🖌 رابطه ذات و صفات (23)
🔵 موضوع : عدم دلالت نفي كثرت بر وحدت ذاتي حق
🔹در بحث پيشين در #رابطه_ذات_و_صفات (22) اثبات شد كه وحدت در صورتي كه بر معناي متعيني دلالت كند، ممكن نيست كه از احكام ذات حق باشد؛
🔸 اشكال:
در اينجا ممكن است اشكالي به نظر برسد بدين صورت كه گفته شود كه براي وحدت ذاتي حق ادلهاي اقامه شده است، كه قطعا مواردي از آنها را ميتوان به عنوان برهان تامِ چنين ادعائي پذيرفت؛ بنابراين چارهاي نيست كه وحدت ذاتي حق را بهعنوان حكمي از احكام ذات حق بپذيريم؛ پس ادعاي حكم نبودن وحدت براي ذات حق مردود است.
🔸پاسخ
👈🏼 اولا ادله معروفه اقامه شده همه كثرت ذات حق را ابطال ميكنند؛ و ما آن ادله را تا جايي كه كثرت را از ذات حق نفي ميكنند ميپذيريم؛
ولي مسئله اين است كه نفي كثرت از ذات حق، ملازم با ثبوت وحدت براي ذات حق نيست؛ زيرا وحدت و كثرت نقيضين نيستند تا نفي يكي ملازم با اثبات ديگري باشد؛ بلكه وحدت و كثرت هر دو، نحوهاي از تعينات حق محسوب ميشوند كه هيچكدام در مرتبة ذات حق راه ندارند؛ و ذات حق، مصداق بالذات و مطابَق حقيقي هيچكدام نيست.
👈🏼 ثانيا ما داشتن برهاني كه وحدت ذاتي حق (نه وحدت تعيني) را اثبات كند نيز ميپذيريم؛ ولي چنين وحدتي هيچ مغايرتي و از جمله مغايرت مفهومي با ذات حق ندارد؛ و در اين صورت گرچه حمل چنين وحدتي بر ذات حق درست است؛ اما با اين حال چنين وحدتي حكم ذات حق نيست؛ زيرا هيچ چيز حكم خودش نيست.
#رابطه_ذات_و_صفات (23)
http://eitaa.com//oshaghierfan
@oshaghierfan
💫🎊نور دگری به بیت احمد آمد
💫🌸محبوب رسول حیّ سرمد آمد
💫🎊تا عطر وجودش همه عالم گیرد
💫🌸زهرا ، گل گلزار محمد آمد
🌸 پیشاپیش
🎊 #ولادت_حضرت_فاطمه(س)
بر شما و بر همه، مبارک باد.🎊💐
🖋يادداشتهاي قرآني و روايي (4)
🔵 موضوع : تفسير «يا من علا فلا شيء فوقه، و دنى فلا شيء دونه»
تفسير دقيق حديث فوق حضور حق در عالي و داني عالم بدون تلوث به نقائص و عيوب أشياء است.
📜اما بيان تفصيلي آن:
از جمله ادعيه وارد در ماه رمضان اين فراز است «يا من علا فلا شيء فوقه، و دنى فلا شيء دونه»؛ اين فراز از ناحيه ائمه مختلف و از جمله امام موسی بن جعفر عليهما السلام (در توحيد صدوق) رسيده است؛ كه خطاب به خداوند گفته شده است اي كسي كه رفعت يافتي بهگونهاي كه بالاتر از تو نيست؛ و تنزل يافتي بهگونهاي كه نازلتر از تو نيست؛
🔸 نكته اول:
كلمه «دنى» در لغت به دو شكل وارد شده است؛ يكي دنی يدنو كه به معناي قرب است؛ و ديگر دنی يدنی است كه به معناي سقوط به پايين است (المنجد)؛
در اين فراز از دعا به قرينهي مقابله آن با جملهي «يا من علا فلا شيء فوقه» به معني دوم است؛ زيرا مقابل علو، نزول و انحطاط است نه قرب؛ و نيز مقابل «فوق» در جمله اول، در جمله دوم «دون» آمده است كه به معناي پايين است مثلا گفته ميشود كه «هو دونه أي أحطّ منه درجة» (المنجد)؛ پس روشن است كه جمله «دنى فلا شيء دونه» به اين معني است كه او تنزل يافت بهگونهاي كه پايينتر از او چيزي نيست.
🔸 نكته دوم:
آنچه از اين فراز روشن ميگردد اين است كه خداوند، فقط در اوج هستي نيست؛ و اين چنين نيست كه مقام حق، منحصر به قله هرم هستي باشد؛ بلكه أشياء، از اوج تا حضيض، به هستي او، بالعرض موجودند؛ و شيئيت حقيقي او است كه ملاك شيئيت مجازي هر شيء عالي و داني است؛ يعني با تجلي ذات او در مراتب عاليه، اشياء عاليه بهمنصه ظهور خواهند رسيد و با تجلي ذات او در مراتب پست، اشياء پست بهمنصه ظهور خواهند رسيد لذا است كه در قرآن آمده است «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» و «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن».
🔍 اشكال :
اگر گفته شود تفسير اين ادعا به اين شكل، با قدوسيت و نزاهت حق از هر عيب و نقصي منافات دارد؛ خداوند سبوح و قدوس است؛ بنابراين چگونه ميتوان حضور او و تجلي ذات او را در أشياء ملوث و پست پذيرفت!؟
🔻پاسخ اين است كه حضور حق و تجلي او در اوج و حضيض عالَم، به ملوث شدن او به امور پست، منجر نميگردد؛ و ذات حق را به عيوب و نقايصي آلوده نميكند؛
زيرا هيچ امري حتی چيزهايي كه به ظاهر از كمالاتاند مثل حيات و علم و قدرت، مساسي با ذات حق ندارند و حقيقتا وصف واقعي خداوند نيستند؛ زيرا اين امور همه حقائقي مقيد و محدودند و ممكن نيست كه ذات نامحدود خداوند، مصداق واقعي اين حقائق محدود باشد؛ لذا است كه در روايات زيادي به اين نكته توجه داده شده است كه ذات حق هيچ وصف حقيقي ندارد چنانكه در كلمات اميرالمؤمنين و امام رضا (عليهما السلام) اين مضمون يا قريب به آن، وارد شده كه فرمودهاند « كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَات».
🔻بنابراين اين گونه نيست كه حتى وقتي گفته ميشود «خدا عالم است» معنياش اين باشد كه ذات حق مصداق حقيقي معناي «علم» يا «عالم» ـ كه حقيقتي محدودندـ باشد؛ و اين چنين نيست كه اين وصف يا اسم محدود، با ذات حق مساسي داشته باشد؛
🔻بلكه ذات حق، در چهرهي اسم «العالم» تجلي و ظهور دارد، يعني ذات او به نسبت مجازي به «العالم» انتساب مييابد؛ نه اين كه ذات او مصداق حقيقي اين اسم و وصف محدود باشد؛
🔻 بنابراين فرض حضور ذات حق و تجلي او در هر شيئي و از جمله اشياء پست، ملازم با اين نيست كه ذات حق متصف به آن شيء پست باشد؛ و مصداق حقيقي آن شيء پست گردد؛ بلكه ذات حق در عين آن كه ملاك شيئيت مجازي آن شيء است اما آن شيء، وصف حقيقي حق نيست؛ و ذات حق به اتصاف حقيقي به آن امر متصف نيست و مصداق حقيقي آن شيء نميگردد تا اگر آن شيء واجد عيبي باشد اين عيب به ذات حق سرايت كند.
#يادداشتهاي_قرآني_و_روايي (4)
http://eitaa.com//oshaghierfan
@oshaghierfan
010 P 30 - S 3.mp3
30.36M
📕 #مقدمه_قيصری_بر_شرح_فصوص_الحكم
#استاد_عشاقی
📌 جلسه دهم
📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص30 س 3
http://eitaa.com//oshaghierfan
@oshaghierfan
هدایت شده از Ja.javad
011 P 31 - S 4.mp3
25.92M
📕 #مقدمه_قيصری_بر_شرح_فصوص_الحكم
#استاد_عشاقی
📌 جلسه يازدهم
📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص31 س 4
http://eitaa.com//oshaghierfan
@oshaghierfan
012 P 32 -S 6.mp3
23.78M
📕 #مقدمه_قيصری_بر_شرح_فصوص_الحكم
#استاد_عشاقی
📌 جلسه دوازدهم
📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص32 س 6
http://eitaa.com//oshaghierfan
@oshaghierfan
📌 نقد حكمت متعاليه صدرائي (20)
🔵 موضوع : بطلان اصالت وجودات خاص
گرچه نظرية اصالت وجود نظريه درستي است و پذيرش و تأييد آن توسط صدرالمتألهين يكي از امتيازات فلسفه آن فيلسوف صاحب مكتب است، ولي با اين وجود، طرح اين ديدگاه در فلسفه او و پيروانش بهگونهاي مطرح گرديده كه خالي از اشكال نيست؛
زيرا در فلسفه او اصالت وجود در دو مورد مطرح گرديده است يكي در مورد «حقيقت وجود» كه لابشرط از هر قيدي است (اسفار ج 1، ص 259) و ديگر در مورد «وجودهاي خاص» كه همان أفراد حقيقت وجود هستند (اسفار ج 6، ص 81).
مورد اول مشكلي ندارد، و با براهين فراواني اين إدعا قابل إثبات است،
🔻(اشكال اصالت وجود در وجودات خاص)
اما مورد دوم، هم بهلحاظ مدعا و هم بهلحاظ برهانهاي آن مشكل دارد، و سخن قابل قبولي نيست. چرا كه امكان ندارد وجودهاي خاص كه در فلسفه صدرائي بهعنوان أفراد «حقيقت وجود» مطرح و معرفي ميشوند، موجود بالذات و أصيل باشند.
🔸زيرا؛ براي اين كه وجود خاص داشته باشيم افزون بر طبيعت وجود كه مابهالاشتراك بين وجودات است، يك مابهالامتيازي كه اين وجود خاص را از ساير وجودات ممتاز كند لازم است،
🔸 در اين صورت، اين مابهالامتياز اگر از سنخ مابهالاشتراك باشد، آن گونه كه در تشكيك خاصي مطرح است، بطلانش در مباحث قبل روشن شد، و ثابت شد كه طبيعت وجود، إمكان ندارد كه به شيوة تشكيك خاصي، افرادي و مراتبي داشته باشد؛ (زيرا مراتب تنزل يافته وجود، بهحسب مرتبه، همان مرتبه واجب الوجودي نيستند بنابراين بايد آنها مصداق نقيضِ «واجب بالذات» باشند؛ اما نقيض «واجب بالذات» ممتنع الوجود بالذات است؛ بنابراين مراتب امكاني بايد مصداقِ «ممتنع الوجود بالذات» باشند و روشن است مصداقِ «ممتنع الوجود بالذات» امكان ندارد كه نحوهاي وجود باشد).
🔸و اگر از سنخ مابهالاشتراك نباشد، لازم ميآيد كه آن وجودات خاصه، موجود بالذات و أصيل نباشد؛ زيرا در اين صورت، بخشي از هويت هر وجود خاصي از سنخ وجود نيست؛ و بنابراين وضع و فرض ذات هر وجود خاصي، همان وضع موجوديت نيست، بلكه فقط وضع بخشي از ذات او همان وضع موجوديت است؛ اما بخش ديگرش نيازمند به عروض واسطهاي است تا به موجوديت متصف گردد؛ چون هر چه غير «وجود» است در موجوديتش نيازمند به وجود است؛ بنابراين بهحسب خودش موجود نيست، بلكه نياز به واسطه در عروض دارد؛
🔸حاصل آن كه : فرض مجموعه «وجود خاص» عينا فرض موجوديت نيست؛ پس وجود خاص، موجود بالذات و أصيل نيست، بلكه در اتصاف به موجوديت به واسطهاي در عروض نيازمند است.🌺
#نقد_حكمت_متعاليه_صدرائي (20)
#بطلان_اصالت_وجودات_خاص (1)
http://eitaa.com//oshaghierfan
@oshaghierfan
001 P12 S 1 .mp3
14.18M
📕 #اسفار
#جلد_ششم
#استاد_عشاقی
📌 جلسه اول
📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸
صفحه ۱۲ سطر اول
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
📌نكته هايي درباره برهانهاي صديقين (25)
🔵 موضوع : اثبات وجود #واجب_الوجود از راه اثبات حمل عدم واجب بالذات بر هر ممكن العدم
🔶مقدمه اول : واجب الوجود بالذات، عدم «واجب الوجود بالذات» نيست.
🔻زيرا عدم «واجب الوجود بالذات»، همان نقيض «واجب الوجود بالذات» است، و هيچ نقيضي بر نقيض خود قابل حمل نيست؛ و گرنه تناقض لازم ميآيد؛ پس بايد عدم «واجب الوجود بالذات» از واجب الوجود سلب گردد.
🔶 مقدمه دوم : هر ممكن العدمي، عدم «واجب الوجود بالذات» است؛
🔻زيرا اگر اين گزاره درست نباشد، بايد بپذيريم كه «برخي ممكن العدمها، واجب الوجود بالذاتاند»؛ و گرنه ارتفاع نقيضين لازم ميآيد؛ حال آن كه چيزي كه امكان عدم دارد نميتواند واجب الوجود بالذات باشد؛ و گرنه هم بهخاطر امكان عدم، بايد وجود برايش ضروري نباشد، و هم بهخاطر صدق واجب الوجود بالذات بر او بايد او ضروري الوجود باشد؛ و اين تناقض است و باطل؛
بنابراين بايد درست باشد كه (هر ممكن العدمي، عدم «واجب الوجود بالذات» است).
⚪️ حال از دو گزاره فوق يك قياس اقتراني شكل دوم ترتيب ميدهيم:
(1) واجب الوجود بالذات، عدم «واجب الوجود بالذات» نيست
(2) هر ممكن العدمي، عدم «واجب الوجود بالذات» است.
(نتيجه): «واجب الوجود بالذات»، ممكن العدم نيست».
🔷 ممكن العدم نبودن واجب الوجود اين نتيجه را ميدهد كه واجب الوجود بالذات معدوم نيست. و چون معدوم نيست پس بايد موجود باشد و گرنه ارتفاع نقيضين لازم ميآيد؛ پس #واجب_الوجود_بالذات موجود است .🌸
#نكاتي_درباره_برهانهاي_صديقين (25)
#توحيد_عرفاني
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
013 P 33 S 13.mp3
27.48M
📕 #مقدمه_قيصری_بر_شرح_فصوص_الحكم
#استاد_عشاقی
📌 جلسه سيزدهم
📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص33 س 13
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
002 P14 S 5.mp3
12.93M
📕 #اسفار
#جلد_ششم
#استاد_عشاقی
📌 جلسه دوم
📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸
صفحه 14 سطر 5
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram