3️⃣: طبق حديثی که احمد بن حنبل در مسندش آورده و شعيب الأرنؤوط آن را تأیید میکند (ج 4 ص 281، ح 18502)؛ عمر بن الخطاب واقعه غدير را به امیرالمومنین علی علیه السلام #تبريك گفت؛
🔸تبريك گفتن عمر به ایشان و مخصوصا با بكار گيري جمله #أصبحت و #أمسيت...» كه دلالت بر حدوث امر جديدي دارد، نشان ميدهد كه عمر معتقد بوده كه روز غدير براي علي منقبت تازهاي اتفاق افتاده است؛ او در تبريكش چنين گفت:
👈🏼«هنيئا يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة» اي علي بر تو گوارا باد كه تو مولاي هر مؤمني گشتي؛
🔹تعبیر «أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن» حاکی از #اتفاق جدیدی است که قبلا نبوده است؛ حال آن که اگر منظور عمر از كلمه «مولى» محب و دوستدار باشد تبريك عمر بخاطر اين ميشود كه در روز غدير پيامبر همه مؤمنان را امر كرده كه علي را دوست داشته باشند؛
🔹ولي اگر مسأله چنین باشد واقعه غدير #منقبت جديدي نخواهد بود زيرا چنين منقبتي قبلا توسط خدا و پيامبر بارها گفته شده بود؛ از جمله در قرآن آمده كه
🌸قلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى🌸
🔸در این آیه خدا همه را امر کرده که به اقربای پیامبر که علی در رأس آنهاست دوستی کنند؛ پس مسئله محبتورزی به اهلبیت مسئله تازهای که در روز غدیر حادث شده باشد نبوده بلکه از سالها قبل چنین فرمانی صادر شده بود؛ و ابراز تبریک برای یک منقبتی که قبلا بیان شده #بیمعنی و #نامناسب است؛
🔸بنابراین تبریک عمر برای مسأله محبتورزی مؤمنان که قبلا دستور قرآنی نیز داشته، نبوده تا کلمه «مولى» به معنای محب باشد؛ بلکه تبریک عمر برای ابلاغ رسمی #حاکمیت و #امامت علی بود که قبلا بصورت رسمي و عمومي و فراگیر و مستقل از وقایع دیگر ابلاغ نشده بود؛ و لذا عمر اين منصب تازه را به علي تبريك گفت.
🔹علاوه بر این که اگر تبریک عمر برای مسأله محبتورزی مؤمنان به علی میبود باید مؤمنان نقش #فاعل محبت را داشته باشند و علی مفعول محبت باشد؛ و بنابراین باید عمر در تبریکش میگفت «هنيئا يا بن أبي طالب أصبح كل مؤمن مولاک» اي علي بر تو گوارا باد كه همه مومنان دوستدار تو شدند؛ ولی عمر چنین نگفت.
4️⃣: هیثمی در مجمع الزواید حدیثی را نقل و صحت آنرا تأیید نموده است (مجمع الزوائد ج9 ص 130)؛
🔸بر اساس این روایت پیامبر بعد از اعتراف گرفتن از مردم به حاکمیت خودش و اعلان حاکمیت علی چنین دعا میکند: 🌺اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحبّ من أحبّه و أبغض من يبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله»🌺
🔸پیامبر ص با این دعا، عموم مردم را #تشویق میکند که علی را یاری کنند «و انصر من نصره»؛ و به عکس #نفرین میکند به کسی که علی را از یاری خود محروم کند «و اخذل من خذله»؛
🔹روشن است تشویق عموم مردم به یاری علی، و نفرین به کسانی که او را کمک نکنند؛ وقتی زمینه پیدا میکند که پیامبر مسئولیت سنگین #اداره_جامعه را به عهده علی گذاره باشد، در این صورت است که علی نیاز مبرم به #همدلی و یاری عموم مردم داشته تا آن مسئولیت اجتماعی را بخوبی به انجام برساند؛
🔹ولی اگر پیامبر مسئولیت اداره جامعه را به عهده علی نگذارده باشد در این صورت علی مثل یک فرد عادی در جامعه بوده؛ و در امور شخصی خود نیز عاجز نبوده است که لازم باشد پیامبر عموم مردم را به کمک و یاری او تشویق کند؛ و نیز نباید پیامبری که #رحمة_للعالمین است مردم را بخاطر عدم نصرت علی نفرین کند چون یاری نکردن دیگران در امور شخصی موجب نفرین نمیشود؛چرا باید پیامبر رحمت کسانی را بخاطر عدم یاری علی در کارهای شخصی او نفرین کند؛
🔸بنابراین خود این دعا و تشویق عموم مردم به یاری علی و نفرین به کسانی که علی را یاری نمیکردند، نشان میدهد که در روز غدیر پیامبر علی را به #امامت مردم منصوب کرد و از عموم مردم دعوت کرد که او را در این مسئولیت سنگینش یاری کنند و گرنه گرفتار#نفرین پیامبر به خذلان و عدم نصرت خداوند خواهند شد.
🔸و از اینجا روشن میشود که جمله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» كه در برخي روايات غدير آمده، قرينهاي نيست بر اين كه هدف اصلي پيامبر در واقعه غدیر، سفارش به دوستي علي بود؛ بلکه سفارش به دوستي علي نیز در راستای هدف اصلی پیامبر که #تثبیت_حاکمیت حضرت علي بوده انجام شده است؛ زیرا امامت و حاکمیت حضرت علي وقتی در جامعه تثبیت میشد که محبتها نسبت به آن حضرت ابراز، و بعکس کینهها نسبت به او بیأثر گردد لذا پیامبر بعد از این که از موضع حاکمیتش علی را بعنوان حاکم بعد از خودش معرفی کرد؛ در ادامه از موضع خیر خواهی با دعاکردن به دوستان علی و نفرین به دشمنان او مردم را به همدلی با علی و به عدم ابراز دشمنی با او تشویق کرد، تا #حکومت _علی (ع) تثبیت و تحکیم گردد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: در تفسیر «يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ»
🔵 شیخ صدوق در کتاب التوحید از امام باقر علیه السلام روایت میکند که حضرت فرموند:
🔸«حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: رَأَيْتُ الْخَضِرَ فِي الْمَنَامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَيْلَةٍ فَقُلْتُ لَهُ عَلِّمْنِي شَيْئاً أُنْصَرْ بِهِ عَلَى الْأَعْدَاءِ فَقَالَ قُلْ يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَصَصْتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِي يَا عَلِيُّ عُلِّمْتَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ…»
🔹پدرم امام سجاد، از پدرش حضرت سید الشهداء و او از پدرش امیرالمؤمنین علیهم السلام روایت کرد که فرمود یک شب قبل از واقعه بدر، #خضر را در خواب دیدم؛ به خضر گفتم چیزی را به من یاد ده تا بر دشمنان پیروز گردم او گفت بگو 🌸«يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ»🌸 وقتی صبح شد آن رؤیا را بر رسول خدا حکایت کردم فرمود ای علی به تو #اسم_اعظم یاد داده شده است.
🔶 در بیان معنی جمله «يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» یک #مقدمه لازم است و آن این که هیچ ذات و هویتی جز ذات خداوند حقیقتا موجود نیست؛ و بقیه، همه #ظهورات و جلوههای همان ذات یگانه خداونداند؛ بیان و اثبات این ادعا را میتوان با استدلال زیر توضیح داد:
🔷تقریر اول👇
1) ذات «خداوند» یا موجود است یا معدوم؛ احتمال دوم به براهین اثبات وجود خدا، باطل است؛ پس ذات «خداوند» موجود است؛
2) در فرض وجود خدا: یا ذات دیگری هم موجود است؛ یا هیچ ذات دیگری موجود نیست؛
3) اگر ذات دیگری موجود باشد لازم میآید که ذات «خداوند» در اصل موجود بودن با دیگر موجودات مشترک باشد که درین صورت لازم است که خصیصه مخصوصی داشته باشد تا از دیگر موجودات، متمایز باشد؛ ولی در این صورت لازم میآید که «خداوند» از دو جزء مشترک و مخصوص، ترکب یابد و وابسته به این دو جزء باشد؛
4) روشن است خدای وابسته به أجزاء، خدا نیست؛
5) پس این احتمال چون به ترکب خدا و نهایتاً به انکار خدا منجر میشود باطل است؛
🌸 نتیجه) لذا باید احتمال دوم درست باشد یعنی ذات «خداوند» موجود است و هیچ ذات دیگری موجود نیست.
🔷تقریر دوم: 👇
استدلال فوق را میتوان به شکل دیگری نیز طرح نمود:
1) ذات «خداوند» یا موجود است یا معدوم؛ احتمال دوم به براهین اثبات وجود خدا، باطل است؛ پس (ذات «خداوند» موجود است)؛
2) در فرض وجود خداوند: یا ذات خداوند موجودی است، بگونهای که موجودیتش به هیچ قیدی و #خصوصیتی مقید نیست، یا موجودی است مقید به قیدی و خصوصیتی؛
3) اگر ذات خداوند موجودی است مقید به قیدی و خصوصیتی، لازم میآید که ذاتش از اصل موجودیت و قیدی ترکب یابد؛
4) ولی ترکب واجب بالذات آشکارا ممتنع و باطل است؛
نتیجه: ) پس ذات حق تعالی موجودی است که به هیچ قیدی و خصوصیتی مقید نیست؛ و در این صورت لازم میآید که هیچ موجود دیگر موجود نباشد؛ زیرا هر موجود دیگری، مصداق عنوان «موجود» است که طبق فرض به هیچ قیدی و خصوصیتی #مقید نیست؛ چون هر اخصی، مصداق اعم است؛ و در این صورت آن موجود دیگر هم مصداقی از «موجود»ی میشود که همان ذات خداوند است؛ و کار به چند خدایی منجر میشود که این نیز به #براهین_توحید_ذاتی باطل است.
🌸پس، این بیان هم نتیجه میدهد که ذات «خداوند» موجود است و هیچ ذات دیگری موجود نیست؛ و بنابراین بقیه اشیاء را باید #ظهورات و #جلوههایی از موجودیت خداوند بدانیم نه موجودات دیگری در کنار موجودیت خداوند.
🌺 و این همان چیزی است که در حدیث فوق الذکر بدان اشاره شده است و اهل بیت علیهم السلام آن را به صورت دعایی به پیروان خود آموختهاند که بگویند: «يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» یعنی ای خدایی که جز او هیچ ذات و هویتی حقیقتا موجود نیست.
🍀و اما این که این خصیصه #یکتایی_در_هستی را پیامبر اکرم در حدیث مذکور به عنوان #اسم_اعظم معرفی کرده و فرموده: «يَا عَلِيُّ عُلِّمْتَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ»؛ شاید جهتش این است که این مقام، همان مقام #احدیت است که رسیدن به شهود آن، جز با #فنای_کامل و عبور از همه کثرات خلقی و اسمی، ممکن و شدنی نیست؛ رزقنا الله و إیاکم.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: زیارت امام حسین ع ، حقیقتاً زیارت خدا است
🔵 در احادیث زیادی، به این نکته توجه داشته شده است که زیارت پیامبر اکرم و أئمه معصومین علیهم السلام، همان #زیارت_خدا است.
🔶 این ادعا مخصوصا در مورد حضرت سید الشهداء بیشتر مطرح گشته است به گونهای که در کتاب کامل الزیارات (ص 147) که از معتبرترین کتب روایی شیعه است یک باب از این کتاب با عنوان 🌸باب من زار الحسين كان كمن زار الله في عرشه🌸 به همین موضوع اختصاص داده شده و احادیث متعددی و با مضامین مختلفی در این باره روایت شده است؛
🔸در این یادداشت به #تبیین و #تحلیل این مطلب میپردازیم و روشن میکنیم که چرا و چگونه زیارت حضرت سید الشهداء مثلا، همان زیارت خداوند است.
🔹در بین روایات این باب روایتی از حضرت امام رضا (ع) نقل شده؛ در این روایت اباصلت هروی از امام میپرسد این که در احادیث آمده است که مؤمنان از خانههایشان در بهشت، به زیارت خدا میروند، یعنی چه؟
🔹امام رضا (ع) با استناد به آیه 🌺إنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ، إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ...»🌺(10 فتح) مسئله را برای او توضیح میدهند میفرمایند بر اساس این آیه کسانی که با پیامبر #بیعت کنند با خداوند بیعت کردهاند؛ بنابراین بر همین منوال میتوان گفت کسی که به #زیارت پیامبر برود به زیارت خداوند رفته است؛ از سویی مؤمنان از منازلشان در بهشت به زیارت پیامبر میروند. پس طبق آیه فوق میتوان گفت مؤمنان با به زیارت پیامبر رفتنشان در #بهشت، به زیارت خدا میروند.
🔷 سوال؟
در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا آنچه در آیه بیعت مطرح شده یک امر #اعتباری و #مجازی است نظیر این که کسی نمایندهای برای خودش معین میکند و بعد میگوید سخن و کار او، سخن و کار من است، هر که با من کار داشت به او مراجعه کند؛ یعنی با این که آنها دو نفر و دارای دو شخصیت و دو کار متفاوتند اما گوینده، با یک نحو اعتبار و #قرارداد، سخن و کار شخص دیگری را به عنوان سخن و کار خودش محسوب میکند؛ آیا چیزی که در آیه بیعت مطرح شده است از همین قبیل است؟
🔶 پاسخ
این رابطه ، یک رابطه اعتباری نیست بلکه تکوینی است. چرا که انبیاء و اولیاء الهی، به مقام #فنای در حضرت حق رسیدهاند بگونهای که أنانیت و هویتشان در حضرت حق، فانی شده است و در قبال حضرت حق، هیچ #بیگانگی برای آنان باقی نمانده است؛ لذا به گونه #حقیقی و نه مجازی، هر نحوه ارتباط با آنان همان ارتباط با خدا است.
🔸با دقت در آیه بیعت که حضرت رضا به آن استناد کردند، نیز میتوان پاسخ به این پرسش را از خود آیه استخراج نمود؛
🔸بيانش اين است كه كلمه #انّما در جمله «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» موجب #حصر در مفعول «يبايعون» است؛ بر اساس اين حصر، آنان كه با پيامبر بيعت ميكنند فقط و فقط، و انحصارا با خدا بيعت ميكنند؛ این معنای انّما در این جمله است؛
🔹اما اين #انحصار در صورتي تحقق مييابد كه پيامبر اكرم هيچ أنانيتي مغاير با هويت خداوند در او باقي نمانده باشد؛ بلكه كاملا در حضرت حق، #فاني شده باشد؛ زيرا اگر هر گونه هويت مغايري براي پيامبر اكرم باقي باشد بايد گفت طبق فرض، بيعتكنندگان با دو شخصيت متغاير بيعت ميكنند و نه منحصرا با خدا؛ و اين خلاف حصري است كه در آيه آمده است؛
🔹بنابراين بايد گفت أنانيت پيامبر كاملا در حضرت حق، فاني گشته و ازينرو #اسناد هر فعلي و ارتباطی به پيامبر اكرم #حقیقتا و بدون هر گونه مجازگویی، #اسناد_حقيقي به خداوند است.
🔸این مقام فنای در حضرت حق اختصاص به پیامبر ندارد بلکه أئمه أطهار که از اولیاء الهی هستند نیز به مقام فناء در حضرت حق نائل شدهاند؛ بنابراین همان رابطهای که برای پیامبر اکرم اثبات شد برای أئمه اطهار و از جمله حضرت #سیدالشهداء نیز محقق است؛
✳️ نتیجه این که: اسناد هر فعلي و ارتباطی به ائمه اطهار علیهم السلام واقعا اسناد حقيقي به خداوند است.
🍀 علاوه بر روایات قبلی، روایات ذیل نیز موید مطلب است.
🌺1: «مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ ع يَوْمَ عَرَفَةَ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه» (هر کس در روز عرفه حسین را زیارت کند همانند آن است که خدا را در عرشش زیارت کرده).
🌸 2: «مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ ع فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ... هُوَ فِي حَدِّ مَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ» (هر کس در نیمه شعبان حسین را زیارت کند او در جایگاه کسی است که خدا را در عرشش زیارت کرده) .
💐 3: «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ كُرْسِيِّه»(هر کس أبا عبدالله حسین را در کنار شط فرات زیارت کند همانند آن است که خدا را در بالای کرسی فرمانرواییش زیارت کرده).
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: اسناد قرآنی #مشروعیت #اجبار_به_حجاب در حکومت دینی:
🔶 از موضوعاتی که امروزه مورد توجه است اینست که بکارگیری نیروی #قهرآمیز برای #باحجاب کردن بانوان آیا سند قرآنی هم دارد یا نه؟
🔹 پاسخ این پرسش، #مثبت است.
دو سند قرآنی بر مشروعیت اجبار
1️⃣: 🌸 قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ🌸 (80 هود).
ترجمه: 🌺لوط گفت كاش در برابر شما قدرتى مىداشتم، يا مىتوانستم به تكيهگاهى استوار پناه ببرم 🌺.
🔹طبق مفاد این آیه حضرت لوط علیه السلام وقتی اصرار قومش را برای #فساد_جنسی دید با گفتن جمله «لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً...» آرزو کرد که ای کاش نیرویی و قدرتی میداشتم تا شما گروه فاسد را از این عمل ناشایست بازمیداشتم؛
🔹این آرزوی حضرت لوط، بر مشروعیت بکارگیری نیروی قهرآمیز برای جلوگیری از فساد جنسی، دلالت دارد؛ بیانش اینست که لازمه این که لوط نبیّ آرزوی نیروی قهرآمیز را داشت این است که اگر او این نیروی قهرآمیز را در اختیار میداشت آنرا بکار میبرد و جلو وقوع فساد را میگرفت؛ اما اگر بکارگیری نیروی قهرآمیز، کار نامشروعی میبود نباید لوط نبیّ آرزوی انجام کار #نامشروع را میداشت؛ چون انجام و آروزی انجام کار نامشروع با #عصمت انبیاء سازگاری ندارد؛ ولی او آروزی چنین کاری را داشت؛ و این نشان میدهد برای مبارزه با فسادهای جنسی، جایز و روا است که از قدرت و نیروی قهرآمیز استفاده کرد؛ و این چنین نیست که استفاده از قدرت قهرآمیز مشروعیت نداشته باشد.
🔷 اشکال:
🔹بر فرض صحت، مدعای شما بکارگیری نیروی قهرآمیز در مورد #بیحجابی و #کمحجابی است؛ ولی آیه مربوط به مبارزه با لواط است نه مبارزه با بیحجابی یا کم حجابی؛ پس به این آیه در مورد حجاب نمیتوان استناد کرد.
🔶پاسخ
🔸در ابتدای داستان لوط و قومش چنین آمده است: 🌸و جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئات..🌸 یعنی قومش شتابان نزد او آمدند و آنان از پيش، مرتكب كارهاى زشت مىشدند؛ در اینجا مشخصه #قوم_لوط را اعمال ناشایستی معرفی میکند که مستمرا از قبل تا زمان هجوم به خانه هود ادامه داشته است «كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئات» و این رفتار ناشایست، اختصاص به لواط نداشته است بلکه عنوان#السَّيِّئات هر گونه فسادی و از جمله هر گونه فساد جنسی را شامل میشود؛
🔸و بنابراین لوط وقتی در هنگام هجوم، آرزوی داشتن نیروی قهرآمیز میکند، این آرزو فقط مربوط به مبارزه با لواط نبوده و نیست؛ بلکه برای مبارزه با هر فسادی بوده است؛
پس بیان مذکور بر مشروعیت بکار گیری نیروی قهرآمیز در برابر هر #فساد_اجتماعی و مخصوصا فسادهای #جنسی، دلالت دارد.
ادامه 👇
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه از بالا
2️⃣: 🌸الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ🌸 (41 حج).
🌺ترجمه: مؤمنان کسانی هستند که اگر ما به آنان در سرزمینی قدرت دادیم آنان نماز را بپا داشته، زکات میپردازند و أمر به معروف و نهی از منکر میکنند.🌺
🔶 طبق مفاد این آیه، از مشخصات مؤمنان اینست که اگر در سرزمینی #قدرت یافته و به #حکومت رسیدند؛ آنها با تکیه بر قدرت و حاکمیتشان امر به معروف و نهی از منکر میکنند؛ پس نداشتن چنین مشخصهای نقیصهای در ایمان مؤمن است؛
🔸 بنابراین در این آیه، داشتن چنین مشخصهای به عنوان یک وظیفه ایمانی و #تکلیف_دینی معرفی شده است؛
🔹از سویی، از منکرات واضح در اجتماعات بشری، ناهنجاریهای حاصل از #بیحجابی یا #کمحجابی است که منشأ بسیاری از مفاسد اجتماعی است، مثل:
🔻فروپاشی خانوادهها
🔻وفور بیماریهای مقارتبی
🔻سقط جنین
🔻اطفال بیسرپرست...؛
🔹 بنابراین در حکومت مومنانه برای جلوگیری از این منکرات باید از قدرت #قهرآمیز نیز (در کنار سایر کارهای مفید #فرهنگی و غیر فرهنگی) استفاده شود؛ و اگر از قدرت قهرآمیز در جلوگیری یا رفع این ناهنجاریها استفاده نشود خلاف دستور این آیه قرآنی است؛ و به وظیفه ایمانی عمل نشده است.
🔸 باید توجه داشت که نهی و امری که در این آیه به عنوان وظیفه #حاکمان_مؤمن مطرح شده است، در حد صرفا یک توصیه اخلاقی نیست بلکه نهی و امری است ناشی از حاکمیت مؤمنانه و برخاسته از پایگاه #قدرت؛ که همان اجبار به معروف و اجبار به دوری از منکر است؛
🔸زیرا امر و نهی در حد توصیه اخلاقی، وظیفه همه مؤمنان است و مشروط به داشتن حاکمیت و قدرت قهرآمیز نیست؛ ولی در این آیه امر و نهی، مشروط به #قدرت و #حاکمیت است (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ...أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ)؛ بنابراین، این امر و نهی، امر و نهی از پایگاه قدرت حاکمیت است نه صرفا سفارش اخلاقی که وظیفه همه است؛ پس علاوه بر توصیه اخلاقی که وظیفه هر مومنی است، #اجبار_به_حجاب از پایگاه قدرت، یکی از وظایف حاکمیت مؤمنانه است (البته با حفظ مراتب امر به معروف).
✳️ تفاوت آیه اول با آیه دوم
توجه داشته باشید که در استدلال به آیه اول فقط #مشروعیت بکار گیری از نیروی قهرآمیز اثبات میشد؛ اما در استدلال به آیه دوم نه تنها مشروعیت بکارگیری نیروی قهرآمیز اثبات میشود بلکه علاوه بر آن، بکارگیری نیروی قهرآمیر برای جلوگیری از ناهنجاریها یک وظیفه شرعی برای #حاکمان است که نباید ترک شود.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 براهین وحدت شخصی وجود
🔶 براهین فراواني بر نفي #كثرت_وجودو موجود اقامه شده است. از جمله براهین برهان ذیل است که نشان می دهد انکار وحدت وجود منجر به انکار خداوند می شود.
🌸 تقریر برهان:
🔸مقدمه اول: اگر وراء موجوديت خداوند، حقیقت دیگری مثل «الف» موجود باشد، در اين صورت بهخاطر تباين و دو گانگی بين وجود خدا و وجود «الف» بايد دو گزاره سالبه زير درست باشند.
«1» = (خدا، «الف» نيست).
«2» = («الف»، خدا نيست).
🔸مقدمه دوم: دو گزاره فوق نمی تواند درست باشد، چرا که منجر به بیخدایی میشود.
✳️نتیجه این که: وراء موجودیت حق تعالی، وجود دیگری قابل پذیرش نیست.
👈🏼👈🏼اما علت پذیرفتنی نبودن دو گزاره فوق:
🔷 در گزاره «1» = (خدا، «الف» نيست) مشكل بیخدایی لازم ميآيد؛ زيرا وقتي «الف» از خداوند سلب شد امکان ندارد که عدم «الف» که نقيض «الف» است نیز از خدا سلب شود؛ و گرنه ارتفاع نقيضين از موضوع واحد لازم ميآيد كه باطل و ناپذيرفتني است (در حدیث نیز وارد شده که لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْإِثْبَاتِ وَ النَّفْيِ مَنْزِلَةٌ)؛
🔹بنابراين بايد عدم «الف» را بر خدا حمل كنيم؛ ولي چون طبق فرض «الف» يك حقيقت وجودي است عدم «الف» از سنخ نيستيها خواهد بود و وقتي عدم «الف» بر خدا حمل شد معنياش اين است كه خدا از سنخ نيستيها و مصداقي از أعدام است؛
🔸بلکه عین این نیستی است؛ زیرا خداوند حقیقتی است بسیط لذا اگر این حقیقت بسیط مصداق عنوانی واقع شد به تمام حقیقتش مصداق آن عنوان خواهد بود؛ و در این صورت خداوند بتمام حقیقت بسیطش مصداق این نیستی میشود؛
🔸روشن است خدايي كه از سنخ نيستي باشد؛ پوچ و لاشيء است و خدا نخواهد بود.
🔷در گزاره «2» = («الف»، خدا نيست) نیز مشكل بيخدائي لازم ميآيد؛ زيرا مفاد گزاره سالبه، معدوم بودن محمول در حريم واقعيت موضوع است؛
🔹توضیح این که: مثلا اگر گفتیم (سیب، پرتقال نیست)؛ معنیاش این است که حقیقت پرتقال در حریم واقعیت سیب، معدوم است؛ بر این اساس، مفاد گزاره «2» عبارت است از معدوم بودن خدا در حريم واقعيت «الف»؛
🔹اما؛ معدوم بودن حقيقتي در ظرفي، فرع عدم پذيري آن حقيقت است؛ بنابراين در اين صورت بايد پذيرفت كه خداوند حقيقتي عدم پذير، و ذاتي، ممكن العدم است؛
🔸روشن است كه خدایي كه امكان نيستي و جواز معدوميت داشته باشد حقيقتا خدا نيست بلكه حد اكثر يك حقيقت امكاني است؛
✳️ بنابراين #تكثر_موجودات لازمهاش #بيخدائي است؛ و باید پذیرفت هیچ حقیقتی جز حقیقت خداوند موجود حقیقی نیست.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 حدوث زمانی عالم و ارزیابی آن:
در این که اجزائی از عالم، حادث به حدوث زمانیاند بین عموم متکلمان و فلاسفه اتفاق نظر هست؛ مثلا کره زمین روزگاری نبوده است و سپس از زمان خاصی این حقیقت موجود گشته و ادامه موجودیت داده است؛
🔶 اما اینجا این پرسش هست که آیا #مجموع_عالم، حادث به #حدوث_زمانی است یا خیر؟
🔸 یعنی آیا زمان گذشته عالم بینهایت است بهگونهای که اگر به هر مرحلهای از گذشته عالم برگردیم باز هم قبل از آن مرحله، بخشهایی از این جهانی در زمان قبل تری موجود بوده و هیچگاه به مرحلهای نمیرسیم که زمانهای گذشته خاتمه یابند؟
🔸 یا این که زمان گذشته عالم، محدود است بهگونهای که اگر به مراحل قبلی برگردیم، به آن و لحظهای میرسیم که زمانهای گذشته خاتمه مییابند؟
🔷 عموم #متکلمان، جهان آفرینش به معنای «ما سوی الله» را حادث به #حدوث_زمانی میدانند؛ آنها میگویند زمان گذشته عالم، بینهایت نیست بلکه در طرف گذشته عالم به آن، و لحظهای میرسیم که قبل از آن، همه این جهان معدوم بوده است و فقط خداوند موجود بوده است و هیچ شیء دیگری با او موجود نبوده است؛ و بعد از معدومیت کلی عالم در آن مرحله، از لحظه و آنِ خاصی جهان به تدریج موجود گشته است و ادامه یافته است.
🔷 اما عموم فلاسفه به #دوام _فیض_الهی قائلند؛ آنها میگویند گذشته عالم بهلحاظ زمانی، #بیانتها است؛ و همواره در زمان گذشته، موجوداتی از عالم امکانی به افاضه و ایجاد خداوند، محقق و موجود بودهاند؛ و زمانی نبوده و نیست که هستی، بکلی از موجودات امکانی خالی باشد؛
🔸برهان دیدگاه فلاسفه
از نظر فلاسفه اگر زمانی موجود بوده باشد که همه ماسوی الله معدوم باشد #تناقض محال لازم میآید؛ چون خود #زمان از موجودات امکانی و از ماسوی الله است و گزاره «زمانی بوده است که هیچ حقیقت امکانی موجود نبوده است» مشتمل بر نفی و اثبات زمان است؛
🔸زیرا هم قبول کردهایم زمانی موجود بوده که ظرف و بستر معدومیت همه حقائق امکانی باشد؛ و هم خود زمان یکی از حقائق امکانی است که موجودیت همة آنها نفی شده است.
🔷اشکالی بر دیدگاه فلاسفه
ممکن است کسی بگوید: معدومیت ماسوی الله شامل خود #زمان نیز هست و ما نمیگوییم زمانی بوده است که در آن زمان، ماسوی الله معدوم بوده است بلکه میگوییم در زمان گذشته به #آن و #لحظهای میرسیم که هیچ موجود امکانی و از جمله زمان، موجود نبوده است؛ تنها چیزی که موجود است فقط خداوند است؛ و در این صورت #تناقض مذکور لازم نمیآید.
🔶پاسخ فلاسفه به اشکال
پاسخ این است که مجموعه ماسوی الله بهلحاظ زمانی آیا آنِ ابتداء و لحظه شروعی داشته است یا نه؟
🔻اگر آنِ ابتداء و لحظه شروعی نبوده است پس مجموعه ماسوی الله در زمان گذشته #بینهایت است و هر چه به عقب برگردیم باز قطعهای از ماسوی الله در زمانی بوده است و این حالت هیچگاه پایانی ندارد؛ در این صورت #دوام_فیض_الهی و بیانتهائی عالم امکانی پذیرفته شده است؛
🔻و اگر آنِ ابتداء و لحظه شروعی بوده است پس باید یک مرحله قبلی، سابق بر لحظه و آنِ شروع داشته باشیم تا بگوییم در آن مرحله، مجموعة ماسوی الله از طرف گذشته امتداد نداشته است؛ ولی این باز به #تناقض منجر میشود؛ زیرا باز، هم مرحلهای هست که ظرف و بستر معدومیت مجموعه ماسوی الله است؛ و این مرحله قبلی هر چه باشد از ماسوی الله است؛ و هم باید با انتفاء مجموع ماسوی الله خود این مرحله هم منتفی باشد؛ پس این مرحله هم #بود و هم #نبودش هر دو پذیرفته شده و به تناقض منجر میگردد.
✳️ به عبارت دیگر ثبوت مرحله معدومیت #عالم_امکانی قبل از آنِ ابتداء، لازمه فرض ثبوت آنِ ابتداء برای عالم امکانی است؛
🔸زیرا اگر هیچ مرحله زمانی، که عالم امکانی در آن معدوم باشد ثبوت نداشته باشد؛ پس همواره در زمانهای گذشته عالم امکانی موجود بوده است و آنِ ابتداء و لحظه شروعی در کار نبوده است و در این صورت عالم امکانی به لحاظ زمان گذشته بیپایان و نامحدود خواهد بود نه حادث به حدوث زمانی؛
🔹بنابراین کسی میتواند برای عالم امکانی ادعای آنِ ابتداء و لحظه شروع داشته باشد که ثبوت مرحله معدومیت عالم امکانی قبل از آنِ ابتداء را پذیرفته باشد ولی این فرض، طبق بیان قبلی، مشتمل بر بود و نبود مرحله سابق بر آنِ ابتداء است که متناقض و باطل است؛
💐 نتیجه بحث:
بنابراین نظر متکلمان به این که عالم امکانی به این نحوه #حدوث_زمانی حادث است، صحیح نخواهد بود.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 ادله متکلمان بر حدوث زمانی عالم و ارزیابی آنها
متکلمان برای اثبات دعوای خود در مورد حدوث زمانی عالم ادلهای را مطرح کردهاند؛ این ادله را #شهرزوری در کتاب الشجرة الإلهیة و نیز در شرح حکمة الإشراق، و #صدرالمتألهین در کتاب اسفارش (ج7، ص 311) نقل کرده و سپس آنها را نقد کردهاند؛ ما در ادامه به طرح و ارزیابی استدلالهای مهم آنها میپردازیم.
🔶 دلیل اول متکلمان:
🔻اگر حوادث گذشته (مثل روزهای طی شده عالم) #بینهایت باشند لازم میآید که تحقق و فعلیت هر روز از روزهای سال حاضر مثلا، وابسته به گذشت و پایانیافتن روزهای بیپایان گذشته باشد؛ زیرا تحقق و فعلیت روزها بعدی، وابسته به گذشت و پایانیافتن روزهای قبلی است؛
🔻اما پایانیافتن روزهای بیپایان گذشته قبلی، ناممکن است؛ زیرا طبق فرض آنها بیپایان و بینهایتاند؛ و بیپایان هیچگاه پایان نمییابد؛
🔻پس هیچگاه نوبت به تحقق و #فعلیت روزهای سال حاضر نمیرسد؛
🔻ولی روشن است که روزهای سال حاضر تحقق یافته و فعلیت مییابند
🔸پس حوادث گذشته، #بینهایت نیستند و عالم امکانی ابتدائی دارد.
🔷پاسخ حکماء به استدلال فوق:
🔹در یک سلسله #مترتب (که تحقق اعضای بعدی وابسته و متوقف به گذشت و پایانیافتن اعضای قبلی است) شیء متوقفعلیه (که دیگران به تحقق او وابستهاند) دو نوع است؛
🔸نوع اول: گاهی هنور خود متوقفعلیه، فعلیت نیافته و تحقق ندارد؛ مثل این که جمعه آتی هنوز نیامده است تا شنبه بعد از آن که وابسته به آن است بیاید؛
🔸نوع دوم: گاهی متوقفعلیه، فعلیت یافته و تحقق دارد؛ مثل تحقق دیروز که آمدن فردا به آن، وابسته است.
✳️با توجه به این مقدمه میگوییم
🔻اگر در گزاره «فعلیت هر روز از سال حاضر، وابسته به گذشت روزهای بیپایان گذشته است» منظور از وابستگی، #نوع_اول باشد، ادعای ملازمه بین مقدم و تالی این گزاره شرطی، باطل است؛ زیرا پایانیافتن و گذشت روزهای بیپایان محال است؛ (چون طبق فرض آنها بیپایان و بینهایتاند؛ و بیپایان، پایانی ندارد) و وابستگی چیزی، به امر محال، محال است؛ بنابراین ادعای وابستگی در گزاره مذکور باطل است؛ و ازینرو در این فرض، استدلال #متکلمان بر حدوث زمانی عالم، تام نیست؛
🔻ولی اگر در گزاره مذکور، منظور از وابستگی، #نوع_دوم باشد، ادعای ملازمه بین مقدم و تالی این گزاره، درست است؛ اما این ادعا که هیچگاه نوبت به تحقق و فعلیت روزهای سال حاضر نمیرسد، باطل است؛ زیرا طبق فرض، روزهای متوقفعلیه، فعلیت یافته و تحقق دارند؛ و با فعلیت یافتن روزهای متوقفعلیه گذشته، برای تحقق و فعلیت روزهای سال حاضر، مانع و مشکلی نیست؛ و ادعای امتناع آن از جانب متکلمان، #مصادره به مطلوب است؛
🔸زیرا امکان یا امتناع حادثه وابسته به موجودات بینهایت گذشته، همان مسئله متنازعفیه است و اتکاء به مسئله متنازعفیه حین استدلال بر دعوای خود، مصادره به مطلوب است؛ ولی ادعای جواز آن از جانب فیلسوف مصادره به مطلوب نیست؛ زیرا #فیلسوف در اینجا در مقام استدلال بر ادعای خود نیست بلکه در مقام بیان ناتمامی استدلال خصم است؛ و در این مقام حتی احتمال جواز، در ناتمامی استدلال خصم کافی است.
#ادامه👇
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه از بالا 👆🏿
🔵 اشکال
ممکن است گفته شود که وابستگی در #نوع_اول ، به این دلیل محال است که مشکل این است که متوقفعلیه یک سلسله بیپایان است و پایان یافتن سلسله بیپایان تناقضآمیز است؛ و این مشکل عینا در #نوع_دوم وابستگی نیز هست؛ چون طبق فرض، سلسله حوادث گذشته، بینهایت است و پایان یافتن سلسله بیپایان تناقضآمیز است؛ پس نباید سلسله حوادث گذشته را بینهایت دانست.
🔴 پاسخ
🔸زمان گذشته عالم، یک واحد #ممتد و متصل است که به روزهای گذشته انقسام مییابد؛ اما انقسامات وارد بر این حقیقت متصل و دارای امتداد، انقسامات محقَق و بالفعل نیستند؛ بلکه همه انقسامات، #بالقوه و به فرضاند؛
🔸و تا جایی که این انقسام بر روی آن امتداد واحد، فرض میشود قطعهای فرضی نیز با موجودیت فرضی، تحقق مییابد؛ اما وقتی فرض انقسام، ادامه نیافت اجزائی نیز شکل نمیگیرند؛
🔹پس مثلا هر 24 ساعت شبانهروز، از 24 ساعت قبلی و 24 ساعت بعدی جدائی بالفعل ندارد؛ و هر یک، موجود منفصلی از دیگران نیست تا مجموعهای از بینهایت قطعات منفصل و جدا جدا از هم شکل بگیرد؛ تا گفته شود پایان یافتن قطعات بیپایان تناقضآمیز و محال است؛
🔹پس ما در مورد زمان گذشته عالم، بلحاظ واقعی فقط یک زمان واحد موجود داریم و بلحاظ فرضی، زمانهای متعدد، محدودند (یعنی تا جایی که فرض ادامه دارد)؛ اما در وابستگی #نوع_اول که قطعات متوقفعلیه و متوقف هیچکدام موجود نیستند قطعات متوقفعلیه، فقط فرضیاند؛ یعنی چون شما قطعات متوقفعلیه را هنوز ندارید باید آن را فرض کنید و در این فرض وقتی شمار قطعات مفروضه را بیپایان فرض کردید روشن است در فرض بیپایان بودن این قطعات، پایان یافتن آنها تناقضآمیز است؛
🔶 بنابراین مشکل در دو نوع وابستگی، یکسان نیست؛ بلکه باید گفت در نوع اول، وابستگی #محال و در نوع دوم، وابستگی #ممکن است؛ چون در نوع اول مفروض ما این است که، متوقفعلیه، قطعات بییایان است ولی در نوع دوم شیء متوقفعلیه، یک ممتد موجود است نه قطعات فرضی در آن ممتد موجود؛ چون قطعات در آن، موجود واقعی نیستند تا متوقف علیه باشند؛ آنچه متوقفعلیه است یک موجود واحد و یگانه است؛ گرچه او آنِ شروعی ندارد؛ ولی آنِ شروع نداشتن بهخودیخود محال نیست؛ چنانکه خود خداوند نیز آنِ شروعی برای هستیاش نیست و با این حال متوقفعلیه همه موجودات است؛ به بیان دیگر اگر آنِ شروع نداشتن مشکل آفرین باشد خود خداوند که موجودی است بدون آنِ شروع، نباید تکیهگاه و متوقفعلیه دیگر موجودات باشد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram