eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
650 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
79 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
🖌 نقد حكمت متعاليه صدرائي از منظر عرفان (22) 🔵 موضوع : ابطال از طريق ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتي 🔸اصالت وجود در فلسفه صدرائي هم در مورد «حقيقت وجود» كه لابشرط از هر قيدي است مطرح شده است (اسفار ج 1، ص 259) و هم در مورد «وجودهاي خاص» (اسفار ج 6، ص 81)؛ 🔸مورد اول درست، و با براهين فراواني قابل إثبات است؛ ولي ادعاي اصالت وجودات خاصه باطل است؛ برهان زير كه مبتني بر ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتي است ادعاي صدر المتألهين در مورد اصالت وجود خاصه را ابطال مي‌كند: 🔶 برهان بر بطلان :🔶 1️⃣ «موجود» بدون اين كه مقيد به قيدي و مشروط به شرطي باشد، (كه به آن، مي‌گوييم) يا موجود است يا معدوم. احتمال دوم محال و باطل است؛ زيرا معدوم بودن «موجود» همان تناقض محال است؛ پس «موجود» معدوم نيست؛ و چون ارتفاع نقيضين محال و ناممكن است، بناچار حال كه معدوم نيست و بايد او موجود باشد. 2️⃣ و چون فرض بر اين است كه چنين حقيقتي مقيّد به قيدي و مشروط به شرطي نيست؛ پس بايد اين حقيقت موجود، واجب الوجود بالذات باشد؛ زيرا اين حقيقت طبق بياني كه گفته شد هم موجود است، و هم موجوديتش در حالي است كه مقيد به قيدي و مشروط به شرطي نيست، و روشن است موجودي كه در موجوديتش مقيد به هيچ قيدي و مشروط به هيچ شرطي نيست، واجب الوجود بالذات است؛ 🔸بنابراين روشن شد كه «موجود» بدون اين كه مقيد به قيدي و مشروط به شرطي باشد واجب الوجود بالذات است. 3️⃣ از سوئي «هر موجود اصيل، موجود است»؛ زيرا نسبت بين «موجود» و «موجود اصيل» يا نسبت عموم و خصوص مطلق است، يا تساوي، و در هر صورت حمل موجود بر «موجود اصيل» به‌صورت كلي درست است. 🔴 با توجه به نكات سه گانه فوق ، يك قياس اقتراني شكل اول تشكيل مي‌دهيم بدين صورت كه 1) «هر موجود اصيل، موجود است» 2) «موجود، واجب الوجود بالذات است» (نتيجه): «هر موجود اصيل، واجب الوجود است»؛ 🔸 بنابراين اصالت وجود، مستلزم وجوب ذاتي موجود اصيل است؛ و ازين‌رو اگر وجودات خاص، اصيل باشند لازم مي‌آيد كه به تعداد وجودات اصيل، واجب الوجود بالذات تحقق داشته باشد؛ و اين با براهين توحيد ذاتي منافات دارد؛ بنابراين ممكن نيست كه آنچه در فلسفه صدرائي به عنوان وجودات خاصه پذيرفته شده، موجود اصيل و متحقق بالذات باشد. (22) (3) @oshaghierfan &
🖌نقد حكمت متعاليه صدرائي از منظر عرفان (23) 🔵 موضوع: پاسخ به دفاعيات صدرالمتألهين از اصالت وجودات خاص : صدرالمتألهين خود متفطن به اين احتمال بوده است كه در مورد اصالت وجودات خاص، ممكن است كسي بگويد «اصالت وجود در تحقق» به «واجب الوجود بالذات» بودن موجود اصيل امكاني منجر مي‌گردد؛ ازين‌رو با طرح اين احتمال به‌ صورت اشكالي بر نظريه اصالت وجود، در صدد دفاع از نظر خود (يعني )، برآمده است؛ 🔸 ازين‌رو بعد از بيان مسئله و اين كه «وجود» بنفس ذاته موجود است، مي‌گويد: «اگر كسي اشكال كند كه در صورت موجوديت هر وجودي بنفس ذاتش، بايد هر وجودي، واجب الوجود بالذات باشد؛ زيرا واجب الوجود بالذات معنايي ندارد جز اين كه چيزي بنفس ذاتش موجود باشد»، در پاسخش خواهيم گفت: ✳️ «معنى وجود الواجب بنفسه أنه مقتضى ذاته من غير احتياج إلى فاعل و قابل؛ و معنى تحقق الوجود بنفسه، أنه إذا حصل إما بذاته كما في الواجب أو بفاعل، لم يفتقر تحققه إلى وجود آخر يقوم به‏».(اسفار ج 1 ص 40) ✳️ 🔻 توضيح جواب او اين است كه بين «بالذات» بودن موجوديت واجب الوجود و «بالذات» بودن موجوديت وجود اصيل امكاني، تفاوت هست؛ 🔷 به عبارت ديگر بالذات دو معنا دارد: 🔹 معناي اول: «بالذات» بودن موجوديت واجب الوجود، به اين معنا است كه او در موجويتش به هيچ چيزي نياز ندارد؛ نه به علت فاعلي كه او را ايجاد كند و نه به علت قابلي كه پذيراي وجودي خارج از ذاتش باشد؛ به عبارت ديگر يعني واجب الوجود موجود است بدون حيثيت تعليلي (واسطه در ثبوت) و بدون حيثيت تقييدي (واسطه در عروض)؛ 🔹معناي دوم: اما وقتي گفته مي‌شود «وجود اصيل امكاني موجود است بالذات»، يعني او موجود است بدون حيثيت تقييدي فقط؛ 🔺پس به صرف اين كه وجود اصيل امكاني در موجوديتش حيثيت تقييدي و واسطه در عروض ندارد لازم نمي‌آيد كه او واجب الوجود بالذات باشد كه نه حيثيت تعليلي نياز دارد و نه حيثيت تقييدي؛ بلكه براي واجب الوجود بودن وجود اصيل، لازم است او نه به حيثيت تعليلي نياز داشته باشد و نه به حيثيت تقييدي. 🔶 صدرالمتألهين در مشاعر (ص 20)، جواب فوق را با شيوه ديگري بيان كرده است؛ او در آنجا با فرق گذاشتن بين و به جواب مي‌پردازد؛ مي‌گويد: 🔸درست است كه موجوديت هم براي واجب الوجود و هم براي وجود امكاني، ضروري است؛ زيرا ثبوت شيء براي خودش ضرورت دارد؛ اما ضرورت موجوديت واجب الوجود، است كه موجود ضروري الوجود، به هيچ قيد و شرطي نياز ندارد؛ ازين‌رو ذات واجب بدون هيچ قيد و شرطي، موجود است؛ و لذا او مقدّم الوجود بر هر وجود، و تامّ الوجود و در وجود، غني‌ است؛ 🔸اما ضرورت موجوديت وجود اصيل امكاني است كه ضرورت موجود ضروري الوجود، مقيد به ذات موضوع است؛ چون تا ذاتي نباشد، موجوديتي نيست تا ضرورت وجودي باشد؛ و چنين ذواتي چون عين تعلق به علت‌اند؛ پس بدون حضور ذات فاعل در مرتبه ذوات آنها، اصلا ذاتي نيست تا گفته شود كه ثبوت ذات براي خودش ضرورت دارد و به دنبالش گفته شود ضرورت، ملاك واجب الوجود بودن است؛ 🔺پس فاصله وجود امكاني اصيل با واجب الوجود بودن بسيار است؛ و به صرف اين كه بر مبناي اصالت وجود، وجود امكاني، بالذات و بنفس ذاتش موجود است نمي‌توان آن را واجب الوجود بالذات قرار داد. ادامه دارد 👇👇👇 @oshaghierfan &
🖌 نقد حكمت متعاليه صدرائي از منظر عرفان (24) 🔴 موضوع : نقد دليل اول اصالت وجودهاي خاص در فلسفه صدرائي برخي از دلايل ، ناظر به هستند، كه به نظر ما اين ادله‌، همانند اصل دعوا تام نيستند كه در دامنه اين بحث، به نقد آنها مي‌پردازيم. 🔶 دليل اول بر اصالت وجود 1) وجود است، نه ماهيت. 2) هر چيزي كه بالذات مجعول باشد اصيل است. (نتيجه): وجود اصيل است. الشواهد الربوبية؛ ص 75 🔸 نكته: اين دليل از دلايل است چرا كه در آن بر وجود تكيه شده، و مجعوليت فقط به وجودهاي خاصه تعلق مي‌گيرد نه به . پس بنابر اين استدلال بايد گفت وجودات خاص اصيل هستند. 🔵 نقد استدلال فوق: به دو بيان اين دليل تام نيست. 🔷 بيان اول: 🔹 «وجود» به‌خودي خود (بدون اين كه به قيدي مقيد و به شرطي مشروط باشد) واجب الوجود بالذات است؛ زيرا 1) بر اساس اصل بديهي امتناع ذاتي تناقض، «وجود» به‌خودي خود (بدون نياز به هر شرط و قيدي) عدم را طرد مي‌كند (و گرنه لازم مي‌آيد كه امتناع تناقض، امتناع بالغير باشد نه امتناع بالذات) . 2) هر چه به خودي خود عدم را طرد ‌كند واجب الوجود بالذات است؛ (نتيجه): پس وجود به خودي خود واجب الوجود است. ♦️با توجه به نتيجه برهان فوق: وجودهاي خاص يا حقيقتاً وجودند يا حقيقتا وجود نيستند اگر حقيقتاً وجود هستند بايد آنها نيز واجب الوجود بالذات باشند؛ چون حكم طبيعت به افراد حقيقي‌اش سرايت مي‌كند، و در اين صورت ادعاي در باره اين وجودهاي خاص كه بايد واجب الوجود بالذات باشند، درست نيست، تا به استناد اين مجعوليت، اصالت آنها نتيجه گرفته شود. و اگر آنها حقيقتاً وجود نيستند، قبول وجود، موجب نمي‌گردد كه آنها مجعول باشند؛ زيرا طبق فرض آنچه مجعول حقيقي است، وجود است، ولي طبق فرض، وجودات خاصه حقيقتاً وجود نيستند، تا به استناد مجعول بودن آنها اصالت آنها نتيجه گرفته شود. 🔷بيان دوم با صرف نظر از اين كه «وجود» به‌خودي خود واجب الوجود بالذات است، در اين كه ، وجود باشد مناقشه جدي وجود دارد؛ زيرا معناي اين كه وجود مجعول بالذات است، اين است كه معيار و ملاك ، وجود است؛ بر اين اساس هر جا فرض مجعوليت شد، بايد ملاكش كه وجود است تحقق داشته باشد، حال آن كه چنين چيزي محقق نيست؛ زيرا حقائق امكاني همانگونه كه در موجوديت نيازمند به جعل جاعل هستند، در هم نيازمند به جعل جاعل هستند؛ بنابراين ممكنات معدوم هم مجعول علتي هستند، و معدوميتشان بدون جعل نيست (عدم العلّة علة لعدم المعلول)؛ پس ممكنات ، مجعول‌اند، اما ملاك كه وجود است را ندارند؛ ✳️ بنابراين، اين كه وجود باشد، سخني درستي نيست؛ تا به استناد آن، اثبات گردد. @oshaghierfan &
🖌 نقد حكمت متعاليه صدرائي از منظر عرفان (25) : لينك نقد دليل اول https://eitaa.com/oshaghierfan/373 🔴 موضوع : نقد دليل دوم اصالت وجودهاي خاص در فلسفه صدرائي برخي ادله ، ناظر به است، كه به نظر ما اين ادله‌، تام نيستند؛ بيان و نقد دليل دوم صدرالمتألهين اين است : 🔶 بيان دليل دوم بر اصالت وجود: اگر «وجود» به‌خودي خود (= بدون حيثيت تقييدي) موجود نباشد، لازم مي‌آيد كه هيچ چيز موجود نباشد؛ زيرا ماهيت نيز به‌خودي خود، بدون وجود، واقعيتي ندارد. و اگر وجود نيز به‌ خودي خود واقعيتي نداشته باشد هر دو معدوم خواهند بود، و از انضمام يكي از اين دو، به ديگري، يا از ثبوت يكي براي ديگري نيز واقعيتي پديد نمي‌آيد (المشاعر؛ ص 13). 🔷 نقد : اين استدلال اگر به هدف إثبات باشد تمام نيست؛ زيرا وجودهاي خاص كه افراد طبيعت «وجود» هستند، نسبت به آن طبيعت، أخص هستند، و عدم فرد، ملازم با عدم طبيعت نيست؛ چون عدم أخص، ملازم با عدم أعم نيست؛ بنابراين اگر وجودات خاصه به‌خودي خودشان موجود نباشند، لازم نمي‌آيد كه هيچ چيز موجود نباشد، بلكه إمكان دارد كه وجودات خاصه موجود نباشند، أما در همان حال، موجود باشد؛ پس ملازمه ممنوع است. 🔸 اشكال بر نقد ممكن است كه گفته شود موجوديت طبيعت كلي به موجوديت فرد او است، و با عدم اصالت أفراد وجود، وجود فرد، منتفي است، و با انتفاء فرد، طبيعت وجود هم منتفي خواهد بود؛ و اين نكته، به ضميمه اين كه ماهيت نيز به‌خودي خود واقعيتي ندارد، نتيجه مي‌دهد كه با نفي أصالت وجودهاي خاص، هيچ چيز موجود نخواهد بود؛ بنابراين ملازمه ثابت و برهان تمام است. 🔹پاسخ اشكال حل اين شبه اين است كه موجوديت طبيعت كلي، به موجوديت فرد او نيست؛ زيرا اگر موجوديت طبيعت كلي، به موجوديت فرد او باشد، در اين صورت فرد كه در رتبه متقدم بر طبيعت بايد موجود باشد، ملاكي براي فرد بودن براي آن طبيعت ندارد؛ و بنابراين، قبل از موجوديت طبيعت، أصلا فردي موجود نخواهد شد كه در پرتو آن، طبيعت محقق گردد؛ پس اين إشكال مبتني بر سخن باطلي است؛ و از اين رو خودش نيز باطل است. @oshaghierfan &