✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊
ღೋ═══════════
#سـرزمیـنزیبـایمـن♡
#نوشتهشهیدمدافعحرمطاهاایمانی
#قسمتدهم
توی دفتر، من رو ندید می گرفتن …
کارم فقط پرینت گرفتن، کپی گرفتن و … شده بود … اجازه دست زدن و نگاه کردن به پرونده ها رو نداشتم …
حق دست زدن به یخچال و حتی شیر آب رو نداشتم …
من یه آشغال سیاه کثیف بودم و دلشون نمی خواست وسایل و خوراکی هاشون به گند کشیده بشه …
حتی باید از دستشویی خارج ساختمان استفاده می کردم …
دوره کارآموزی یکی از سخت ترین مراحل بود …
باید برای یادگرفتن هر چیزی، چندین برابر بقیه تلاش می کردم … علی الخصوص توی دادگاه … من فقط شاهد بودم و حق کوچک ترین اظهار نظری رو نداشتم …
اما تمام این سختی ها بازم هم برام قابل تحمل بود … .
چیزی که من رو زجر می داد … مرگ عدالت در دادگاه بود …
حرف ها، صحنه ها و چیزهایی که می دیدم؛ لحظه به لحظه، قلب و باورهای من رو می کشت …
اونها برای دفاع از موکل شون تلاش چندانی نمی کردند … دقیقا برعکس تمام فیلم ها … وکیل های قهرمانی که از حقوق انسان های بی دفاع، دفاع می کنن … .
من احساس تک تک اونها رو درک می کردم … من سه بار بی عدالتی رو تا مغز استخوانم حس کرده بودم …
دو بار بازداشت خودم و مرگ ناعادلانه خواهرم …
دیدن این صحنه ها بیشتر از هر چیزی قلبم رو آزار می داد … و حس نفرت از اون دنیای #سفید در من شکل می گرفت
بالاخره دوره کارآموزی تمام شد …
بالاخره وکیل شده بودم …
نشان و مدرک وکالت رو دریافت کردم …
حس می کردم به زودی زندگیم وارد فاز جدیدی میشه … اما به راحتی یه حرف، تمام اون افکار رو از بین برد …
– فکر می کنی با گرفتن مدرک و مجوز، کسی بهت رجوع می کنه؟ …
یا اصلا اگر کسی بهت رجوع کنه، دادستانی هست که باهات کنار بیاد؟ …
یا قاضی و هیئت منصفه ای که به حرفت توجه کنه؟ …
به زحمت یه جای کوچیک رو اجاره کردم … یه حال چهار در پنج … با یه اتاق کوچیک قد انباری … میز و وسایلم رو توی حال گذاشتم … و چون جایی نداشتم، شب ها توی انباری می خوابیدم … .
حق با اون بود … خیلی تلاش کردم اما هیچ مراجعی در کار نبود …
ناچار شدم برای گذران زندگی و پرداخت اجاره دفتر، شب ها برم سر کار … با اون وضع دستم، پیدا کردن کار شبانه وحشتناک سخت بود … .
فکر کنم من اولین و تنها وکیل دنیا بودم که … شب ها، سطل زباله مردم رو خالی می کرد … به هر حال، زندگی از ابتدا برای من میدان جنگ بود
چندین ماه گذشت …
پرداخت اجاره اون دفتر کوچیک واقعا سخت شده بود …
با حقوقی که می گرفتم از پس زندگیم برنمی اومدم …
بعد از تمام اون سال ها و تلاش ها … یاس و ناامیدی رو کم کم توی قلبم حس می کردم … و بدتر از همه جرات گفتن این حرف ها رو به کسی نداشتم …
علی الخصوص مادرم که همیشه اعتقاد داشت، دارم عمرم رو تلف می کنم …
از یه طرف، برای رسیدن به اونجا دستم رو از دست داده بودم …
از یه طرف با برگشتم، امید توی قلب همه می میرد …
اما دیگه رسما به فکر پس دادن دفتر و برگشت پیش خانواده افتاده بودم که … .
یکی از بچه ها اون شب، داشت در مورد برادرش حرف می زد… سر کار دچار سانحه شده بود و کارفرما هم حاضر به پرداخت غرامت درمانی نشده بود …
اونها هم با یه وکیل تسخیری شکایت کرده بودن … و حدس اینکه توی دادگاه هم شکست خورده بودن کار سختی نبود …
همین طور با ناراحتی داشت اتفاقات رو برای بچه ها تعریف می کرد … خوب که حرف هاش رو زد … شروع کردم در مورد پرونده سوال کردن … خیلی متعجب، جواب سوال هام رو می داد … آخر، حوصله اش سر رفت …
– این سوال ها چیه می پرسی کوین؟ …
چی توی سرته؟ …
چند لحظه بهش نگاه کردم … یه بومی سیاه به یه مرد سفید …
عزمم رو جزم کردم … ببین مرد … با توجه به مدارکی که شما دارید، به راحتی میشه اجازه بازرسی از دفاتر رو گرفت …
بعد از ثبت اطلاعات بازرسی به طور رسمی و استناد به این قوانین ( … ) … میشه رای رو به نفع شما برگردوند …
حتی اگر اطلاعات دفاتر، قبل از بازرسی توش دست برده شده باشه … بازم میشه همین کار رو کرد اما روند دادرسی سخت تر میشه …
رسما مات و مبهوت بهم نگاه می کرد … چند لحظه طول کشید تا به خودش اومد
… تو اینها رو از کجا می دونی؟ …
ناخودآگاه خنده تلخی رو لب هام اومد …
من وکیلم … البته… فقط روی کاغذ …
نگاهی متعجب و عمیقی بهم کرد … نه مرد … تو وکیلی … از همین الان
#ادامهدارد....
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊
ღೋ═══════════
#سـرزمیـنزیبـایمـن♡
#نوشتهشهیدمدافعحرمطاهاایمانی
#قسمتهجدهم
فقط یک راه برای #نجات_ما وجود داشت … #مبارزه …
یک جنبش علیه ظلم و نابرابری …
یک جنبش برای تحقق عدالت…
اما یک مبارزه…
آرمان، هدف، ایدئولوژی و شیوه ی مبارزه لازم داشت …
با رسیدن به این جواب … حالا باید به سوال دیگه ای هم پاسخ می دادم …
بهترین روش و شیوه برای این جنبش چی بود؟ …
روشی که پاسخگوی قرن جدید باشه …
روشی که صد در صد به پیروزی ختم بشه …
برای یافتن تمام این پرسش ها شروع به مطالعه در مورد قیام ها، انقلاب ها و اصلاحات بزرگ اجتماعی و سیاسی جهان کردم …
علی الخصوص حرکت هایی که به جامعه سیاه و بومی مربوط می شد …
راه ها، شیوه ها و ایدئولوژی های فراوانی پیش پای من قرار گرفته بود …
راه هایی که گاهی بسیار به هم نزدیک می شد و گاهی بسیار دور …
بعضی از اونها تلفات انسانی زیادی داشت اما به خاطر سوء مدیریت در اوج رسیدن به پیروزی نابود شده بود …
یا یک تغییر جریان ساده، اون رو از بین برده بود … .
بعد از تحقیق زیاد … فهمیدم
جدای از ایدئولوژی، هدف و آرمان …
یک حرکت باید توسط یک #رهبر_قوی، محکم و غیرقابل تزلزل … زیرک، دانا و تیزبین مدیریت بشه … کسی که بتونه آینده نگری و وسعت دید داشته باشه … تا موانع رو شناسایی کنه و بتونه توی بحران بهترین تصمیم رو بگیره و آینده حرکت رو نجات بده …
کسی که بتونه یک جریان قوی رو از صفر ایجاد کنه …
قدرت نفوذ فکری و اندیشه داشته باشه …
و نسبت به بزرگ ترین دستاورد، کمترین تلفات رو داشته باشه
فقط در چنین شرایطی می شد مانع از اشتباهات جنبش ها و حرکت های بزرگ گذشته شد …
علی الخصوص که در جامعه ما تفاوت نژاد بود … تفاوتی که در یک جامعه طبقاتی و نژادپرستانه … هرگز قابل حل نبود…
فقط یک راه وجود داشت …
تغییر اندیشه ی دنیای سفید
برای همراهی و شرکت در این حرکت …
دنیای سفید باید تساوی و برابری با ما رو قبول می کرد … .
اما چطور؟ … آیا راهی برای تغییر افکار وجود داشت؟ …
غرق در میان این افکار و سوالات…
ناگهان یاد #قرآن افتادم …
قرآن و تصاویر #حج … این تنها راه بود
رفتم سراغ #قرآن
یک بار دیگه قرآن رو خوندم و بعد از اون دنبال جنبش های دینی در سراسر دنیا گشتم
جنبش هایی که بر اساس #تفکرات_دینی_اسلامی شکل گرفته بود.
حرکت های زیادی برضد تبعیض نژادی در دنیا اتفاق افتاده بود...
اما پیش از هرحرکتی باید فکرها درست می شد ...
و تصاویر #حج، تنها مصداق حقیقی اون بود...
بهترین راه این بود که برابری و عدالت قرآنی در جامعه سفید حاکم بشه ...
اما چطوری؟
بین تمام انقلاب های دینی ... عظیم ترین و بزرگ ترین شون #انقلاب_ایران بود ؛ که به تغییر کل سیستم ختم شده بود.
انقلابی که عوضی های نژاد پرست سفید ... مدام در مذمتش حرف می زدن ... همین، عزمم رو جزم کرد
از دو حال خارج نبود....
یا ایرانی ها موجوداتی بی نهایت شیطانی و پست تر از این نژادپرست های سرمایه دار بودن
یا انسانهایی مثل ما ، که بی گناه، محکوم به نابودی و فنا شده بودن
در هر دو صورت ... از یک طرف، ایدئولوژی فکری قرآن می تونست تفکر نژاد پرستانه رو بین جامعه سفید از بین ببره
و از طرف دیگه، انقلاب ایران که با شعار اسلام شروع شده بود؛ می تونست الگویی برای انقلاب فکری و مبارزاتی مردم من باشه!
دو تیغه یک قیچی که فقط در کنار هم موفق می شد
مطالبی که توی اینترنت پیدا می شد زیاد نبود...
یا در ضدیت بود... یا به هدف و برنامه من کمکی نمی کرد....
کتاب ها هم همین طور ...
یک جانبه و از بیرون به #اسلام نگاه می کرد و قطعا با تفکر اسلامی ... و کلامی که در قرآن خونده بودم، همسو نبود.
با یک علامت سوال بزرگ مواجه شده بودم و تنها پاسخی که براش پیدا کردم این بود
باید خودم به ایران می رفتم
باید می رفتم و از نزدیک روی تفکرات و مبانی اسلام و ریشه های انقلاب ایران و مسیری که طی کرده بود؛ مطالعه می کردم
هرچند، مردم ایران هم از نظر من انسان های #سفید بودن ...
اما یه انسان عاقل، حتی از دشمنش نکات مثبت رو یاد می گیره و در راه رسیدن به موفقیت ازش استفاده می کنه این یه قانونه...
داشته مثبت اون، کنار داشته های من ... یعنی سرعت رشد و پیروزی دو برابر من
تحقیقات من درباره ایران و شیوه ای که بتونم اقامت موقت بگیرم شروع شد
توی تحقیقاتم متوجه شدم ایران از کشورهای مختلف جهان، #طلبه می پذیره
افرادی که می تونن به ایران بیان ...
و آزادانه در مورد اسلام درس بخونن
و تحقیق کنن و چه چیز از این بهتر
هر چه جلوتر می اومدم ؛ شانس های زندگیم بزرگ تر و بهتر از قبل می شد
علی الخصوص که رهبر جنبش و انقلاب ایران یک روحانی و از قم بود
منم برای پذیرش در ایران، در خواست دادم ...
مقصد،قم..
#ادامهدارد....
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313