه
از کرده ی خود ای شَها، من پشیمانم
دیگر بدان در زمره ی، جان نثارانم
ای زاده ی ختمی مآب، توبه التوبه
شاهنشهِ عالی جناب، توبه التوبه
فرمانبرِ امرِ تو وُ، حیِِّ سبحانم
از لطف و احسانت ببخش، جُرم و عصیانم
دیگر روَم راهِ صواب، توبه التوبه
می ترسم از رنج و عذاب، توبه التوبه
#هستی_محرابی
#حر
@nohe_sonnati
دوبیتی
سقای حرم دستِ خدا پشت و پناهت
هرچند که سخت است وداعِ رخِ ماهت
زخمی ست اگر پیکر و بازوی قوی ات
شد اشکِ غمم بدرقه ی آخرِ راهت!
#هستی_محرابی
#حضرت_ابوالفضل_ع_تاسوعا
@nohe_sonnati
برادر قتلگه شده رو به رویم
یکی تو بگو تا، یکی من بگویم
من از غربتِ تو، تو از غربتِ من
هر آنچه ستم که به ما کرده دشمن
تو از نیزه ها گو که بر دل نشسته
من از ناقه گویم که بر گِل نشسته
تو از شمرِ ملعون و خنجر کشیدن
چگونه سرت را ز پیکر بریدن
تنت را به سمّ ستوران کشیدن
من از روی تل تا به مقتل دویدن
تو از آه کشیدن، من از خون چشیدن
تو از قد کشیدن، من از قد خمیدن
بگو شمر بریده چگونه گلویم
بگو آب نداده شکسته سبویم
تو را در کفِ مقتلِ خون بجویم
که بر روی سینه ت نشسته عدویم
برادر قتلگه شده رو به برویم
یکی تو بگو تا یکی من بگویم
تو از شرحِ کشتن من از دل شکستن
تو از سر بریدن، من از دل بریدن
تو از شرحِ میدان، من از شرحِ جولان
تو از تیغِ برّان، من از جسمِ عریان
تو از نای سوزان، من از آهِ هجران
تو از سوزِ عطشان، من از قلبِ بریان
تو از نیزه باران، من از داغِ یاران
تو از دردِ مقتل، من از قصه ی تل
عطش در لب تو، طپش در گلویم
جواب زنانِ حرم را چه گویم
تو را جانِ مادر نظر کن به رویم
به یک بارِ دیگر گلم را ببویم
برادر قتلگه شده رو به رویم
یکی تو بگو تا یکی من بگویم
یه چشمم به سویت، یه چشمم به خیمه
مبادا سرت را ببینه رقیه
که لب تشنه رفته به بالای نیزه
بگو چی بگویم جوابِ سکینه
تو از قتلگه گو ز نای دریده
که دشمن سرت را چگونه بریده
اگر در گمانی که زینب ندیده
بدان که صدایت به گوشم رسیده
ز تل تا قتلگه به سویت دویده
چطور قد خمیده به مقتل رسیده
ز داغِ تو خواهر گریبان دریده
فراقِ تو موی سرش را کشیده
مرا تا به کوفه کشانده عدویم
که در کوفه برده همه آبرویم
برادر قتلگه شده رو به رویم
یکی تو بگو تا یکی من بگویم
تو از ذلتِ من، من از مِحنتِ تو
تو از غربتِ من، من از حسرتِ تو
چرا سر بریدن شده قسمتِ تو
چرا دشمنِ دون کند دعوتِ تو
چرا که شکستنه همه بیعتِ تو
چه آورده او بر سرِ عترتِ تو
چرا کشته گشتی تو در رو به رویم
من از این جنایت چه دارم بگویم
چنان بغض گرفته برادر گلویم
کمی آهسته تر نظر کن به سویم
برادر قتلگه شده رو به رویم
یکی تو بگو تا، یکی من بگویم
نبودی ببینی که من چی کشیدم
ز دردِ فراقت گریبان دریدم
به تا کوفه وُ شام به پایت دویدم
سرت را به نوک و سرِ نیزه دیدم
چه طعنه که از دشمنِ تو شنیدم
تمامِ بلا را من از جان خریدم
بلای دگر را نذار تا بگویم
که در رو به رویم نشسته عدویم
برادر قتلگه شده رو به رویم
یکی تو بگو تا یکی من بگویم!
#هستے_محرابی
#روز_عاشورا
@nohe_sonnati
تا جان به سینه دارم جانانِ من حسین است
شکرِ خدا که دین و ایمانِ من حسین است
زنده تر از صدایش در گوشِ جانِ من نیست
بی شک دلیلِ عقل و عرفانِ من حسین است
در التهابِ عشقش میمانم و میمیرم
اصلاً به حکمِ دینم قرآنِ من حسین است
جان میدهم به جانان محضِ نگاهِ رویش
در امتداد این ره پایانِ من حسین است
عشقم همه دمادم در نای نی عیان شد
در سیرِ عشق بازی عنوانِ من حسین است
هر سجده ی نمازم آذین به تربتِ اوست
در هر قنوتم عهد و پیمانِ من حسین است
همواره روضه هایش تسکینِ جانِ من باد
می بالم اینکه خوانِ احسانِ من حسین است
هفتادو دو ستاره دارد به کربلایش
گرمای آفتابِ تابانِ من حسین است
یک یا حسین گفتم حل گشته مشکلِ من
یعنی طبیب درد و درمانِ من حسین است
دلتنگِ کربلایم سرمستِ بوی سیبش
در دو جهان بهشت و رضوانِ من حسین است
مصداقِ شعرِ ناب است وقتی که مینویسم
هر بیت بیتِ شعرِ دیوانِ من حسین است!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین(ع) است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین(ع) است
زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ دیوانه و مفتونِ حسین است
این دل که اسیر است و در این دام گرفتار
چون آهوی سرگشته ی هامونِ حسین است
بر سینه ی قبرم به خطِ خون بنگارید
هان این دلِ سودا زده افسونِ حسین است
عمریست دلم بارِ غم هجر کشید است
اصلاً بنویسید که مجنونِ حسین است
یا لیتنی کنت و مَعکم وردِ لبِ ماست
عالم به ابد یکسره مدیون حسین است
گر نعره ی هیهات.... کشد در برِ ذلت
چون عزت و آزادگی قانونِ حسین است
در ظهرِ عطش کرب و بلا و تهِ گودال
این قلبِ خدا هست که محزونِ حسین است
هرگز نشود مشعلِ این واقعه خاموش
تا روی جهان صورتِ گلگونِ حسین است
تا نبضِ جهان می زند این دایره ی عشق
عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین(ع) است
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
ای منشاءِ هر خیر و سعادت ارباب
ای تشنه ی صهبای شهادت ارباب
اصلاً لبِ تو در عطشِ آب نبود
صد نهرِ روان به زیرِ پایت ارباب!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
ما زنده به ایمانِ حسینیم مدام
بی عشقِ حسین زندگی ممکن نیست
در باورِ ما هست که بی شورِ حسین
قرآن و خدا وُ بندگی ممکن نیست!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است
زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ دیوانه وُ مفتونِ حسین است
این دل که اسیر است و در این دام گرفتار
چون آهوی سرگشته ی هامونِ حسین است
عمریست دلم بارِ غم هجر کشید است
اصلاً بنویسید که مجنونِ حسین است
بر سینه ی قبرم به خطِ خون بنگارید
هان این دلِ سودا زده افسونِ حسین است
یا لیتنی کنُت و مَعکم وردِ لبِ ماست
دنیا به ابد یکسره مدیون حسین است
گر نعره ی هیهات.... کشد در برِ شمشیر
چون عزت و آزادگی قانونِ حسین است
در ظهرِ عطش کرببلا وُ تهِ گودال
این قلبِ خدا هست که محزونِ حسین است
هرگز نشود مشعلِ این واقعه خاموش
تا روی جهان صورتِ گلگونِ حسین است
تا نبضِ جهان می زند، این دایره ی عشق
عالم همه چون نقطه ای در نونِ حسین است!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
ای که عشقت شعله ور در جانِ ما،جانم حسین(ع)
از ازل مِهرِ تو در بنیانِ ما جانم حسین
عطرِ جانبخشِ ضریحت بی قرارم کرده است
کربلایت کعبه ی جانانِ ما جانم حسین
خاکِ ایوانت دوای درد چشمانِ من است
روضه هایت ابرِ پُر باران ما جانم حسین
پنجره های ضریحِ تو ز دردم آشناست
صحنِ پاکت روضه ی رضوانِ ما جانم حسین
هر کجا باشم نگاهم سمت و سوی کربلاست
راهِ سبزت تا ابد پیمانِ ما جانم حسین
عشقِ تو یک عالمی را غرقِ مستی می کند
روشن از رویت شبِ زندانِ ما جانم حسین
با نگاهِ نافذت دریاب این درمانده را
مبتلایم ای شَهِ خوبانِ ما جانم حسین
دائماً ما را به گردِ شمعِ خود پروانه کن
این تو و این خواهشِ چشمانِ ما جانم حسین
آیه های روشنِ یاسین و طاهایم تویی
سوره ی فجری تو در قرآنِ ما جانم حسین
ای تو آن حالِ خوش و آرامشِ دلهای ما
بین تو حالِ بی سر و سامانِ ما جانم حسین
زندگیِ با تو یعنی در مسیرِ بندگی
ای که هم روحی و هم ریحانِ ما جانم حسین
بی فروغِ روی تو هرگز مرا عزت مباد
نورِ توحیدیِ تو عرفانِ ما جانم حسین
اشکِ شبنم بر تنِ گلبرگِ عاشورا نوشت
خونِ سرخت مشعلِ تابانِ ما جانم حسین
از ازل نامِ تو را بر جانمان حک کرده اند
کربلایت آیت و برهانِ ما جانم حسین
تا که جسمت زیر و رو شد زیرِ نعلِ اسبها...
ریخت بر هم عالمِ امکانِ ما جانم حسین
مامنی جز کنجِ شش گوشه نداریم ای شَها!
بشنو اینک ناله ی هجرانِ ما جانم حسین
خشکیِ لبهای تو سرچشمه ی آبِ بقاست
ای طبیبِ درد بی درمانِ ما جانم حسین
تو همیشه میزبانی چه شود با مادرت
یک شبِ جمعه شوی مهمانِ ما جانم حسین(ع)
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
شب جمعه
من که از روزِ ازل دل به نگاهت بستم
هر شبِ جمعه شد از دور به یادت هستم
تو که می دانی از این قصه ی دیوانگی ام
گر نبودی تـو من از عـشق چه میـدانستم
کاش می شد بشود قسمتِ من کنجِ حرم
من که از عطرِ ضریحِ تو دمادم مستم
عمرِ من طی شد و آه... فرصتِ دیدار نشد
ترسم این دوریِ تو کار دهد بر دستم
خود که آگاهی و دانی تو ز احوالِ دلم
که چه حد من به تو وُ نوکریت دلبستم
خواب دیدم به سر آمد غمِ دوری ز حرم
اربعین آمد و بر قافله ات پیوستم
تو همان حاجتِ این قلبِ پُر احساسِ منی
آمدم در حرَمت کنجِ ضریح بنشستم
شرحِ دردی ست فراقِ من و بینالحرمین
من همان زائرِ بی بال و پَر و دلخستم
قتلگاهی ست دلم هر شبِ جمعه ای کاش_
از همین جا به ضریحت برسانی دستم
خواستم روضه بخوانم که قبولم بکنی
گر چه من عهدِ شما را ز گنه بشکستم
هرچههستم، بد،اگرخوب به تو من منصوبم
به نگاهِ کرَمت پیشِ همه محبوبم!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
شب جمعه
کربلا وُ شبِ جمعه حرمِ حضرتِ عشق
در کجا بوده چنین بخت میسّر باشد
در حرم روضه ی مقتل چقدر می چسبد
چه شود مرثیه خوان حضرتِ مادر باشد
هرگزم بهتر از این بخت نباشد یارم
جای من در حرمِ آلِ پیمبر باشد
جای دارد نفسی تازه کنم از سحرش
به اذانی که در آن طعمِ معطر باشد
چه نسیمِ سحری می وزد از باغِ حرم
آسمانش چقدر رقصِ کبوتر باشد
جنتی را که خدا وصف کند اینجا هست
باغِ هفتاد و دو تن لاله ی پرپر باشد
پیشِ چشمانِ تو زیباست فراوان زیباست
که دو گنبد دو ضریح از دو برادر باشد
یا که در هر طرفِ مرقدِ شش گوشه ی عشق
خواهرش آمده وُ روضه ی اصغر باشد
هر که اینجا به خدا می رسد امّا باید
در سرش شوقِ طوافِ علی اکبر باشد
ای خوش آنکس که در این سعی و صفا فیض برَد
یک شبه سائلِ این خانه توانگر باشد
کاش باشی و ببینی چه صفایی دارد
این که چشم همه عشاق به دلبر باشد
محشری است شب جمعه ببینی اینجا
خواهری نوحه گرِ داغِ برادر باشد!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
شب جمعه
مرا عشقی که از آغازِ عالم کرده مجنونت
نگاهت چیست اربابم شدم اینگونه مفتونت
چنان در قلبِ من جا کرده ای خود را کسی هرگز_
به صد سالِ دگر از سینه نتوان کرد بیرونت!
#هستی_محرابی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
آسمان مرثیه خوان است و زمین غرقِ غم است
هر چه از غربتِ او گریه کنیم باز کم است
آن چنان شعله کشد آتشِ حزنش به جهان
این چه داغیست که عالم همه جا در الم است!
#هستی_محرابی
#امام_سجاد_ع
@nohe_sonnati
درد در صفحه ی دل پنهان است
ابر هم از غمِ من گریان است
تیرِ شیاد به قلبم بنشست
سینه ام خرد شد و لرزان است
قصه ی درد نوشتن یعنی
خواندنِ شرحِ غم و هجران است
خسته از تیغِ جفایم امٌا
در دلم درد ولی کتمان است!
باغبان دسته گلی می چیند
این چمن خشک شد و ویران است
شرحِ این قصه اگر باز کنم
قصه اش بیشتر از دیوان است
#هستی_محرابی
#امام_سجاد_ع
@nohe_sonnati
بزم در کاخِ یزیدِ فاسقِ شیطان تبار
گوش ها در بازتابِ گفتگوی نور و نار
در میانِ تشتِ زرّین می درخشد قرصِ مَه
خیره مانده چشمِ شَه بر خواهرانِ داغدار
بی حیا می زد به راسِ شاهِ دین با خیزران
پیشِ چشمانِ رقیه(س) دختِ شاه و شهریار
منظره درد است دردِ غربتِ خونِ خدا
لیک زینب مثلِ زهرا(س)در شکوه و اقتدار
سعیِ دشمن بود خود پیروز باشد در مصاف
محو گردد نامِ زیبای حسین(س)از روزگار
حیدری ثانی ست زینب،گر چه میدانیم ما_
لافتی اِلا علی لاسیف اِلا ذوالفقار
با کلامِ حق سخن آغاز کرد امّا چه سود !
کی شود با نطقِ اَحسن آشنا گوشِ حِمار
استنادِ خطبه اش آیاتِ قرآن کریم
ظلم گر باشد نخواهد شد حکومت پایدار
بند بندِ نطقِ او تبیینِ دینِ جدِ اوست_
اینکه رفته بعد او در هاله ی گرد و غبار
انقلابِ کربلا را، عشق معنا می کند
با همه افشاگری های یزیدِ می گسار
با شهامت گوید از زشتیِ افکارِ یزید
ظالمان را میکند در چشمِ هر آزاده خوار
ریشه ی افکارِ پستش را نشانه می رود_
با بیانِ این که شد بنیانِ ظلمِ بی شمار
اوست در کاخِ ستم از سرزنش های یزید_
در دفاع از آرمانش می کند بس افتخار
ای یزید اظهارِ خوشحالی مکن از فعلِ خود
زود رسوا گردی و نقشِ پلیدت آشکار
راهِ ما حق است و پیروزی بدان از آنِ ماست
این چنین هستیم ما در هر دو عالم رستگار
آه! از دستت اگر داغِ برادر دیده ایم_
یا نمودی تا قیامت جانِ ما را داغدار_
لیک جاویدان بماند پرچمِ آزادگی_
بر فرازِ بامِ عالم تا طلوعِ انتظار
تا قیامت شعله ی عشقِ حسینم روشن است
تا جهان باقی ست ما هستیم و جانی سوگوار
در مرامِ عاشقی، خواهر برادر نیستند
عشق زینب(س)را نباشد در کلامِ ما عیار
مِهرِ جانش به برادر نیست صرفِ خواهری_
بلکه او دارد تولّا بر ولیِ کردگار
ما رایت° اِلا جمیلا پاسخِ دشمن شده
از زبانِ پاک بانوی متین و استوار
کربلا دانشگهِ تدریسِ عشقِ زینب(س)است
این چنین دانشگهی دارد چنین آموزگار
جز وفا وُ صبر و غیرت هیچ در زینب نبود_
"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
#هستی_محرابی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
ای که سر از فضل و کرَم بی انتهایی
دارالامان و کعبه ی اهلِ ولایی
ایران گلستان گشته از یمنِ حضورت
از لطف و احسانِ تو وُ از فیضِ نورت
شد بارگاهِ تو زیارتگاهِ عالم
گردیده سقاخانه ات هم دوشِ زمزم
پایِ ضریحت سجده گاهِ جبرئیل است
مدح و ثناگویت خداوندِ جلیل است
قبرت مَطافِ انبیای ما سلَف شد
بیتُ االشٌرف را تهنیت گویش نجف شد
صحن و سرایت شد پناهِ اهلِ ایمان
با مقدمِ پاکِ تو شد ایران گلستان
آن پنجره فولادِ تو دارالشفا است
هم کعبه وُ هم زمزم و سعی و صفا است
شد مرکزِ اجلالِ تو خاکِ خراسان
شد بارگاهت کعبه ی مقصودِ جانان!
#هستی_محرابی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
السلام ای جلوه ی ماهِ منیر
واسطِ فیضِ خداوندِ قدیر
آمدم با دستِ خالی و فقیر
گوشه ی چشمی نما بر این حقیر
آستانت منبعِ خیرِ کثیر
یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر
ای شکوهت قابِ تصویرِ خدا
نورِ تو از نورِ اکسیرِ خدا
دستهایت دستِ تدبیر خدا
بر لبت تهلیل و تکبیر خدا
اعتباری من ندارم ای امیر
یا علی موسی الرضا دستم بگیر
در سرم دارم هوای مشهدت
چشمِ من دائم به سوی گنبدت
آرزویم در طوافِ مرقدت
جان به قربانِ عطای بی حدت
گشته ام در حلقه ی دامت اسیر
یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر
ای تو شمعی و دلم پروانه ات
کیستم، من زائرِ دیوانه ات
می بده ساقی تو از خم خانه ات
جرعه ای از آبِ سقا خانه ات
ای نگاهت این و آن را دستگیر
یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر!
#هستی_محرابی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
مژده به دل ها دهید، موسمِ شادی رسید
وز شبِ هجران و غم، صبحِ سعادت دمید
نور دل و دیده و، تاج سر عسکریست
نازم از این گل که از، گلشنِ پیغمبریست
صورتِ او از نبی، سیرتِ او از علی
آینه ی ذاتِ حق، شد به جهان منجلی
وز نفسِ جاری اش، نور ولایت دمید
جاءَ اَناالحقّ او، بر همه عالم رسید
قطره ای از رحمت،ِ نورِ امامِ مبین
کرده چنان بیقرار، سینه یِ اهلِ زمین
پرده بیفکن دمی، از رخِ زیبای خود
مست نما دیده را، مستِ تماشای خود
نهم این مَه بوَد، موسمِ عنبر فشان
خوشتر از این عید نیست، از نظرِ عاشقان
شد ز طلوعت زمین، آینه ی کهکشان
چشم جهان را بیا، غرق تماشا نشان
حکمِ قضا و قدَر، تابعِ فرمانِ توست
منتظران را به جان، نغمه ی قرآنِ توست
#هستی_محرابی
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
@nohe_sonnati
دوبیتی
بر غمزده گان بابِ نجات است صلوات
بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات
پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود
سر چشمه ی خیر و برکات است صلوات!
▪️
شد نامِ تو زیبنده ی هر صوم و صلات
نازل شده بر اهلِ ولا این برکات
گفتا که اگر طالبِ فیضی بفرست
آن چهره ی پاکِ مصطفی را صلوات!
▪️
تا نامِ تو بردم به دلم گشت برات
لازم شده بر من، بفرستم صلوات
حقا برسد تا به تجلّی گهِ ذات
هر آن که فرستد به جمالت صلوات
▪️
خواندیم به هر شاخه نباتی متبرک
از صورتِ قرآن کلماتی متبرک
اعجازِ محمّد کند این بزمِ تولّی
قلبِ همه را با صلواتی متبرک!
#هستی_محرابی
#ولادت_حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnat
زینبِ کبری شدی تا عشق را معنا کنی
کربلا را تا ابد با اشکِ خود احیا کنی
روح بخشیدی به آیینِ پدر بعد از نبی
پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا کنی
سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط
بیرقِ سرخِ حسین را در زمین برپا کنی
ای علَم بر دوش از کرب و بلا تا شامِ غم
ای که با لبخندِ اشکت درد را زیبا کنی
آمدی ای گل نه تنها زینتِ بابا شوی
بلکه مهرت را به قلبِ عاشقانت جا کنی
در شبِ میلادت ای ماهِ دلافروزِ حسین
من توسل کرده تا قلبِ مرا احیا کنی
تو پیمبر دامنِ زهرا شده معراجتان
آمدی تا بابِ رحمت را به رویم وا کنی
تو رسولِ مرسلِ کرب و بلای غربتی
با سرِ بالای نیزه نیمه شب نجوا کنی
در لبت آوازِ سرخِ کربلا، آهِ عطش
دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی
در زمینِ کربلا تحتِ ولیِ امرِ خود
اقتدا بر مادرت در ظهرِ عاشورا کنی
ای تماشایی ترین زیباییِ صبرِ خدا
ای که با گوشه نگاهی هر دلی شیدا کنی
در زلالِ معرفت بی انتهایی چون علی
این همه درد غریبی را کجا انشا کنی
زینب ای امّ المصائب اسوه ی صبر و رضا
هستی ات را داده ای تا عشق را معنا کنی
کربلا با یاد تو در چشم ها زیبا شده
چون که با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی
ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر
نامِ ما را در ردیفِ عاشقان امضا کنی
ما مدافع بر حریمت گشتهایم از جان و دل
کن دعا شاید شهادت را نصیبِ ما کنی!
#هستی_محرابی
#ولادت_حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati