eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
مجنون شدم که لیلی لیلای من شوی مهمان شبی به خیمه ی صحرای من شوی در قاب اشک ها بنوشتم ((حسین، عشق)) زیباترین نگار دلارای من شوی عالم به هم بریزم از این سوز ناله ام وقتی که تو ترنم آوای من شوی عبدالحسینم و به جهان فخر می کنم یک عمر نوکرم که تو آقای من شوی خود را زدم به مردن، که از این جا گذر کنی عشقت اگر کشید مسیحای من شوی داغت بکوب بر بدنم معتبر شوم آواره آمدم که تو مأوای من شوی چشمت بگیرد بخری گر مرا حسین تو آبروی این دل رسوای من شوی لذّت در این بود که شوم ذبح مقدمت من دست و پا زنم به تماشای من شوی جان می دهم فقط به امید محبتت تا ضامن شفاعت عقبای من شوی گر کربلا ندیده بمیرم، دعا کنم در جنه الحسین پذیرای من شوی گر می زنی به چوب فراقت مرا مزن خاکم ز کربلاست مدد شاه بی کفن @nohe_sonnati
مجنون شدم که لیلی لیلای من شوی مهمان شبی به خیمۀ صحرای من شوی در قاب اشکها بنوشتم ((حسین،عشق)) زیباترین نگار دل آرای من شوی عالم به هم بریزم از این سوز ناله ام وقتی که تو ترنم آوای من شوی عبدالحسینم و به جهان فخر می کنم یک عمر نوکرم که تو آقای من شوی خود را زدم به مردن، که از اینجا گذر کنی عشقت اگر کشید مسیحای من شوی داغت بکوب بربدنم معتبر شوم آواره آمدم که تو ماوای من شوی چشمت بگیرد بخری گر مرا حسین تو آبروی این دل رسوای من شوی لذت در این بود که شوم ذبح مقدمت من دست وپا زنم به تماشای من شوی جان می دهم فقط به امید محبتت تا ضامن شفاعت عقبای من شوی گر کربلا ندیده بمیرم، دعا کنم در جنه الحسین پذیرای من شوی گر میزنی به چوب فراغت مرا مزن خاکم ز کربلاست مدد شاه بی کفن @nohe_sonnati
سجده گاه ملائک است اینجا یاکه گردیده قبله گاه نور در سکوت سحر به گوش دلم صوت قرآن رسد ز کنج تنور ای عجب مطبخ همین عصرم طور موسی شده در این دل شب بین داغی خاک وخاکستر شد لبی گرم نالة یارب کیستی ای سر بدون بدن خیره خیره شده نگاه تو در مناجات امشبت آمد بوی بی مادری ز آه تو قحط آغوشِ مِهر بوده مگر سر به خاک سیه گذاری تو تو یتیمی قبول ، مادر نه دختری خواهری نداری تو @nohe_sonnati
روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب می گشتند کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر و طشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام @nohe_sonnati
در جهان مفتخر از عزت نام حسنیم متحیر ز کمالات مقام حسنیم با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم با ید حیدر کرار به نام حسنیم جبرئیل از ره ما بال و پرت را جمع کن ساکن عرش خداییم غلام حسنیم نسل سلمان رجزش در صف محشر این است ما مسلمان شدۀ دست امام حسنیم نا سزا گفته به او یک شبه مستغنی شد مست و آواره این مشی و مرام حسنیم لحظۀ سینه زدن جلوه طوفان اما در عبودیت حق بنده ی رام حسنیم خون دل خوردن از اول شده سهم شیعه غرق دردیم ولی تشنه جام حسنیم @nohe_sonnati
ره واکنید قافله سالار میرسد یک قافله اسیرعزادار میرسد برخیز یا حسین سری دست و پانما دلبر برای دیدن دلدار میرسد حالا که پیرعشق شدم ناز می‌کنی باشد تو ناز کن که خریدار میرسد سر الحسین سینه سینای زینب است آری حقیقت همه اسرار میرسد بالا بلند بودم و حالا خمیده ام پرغم ترین زمانه دیدار میرسد عباس کو که صبرعقیله سر آمده ناموس حق زکوچه و بازار میرسد بر روی قبر پیرهنت پهن می‌کنم جانم به لب زگریه بسیار میرسد تکرارصحنه‌ها شده درپیش دیده ام نیزه به دست لشگر اشرار میرسد گویا هنوز میشنوم زیر دست و پا فریاد العطش ز لب یار میرسد آن بار گر نشد بدنت را بغل کنم قبرت به روی سینه‌ام این بار میرسد هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست زینب غمین از آن همه آزار میرسد آه رباب و قبر بهم خورده ی علی لالایی اش ازآن دل غمدار میرسد @nohe_sonnati
ره وا کنید قافله سالار می رسد یک قافله اسیرِ عزادار می رسد برخیز یا حسین سری دست و پا نما دلبر برای دیدن دلدار می رسد حالا که پیرِ عشق شدم ناز می‌کنی باشد تو ناز کن که خریدار می رسد سِرُّ الحسین سینه ی سینای زینب است آری حقیقتِ همه اسرار می رسد بالا بلند بودم و حالا خمیده ام پر غم ترینِ زمانه ی دیدار می رسد عباس کو که صبرِ عقیله سر آمده ناموس حق زِ کوچه و بازار می رسد بر روی قبر پیرهنت پهن می‌کنم جانم به لب زِ گریه ی بسیار می رسد تکرارِ صحنه‌ها شده در پیش دیده ام نیزه به دست لشکر اشرار می رسد گویا هنوز می شنوم زیر دست و پا فریادِ العطش زِ لب یار می رسد آن بار گر نشد بدنت را بغل کنم قبرت به روی سینه‌ام این بار می رسد آهِ رباب و قبر به هم خورده ی علی لالایی اش از آن دلِ غمدار می رسد @nohe_sonnati
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی می خواستی سفارش حقِ علی کنی امّا چه فایده که تو یاور نداشتی عمری برای این که هدایت شوند خلق در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم در عرش می شنیدی و باور نداشتی رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی وقتی عدو محاسن او را گرفته بود ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو زیرا که تابِ بوسه حنجر نداشتی   @nohe_sonnati
آمد از راه و کشید آرام عبا رویِ سرش یعنی امروز ست روزِ ناله‌هایِ آخرش هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلو گرفت میکشد خود را به سویِ خانه مثلِ مادرش رویِ خاکِ کوچه دنبالش اگر دقت کنی بنگری آثاری از خاکی ترین بال و پرش او زمین می‌خورد و میخندید بر حالش عدو این هم ارثی بود که برده ز جدِّ اطهرش صحنۀ جان دادن او روضۀ مستوره شد حجره در بسته میداند چه آمد بر سرش بار دیگر صورت خاکی و دست و پا زدن خادمش دید و ولی هرگز نمیشد باورش یک بُنَیّ گفت و از کام پسر بوسه گرفت از مدینه بهر یاری زود آمد دلبرش کربلا بابا رسید امّا پسر افتاده بود قلبِ شاعر آب شد در این سه بیت آخرش هر چه قدر آغوش خود واکرد اکبر جا نشد تا که آخر در عبا پیچید جسم اکبرش تا قیامت هم نمیفهمند اهل معرفت از چه آمد دست بر سر بین لشگر خواهرش آنکه حتّی تارِ مویش را ندیده جبرئیل دست بُرده بر سرِ نعش علی بر معجرش @nohe_sonnati
ای که مرآت خدایی مددی حضرت سلطان معدن جود و سخائی مددی حضرت سلطان هر گدائی که به سویش بنمایی تو نگاهی رسد آخر به نوایی مددی حضرت سلطان تو نگفته بدهی حاجت و این رسم رئوف است مهد احسان و عطایی مددی حضرت سلطان چه شهیدان که گرفتند برات از حرم تو که حبیب شهدایی مددی حضرت سلطان روضه‌های سحر کوی تو دارد چه صفایی صاحب هر چه بکائی مددی حضرت سلطان قبله ی کعبه تویی جملۀ شاهان سگ کویت کی تو حج فقرایی مددی حضرت سلطان پرچم سبز سر گنبد تو هادی عشق است چون کند قبله نمایی مددی حضرت سلطان تحت آن قبه ی زردت که بود عرش الهی گریه دارد چه صفائی مددی حضرت سلطان بی خود از خود شده دل هر دمی آید به حریمت بشود کرببلائی مددی حضرت سلطان زیر ایوان طلایت چو نجف غرق غرورم شهریار دو سرائی مددی حضرت سلطان @nohe_sonnati
مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت به هم داغی و تیزیِ مسمار اذیّت می كرد تا كه برخاست ز جا عرش خدا ریخت به هم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت به هم ثلث سادات میان در و دیوار افتاد نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت به هم گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت به هم رویِ او ریخت به هم پهلویِ او ریخت به هم دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت به هم شِدَّتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت به هم پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد گیسوانِ پسرش كرب و بلا ریخت به هم مادرش آمده گودال نچرخان بدنش استخوان های گلویش ز قفا ریخت به هم با ترك های لبش با نوك پا بازی كرد همه ی صورت او با كف پا ریخت به هم @nohe_sonnati
در سخن روحِ تازه می خواهم از حسن جان اجازه می خواهم لب گذارم به پنچه هایِ ضریح صحبت از تو کنم نگارِ ملیح السلام ای امیرِ این وادی عاشقی را تو یادمان دادی ای بلندای عشق قامت تو ای سلام خدا به ساحت تو خاک بوس سیادت تو زمین جایگاهت ولی به عرش برین آسمانی‌ترین مسافر خاک قدر و شأن تو کی شود ادراک ای ذراریِ حضرت زهرا بنده ی با ارادتِ زهرا افتخارت همین بس ای والا باشی از نسلِ سیدالنُّجبا بس که بودی تو فاطمه سیرت مصطفایی منش، علی صولت در سماوات چون ستاره شدی تو اباالقاسمی دوباره شدی ذکر تحلیل با تکانِ لبت چشمه ی نور در نماز شبت ای هدایت گر هدایت‌ها راویِ صادقِ روایت‌ها بس که در عشق مستدامی تو دست بوس چهار امامی تو اعتقادت ز بس که بنیادی است صله‌اش لطفِ حضرت هادی است بهر تحسین‌تان بگفت آقا انت انت ولیّنا حقا ... تو صفابخش دین و آیینی عزتِ سرزمین باکینی آبرودار خاک مایی تو صاحب ملک خون بهایی تو ملکِ ری از تو آبرو دارد پای تو هستِ خویش بگذارد بس که در رتبه ات عظیمی تو حضرتِ سیدالکریمی تو قبله ی خاک ما شده حرمت چشم امید ماست بر کرمت ای قرار دل هوایی من مرهم زخم کربلایی من ای به دل دادگان تو نورعین ای نگار همیشه شکل حسین کویِ تو رنگی از خدا دارد خاک تو بویِ کربلا دارد ای فرستاده ی رسول الله جانب خونبهای ثارالله تویی آن یار بی قرین دلم هر شب جمعه همنشین دلم با علی عهد عشق بستی تو سفره‌دار کمیل هستی تو @nohe_sonnati
المنت و لله که گرفتار تو هستیم عمری ست که در حلقه ی زوار تو هستیم ما را به صف حشر به نام تو ببخشند همسایه ی دیوار به دیوار تو هستیم این خاک به نام تو نظر کرده ی زهراست ما آبروی خویش بدهکار تو هستیم عبدالحسنیم و به خدا روز قیامت ای پور حسن در صف انصار تو هستیم پای نمک سفره ی تو گریه نوشتند ما صاحب اشکیم ببین یار تو هستیم ما را ز سرت باز نکن جان رقیه با گریه ی خود گرمی بازار تو هستیم بوی حرم کرب و بلا می دهد این جا با اشک سحر محرم اسرار تو هستیم از دولت فرزند حسن عبد حسینیم در صحن تو انگار که بین الحرمینیم @nohe_sonnati
این جا دیار گریه کن ها از قدیم است دولت سرای حضرت عبدالعظیم است صاحب لوای این حرم شاهی کریم است تنها پناه بی پناهان این حریم است با لطف این آقا گدا عبد خدا شد هر سائلی در این حرم حاجت روا شد بوی حسن دارد ضریح دل ربایش قربان رنگ سبز این گلدسته هایش این جا غمی دیرینه دارد گریه هایش این سرزمین خیلی گران باشد بهایش این خاک را وعده به یک نامرد دادند داغ حسین را بر دل زهرا نهادند شب های جمعه نیمه شب ها تا سپیده بر روی اسرارش خدا پرده کشیده از راه می آید زنی قامت خمیده لب می گذارد روی حلقوم بریده فریادهای یا بنی پا بگیرد حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد جایی برای بوسه ی مادر ندارد گیسوی خود را ریخته روی گلویش مادر بود این گونه شکل گفت و گویش گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ دیدم خودم در عصر عاشورا بنیّ افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ من بی وضو موی تو را شانه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم از تشنگی لب های عطشانت به هم خورد ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد آیه آیه نذر قرآنت به هم خورد راه تو را در گودی گودال بستند بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند @nohe_sonnati
دوبیتی ره باز کنید، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسکری آمده است @nohe_sonnati
دوبیتی ما دیده به راه دلبری مه روئیم با باده ی ناب دیده را می شوئیم در این شب پر شکوه با هر صلوات تبریک به صاحب الزمان می گوئیم @nohe_sonnati
دوبیتی ره باز کنید، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسکری آمده است ▪️ ما دیده به راه دلبری مه روئیم با باده ناب دیده را می شوئیم در این شب پر شکوه با هر صلوات تبریک به صاحب الزمان میگوئیم @nohe_sonnati
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من فکر آوارگی زینبو شهرِ شامم جز سلام ،  از همه یک بی ادبی نشنیدم سرِبازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربت سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا @nohe_sonnati
فاطمه، دلواپسم ، خیز و پریشانم مکن دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن بین مسجد گریه ام را دیده ای، پس صبر کن پیش این نامرد مردم باز گریانم مکن یک طرف تابوتِ خالی، یک طرف تصویرِ تو بین این دو قاتلِ جان زار و حیرانم مکن هر نفس که می کشی زخم تو سر وا می کند بیش از این شرمنده ی دارو و درمانم مکن تو رشیده بودی و شعله تنت را جمع کرد با به هم پیچیدنت سر در گریبانم مکن خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیت می کند استراحت کن از این خواهش پشیمانم مکن بر حصیر خانه چندین قطره ی خون دیده ام بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن فکرِ این که می روی خانه خرابم می کند یادِ ایام وصالم، غرقِ هجرانم مکن از چه تو این قدر حساسی به گیسویِ حسین وقتِ بوسه بر گلویش دیده گریانم مکن معجر تو سوخت،حرف از معجر زینب نزن صحبتی از دخترِ پاره گریبانم مکن رویِ ناقه دید باد افتاده در مویِ حسین گفت چون مویِ پریشانت پریشانم مکن من که حتی مرد همسایه ندیده سایه ام در میان کوچه و بازار مهمانم مکن با لبت بازی شد و شخصیت من خرد شد بیش از این شرمنده ی اشک یتیمانم مکن @nohe_sonnati
آری صدای آه گاهی گوشه دار است آثار قلبی سوخته از روزگار است باید میان شعله ها سینه سپر کرد در این دیاری که چنین قحطی یار است خاک دو عالم بر سر اهل مدینه زهرا به امداد علی مرکب سوار است هر کس که می خواهد بداند فاطمه کیست خون در و دیوار نقش اقتدار است باید به خون غلتید در حفظ ولایت ور نه ولایت محوری تنها شعار است داغ دو دست بسته سنگین تر ز سیلی ست باور کنید این مرد صاحب ذوالفقار است نفرین به آن مسمار و هرکس که لگد زد بنگر چگونه مادر ما بی قرار است سادات خون گریند تا روز قیامت زین گفته ام سِرّی نهفته آشکار است تا فضه آمد دید بار شیشه افتاد فریاد زد نامرد بی بی بی قرار است تاریخ هم مانده چه پاسخ گوید این حرف آخر چرا زهرای اطهر بی مزار است @nohe_sonnati
فاطمه، دلواپسم ، خیز و پریشانم مکن دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن بین مسجد گریه ام را دیده ای پس صبر کن پیش این نامرد مردم باز گریانم مکن یک طرف تابوتِ خالی یک طرف تصویرِ تو بین این دو قاتلِ جان زار وحیرانم مکن هر نفس که می کشی زخم تو سر وا می کند بیش از این شرمنده ی دارو و درمانم مکن تو رشیده بودی بودی و شعله تنت را جمع کرد با بهم پیچیدنت سر در گریبانم مکن خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیت می کند استراحت کن از این خواهش پشیمانم مکن بر حصیر خانه چندین قطره ی خون دیده ام بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن فکرِ این که می روی خانه خرابم می کند یادِ ایام وصالم غرقِ هجرانم مکن از چه تو اینقدر حساسی به گیسویِ حسین وقتِ بوسه بر گلویش دیده گریانم مکن معجر تو سوخت،حرف از معجر زینب نزن صحبتی از دخترِ پاره گریبانم مکن رویِ ناقه دید باد افتاده در مویِ حسین گفت چون مویِ پریشانت پریشانم مکن من که حتی مرد همسایه ندیده سایه ام در میان کوچه و بازار مهمانم مکن با لبت بازی شد و شخصیت من خرد شد بیش از این شرمنده ی اشک یتیمانم مکن @nohe_sonnati
نقطه ی ثقل عنایات فقط مادر ماست باب احسان و کرامات فقط مادر ماست امة الله ولی سیده ی عالمیان مادر شیعه و سادات فقط مادر ماست همه شب پای ورم دار شهادت بدهد روح طاعات و عبادات فقط مادر ماست وصف آن زینت گوش و سر گردن این بود برتر از هرچه مقامات فقط مادر ماست گر خدا نور سماوات و زمین است به حق جلوه ی کامل مشکات فقط مادر ماست مرد اگر بود به والله که پیغمبر بود وجه رب در همه حالات فقط مادر ماست امتحان گشته ی حق صابره در هرچه بلا منشاء سِرِّ موالات فقط مادر ماست کربلا وسعت آن ضربه ی سیلی باشد صاحب کل بلیّات فقط مادر ماست خون مسمار نشان سر نیزه دارد قبله ی درد و مصیبات فقط مادر ماست @nohe_sonnati
نماز عشق؛ به پا می کنم به نام حسین ز نای سینه نوا می کنم به نام حسین تو زینبی و همه قاصرند از وصفت کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین به نام دلبرت اذن دخول می گیرم طواف کوی تو را می کنم به نام حسین به نام نامی معشوق شهره اند عشاق تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را میان سجده دعا می کنم به نام حسین قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است نماز؛ سوی خدا می کنم به نام حسین تو آمدی که بگویی برای قرب خدا وجود خویش فدا می کنم به نام حسین دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است شب ولادت تو وقت صحبت عشق است خدا عنان دل ما به دست تو داده اسیر دام تو اما ز غیر آزاده اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد شود برای همیشه لبالب از باده مقام " زین اَبی "را به هر کسی ندهند که این مدال، فقط گردن تو افتاده اگر که باز شود دیده ها به نور اشک اگر قدم بگذاریم بین این جاده به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق هنوز با کمری راست زینب اِستاده چنان سگی به در خانه ات ببند مرا که نام صاحب کلب است روی قلاده خدا شهود شود بی حجاب در دل شب نشسته دختر زهرا میان سجاده به بی نظیری تو اعتراف باید کرد شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن رسیده ای بغل یار دیده ات وا کن در این نگاه، برای همیشه ای بانو تمام حسن خداوند را تماشا کن به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه به احترام حسین دست خویش بالا کن به پشت معجر خود با کمی دعا کردن تمام شهر پر از نور، مثل زهرا کن همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند جلال بانوی مکه دوباره احیا کن ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن سلام دختر حیدر شریکة الارباب بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب کسی که دست توسل بر این سرا بزند قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت قدم برای زیارت به کربلا بزند شناختی که من از دست های تان دارم بعید باشد اگر دست رد به ما بزند همین کرامت تان شد سبب به هر شب و روز که حلقه ی دور نگین کرم گدا بزند تو قرص نان خودت را به سائلی دادی که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند تهجّد سحرت بس که غرق ذات خداست حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند از آن دمی که شده احترام تان واجب به دست های شما بوسه مصطفی بزند ز محضر همه سادات عذر می خواهم اگر که گفته ام آتش به قلب ها بزند خدا نیاورد آن روز را که در شهری کسی به بی ادبی نام تان صدا بزند به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت که دست بر گره معجر شما بزند @nohe_sonnati
السلام ای ملیکه ی دنیا السلام ای شفیعه ی عقبی السلام ای زلال تر از اشک السلام ای مطهر والا نوه ی دختری پیغمبر نور چشمان سید بطحا مثل آیینه ی تمام نما روی تو شد خدیجه در زهرا خوش به حال علی که گردیده... ...نام پاک تو زینت بابا صد هزاران فرشته می خواهد تا کشد ناز دختر مولا بال جبریل بالش سر تو سایه بان تو قامت طوبی دور گهواره ات چه می بینم لشکری صف کشیده از حورا همه در نوبت اند تا گیرند بوسه از خاک زیر پای شما قدری آهسته وحی نازل شد بر وجود مقدس طاها کلیات کلام حق گردد بی کم و بیش این چنین معنا واجب الاحترام شد زینب دختر ارشد کنیز خدا هرکه گِرید برای این دختر اجر آن می شود معادل با... ...گریه بر غربت امام حسن گریه بر داغ سیدالشهدا مادر عشق دختر حیدر لب کنم باز بهر مدح و ثنا در طریق تو مست باید شد از طهوران باده ی اِلآ هر دلی شد دخیل کوی تو در قیامت نمی شود رسوا ما گدایان بین راه توایم علیا حضرتا تصدقنا کرمِ توست ورنه کاسه ی ما به خدا نیست مستحق عطا من چه گویم که آیه ی قرآن ز کرامات تان بود گویا قرص نان تو می کند نازل هل اتی بر سرای آل کسا چه سحرها نماز شب خواندم تا که شاید تو را کنم پیدا همه شب های تو مسیحه ی عشق می دهد بوی لیلةُالمحیا در قنوت تهجدت دیدم رتبه های «مقام محمودا» در رکوع تو جلوه های خضوع سجده ات مست ربی الاعلی در نماز شبت چه ها می دید که حسین گفت التماس دعا نفحات مقدست بانو زنده سازد دو صد مسیحا را شصت و نه بار ذکر یا زینب رمز توحید را کند افشا هرکه آواره ی حسینت شد در حریم تو می کند مأوا خاطرت را ز بس خدا می خواست با حسین آفرید قلب تو را السلام ای شریکه الارباب فانیا للحسین سر تا پا تا که مهر تو در دلم باشد سایه ی عشق؛ بر سرم بادا دستگردان شدی میان حرم تا رسیدی به دامن لیلا کُشتی ارباب عشق بازان را ناز دار خدا دو دیده گشا بین هر تار معجرت بینم آیه ی کاملی ز حجب و حیا چادرت محترم تر از کعبه صورتت در حجاب بی همتا در چهل سال گفته همسایه که ندیده است سایه ات حتی کسب فیض از تو کرده امِ بنین تا که گردیده مادر سقا آمدی تا که پُر کنی جای مادرت را میان بیت ولا آمدی و چه زود می پیچد بین خانه صدای «وا اُمّا» کاش این جا تمام می شد کار تازه آغاز می شود غم ها دومین داغ داغ محراب است فرق منشق و ناله ی ابتا سومین غربتت به یک تشت است لب خونین و ذکر وا حسنا مادر درد السلام علیک صاحب هر مصیبت عظمی جبرییل دلم خبر داده می شوی از حبیب خود تو جدا چه می آید سرت خدا داند الامان الامان ز عاشورا بین گودال بنگری زینب یک گلویی که گشته منحورا ناله هایی ضعیف می آید گوییا در میان هلهله ها هاله ی نور گوشه ی مقتل ناله های غریب وا غوثا مادرت بود و دور تا دورش آسیه، مریم، هاجر و حوا ناله می زد حسین را کشتند با لب تشنه بر لب دریا یک سؤالی برای من مانده بی جواب ای عقیله ی دنیا تو چه دیدی کسی نمی داند که زدی ناله آه «یا جدا» از چه بر جد خود نشان دادی تن بی سر دو بار با هذا این حسینت مرمل بدما گشته جسمش مقطع الاعضا مو کنان سوی خیمه گاه مرو بهر بوسیدن گلو بازآ سر خود را بلند کن بنگر روی نیزه سری رود بالا کاش دشمن دگر حیا می کرد ختم می شد مصیبتت این جا بوی جسم حسین می آید از چهل نعل تازه در صحرا بعد از آن شد رسالتت آغاز ای علمدار صبر روح وفا تویی آن اولین ولی فقیه در زمان امام کرب و بلا این قصیده دگر کنم کوتاه با تمام قصور ای والا دامنت را به گریه می گیرم تا نمایی برات ما امضا نذر کردم اگر رسیدم من زنده در آن حریم و صحن و سرا هر قدم نام تو فقط ببرم تا کنم در حرم به پا غوغا در شب عید خواهشی دارم می پذیری ز نوکرت آیا؟ آبرودار بر گل نرگس بنما تو سفارش ما را از حبیبم بخواه برگردد از سفر آن امام خوبی ها با تمام وجود می گویم اعتقادم میان لوح قضا کافر عشقم و خراب خراب عاشق زینبم به اذن شما @nohe_sonnati
نماز عشق ؛به پا می کنم به نام حسین ز نای سینه نوا می کنم به نام حسین تو زینبی و همه قاصرند از وصفت کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین به نام دلبرت اذن دخول می گیرم طواف کوی تو را می کنم به نام حسین به نام نامی معشوق شهره اند عشاق تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را میان سجده دعا می کنم به نام حسین قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است نماز ؛سوی خدا می کنم به نام حسین تو آمدی که بگویی برای قرب خدا وجود خویش فدا می کنم به نام حسین دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است شب ولادت تو وقت صحبت عشق است خدا عنان دل ما به دست تو داده اسیر دام تو اما ز غیر آزاده اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد شود برای همیشه لبالب از باده مقام " زین اَبی "را به هرکسی ندهند که این مدال، فقط گردن تو افتاده اگر که باز شود دیده ها به نور اشک اگر قدم بگذاریم بین این جاده به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق هنوز با کمری راست زینب اِستاده چنان سگی به در خانه ات ببند مرا که نام صاحب کلب است روی قلاده خدا شهود شود بی حجاب در دل شب نشسته دختر زهرا میان سجاده به بی نظیری تو اعتراف باید کرد شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن رسیده ای بغل یار دیده ات وا کن در این نگاه، برای همیشه ای بانو تمام حسن خداوند را تماشا کن به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه به احترام حسین دست خویش بالا کن به پشت معجر خود با کمی دعا کردن تمام شهر پر از نور، مثل زهرا کن همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند جلال بانوی مکه دوباره احیا کن ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن سلام دختر حیدر شریکة الارباب بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب کسی که دست توسل بر این سرا بزند قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت قدم برای زیارت به کربلا بزند شناختی که من از دست هایتان دارم بعید باشد اگر دست رد به ما بزند همین کرامتتان شد سبب به هر شب و روز که حلقه دور نگین کرم گدا بزند تو قرص نان خودت را به سائلی دادی که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند تهجّد سحرت بس که غرق ذات خداست حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند از آن دمی که شده احترامتان واجب به دست های شما بوسه مصطفی بزند ز محضر همه سادات عذر می خواهم اگر که گفته ام آتش به قلب ها بزند خدا نیاورد آن روز را که در شهری کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت که دست بر گره معجر شما بزند @nohe_sonnati