تا تو از تشت طلا دم می زنی!
بر جگرها آتش غم می زنی!
بر لبِ گل می زنی چوب ستم؟
یا به دل ها تیر ماتم می زنی؟
در حقیقت با کمانِ کینه ات
تیرِ غم بر قلب خاتم می زنی!
تا به کِی ای تیره کار شب پرست
شعله بر دل ها دمادم می زنی!
شعر می خوانی و شادی می کنی؟
طعنه بر محبوب عالم می زنی!
با تَکَّبُر می سرایی یاوه ها
از غرورِ سلطنت دم می زنی!
ناگهان عمرت به پایان می رسد
تا در این جا چشم بر هم می زنی!
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
اشکِ سرِ بریده در آمد که پا گذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین سرِ مقابله در مجلس یزید
دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
#مصطفی_متولی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
کنار طشت طلاست، فاطمه مهمان من
چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من
با چه دلی میزنی، برلب من خیزران
کز همه دل میبرد، نغمهی قرآن من
گرچه تحمل کنم، ضربهی چوب تو را
تاب مرا میبرد، گریهی طفلان من
تا که نگاه افکنم، بر رخ اطفال خود
دور زند دم به دم، دیدهی گریان من
تا نرود از اسف، صبر و قرارش ز کف
زینب من میشود، دست به دامان من
نالهی من بر ملاست، مقتل من کربلاست
شام بلا آمده، شام غریبان من
با چه گنه میکنی، لعل لبم را کبود؟
بر سر و صورت بس است، زخم فراوان من
سرم به شام بلا، زینت طشت طلا
زیر سم اسبها، پیکر عریان من
طشت ز سوز درون، سوخت و فریاد زد
چوب تو هم گریه کرد، بر لب عطشان من
سوز دل اهل دل، در نفس «میثم» است
در شرر شعر اوست، ناله و افغان من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
از طشت دیدم ازدحام دور و بر را
می داد چشمانت به چشمانم خبر را
سربازها بالا سرِ تو جمع هستند
روی سرت دیدم هجوم صد نفر را
این ها نشستند و تو سرپایی عزیزم
پا دردِ تو آتش کشیده هر جگر را
چشم سفیران سوی وجه الله مانده
دیدند با خنده زنان بی سپر را
قرآن که خواندم نانجیبِ مست لج کرد
انداخت با چوب از دهانم دو گهر را
دیدم چگونه سر به زیرت کرد کارش
پیش تو می کوبید بین طشت سر را
گوش مرا باید بگیری نشنوم من
حرفِ در گوشیِ مُشتی بد نظر را
خطبه بخوان ویران کنی کاخ ستم را
خطبه بخوان زنده کنی یاد پدر را
خطبه بخوان تا خنده هایش زهر گردد
تا که ببیند در بیانِ تو اثر را
تو ذوالفقاری در زبان داری عقیله
بین غل و زنجیر کراری عقیله
#سید_پوریا_هاشمی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن
چوب کین بر بوسهگاه مصطفی آهسته زن
میزنی گر بر لبِ من خیزران، شادی مکن
لرزه افکندی تو بر عرش خدا، آهسته زن
در میان طشت زر، بهر تماشا از جنان
آمده با چشم تر خیرالنسا، آهسته زن
پیش چشم کودکان مضطر و زار و یتیم
بر لب و دندان بابا، بیحیا، آهسته زن
بر لب قاری قرآن ای امیر فسق و جور
کعبِ نی یا که مزن اکنون و، یا آهسته زن
هرچه خواهی بر سرم آور تو در خلوت ولی
پیش زینب بر لبم چوب جفا آهسته زن
ظاهراً چوب جفا بر رأس پر خونم زنی
باطناً خنجر به قلب مرتضی آهسته زن
گر به جُرم گفتن حق بر دهانم میزنی
حقستیزی بس کن ای خصم دغا آهسته زن
لشکرت بر پیکرم تیر از جفا بسیار زد
چوب کین اکنون تو بر رأس جدا آهسته زن
گوش جان گر بسپرد هر عاشق آوارهای
تا ابد از شهر شام آید نوا آهسته زن
#سید_محمد_میرهاشمی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
سلام ای سر خونین، سر برادر من
سرت چهها که نیامد عزیز مادر من
لبی که بوسه بر آن میزدهست پیغمبر
یزید میزندش چوب، خاک بر سر من
صدای شیون و افغان به گوش میآید
صدای واابتا، نالهی برادر من
چه خوب شد سر عباسِ من نبود اینجا
ندید وضعِ سرِ تو، لباس و معجر من
یزید مست شد الباقیِ شرابش را
نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من!
همین که حرف کنیزی ما وسط آمد
نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من
زنی به طفل خودش شیر میدهد، ای وای
رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من
#امیر_عظیمی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
دیده ی دل! اشک جاری را ببین
سینه ی من! داغداری را ببین
در نگاهِ مجلس شوم یزید
اهل بیت و بی قراری را ببین
هم سرِ دور از تنِ خورشید را
هم لبِ خونین قاری را ببین
رو به روی آفتابی سوگوار
مستی و بی بند و باری را ببین
این طرف عزت، شرف، آزادگی
آن طرف پستی و خواری را ببین
چوب و لب های حسین و تشت زر
دستِ ظلم و زخم کاری را ببین
از عناد و ظلم و بیداد یزید
ناله و فریاد و زاری را ببین
#استاد_محمد_علی_صفری_زرافشان
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
شام خاکت به سر،ای کاش که گردی تو خراب
ده نفر را همه بستی به سر و دست طناب
فاطمه چشم تو روشن،وسط بزم شراب
خنده کردند به لیلا و عروس تو رباب
جای دارد که بمیرد ز همین غم آدم
که بوَد گرد نوامیس خدا نامحرم
چشم ها از همه سو،تا که به زنها افتاد
زین محن ولوله در عرش معلی افتاد
بین آن بزم دگر، زینب کبرا افتاد
مادرش فاطمه در پای سر از پا افتاد
تا به لبهای حسین چوب به شدت می خورد
دستها رفته به بالا و به صورت می خورد
خواهرش دید و صدا زد که حرامی زاده
بزن آهسته،نبی بوسه بر این لب داده
بزن آهسته که آن سوی علی استاده
بزن آهسته،سکینه به زمین افتاده
به لب خشک حسین خنجر تیزی می زد
وای من سرخ مویی حرف کنیزی می زد
#محمود_اسدی_شائق
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
بنا نبود که هم نیزه از سنان بخورد
و هم به تشت طلا چوب خیزارن بخورد
بنا نبود که از کربلا به کوفه و شام
به هر زمین برسد سنگ از اسمان بخورد
مگر چه گفته که وضع لبش چنین شده است
چه کرده او که سرش ضربه انچنان بخورد
مگر حلال خدا را حرام خواسته است
که باید این همه زخم از حرامیان بخورد
میان تشت طلایی ببند چشمت را
مباد چشم تو بر وضع کاروان بخورد
مخوان دو مرتبه قران یزید منتظر است
گرفته چوب مبادا لبت تکان بخورد
#سید_محمد_حسین_حسینی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
دوبیتی
زینب چو دید مجلس بزم یزید را
بشنید طعنه های یزید پلید را
خونین جگر شد و آشفته حال گشت
بر تشت دید تا سر شاه شهید را
▪️
مغرور بُد یزید زِ کردار زشت خویش
می زد به قلب زینب محزونه طعن و نیش
رأس حسین آیه ی قرآن بخواند و گفت
بینی به حشر چون عَمَلَت، می شوی پریش
#حسین_مقدم
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
بزم در کاخِ یزیدِ فاسقِ شیطان تبار
گوش ها در بازتابِ گفتگوی نور و نار
در میانِ تشتِ زرّین می درخشد قرصِ مَه
خیره مانده چشمِ شَه بر خواهرانِ داغدار
بی حیا می زد به راسِ شاهِ دین با خیزران
پیشِ چشمانِ رقیه(س) دختِ شاه و شهریار
منظره درد است دردِ غربتِ خونِ خدا
لیک زینب مثلِ زهرا(س)در شکوه و اقتدار
سعیِ دشمن بود خود پیروز باشد در مصاف
محو گردد نامِ زیبای حسین(س)از روزگار
حیدری ثانی ست زینب،گر چه میدانیم ما_
لافتی اِلا علی لاسیف اِلا ذوالفقار
با کلامِ حق سخن آغاز کرد امّا چه سود !
کی شود با نطقِ اَحسن آشنا گوشِ حِمار
استنادِ خطبه اش آیاتِ قرآن کریم
ظلم گر باشد نخواهد شد حکومت پایدار
بند بندِ نطقِ او تبیینِ دینِ جدِ اوست_
اینکه رفته بعد او در هاله ی گرد و غبار
انقلابِ کربلا را، عشق معنا می کند
با همه افشاگری های یزیدِ می گسار
با شهامت گوید از زشتیِ افکارِ یزید
ظالمان را میکند در چشمِ هر آزاده خوار
ریشه ی افکارِ پستش را نشانه می رود_
با بیانِ این که شد بنیانِ ظلمِ بی شمار
اوست در کاخِ ستم از سرزنش های یزید_
در دفاع از آرمانش می کند بس افتخار
ای یزید اظهارِ خوشحالی مکن از فعلِ خود
زود رسوا گردی و نقشِ پلیدت آشکار
راهِ ما حق است و پیروزی بدان از آنِ ماست
این چنین هستیم ما در هر دو عالم رستگار
آه! از دستت اگر داغِ برادر دیده ایم_
یا نمودی تا قیامت جانِ ما را داغدار_
لیک جاویدان بماند پرچمِ آزادگی_
بر فرازِ بامِ عالم تا طلوعِ انتظار
تا قیامت شعله ی عشقِ حسینم روشن است
تا جهان باقی ست ما هستیم و جانی سوگوار
در مرامِ عاشقی، خواهر برادر نیستند
عشق زینب(س)را نباشد در کلامِ ما عیار
مِهرِ جانش به برادر نیست صرفِ خواهری_
بلکه او دارد تولّا بر ولیِ کردگار
ما رایت° اِلا جمیلا پاسخِ دشمن شده
از زبانِ پاک بانوی متین و استوار
کربلا دانشگهِ تدریسِ عشقِ زینب(س)است
این چنین دانشگهی دارد چنین آموزگار
جز وفا وُ صبر و غیرت هیچ در زینب نبود_
"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
#هستی_محرابی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati
می رسد روضه به یک تشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین
با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در تشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
#حسن_کردی
#مجلس_یزید
@nohe_sonnati