eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی تا بوسه‌ی خنجری به حلقوم نشست بر نیزه، سر امام مظلوم نشست تنها نه فقط میان رگ‌های حسین آن نیز به قلب «امّ‌کلثوم» نشست ▪️ شأن تو و درک ما، همان سنگ و سبوست نشناخته‌ایمت آن چنانی که نکوست در نای تو، نطق مرتضی جاری بود «از کوزه همان برون تراود که در اوست» ▪️ او نور چراغ خانه‌ی حیدر بود در شام ستم، چراغ روشن‌گر بود آن روز که تکیه‌گاه آن قافله شد یک شانه برای گریه‌ی خواهر بود ▪️ الگوی فرشتگان معصوم است او بر واژه‌ی صبر و عشق، مفهوم است او از خطبه‌ی آتشین او پیدا شد بانوی قیام، «امّ‌کلثوم» است او ▪️ در چرخ وجود، محور خورشید است خاک قدمش تاج سر خورشید است باید که فروغ چشم زهرا باشد در خانه‌ی ماه، دختر خورشید است ▪️ ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر! هم غم‌خور مادریّ و هم یار پدر در لیله‌ی قدرِ آخرِ عمرِ علی شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر ▪️ داغ است، دل لاله‌ی صد چاک دمشق زآن گل که بُوَد به تربت پاک دمشق خورشید به سوگ «امّ‌کلثوم» گریست تا ماه مدینه خفت در خاک دمشق ▪️ هم ماه مدینه است و هم زهره‌ی شام همه عمّه و هم خواهر و هم دخت امام ای دوست! اگر سوریه رفتی برسان از جانب ما به «امّ‌کلثوم»، سلام ▪️ در دفتر عشق، حرف منظوم شدم تا آینه‌دار پنج معصوم شدم هر کس به ردیف عشق نامی را خواند من خادم بیت «امّ‌کلثوم» شدم ▪️ هم دختر خورشیدی و هم دختر ماه هم خواهر مجتبی و هم خواهر شاه بعد از سخنان تو بگفتا زینب: لا حول و لا قوّة الّا بالله ▪️ ای پشت و پناه قافله چون زینب همراز نماز نافله، چون زینب در شام نیفتاده‌اي از پا، بانو! یک لحظه در این مقابله چون زینب ▪️ در حجب و حیا وارث زهرا هستی در مرتبه چون زینب کبرا هستی افسوس که بین شیعه هم مهجوری مظلومه ترین بانوی طاها هستی ▪️ هرکس به جهان تو ثنا کرده بسی خشنود دل فاطمه را کرده بسی ای دختر با وقار زهرا و علی درحق تو تاریخ جفا کرده بسی ▪️ بانو همه جا نام شما عقده گشاست مسکین تو از قید غم و غصه رهاست در خانه سگ پری نیاید هرگز تزویج تو با خلیفه از ریشه خطاست ▪️ در فصل بهار خود خزان را دیدی آن غصه که میبرد امان را دیدی از کرببلا و از مصیبت‌هایش ما هرچه نوشتیم تو آن را دیدی ▪️ باید که تورا به برج دین کوکب گفت باید که تو را حافظ این مکتب گفت در قدر و جلال و عزت و فضل و شرف باید که تورا شریکة الزینب گفت ▪️ مثل مزار فاطمه قدرش نهان است توصیف شأنش فوق توضیح و بیان است خود را دخیل رشته های چادرش كن او عمه مظلومه صاحب‌زمان است ▪️ دگر عبّاس و اکبر دارم امشب به بر قنداق اصغر دارم امشب نه کوفی گرد خود بینم نه شامی دوباره شش برادر دارم امشب ▪️ ندارد چون نشان دین از آغاز نخواهد گشت هرگز محرم راز علی با خواستگار دخترش گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز ▪️ با خطبه خود کشف حقائق کردی با نوحه و دم طی دقایق کردی پیوسته به یاد کربلا سوختی و از داغ حسین عاقبت دق کردی ▪️ یکی این سان، یکی این گونه باید که شام و کوفه را رسوا نماید ببین پیشانی زینب شکسته بگو اخت المصائب لب گشاید ▪️ به حق بر فاطمه بوده است، نائب که یک لحظه نشد در صحنه، غائب در این عالم به غیر از «امّ‌کلثوم» برادر را که شد اخت المصائب؟ ▪️ کسی نشناختت، ‌ای دخت مظلوم! نباشد قدر تو بر خلق، معلوم اگر زینب بُوَد امّ المصائب تویی اخت المصائب، «امّ‌کلثوم»! ▪️ ای زینب دیگر! که جگرسوخته‌ای چو لاله ز داغ، رخ برافروخته‌ای تو درس صبوری و فداکاری را پیداست که از فاطمه آموخته‌ای ▪️ در ماتم دردانه‌ی معصوم علی خون می‌چکد از دیده‌ی مظلوم علی امروز زمین، لباس غم پوشیده از داغ غریب «امّ‌کلثوم» علی ▪️ هم خواهر و هم دختر معصوم تویی مظلوم‌تر از زینب مظلوم تویی ای شاعره‌ی حماسه‌ی عاشورا! بانوی شرافت، «امّ‌کلثوم» تویی ▪️ غم بر دل هر پیر و جوان است امشب ماتم زده بغض آسمان است امشب در سوگ غریبانه‌ی «امّ‌کلثوم» محزون، دل صاحب الزّمان است امشب ▪️ آن زینب او، عزیز مردم شده است این فاطمه‌اش، ملیکه‌ی قم شده است افسوس! که نام «امّ‌کلثوم» فقط مانند مزار مادرش، گم شده است @nohe_sonnati
بر بلندای دارالاماره رفته‌ای تا کجا را ببینی؟ رفته‌ای تا که از آفرینش ابتدا انتها را ببینی؟ ای وفای به عهدت مسجل، آسمان پشت چشمت معطل بهتر از هر کسی می‌توانی راز قالوا بلی را ببینی خنده کن تا ملائک بخندند، حلقه‌ی عشق دورت ببندند حوریان در طوافت بچرخند، صف به صف انبیا را ببینی جمع مستقبلین‌ات بنازم، صف‌به‌صف مؤمنین‌ات بنازم بهتر از این کجا می‌توانی مرحبا مرحبا را ببینی؟ اندکی صبر کن ای سر سرخ، اندکی بیشتر بر بدن باش غرق شو در ولی خداوند، تا مقام فنا را ببینی چشم می‌بندی و چشم دل را می‌گشایی بر آن سوی هستی خوش به حالت اگر می‌توانی روی ماه خدا را ببینی کوفیان تا ابد شرمگین‌اند، چشم‌ها ریخته بر زمین‌اند رفته‌ای بر بلندای این شهر، تا کدام آشنا را ببینی؟ دربدر، چشم‌های قشنگت، در پی چشم‌های حسین است رفته‌ای شاید از این بلندی، مکه تا کربلا را ببینی؟ بس که شخصیتی بی‌بدیلی، مسلم روزگار عقیلی می‌توانی از این منظرِ سرخ، آن سوی ماجرا را ببینی آن عطش‌رود آبی فرات است، تشنه‌لب این طرف کائنات است پلک‌ها را کمی بازتر کن، تا که موج بلا را ببینی خیمه‌گاه خدا غرق آه است، تیغ‌ مشغول قتل و گناه است قد بکش تا بریده‌بریده، گودی قتلگا‌ را ببینی علقمه غرق شد در ابالفضل، کربلا شد سراسر ابالفضل دست‌ها را کمی سایبان کن، تا که دست‌ وفا را ببینی داغ در کربلا بی‌حساب است، تیر دنبال قلب رباب است چشم‌ها را ببر پشت خیمه، تا که زیر عبا را ببینی موج سرخ بلایی می‌آید، روز بی انتهایی می‌آید زودتر جان بده تا مبادا، ماهٍ در بوریا را ببینی صبر کن لشکر سر بیاید، روز تنهایی‌ات سر بیاید صبر کن مرد تنهای کوفه! لشکر سرجدا را ببینی چند روزی تحمل کن ای مرد، تا کمی بگذرد این غم و درد کاروانی به کوفه بیاید، خنده‌ی بچه‌ها را ببینی عاتکه دخترت که شهید است، دختر دیگرت که اسیر است خنده کن تا جلوتر بیاید، خار در دست و پا را ببینی صبر کن تیغ‌ها جان بگیرند، انتقام شهیدان بگیرند صاحب‌الامر از ره بیاید، دست مشکل‌گشا را ببینی @nohe_sonnati
بی‌زِرِه رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زِرِهش پیرهن است... دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است! جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی... تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است... @nohe_sonnati
دوبیتی به خانه شمر، ده ها خنجر آورد غنیمت، مرد کوفی معجر آورد تن تو زیر سم اسب‌ها رفت سرت از دیر راهب سر در آورد در کـرب و بلا ناجیِ امثـــالِ زُهیـــر است در راه، هـدایتـگــر نـصـــرانیِ دِیْـر اســت یک روز وهب روز دگر راهب، عجب نیست آقـای جـوانان جنـان دسـت به خیــر است آن کار که در مرامِ شان واجب بود آزار به اولاد ابوطالب بود جایی اگر اهل بیت راحت بودند انگار فقط صومعه ی راهب بود علی بن ابی طالب دلش سوخت امامِ از نظر غایب دلش سوخت مسلمانان کجا سرگرم بودید؟ که از این داغ یک راهب دلش سوخت @nohe_sonnati
آمده زینب شود زهرا شود کوثر شود بین فرزندان عصمت بهترین دختر شود دختر انسیه الحورا چه می دانی که چیست آمده مریم شود حوا شود هاجر شود آمده تا پله ای از هرچه مریم ، بیشتر آمده تا پله ای از فاطمه کمتر شود آمده تا در بلاغت مثل زهرا گل کند آمده تا در فصاحت حیدری دیگر شود وارث نهج البلاغات و فصاحات خداست مثل جدش می تواند صاحب منبر شود خاندان وحی دارد معجزاتی این چنین زن ندیدم در ابهت مثل پیغمبر شود آمده تا کوه ها مغرور تر گردن کشند سرو را قامت شود، در استقامت سر شود آمده در روشنای چشم های اهل بیت چشم را روشن کند یک جا چهل اختر شود بس که عمری با برادرهای خوش منظر نشست می تواند سال ها این گونه خوش محضر شود دختر است و در سجایا پا به پای مادر است می تواند پس خطاب سوره ی کوثر شود این چنین با آیه های نوربخش کوثرش می رود در کربلا تا شاهد وانحر شود فصلی از نیلی کبودی های مادر سهم اوست در مدینه یاس بوده شام نیلوفر شود اذن اگر باشد که شمشیری به دستانش دهند می تواند در رشادت صد علی اکبر شود دو پسر نذر برادر کرده تا ظهر عطش دست های حضرت عباس را خواهر شود روی تلِّ زینبه ایستاده مثل کوه تا اگر لازم شود خواهر شود مادر شود نیم روزی بیشتر در کربلا فرصت نداشت جلوه اش خواهی ببینی باش تا محشر شود زن ندیدم با اشاره کوفه را سازد خموش جای آن دارد که او فرمانده ی لشکر شود تا بماند کربلا در ذهن مغشوش زمین مثل زینب یک نفر باید روایت گر شود مهر زینب نور قلب و نام زینب نور چشم ذکر یا زینب از این پس نقش انگشتر شود جای آن دارد تمام کهکشان های خدا بر زمین آید فدای دختر حیدر شود @nohe_sonnati
دوبیتی داری نفحاتی از لبی می شنوی از درد و غمش قدر تبی می شنوی در فهم تو نیست درک زینب ممکن زینب می گویی و زینبی می شنوی @nohe_sonnati