استاد_معتز_آقائی_جزء_ششم_قرآن_کریم.mp3
4.3M
🔊 #صوتی | #تند_خوانی
🔅 جزء ششم #قرآن کریم
هر کس در ماه #رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند، مثل این است که در ماههاى دیگر قرآن را ختم کرده باشد. (امام رضا علیهالسلام)
#امام_حسنی_ام
#عشاق_الحسن_محب_الحسن_ع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊
ღೋ═══════════
#سـرزمیـنزیبـایمـن♡
#نوشتهشهیدمدافعحرمطاهاایمانی
#قسمتشانزدهم
چند لحظه سکوت کرد …
نگاه پر معنا و محبتی که قادر به درک عمق اون نبودم … .
– خدا به قوم حضرت موسی، نعمت های فراوان داد … دریا رو پیش چشم اونها شکافت … از آسمان برای اونها غذا فرستاد … و اونها بدون اینکه ذره ای زحمت کشیده باشن؛ از تمام اون نعمت های استفاده کردن …
زمانی که حضرت موسی، ۴۰ روز به طور رفت … اونها که رسما وجود خدا رو با چشم هاشون دیده بودن … گوساله پرست شدن …
یه گوساله از طلا درست کردن و چون فقط از توش صدا در می اومد جلوش سجده کردن …
خدا باز هم اونها رو بخشید …
اما زمانی که بهشون گفت وارد این سرزمین بشید …
اونها خودشون رو کنار کشیدن و به حضرت موسی گفتن … موسی، تو با خدات به جنگ اونها برو … وقتی جنگ تموم شد بیا ما رو خبر کن …
می دونی چرا این طوری شد؟ … .
داستان عجیبی بود که هرگز نشنیده بودم … سرم رو به علامت نه تکان دادم …
نمی دونم … شاید احمق بودن …
تلخ، خندید … اونها احمق نبودن …
انسان ها زمانی برای چیزی ارزش قائل میشن و به چشم نعمت بهش نگاه می کنن که براش زحمت کشیده باشن …
اونها هیچ زحمتی نکشیده بودن ..
خدا بدون دریغ به اونها روزی داد …
خدا به جای اونها با دشمن اونها جنگید … فرعون رو غرق کرد و اونها رو نجات داد …
حتی لازم نبود برای به دست آوردن غذاشون تلاش کنن …
اونها دیگه نعمت های خدا رو نمی دیدن …
مثل بچه یه خانواده پولدار که از فرط ثروت زیاد … با ۱۰۰ دلاری سیگار درست می کنه و آتیشش میزنه …
از دید اون، تک تک اون دلارها بی ارزشه
چون از روز اول، بی حساب بهش دادن …
اما از دید یه آدم فقیر، تک تک اونها جواهره …
خدا به بشر نشان داد که ما باید برای نعمت ها سختی بکشیم … بجنگیم و تلاش کنیم تا قدز اونها رو بدونیم …
آدمی که هر روز بدون مشکل، نفس می کشه … هرگز به اون نفس ها و اکسیژن به چشم نعمت نگاه نمی کنه …
و هیچ وقت ارزش اونها رو نمی فهمه تا زمانی که اون #نعمت رو از دست بده …
مثل اون ماهی که غرق در آبه و مفهوم دریا رو نمی فهمه … .
بعد از رفتن پدر محمد … من ساعت ها روی اون حرف ها فکر می کردم …
شاید اولش عجیب بودن؛ اما وقتی خوب بهشون فکر کردم دیگه عجیب نبودن …
ولی تک تکش #حقیقت داشت
کم کم خدا برای من موضوعیت پیدا می کرد …
من اعتقادی به خدا نداشتم …
خدا از دید من، خدای #کلیسا بود …
خدای انسان های سفید …
مرد سفیدی، که به ما می گفت … زجر بکش تا درهای آسمان به روی تو باز بشه …
و من هر بار که این جملات رو می شنیدم … توی دلم می گفتم … خودت زجر بکش …
اگر راست میگی از آسمون بیا پایین و یه روز رو مثل یه بومی سیاه زندگی کن … .
زجر کشیدن برای کلیسا یه افتخار محسوب می شد …
درهای آسمان و تطهیر …
اما به جای حمایت از ما که قشر زجر کشیده بودیم … از اشراف و ثروتمندان حمایت می کرد …
و اصلا شبیه انسان های زجر کشیده نبودن …
اینجا بود که تازه داستان من و خدا، داشت شکل می گرفت…
من شروع به تحقیق کردم …
در جستجوی خدا، هر کتابی که به دستم می رسید؛ می خوندم …
عرفان ها و عقاید مختلف …
اونها رو کنار هم می گذاشتم و تمام ساعت های بی کاریم رو فکر می کردم …
#قرآن، آخرین کتابی بود که خوندم … .
#ادامهدارد....
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊
ღೋ═══════════
#سـرزمیـنزیبـایمـن♡
#نوشتهشهیدمدافعحرمطاهاایمانی
#قسمتهجدهم
فقط یک راه برای #نجات_ما وجود داشت … #مبارزه …
یک جنبش علیه ظلم و نابرابری …
یک جنبش برای تحقق عدالت…
اما یک مبارزه…
آرمان، هدف، ایدئولوژی و شیوه ی مبارزه لازم داشت …
با رسیدن به این جواب … حالا باید به سوال دیگه ای هم پاسخ می دادم …
بهترین روش و شیوه برای این جنبش چی بود؟ …
روشی که پاسخگوی قرن جدید باشه …
روشی که صد در صد به پیروزی ختم بشه …
برای یافتن تمام این پرسش ها شروع به مطالعه در مورد قیام ها، انقلاب ها و اصلاحات بزرگ اجتماعی و سیاسی جهان کردم …
علی الخصوص حرکت هایی که به جامعه سیاه و بومی مربوط می شد …
راه ها، شیوه ها و ایدئولوژی های فراوانی پیش پای من قرار گرفته بود …
راه هایی که گاهی بسیار به هم نزدیک می شد و گاهی بسیار دور …
بعضی از اونها تلفات انسانی زیادی داشت اما به خاطر سوء مدیریت در اوج رسیدن به پیروزی نابود شده بود …
یا یک تغییر جریان ساده، اون رو از بین برده بود … .
بعد از تحقیق زیاد … فهمیدم
جدای از ایدئولوژی، هدف و آرمان …
یک حرکت باید توسط یک #رهبر_قوی، محکم و غیرقابل تزلزل … زیرک، دانا و تیزبین مدیریت بشه … کسی که بتونه آینده نگری و وسعت دید داشته باشه … تا موانع رو شناسایی کنه و بتونه توی بحران بهترین تصمیم رو بگیره و آینده حرکت رو نجات بده …
کسی که بتونه یک جریان قوی رو از صفر ایجاد کنه …
قدرت نفوذ فکری و اندیشه داشته باشه …
و نسبت به بزرگ ترین دستاورد، کمترین تلفات رو داشته باشه
فقط در چنین شرایطی می شد مانع از اشتباهات جنبش ها و حرکت های بزرگ گذشته شد …
علی الخصوص که در جامعه ما تفاوت نژاد بود … تفاوتی که در یک جامعه طبقاتی و نژادپرستانه … هرگز قابل حل نبود…
فقط یک راه وجود داشت …
تغییر اندیشه ی دنیای سفید
برای همراهی و شرکت در این حرکت …
دنیای سفید باید تساوی و برابری با ما رو قبول می کرد … .
اما چطور؟ … آیا راهی برای تغییر افکار وجود داشت؟ …
غرق در میان این افکار و سوالات…
ناگهان یاد #قرآن افتادم …
قرآن و تصاویر #حج … این تنها راه بود
رفتم سراغ #قرآن
یک بار دیگه قرآن رو خوندم و بعد از اون دنبال جنبش های دینی در سراسر دنیا گشتم
جنبش هایی که بر اساس #تفکرات_دینی_اسلامی شکل گرفته بود.
حرکت های زیادی برضد تبعیض نژادی در دنیا اتفاق افتاده بود...
اما پیش از هرحرکتی باید فکرها درست می شد ...
و تصاویر #حج، تنها مصداق حقیقی اون بود...
بهترین راه این بود که برابری و عدالت قرآنی در جامعه سفید حاکم بشه ...
اما چطوری؟
بین تمام انقلاب های دینی ... عظیم ترین و بزرگ ترین شون #انقلاب_ایران بود ؛ که به تغییر کل سیستم ختم شده بود.
انقلابی که عوضی های نژاد پرست سفید ... مدام در مذمتش حرف می زدن ... همین، عزمم رو جزم کرد
از دو حال خارج نبود....
یا ایرانی ها موجوداتی بی نهایت شیطانی و پست تر از این نژادپرست های سرمایه دار بودن
یا انسانهایی مثل ما ، که بی گناه، محکوم به نابودی و فنا شده بودن
در هر دو صورت ... از یک طرف، ایدئولوژی فکری قرآن می تونست تفکر نژاد پرستانه رو بین جامعه سفید از بین ببره
و از طرف دیگه، انقلاب ایران که با شعار اسلام شروع شده بود؛ می تونست الگویی برای انقلاب فکری و مبارزاتی مردم من باشه!
دو تیغه یک قیچی که فقط در کنار هم موفق می شد
مطالبی که توی اینترنت پیدا می شد زیاد نبود...
یا در ضدیت بود... یا به هدف و برنامه من کمکی نمی کرد....
کتاب ها هم همین طور ...
یک جانبه و از بیرون به #اسلام نگاه می کرد و قطعا با تفکر اسلامی ... و کلامی که در قرآن خونده بودم، همسو نبود.
با یک علامت سوال بزرگ مواجه شده بودم و تنها پاسخی که براش پیدا کردم این بود
باید خودم به ایران می رفتم
باید می رفتم و از نزدیک روی تفکرات و مبانی اسلام و ریشه های انقلاب ایران و مسیری که طی کرده بود؛ مطالعه می کردم
هرچند، مردم ایران هم از نظر من انسان های #سفید بودن ...
اما یه انسان عاقل، حتی از دشمنش نکات مثبت رو یاد می گیره و در راه رسیدن به موفقیت ازش استفاده می کنه این یه قانونه...
داشته مثبت اون، کنار داشته های من ... یعنی سرعت رشد و پیروزی دو برابر من
تحقیقات من درباره ایران و شیوه ای که بتونم اقامت موقت بگیرم شروع شد
توی تحقیقاتم متوجه شدم ایران از کشورهای مختلف جهان، #طلبه می پذیره
افرادی که می تونن به ایران بیان ...
و آزادانه در مورد اسلام درس بخونن
و تحقیق کنن و چه چیز از این بهتر
هر چه جلوتر می اومدم ؛ شانس های زندگیم بزرگ تر و بهتر از قبل می شد
علی الخصوص که رهبر جنبش و انقلاب ایران یک روحانی و از قم بود
منم برای پذیرش در ایران، در خواست دادم ...
مقصد،قم..
#ادامهدارد....
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313