برف ؛
سردشان نمیکرد!
بس که گرمِ ایمان بود
وجودشان ....
#قهرمانان_وطن
#دفاع_مقدس
@parastohae_ashegh313
#پنجشنبه_است
پنجشنبه ها
چه خوشحال میشوند
عزیزانی که
دستشان از دنیا کوتاه است
و منتظر قلب پرمهرتان هستند
چیز زیادے نمیخواهند
جز یک فاتحه
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💝 بسته هدیه اموات💝
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@parastohae_ashegh313
همیشه میگفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ را میخواهم!
یڪ بار پرسیدم:
شهادتـــــ خودش زیباسـتـــــ ؛
زیباترین شهادتـــــ چگونه استـــــ؟!
در جوابـــــ گفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ این استـــــ ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند :)✨🌱!'
#شھیدابراهیمهادۍ
#روز_مادر
#پنجشنبه_های_شهدایی
『@parastohae_ashegh313
#قسمت196
سلاح كمري
امير منجر
آمديم تهران، سراغ آدرس محمد. اما گفتند: از اينجا رفته. برگشته روستاي خودشــان به نام كوهپايه در مســير اصفهان به يزد.
ابراهيم كه تحويل ساح برايش خيلي اهميت داشت گفت: بيا با هم بريم كوهپايه. شب بود كه به سمت اصفهان راه افتاديم. از آنجا به روستاي كوهپايه رفتيم.
صبح زود رسيديم. هوا تقريباً سرد بود، به ابراهيم گفتم: خُب، كجا بايد بريم!گفت: خدا وسيله سازه، خودش راه رو نشان مي ده. كمي داخل روســتا دور زديم. پيرزني داشت به سمت خانه اش مي رفت.
🌸🌸🌸🌸🌸
او به ما كه غريبه اي در آن آبادي بوديم نگاه مي كرد. ابراهيم از ماشين پياده شد. بلند گفت: سام مادر. پيرزن هم با برخوردي خوب گفت: ســام جانم، دنبال كسي مي گردي؟! ابراهيم گفت: ننه، اين ممد كوهپائي رو مي شناسي؟! پيــرزن گفت:كدوم محمد!؟ ابراهيــم جواب داد: همان كــه تازه از جبهه برگشته، سنش هم حدود بيست ساله پيرزن لبخندي زد و گفت: بياييد اينجا، بعد هم وارد خانه اش شد. ابراهيم گفت: امير ماشين رو پارك كن. بعد با هم راه افتاديم.
پيرزن ما را دعوت كرد، بعد صبحانه را آماده كرد و حســابي از ما پذيرايي نمود و گفت: شما سرباز اسلاميد، بخوريد كه بايد قوي باشيد.
🌸|@parastohae_ashegh313|🌸
من دنیا را در
آیینه چشمان تو دنبال میکنم ،
همان دنیایی که تو از منزلگاه
#خدا به نظاره نشستی..
#نعم_الرفیق_ما
#رفیق_شهید♥️
@parastohae_ashegh313
؎۩صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله الحسین علیه السلام
#شبتون_کربلایی
@parastohae_ashegh313
#سلام_مولا_جانم❤
✨من هر صبح
به آستان مقدست سلام می کنم
و از امواج بهشتی پاسخت
سرشار از امید می شوم.💗
من پاسخ پدرانه ی تورا با ذره ذره ی
وجودم احساس می کنم...💚
من با تو نفس می کشم،
با تو زندگی می کنم،
شکر خدا که تو را دارم🤲🏻
#أللَّھُـمَعـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
@parastohae_ashegh313
#بخش8
کم کم شــلیك گلوله ها قطع شــد. لحظــه اي بعد، صالح و دوســتانش مرد صاحبخانه و افرادش را دست بسته در گوشه ي حیاط جمع کردند. صالح سلاح و مهمات دزديده شده را گرفت. مرد صاحبخانه با التماس و گريه گفت: «رحم کنید، ما آدم هاي بدبخت و بیچاره اي هستیم. اينها را آورده ايم که اگر عراقي ها آمدند، بتوانیم از خودمان دفاع کنیم.» صالح گفت: «مگر اخطار نداديم کســاني که سلاح و مهمات دارند، اگر خودشان بیاورندو تحويل بدهند کاري شــان نداريم؟ برويد دعا کنید که فرمانده مان گفته فقط ســلاح و مهمات هاي دزديده شده را جمع کنیم. مرد حسابي، خرمشهر دارد از دســت مي رود، سلاح و مهمات کم اســت و آن وقت شما در خانه نشسته ايد و کمك نمي کنید. تازه با ستون پنجمي ها هم همكاري مي کنید!» مرد با گريه و التماس خواهش مي کرد که آنها را عفو کنند. صالح و دوستانش تعداد زيادي سلاح و گلوله و خمپاره را بار وانت کردند. صالح رو به مرد گفت: «اگر يك بار ديگر بشــنوم که سلاح و مهمات دزديده ايد، يا داريد و تحويل نمي دهید، ديگر رحم نمي کنیم. به دوســتانت بگو اگــر بفهمیم که با عراقي ها همكاري مي کنند واي به حالشان، فهمیديد؟» وانت حرکت کرد. تا آخرين لحظه، نگاه صالح به خانه بود. مجید به شــانه ي صالح زد و گفت: «خدا را شــكر، با اين سلاح و مهمات تا چند روز مي شود جلوي عراقي ها را بگیريم.» صالح آه کشید و گفت: «من نمي دانم چرا مســئولین، دست دست مي کنند. اين همه سرباز آموزش ديده داريم، سلاح و مهمات در کشور داريم، اما اين رئیس جمهورمان هم فقط شــعار مي دهد. نمي آيد خرمشــهر ببیند بچه ها چطور دســت خالي با دشمن مي جنگند.»
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّهِ، وَمَعْدِنُ
الرِّسالَهِ، "هُمْ" فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها ...
زن محور است
و این را می شود
از حدیث کساء فهمید
که "هُمْ" ، اول فاطمه است
و بعد اَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها ...
میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک🎉🎊🎈🎀 تبریک به همه ی بانوان عزیز سرزمین مون💝
#میلاد_حضرت_زهرا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#روز_مادر
#روز_زن
#مادر
@parastohae_ashegh313
🌹⃟🕊️
.
.
#روایت_آرمان
.
روز مادر بود...
میدونستم آرمان یادش نمیره...
اومد توے خونہ پیشم؛ گفت مامان چشمات رو ببند
گفتم چیڪار دارے؟ گفت حالا شما ببند.
چشم هامو بستم.
آروم خم شد و شروع ڪرد بہ بوسیدن دستم
گفتم مادر نڪن عزیزم
دست هاشو باز ڪرد و یه انگشتر عقیق سرخ رو توی دستام گذاشت و گفت مبارڪہ
الانم اون انگشتر رو تو دستم دارم
بعد رفت پایین پام ڪہ پاهام رو ببوسہ
اجازه نمیدادم
میگفت: مگہ نمیگن بهشت زیر پاے مادرانہ!
دوست ندارے من بهشت برم؟!
🌺بہ روایت مادر بزرگوار شهید🌺
.
.
#شهید_آرمان_علی_وردی
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
@parastohae_ashegh313
#قسمت197
سلاح كمري
امير منجر
بعد گفت: محمد نوه من اســت، در خانه من زندگي مي كند. اما الان رفته شهر، تا شب هم برنمي گردد.
ابراهيم گفت: ننه ببخشيد، اين نوه شما كاري كرده كه ما را از جبهه كشانده اينجا! پيرزن با تعجب پرسيد: مگه چيكار كرده؟! ابراهيم ادامه داد: اســلحه كُلت را از من گرفته، قبل از اينكه تحويل دهد با خودش آورده، الان هم به من گفتند: بايد آن اسلحه را بياوري و تحويل دهي.
🌸🌸🌸🌸🌸
پيرزن بلند شد و گفت: از دست كارهاي اين پسر! ابراهيم گفت: مادر خودت رو اذيت نكن. ما زياد مزاحم نمي شيم. پيرزن گفت: بياييد اينجا! با ابراهيم رفتيم جلوي يك اتاق، پيرزن ادامه داد: وســايل محمد توي اين گنجه اســت. چند روز پيش من ديدم يك چيزي را آورد و گذاشت اينجا. حالا خودتان قفلش را باز كنيد.
🌸•••|@parastohae_ashegh313
شهیدانه♥️🌱
مثل آب زلال باش...
#زلال که باشی
دریای دلت انقدر صاف میشود
که پاکی دلت بر همگان آشکار میگردد
و همه برای داشتنت خود را در تو غرق خواهند کرد...
#نعم_الرفیق♥️
#شهیداحمـــــدکاظمی
@parastohae_ashegh313
هیچ تیری بر پیکر شهید اصابت نمیکند مگر آنکه اول... از قلب مادر💔 گذشته باشد
#شهید آوینی
#روز_مادر
@parastohae_ashegh313
فرق مادر شہید با تمام مادران دیگر ..
#روز_مادر
@parastohae_ashegh313
به دل نگیر اگر تولد شما را تبریک نمی گویند، ذوق ولادت مادرتان غافلگیرشان کرده.💐 تولدت مبارک ،بزرگ مرد سرزمینم🌹
#رهبرم
#امام_زمان
#روز_مادر
@parastohae_ashegh313
الان که ما راحت نشستیم
یه عده از هم وطنامون گاز ندارن
هوا خیلی سرده
همت کنید خودتون و اطرافیانتون سریع بلندشید لباس گرم بپوشید و قدری از درجه وسایل گرمایشی منزلتون کم کنید.
#فوری
❣﷽❣
🌼 #به_رسم_هر_روز_صبح 🌼
🌼السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
🌼#سلام_بر_حسین_ع
🌼السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🌼 #دعای_عصر_غیبت_امام_زمان_عج
🌼 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
🌼 #السلام_علیــک_یا_امـام_الـرئـــوف
🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان
🌼« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)
#دعـــاے_پــر_فیــۻ_قـــرآن
🌼 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن
و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن
خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
@parastohae_ashegh313