eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت به هم داغی و تیزیِ مسمار اذیّت می كرد تا كه برخاست ز جا عرش خدا ریخت به هم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت به هم ثلث سادات میان در و دیوار افتاد نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت به هم گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت به هم رویِ او ریخت به هم پهلویِ او ریخت به هم دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت به هم شِدَّتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت به هم پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد گیسوانِ پسرش كرب و بلا ریخت به هم مادرش آمده گودال نچرخان بدنش استخوان های گلویش ز قفا ریخت به هم با ترك های لبش با نوك پا بازی كرد همه ی صورت او با كف پا ریخت به هم @nohe_sonnati
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد این درِ سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد @nohe_sonnati
مولای عالم بی کس و تنها و یار است چشمان طفلانش چنان ابر بهار است هیزم در این خانه جای لاله چیدید در را نسوزانید زهرا داغدار است اصلا نه این که فاطمه دخت رسول است حرمت نگه دارید زهرا باردار است فکر غریبی علی او را زمین زد نامرد مردم مادر ما بی قرار است دست علی را بسته اید ای بی حیاها او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است این جا میان کشمکش قنفذ جلو رفت اما سر و کار حسین با نیزه دار است @nohe_sonnati
ای حامی ولایت، ای محسن عزیزم رفتی و من ز داغت، اشک از بصر بریزم هنگام ضربه ی در، بودی کنار مادر گشتیم هر دو باهم، فدای راه حیدر هر شب به یاد داغت، در پشت درب خانه بنشینم و بگریم، ای طفل نازدانه طفل نخورده شیرم، مادر شود فدایت با جان خود نمودی، از شیر حق حمایت مظلومی علی از، داغ غمت عیان است مانند قبر مادر، قبر تو هم نهان است وقتی که جسم پاکت، بر سینه ام سپر شد گفتم به فضه بیا، فاطمه بی پسر شد تو اولین فدای، راه ولایت استی تو اولین شهید، پیش ولادت استی با که بگویم این را، با محسنم چه ها شد شش ماهه کودکم از، ضرب لگد فدا شد هم جان و پیکرم سوخت، هم ماه و اخترم سوخت هم بین دود و آتش، غنچه ی پرپرم سوخت @nohe_sonnati
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه، در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخ در زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت این که ولی شد در حقیقت، پشت در؛ هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از این که قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد این که زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد @nohe_sonnati
خستند پرت را و شکستند سرت را ای وای که کشتند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازم شرر بال و پرت را ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت بردند به یغما همه ارث پدرت را پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی حاشا که بیابند خلایق اثرت را @nohe_sonnati
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند این گونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضه ی ناموسی و این قصه ی کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هرچه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته شش ماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومه ی دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت از این غصه که بین همه تقسیم ارثیّه ی مادر شده سادات ببخشند ارثیّه ی پهلوی لگد خورده ی مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهواره ی ششماهه ی زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیّه ی رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده، تکرار به نوعی با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند @nohe_sonnati
مادر و بچه در خطر هستند چون علمدار یک نفر هستند در مسیر دفاعِ از حیدر هر دو تا عازم سفر هستند یک نفر داد می زند نزنید ثُلث سادات پشت در هستند مادری زیر دست و پا مانده مردم شهر بی خبر هستند آی مردم مگر نمی دانید این دو از نسل بوالبشر هستند؟ شیعیان ابتدای ماه ربیع زخمیِ آخر صَفَر هستند ما لباس سیاه می پوشیم گرچه یک عده خیره سر هستند @nohe_sonnati
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثُلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله ی حیدر بیا شد ناله ی فضه بیا اوج غم این جاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی ردِّ خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه @nohe_sonnati
اگر چه پیر اگر چه خمیده ام بابا دوباره بر سر خاکت رسیده ام بابا رسیده ام که بگویم چه آمده به سرم رسیده ام که بگویم چه دیده ام بابا ببین که پیرتر از روز قبل آمده ام نفس نفس ز فراغت چکیده ام بابا بخوان ز چشم کبودم که چند روزی هست که روی دختر خود را ندیده ام بابا از آن زمان که به دنبال مرتضی در خون میان مردم شهرت دویده ام بابا ببین که زخم جسارت نشسته بر رویم ببین که طعم حرارت چشیده ام بابا دلم هوای تو و یاد محسنم کرده مرا ببر به کنارت بریده ام بابا @nohe_sonnati
گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند یک سوم سادات را در پشت در کشتند هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند هم عاطفی هم منطقی با کشتن یک طفل کشتند اگر که شیعه را از هر نظر کشتند گفتند آخر پایشان وا شد به بیت وحی عمری فحول شیعه را با این خبر کشتند بی فهم ها، بی رحم ها در خانه محسن را... یعنی که در گلدان گلی را با تبر کشتند یعنی سرِ شب که نه شمعی بود و نه گل...نه؛ نامردها پروانه را وقت سحر کشتند در پشت در امروز اگر، یعنی علی را هم از روبرو...نه، عاقبت از پشت سر کشتند @nohe_sonnati
دوبیتی معصوم ترین صبح سپیدی محسن آن روز کبود را ندیدی محسن در راه علی حق بزرگی داری الحق که تو اولین شهیدی محسن ▪️ با ضرب در سوخته ماهم را کشت در آتش و خون نور نگاهم را کشت فریاد بزن «بأیّ ذنبٍ قُتلت» ای وای که طفل بی گناهم را کشت ▪️ در کوچه به پا کرد دوباره ‌محشر با مادر دلسوخته، یاس پرپر آن روز اگر ‌مجال صحبت می‌داشت می گفت چنان فاطمه : حیدر حیدر ▪️ ای مونس داغ های من محسن جان ای یاور با وفای من ‌محسن جان با سرخی خون من و تو حق برپاست قربانی کربلای من ‌محسن جان @nohe_sonnati
دوبیتی ای با تو ظهور عدل ممکن برگرد وی ذکر دعای هرچه مؤمن برگرد یک سوم سادات جهان را کشتند ای منتقم حضرت محسن برگرد ▪️ خدایا گنج با گنجینه ام سوخت میان شعله ها آیینه ام سوخت چنان مسمار در قلبم فرو ریخت که محسن گفت مادر سینه ام سوخت ▪️ مظلوم ترین یار ولی را کشتند سبط نبیِ لم یزلی را کشتند غافل نشوید اول ماه ربیع با ضرب لگد طفل علی را کشتند ▪️ بیت علی و فاطمه غوغاست بیا در شعله ور از کینه ی اعداست بیا با ضرب لگد! طفل علی را کشتند فریاد دل محسن زهراست بیا ▪️ آن روز که در شعله ور از اهل ستم شد بین در و دیوار قدِ فاطمه خم شد تنها نه فقط پیکر ناموس خدا سوخت یک ثُلث ز سادات بنی فاطمه کم شد ▪️ ای جذبه ی عشق در نگاهت محسن ای چشم امید ما به راهت محسن آخر گنهم چیست که باید هر روز افتد نظرم به قتلگاهت محسن @nohe_sonnati
دوبیتی بر فاطمه نور عين ديگر محسن معصوم در عالمين ديگر محسن هم صبر و سکوت کرد و هم خون بخشيد يعنى حسن و حسين ديگر محسن  ▪️ در، سوخته از دسته ی هيزم می شد در، ريخته از هجوم مردم می شد اين طفل بزرگ که شهيدش کردند می ماند اگر امام چهارم می شد @nohe_sonnati
دوبیتی خلق شد محسن و این دهر ندید از ستمکاریِّ اعدایِ پلید قبل از آن که به دنیا آید سومین سبطِ نبی گشت شهید ▪️ آه از آن دم که زِ کین خصمِ پلید خانه ی وحی بر آتش بِکِشید ضربِ در پهلوی زهرا بِشِکست داغِ محسن جگرش سوزانید @nohe_sonnati
مثل حسن ، مثل حسین ، آقاست محسن نور دو چشم حضرت زهراست محسن در این فضیلت مثل و مانندی ندارد اول شهیدِ غربت مولاست محسن روز قیامت او شفیع شیعیان است مشکل گشای عرصه ی عقباست محسن با مادرش آمد ، که بابایش بماند مانند اصغر ، حامیِ باباست محسن اصلا به دنیا هم بیاید یا نیاید یک سومِ ساداتِ این دنیاست محسن هرکس که دستِ کم گرفته داغ او را با او بگو: اصلِ عزای ماست محسن از پشتِ در آتش به جان خیمه افتاد پس ریشه ی اصلی عاشوراست محسن روز قیامت اولین حکم الهی است پایه گذار محشر کبراست محسن @nohe_sonnati
ای حامی ولایت ، ای محسن عزیزم رفتی و من ز داغت، اشک از بصر بریزم هنگام ضربه در ، بودی کنار مادر گشتیم هر دو باهم ، فدای راه حیدر هر شب به یاد داغت ، در پشت درب خانه بنشینم و بگریم ، ای طفل نازدانه طفل نخورده شیرم ، مادر شود فدایت با جان خود نمودی ، از شیر حق حمایت مظلومی علی از ، داغ غمت عیان است مانند قبر مادر ، قبر تو هم نهان است وقتی که جسم پاکت ، بر سینه ام سپر شد گفتم به فضه بیا ، فاطمه بی پسر شد تو اولین فدای ، راه ولایت استی تو اولین شهید ، پیش ولادت استی با که بگویم این را ، با محسنم چها شد شش ماهه کودکم از ، ضرب لگد فدا شد هم جان و پیکرم سوخت ، هم ماه و اخترم سوخت هم بین دود و آتش ، غنچه پرپرم سوخت @nohe_sonnati
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخ در زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛ هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد @nohe_sonnati
خستند پرت را و شکستند سرت را ای وای که کشتند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازم شرر بال و پرت را ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت بردند به یغما همه ارث پدرت را پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی حاشا که بیابند خلایق اثرت را @nohe_sonnati
دوبیتی آن روز که در شعله ور از اهل ستم شد بین در و دیوار قد فاطمه خم شد تنها نه فقط پیکر ناموس خدا سوخت یک ثلث ز سادات بنی فاطمه کم شد @nohe_sonnati
بالفرض که چشمان بشر بسته بماند این قصه بنا نیست که سر بسته بماند باید همه خلق بدانند که تا حشر داغیست که بر روی جگر بسته بماند در کوچه اگر راه ببندند به مادر خوب است که چشمان پسر بسته بماند باز است در خانه مولای من اما بر روی ابوبکر و عمر بسته بماند با ضرب لگد باز شود هر دری اما یا رب تو مدد کن که مگر بسته بماند در باز شد و مادر ما بچه اش افتاد در سوخت نشد مثل سپر بسته بماند ای فضه بیا تا که نبینند خلایق ای فضه بیا تا که نظر بسته بماند بی هوش که شد فاطمه بردند علی را خاموش که شد فاطمه بردند علی را @nohe_sonnati
دوبیتی مظلوم ترین یار ولی را کشتند سبط نبی لم یزلی را کشتند غافل نشوید اول ماه ربیع با ضرب لگد طفل علی را کشتند @nohe_sonnati
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضۀ ناموسی و این قصۀ کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هر چه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومۀ دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم ارثیّۀ مادر شده سادات ببخشند ارثیّۀ پهلوی لگد خوردهء مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهوارهء ششماهۀ زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیّۀ رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث ، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده ، تکرار به نوعی با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند @nohe_sonnati
دوبیتی آمَن هستیم، کاش آمِن باشیم* در سایه ی فاطمیه ساکن باشیم دیری ست عزادار حسین و حسنیم تا سینه زنان "داغ محسن" باشیم *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ... @nohe_sonnati
مادرم پشت در افتاد به دادم برسید پشت در با پسر افتاد به دادم برسید ‌ ضربه آنقدر به پهلوی گلش کاری بود که زشاخه ثمر افتاد به دادم برسید در زجا کنده شد افتاد به روی مادر جان او در خطر افتاد به دادم برسید مادرش نیست به داد دل دختر برسد فضه در دردسر افتاد به دادم برسید با همان حال به دنبال علی رفت ولی چند قدم پیشتر افتاد به دادم برسید هر چه کردند نمی کرد رها حیدر را کار با ده نفر افتاد به دادم برسید یک نفر نیست بگیرد غلاف از قنفذ ضربه اش کارگر افتاد به دادم برسید آنقدر در وسط کوچه زدند زهرا را مثل یک محتضر افتاد به دادم برسید مردم شهرمدینه چقدر نامردید دخت خیرالبشر افتاد به دادم برسید @nohe_sonnati