۵۰
(مجلس یزید)
بر ما ستم فزون بگشته در شام
اهل حرم دلخون بگشته در شام
رخساره ها گلگون بگشته در شام
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
در شام غم بر اهل بیت چه ها شد
از سوی شامیان به ما جفا شد
شام بلا بدتر ز کربلا شد
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
از این همه کینه و جور و بیداد
از ظلم و کینه ی یزید شیاد
خون شد دل مولی امام سجاد
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
اسیرتان گشته به شام خراب
دل های ما از این ستم شد کباب
ما را بیاورند به بزم شراب
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
کس همچو ما این همه غم ندیده
در تشت زر بود سر بریده
قامت ساجدین ز غم خمیده
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
سر گل فاطمه در تشت زر
سکینه دخترش شده دیده تر
گردیده زینب خواهرش خونجگر
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
این سر پاک شاه عالمین است
بر علی و فاطمه نور عین است
صفای دل های همه حسین است
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
یزید بی حیا به چوب خزران
زند به لب های عزیز سبحان
طفلان همه در اشک و آه و افغان
آه
از شام ویران
دل ها پریشان
آه و واویلا۲
#رضا_یعقوبیان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
۵۱
(مجلس یزید)
بر ما ستم افزون شده در شام غم این جا
اهل حرم دلخون شده در شام غم این جا
رخساره ها گلگون شده در شام غم این جا
از کینه ی اعدا
خون شد همه دل ها
واویلا واویلا۲
ای شامیان بی حیا بر ما چه ها گشته
در شام ویران شما بر ما جفا گشته
بر ما به شام بدتر ز ظلم کربلا گشته
از کینه ی اعدا
خون شد همه دل ها
واویلا واویلا۲
بر ما به شام غم شده ظلم و ستم بسیار
بر ما ستم افزون شد از مردم بد کردار
دیدیم ما از شامیان بی حیا آزار
از کینه ی اعدا
خون شد همه دل ها
واویلا واویلا۲
در بزم می از دشمنان جور و جفا دیدیم
ظلم و ستم ما از یزید بی حیا دیدیم
ما شام را بدتر ز ظلم کربلا دیدیم
از کینه ی اعدا
خون شد همه دل ها
واویلا واویلا۲
رأس حسین بن علی در تشت زر باشد
بهر پدر سکینه ی او دیده تر باشد
از این ستم زینب کبری خونجگر باشد
از کینه ی اعدا
خون شد همه دل ها
واویلا واویلا۲
بزم شراب بی حیا یزید شده غوغا
بهر همه اهل حرم گشته چو عاشورا
چوب جفا زد بر لبان یوسف زهرا
از کینه ی اعدا
خون شد همه دل ها
واویلا واویلا۲
#رضا_یعقوبیان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
کی دیده کنار هم جام می و قرآن را
جام می و قرآن و چوب و لب عطشان را
ای فاطمه اطهر ای دختر پیغمبر
در طشت طلا بنگر وجه اللهِ سبحان را
فریاد که سوزاندند آخر دل زینب را
افسوس که بشکستند آن گوهر دندان را
زینب که ز صبر او صبر آمده در حیرت
یک باره در آن مجلس زد چاک، گریبان را
چوب و لب و دندان بود، زینب که پریشان بود
میکرد پریشانتر گیسوی پریشان را
یارب جگرم شد خون دیدم که یزید دون
با چوب زند بوسه لعل لب مهمان را
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب
خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب
در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو
ای وای من چگونه نشد آسمان خراب
در پای طشت، دختر زهرا نریز اشک
هرگز کسی نریخته در بزم می گلاب
لبها، ترکترک ز عطش، روی هر لبی
انگار نقطه نقطه نوشته است، آبآب
آوای وحی و حنجر خشک و لب کبود
دیگر به او کنند، چرا خارجی خطاب؟
با آن گلوی غرقه به خون، طشت گریه کرد
بر آن لب و دهن، جگر چوب شد کباب
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان
دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان
باورت می شد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایه ی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند
ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامی غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
#علی_اکبر_لطیفیان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است
خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است
دیده ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا
نگه دختر من بر لب عطشان من است
چوب اگر می زنی اینقدر مزن زخم زبان
پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است
زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند
نگهش بر من و بر گریه ی طفلان من است
هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند
چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است
هفده زخم که بر صورت من می بینی
شاهد زنده ای از زخم فراوان من است
خیزران بر لب من می زنی و می خندی
خنده ات بر من و بر دیده ی گریان من است
مِی نزن پای سر من که پیمبر اینجا
موی خود کرده پریشان و پریشان من است
مجلس عیش تو گردید حسینیّه ی من
بزم شادیت پر از ناله و افغان من است
اینکه «میثم» نفسش شعله به دل ها زده است
هر کلامش شرری از دل سوزان من است
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
دوبیتی
سرت را دخترت تا دید در تشت
نگاه زخمی ات لرزید در تشت
به جای دختر دلتنگ بابا
لبت را خیزران بوسید در تشت
▪️
هلال نیزه ها ماه منیرم
بخوان قاری من تا جان بگیرم
بخوان از آیه های سوره ی کهف
بخوان تا مزد قرانت بمیرم
▪️
به نی حال و هوایت فرق کرده
سرِ در خون حنایت فرق کرده
بخوان هر چند زیر بارش سنگ
کمی لحن صدایت فرق کرده
▪️
چهل منزل سرت را نیزه می برد
رقیه دم به دم از غصه می مرد
به خنده حرمله منزل به منزل
کنار نیزه ات هی آب می خورد
#حسن_کردی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای
شادی از آن که رأس حسین را بریده ای
مسرور و شاد و خّرم و خندان به روی تخت
بنشین کنون که خوب به مطلب رسیده ای
جا داده ای به پرده زنان خود، ای لعین!
خرّم دلی که پردۀ ایمان دریده ای
من ایستاده بر سر پا و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویده ای
گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
ظالم مگر تو آل علی را خریده ای
با عترت نبی ز چه بنموده ای ستم
با این که زو سفارش ما را شنیده ای
زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیده ای
شادی ز دیدن رخ اکبر، ولی خوشست
بینی دمی که سبزه ی از نو دمیده ای
«جودی» اگر که روزِ تو زین غم، نگشته شب
چون صبح سینه از چه به ناخن دریده ای
#میرزا_جودی_خراسانی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا مزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت
چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من
ای ستمگر هرچه می خواهی بزن اما بدان
بوسه گاه مصطفی باشد لب عطشان من
در اُحُد جَدِّ تو دندان پیمبر را شکست
باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من
بارها و بارها پیوسته دید آزارها
هم سر خونین من، هم پیکر عریان من
سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است
چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من
خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران
با خدا این بوده از روز ازل پیمان من
من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو
مادرم در پای تشت زر بود مهمان من
دست "میثم" را از آن گیرم که پیش از بودنش
همچنان دست توسل داشت بر دامان من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
ای يزيدِ بی حيا از رویِ بغض و كينه ات
خيزران بر روی لب هایِ حسين من مزن
چوبِ خود بردار از پيشانیِ زخمی او
لطمه بر اسمای حُسنایِ حسين من مزن
كم تمسخر كن تو قرآن خواندنِ مظلوم را
طعنه بر صوتِ دل آرایِ حسين من مزن
از محاسن های او خونِ دلِ من می چكد
بس كن ای ظالم به سيمایِ حسين من مزن
چوبِ تو تفسير سيلی خوردنِ زهرا كُنَد
شرم كن بر رویِ زيبایِ حسين من مزن
كاش مثلِ دستِ من چشم سكينه بسته بود
پيشِ او ضربه به لب هایِ حسين من مزن
#محمود_ژوليده
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
چشمها بود و سرِ زادهی زهرا در طشت
زخمها بود و دل زینب کبری در طشت
خیزران بود و لب قاری قرآن، یعنی:
خونِ لعلِ لب و دندان ثنایا در طشت
اُسرا در غل و زنجیر، معذب، مضطر
و سر نیزهنشین بود مجزّا در طشت
آنکه ابرار به دورِ سرِ او میگشتند
ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت
سنگِ دروازه مبدل شده بر تیرِ نگاه
تهمت زشت کنیزی است معما در طشت
رفعِ تهمت ز حرم کرد، سر خون خدا
داشت با آیهی تطهیر چه غوغا در طشت
صوت قرآن برادر دل خواهر را برد
کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت
وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین
تا به امروز که دیده است مصلی در طشت
بین اطفال، سهساله، به سرِ پنجهی خود
خیره ماندهست به رخسارهی بابا در طشت
آن مسیحی چو یقین کرد، مسلمانی نیست
مدح میکرد سرِ خون خدا را در طشت
این سر فخر بشر، زینت دوش نبی است
سر پاک پسر فاطمه حاشا در طشت
گاه مهمان تنور است و گهی ساکن دیر
گاه جای سر این سرور و مولا در طشت
یکطرف پردهنشین اهل و عیال سِتمند
یک طرف آل علی مضطرب، اما درطشت
جگر پاره، دل خسته، سر ببریده
همه اینهاست مهیایِ مهیا در طشت
#محمود_ژولیده
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
چوب ستم و سرِ بریده
والله قسم نـدیده دیـده
این لعل لبی که میزنی چوب
پیغمبــر اکـرمش مکیده
هر کس سر نی زده است سنگش
قرآن ز دهان وی شنیده
آهسته بزن که پای این طشت
رنگ از رخ فاطمه پریده
آهسته بزن که دُورِ این سر
سروِ قد مصطفی خمیده
آهسته بزن که ایستادند
یک مشت اسیرِ داغدیده
آهسته بزن که سینهاش را
از ضرب سنان «سنان» دریده
هم دشمنش از جفا زده سنگ
هم قـاتلش از قفـا بریده
والله قسم گـریسته خـون
تیغی که بر این گلو رسیده
هم لب ز عطش دو چوبه ی خشک
هم خونِ دل از دیده چکیده
کی دیده کنار مجلس مِی
قرآنِ به خاک و خون کشیده
از زخم، سرش گرفته بوسه
بادی که به صورتش وزیده
«میثم» شررِ غمِ حسین است
روحی که به پیکرت دمیده
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
سرِ مظلوم در طشتِ طلا بود
به او یک قافله دل، مبتلا بود
ز چوبِ خیزرانِ بی مروّت
لب و دندان او در ابتلا بود
برای خصم، بزم عیش و نوش و...
برای فاطمه رنج و بلا بود
شبیهِ خطبه ی غرّای زینب
صدای قاری اَش پُر از صَلا بود
اگر چه دُورِ آن سر شد شرابی
ولی سیمایِ آن سر پُر جَلا بود
اگر چه خارجی خواندند او را
َِبه وَاللهِ سرِ شاهِ ولا بود
علی بن الحسین افشاگری کرد
که او پیغمبرِ کرب و بلا بود
اَنابنُ المصطفایش ترجمانِ
حدیثِ قدسیِ قالوا بلی بود
اَنابنُ المرتضایش کرد غوغا
علی را منجلی، آن مُنجَلا بود
طنینِ احتجاجش چون که پیچید
کلامش وَحیی از عرشِ عُلا بود
که گر ما را مصیباتی رسیده
دلیلش، اَلبلاءُ لِلولا بود
چنان گریه گرفت از چشم حضّار
تو گویی بارشِ ابرِ ولا بود
چنان تختِ ستم را واژگون کرد
که هر مَکرِ یزیدی برمَلا بود
سه ساله دختری فریاد می زد
که بابایم شهید کربلا بود
امامِ ما از این رو کشته شد که؛
جوابش بر همه کفّار «لا» بود
سرِ او را بریدید و شنیدید
که زهرا شاهدِ یَومٌ علی بود
چو این جا شد قیامِ شام آغاز
رقیه کرد در ویرانه اعجاز
#محمود_ژولیده
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
تا تو از تشت طلا دم می زنی!
بر جگرها آتش غم می زنی!
بر لبِ گل می زنی چوب ستم؟
یا به دل ها تیر ماتم می زنی؟
در حقیقت با کمانِ کینه ات
تیرِ غم بر قلب خاتم می زنی!
تا به کِی ای تیره کار شب پرست
شعله بر دل ها دمادم می زنی!
شعر می خوانی و شادی می کنی؟
طعنه بر محبوب عالم می زنی!
با تَکَّبُر می سرایی یاوه ها
از غرورِ سلطنت دم می زنی!
ناگهان عمرت به پایان می رسد
تا در این جا چشم بر هم می زنی!
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
اشکِ سرِ بریده در آمد که پا گذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین سرِ مقابله در مجلس یزید
دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
#مصطفی_متولی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
کنار طشت طلاست، فاطمه مهمان من
چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من
با چه دلی میزنی، برلب من خیزران
کز همه دل میبرد، نغمهی قرآن من
گرچه تحمل کنم، ضربهی چوب تو را
تاب مرا میبرد، گریهی طفلان من
تا که نگاه افکنم، بر رخ اطفال خود
دور زند دم به دم، دیدهی گریان من
تا نرود از اسف، صبر و قرارش ز کف
زینب من میشود، دست به دامان من
نالهی من بر ملاست، مقتل من کربلاست
شام بلا آمده، شام غریبان من
با چه گنه میکنی، لعل لبم را کبود؟
بر سر و صورت بس است، زخم فراوان من
سرم به شام بلا، زینت طشت طلا
زیر سم اسبها، پیکر عریان من
طشت ز سوز درون، سوخت و فریاد زد
چوب تو هم گریه کرد، بر لب عطشان من
سوز دل اهل دل، در نفس «میثم» است
در شرر شعر اوست، ناله و افغان من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
از طشت دیدم ازدحام دور و بر را
می داد چشمانت به چشمانم خبر را
سربازها بالا سرِ تو جمع هستند
روی سرت دیدم هجوم صد نفر را
این ها نشستند و تو سرپایی عزیزم
پا دردِ تو آتش کشیده هر جگر را
چشم سفیران سوی وجه الله مانده
دیدند با خنده زنان بی سپر را
قرآن که خواندم نانجیبِ مست لج کرد
انداخت با چوب از دهانم دو گهر را
دیدم چگونه سر به زیرت کرد کارش
پیش تو می کوبید بین طشت سر را
گوش مرا باید بگیری نشنوم من
حرفِ در گوشیِ مُشتی بد نظر را
خطبه بخوان ویران کنی کاخ ستم را
خطبه بخوان زنده کنی یاد پدر را
خطبه بخوان تا خنده هایش زهر گردد
تا که ببیند در بیانِ تو اثر را
تو ذوالفقاری در زبان داری عقیله
بین غل و زنجیر کراری عقیله
#سید_پوریا_هاشمی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن
چوب کین بر بوسهگاه مصطفی آهسته زن
میزنی گر بر لبِ من خیزران، شادی مکن
لرزه افکندی تو بر عرش خدا، آهسته زن
در میان طشت زر، بهر تماشا از جنان
آمده با چشم تر خیرالنسا، آهسته زن
پیش چشم کودکان مضطر و زار و یتیم
بر لب و دندان بابا، بیحیا، آهسته زن
بر لب قاری قرآن ای امیر فسق و جور
کعبِ نی یا که مزن اکنون و، یا آهسته زن
هرچه خواهی بر سرم آور تو در خلوت ولی
پیش زینب بر لبم چوب جفا آهسته زن
ظاهراً چوب جفا بر رأس پر خونم زنی
باطناً خنجر به قلب مرتضی آهسته زن
گر به جُرم گفتن حق بر دهانم میزنی
حقستیزی بس کن ای خصم دغا آهسته زن
لشکرت بر پیکرم تیر از جفا بسیار زد
چوب کین اکنون تو بر رأس جدا آهسته زن
گوش جان گر بسپرد هر عاشق آوارهای
تا ابد از شهر شام آید نوا آهسته زن
#سید_محمد_میرهاشمی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
سلام ای سر خونین، سر برادر من
سرت چهها که نیامد عزیز مادر من
لبی که بوسه بر آن میزدهست پیغمبر
یزید میزندش چوب، خاک بر سر من
صدای شیون و افغان به گوش میآید
صدای واابتا، نالهی برادر من
چه خوب شد سر عباسِ من نبود اینجا
ندید وضعِ سرِ تو، لباس و معجر من
یزید مست شد الباقیِ شرابش را
نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من!
همین که حرف کنیزی ما وسط آمد
نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من
زنی به طفل خودش شیر میدهد، ای وای
رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من
#امیر_عظیمی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
دیده ی دل! اشک جاری را ببین
سینه ی من! داغداری را ببین
در نگاهِ مجلس شوم یزید
اهل بیت و بی قراری را ببین
هم سرِ دور از تنِ خورشید را
هم لبِ خونین قاری را ببین
رو به روی آفتابی سوگوار
مستی و بی بند و باری را ببین
این طرف عزت، شرف، آزادگی
آن طرف پستی و خواری را ببین
چوب و لب های حسین و تشت زر
دستِ ظلم و زخم کاری را ببین
از عناد و ظلم و بیداد یزید
ناله و فریاد و زاری را ببین
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
شام خاکت به سر،ای کاش که گردی تو خراب
ده نفر را همه بستی به سر و دست طناب
فاطمه چشم تو روشن،وسط بزم شراب
خنده کردند به لیلا و عروس تو رباب
جای دارد که بمیرد ز همین غم آدم
که بوَد گرد نوامیس خدا نامحرم
چشم ها از همه سو،تا که به زنها افتاد
زین محن ولوله در عرش معلی افتاد
بین آن بزم دگر، زینب کبرا افتاد
مادرش فاطمه در پای سر از پا افتاد
تا به لبهای حسین چوب به شدت می خورد
دستها رفته به بالا و به صورت می خورد
خواهرش دید و صدا زد که حرامی زاده
بزن آهسته،نبی بوسه بر این لب داده
بزن آهسته که آن سوی علی استاده
بزن آهسته،سکینه به زمین افتاده
به لب خشک حسین خنجر تیزی می زد
وای من سرخ مویی حرف کنیزی می زد
#محمود_اسدی_شائق
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
بنا نبود که هم نیزه از سنان بخورد
و هم به تشت طلا چوب خیزارن بخورد
بنا نبود که از کربلا به کوفه و شام
به هر زمین برسد سنگ از اسمان بخورد
مگر چه گفته که وضع لبش چنین شده است
چه کرده او که سرش ضربه انچنان بخورد
مگر حلال خدا را حرام خواسته است
که باید این همه زخم از حرامیان بخورد
میان تشت طلایی ببند چشمت را
مباد چشم تو بر وضع کاروان بخورد
مخوان دو مرتبه قران یزید منتظر است
گرفته چوب مبادا لبت تکان بخورد
#سید_محمد_حسین_حسینی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
دوبیتی
زینب چو دید مجلس بزم یزید را
بشنید طعنه های یزید پلید را
خونین جگر شد و آشفته حال گشت
بر تشت دید تا سر شاه شهید را
▪️
مغرور بُد یزید زِ کردار زشت خویش
می زد به قلب زینب محزونه طعن و نیش
رأس حسین آیه ی قرآن بخواند و گفت
بینی به حشر چون عَمَلَت، می شوی پریش
#حسین_مقدم
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
بزم در کاخِ یزیدِ فاسقِ شیطان تبار
گوش ها در بازتابِ گفتگوی نور و نار
در میانِ تشتِ زرّین می درخشد قرصِ مَه
خیره مانده چشمِ شَه بر خواهرانِ داغدار
بی حیا می زد به راسِ شاهِ دین با خیزران
پیشِ چشمانِ رقیه(س) دختِ شاه و شهریار
منظره درد است دردِ غربتِ خونِ خدا
لیک زینب مثلِ زهرا(س)در شکوه و اقتدار
سعیِ دشمن بود خود پیروز باشد در مصاف
محو گردد نامِ زیبای حسین(س)از روزگار
حیدری ثانی ست زینب،گر چه میدانیم ما_
لافتی اِلا علی لاسیف اِلا ذوالفقار
با کلامِ حق سخن آغاز کرد امّا چه سود !
کی شود با نطقِ اَحسن آشنا گوشِ حِمار
استنادِ خطبه اش آیاتِ قرآن کریم
ظلم گر باشد نخواهد شد حکومت پایدار
بند بندِ نطقِ او تبیینِ دینِ جدِ اوست_
اینکه رفته بعد او در هاله ی گرد و غبار
انقلابِ کربلا را، عشق معنا می کند
با همه افشاگری های یزیدِ می گسار
با شهامت گوید از زشتیِ افکارِ یزید
ظالمان را میکند در چشمِ هر آزاده خوار
ریشه ی افکارِ پستش را نشانه می رود_
با بیانِ این که شد بنیانِ ظلمِ بی شمار
اوست در کاخِ ستم از سرزنش های یزید_
در دفاع از آرمانش می کند بس افتخار
ای یزید اظهارِ خوشحالی مکن از فعلِ خود
زود رسوا گردی و نقشِ پلیدت آشکار
راهِ ما حق است و پیروزی بدان از آنِ ماست
این چنین هستیم ما در هر دو عالم رستگار
آه! از دستت اگر داغِ برادر دیده ایم_
یا نمودی تا قیامت جانِ ما را داغدار_
لیک جاویدان بماند پرچمِ آزادگی_
بر فرازِ بامِ عالم تا طلوعِ انتظار
تا قیامت شعله ی عشقِ حسینم روشن است
تا جهان باقی ست ما هستیم و جانی سوگوار
در مرامِ عاشقی، خواهر برادر نیستند
عشق زینب(س)را نباشد در کلامِ ما عیار
مِهرِ جانش به برادر نیست صرفِ خواهری_
بلکه او دارد تولّا بر ولیِ کردگار
ما رایت° اِلا جمیلا پاسخِ دشمن شده
از زبانِ پاک بانوی متین و استوار
کربلا دانشگهِ تدریسِ عشقِ زینب(س)است
این چنین دانشگهی دارد چنین آموزگار
جز وفا وُ صبر و غیرت هیچ در زینب نبود_
"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
#هستی_محرابی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
می رسد روضه به یک تشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین
با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در تشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
#حسن_کردی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati