eitaa logo
پرتو اشراق
796 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
14.6هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
😳 #علی_برکت_الله #لیست_امید وارد میشود! ❓کی بود ادعا می‌کرد اینا مدافع حقوق زنان اند؟! 🌐 @partoweshraq #لیست_امید #مایه_شرمساری #اصلاح_طلبان #فریب_افکار_عمومی
⚠ عده ای از #انقلابی_گری استعفا داده اند! ⚠ اما از #پست_های_انقلابی استعفا نداده اند! 🌐 @partoweshraq #ژن_خوب #رانت_خواری #مسئول_دوتابعیتی
📊 آیا می دانستید نرخ سودبانکی در کشور #ژاپن منفی 0.1% است!!؟ با #مدیریت_صحیح مسئولان ژاپنی سبب شده،سرمایه ها به سمت #بورس و #سهام هدایت شوند. نه ارز و سکه! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌍 چگونگی حشر مؤمنین و کافرین ⛈ از حضرت (علیه السلام) روایت است که چون پروردگار اراده کند که عالم آفرینش را مبعوث فرماید، بر زمین چهل روز باران می بارد قطعات بدن بهم می پیوندند و روی آنها گوشت روئیده می شود. ⚜ سپس آن حضرت فرمود: 🔅جبرائیل نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و دست او را گرفت و به بقیع آورد؛ تا اینکه کنار قبری رسیدند و جبرائیل صاحب آن قبر را صدا زد و گفت: ✨به اذن خدا برخیز! 👤مردی که موهای سر و صورتش سفید بود از میان قبر برخاست و خاک را با دست خود از چهره خود پاک می کرد، و می گفت: ✋ الْحَمْدُ لِلهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ. ✨جبرائیل به او گفت: به اذن خدا دو مرتبه در قبر باز گرد! ⚜ سپس به کنار قبری دیگر آمدند و جبرائیل صاحبش را ندا درداد: ✨به اذن خدا برخیز! 👤 از میان قبر مردی با چهره و سیمای سیاه برخاست و می گفت: ✋یَا حَسْرَتَاهُ! یَا ثُبُورَاهُ! ✨و سپس جبرائیل به او گفت: باز گرد به مکانی که بودی به اذن خدا! ⚜ و پس از آن گفت: 🔅ای محمد! این قِسم مردگان در روز قیامت محشور می شوند. 🌹 مؤمنان میگویند: الْحَمْدُ لِلهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ. 🔥 و دسته دیگر می گویند: یَا حَسْرَتَاهُ، یَا ثُبُورَاهُ... 📗تفسير قمی، طبع سنگی، ص ٥٨١. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🎧 ‌ | دلنشین 🎼 العجل مسیح دنیا العجل قرار... 🎤 🌺 🌐 @partoweshraq
4_5970041521108419125.mp3
7.34M
🎧 ‌ | دلنشین 🎼 العجل مسیح دنیا العجل قرار... 🎤 🌺 🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹ماجرای بسیار زیبای حضرت داوود(ع) و مرد کشاورز 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5985650007787701535.mp3
4M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹ماجرای بسیار زیبای حضرت داوود(ع) و مرد کشاورز 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 📡
🕑 💠🌹💠 🗽 شیوه تسلط کفار بر اوضاع مسلمانها ⚜ حضرت (قدس‌ سره): 🎙برادری نکردن مسلمانان با کفار، سبب عزت اسلام و مسلمان‌ها در دنیا و آخرتشان است. در غیر این صورت، آنها آقا بالاسر ما می‌شوند و ما را اغفال و مغلوب خود نموده و با مال خودمان، ما را به استعباد و نوکری می‌کشانند؛ زیرا آنها با مال و ثروت خودمان، معادن و منابع ما را کشف می‌کنند، و در استخراج آن ما را به نوکری و عملگی می‌گیرند، و برای حمل آن از نیروی انسانی ما استفاده می‌کنند، و در نهایت اصل بار و حمل را برای خودشان بر می‌دارند و می‌برند! 📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۷۳. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💞باز شدن بخت ازدواج 🖋 هر ڪس آیہ ۴۹ «سوره ذاریات» را بنویسد و برگردن دخترے ببندد ڪہ شوهر نڪرده بہ لطف خدا بہ زودے ازدواج می‌ڪند! 📕 قرآن درمانی روحی و جسمی، ص ۲۲۶. 🌐 @partoweshraq
🔺توییت حمید رسایی عضو جبهه پایداری در واکنش به سخنان دیشب رییس‌ جمهور!! 🌐 @partoweshraq
🔥در قلب آمریکا بیش از دو هفته است که جنگلها می سوزند و کاری هم از دست دولت پر مدعای آنها بر نمی آید...!!! 🌐 @partoweshraq
⚠ هشدار! 📱اگه از کسی طلب دارید و طرف رسید انتقال پولو براتون فرستاد، تا پیام بانک نیومده اعتماد نکنید. ⚠این انتقال میتونه توسط برنامه‌های رسید ساز درست شده باشه و هیچ پولی تو حسابتون نره!! 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت صد و هشتاد و سوم 📞 پدر به سمت تلفن رفت، سیم تلفن را قطع کرد و با دهانی که انگار آتش می‌پاشید، بر سرم فریاد زد: 👈 آهای! سلیطه! اگه پشت گوشِت رو دیدی، این پسره بی‌شرف هم می‌بینی! طلاق می‌گیری، انقدر میشینی گوشه این خونه تا بپوسی!!! و من همانطور که روی زمین افتاده بودم، از درد شانه و غم بی‌کسی گریه می‌کردم و زیر لب خدا را صدا می‌زدم تا از کودک بی‌دفاعم حمایت کند تا بلاخره پدر رهایم کرد و رفت. 🚪به هر زحمتی بود، خودم را از زمین کَندم و با قدم‌های بی‌رمقم به سمت اتاق خواب رفتم. 👣 چادرم را از روی چوب لباسی برداشتم و برای دیدار مجید، پاهای ناتوانم را روی زمین می‌کشیدم تا به بالکن رسیدم. 🌴 از ضرب در زدن های مجید، در بزرگ و فلزی حیاط به لرزه افتاده و شاید حضورم را در بالکن احساس کرد که قدمی عقب رفت و نگاهی به طبقه بالا انداخت. دستم را به نرده بالکن گرفته بودم تا تعادلم را حفظ کنم و در برابر نگاه منتظر و مشتاقش، لبخند کمرنگی نشانش دادم تا قدری قلبش قرار بگیرد. ✋ با اشاره دستم التماسش می‌کردم که از اینجا برود و او مدام چیزی می‌گفت که نمی‌فهمیدم و دیگر توان سرِ پا ایستادن نداشتم که از چشمان عاشقش دل کَندم و به اتاق بازگشتم. 🚪🛋 با نگاه بی‌رنگم کف اتاق را می‌پاییدم تا روی خُرده شیشه‌ها پا نگذارم و بلاخره خودم را به کاناپه رساندم و همانجا دراز کشیدم که دیگر جانی برایم نمانده بود. 🌃 ظاهراً کابوس امشب با همه درد و رنج‌های بی‌پایانش تمام شده و حالا باید منتظر تعبیر فردای این خواب وحشتناک می‌ماندم که پدر برای من و زندگی‌ام چه حکمی می‌دهد و به کدام شرط از شرایط ظالمانه پدر نوریه راضی می‌شود. 🛋 به پهلو روی کاناپه دراز کشیده و از درد استخوان‌های شانه‌ام ناله می‌زدم که دیگر کمردرد و سردرد فراموشم شده و تنها به یاد مظلومیت مجیدم، اشک می‌ریختم و باز بیش از همه دلم برای حوریه می‌سوخت. می‌توانستم احساس کنم که پا به پای من، چقدر رنج کشیده و باز خدا را شکر می‌کردم که صدمه‌ای ندیده و همچنان با نرمش پروانه‌وارش در بدنم، همدم این لحظات تنهایی‌ام شده است. 👁 با چشمانی لبریز حسرت به تماشای جهیزیه‌ام نشسته بودم که روزی مادر مهربانم با چه شوق و شوری برایم تهیه کرد و به سلیقه خودش این خانه را برای تنها دخترش آماده کرد و هنوز ده ماه از این زندگی نگذشته، همه اسباب نوعروسانه‌ام بخاطر فتنه نامادری‌ام در هم شکست، همسر عزیزم از خانه خودش اخراج شد و پدرم حکم به طلاق یا طرد همیشگی‌ام از این خانه داد و چقدر خوشحال بودم که مادرم نبود و ندید پدرم بخاطر زن جوان و طنازش، دختر باردارش را چطور زیرِ لگدهای سنگینش می‌کوبید. 🌴 درِ بالکن باز مانده و من نه از خنکای شب بندر که از هجوم غم و غصه، لرز کرده و توانی برای بلند شدن و بستن در نداشتم که همانطور روی کاناپه در خودم مچاله شده و بی‌صدا گریه می‌کردم که بار دیگر صدای در حیاط به گوشم رسید. گوش کشیدم تا ببینم چه خبر شده که صدای عبدالله را شنیدم. 👨 با پدر کلنجار می‌رفت و می‌خواست مرا ببیند و پدر در جواب دلواپسی‌های عبدالله، فقط فریاد می‌کشید و باز به من و مجید ناسزا می‌گفت. ⏳نمی‌دانم چقدر طول کشید تا بلاخره صدای قدم‌های عبدالله در راه پله پیچید. 🚪چند بار به در زد و همانطور که با نگرانی صدایم می‌کرد، دستگیره را به سمت پایین کشید که در باز نشد و تازه متوجه شدم پدر در را به رویم قفل کرده است و صدای عبدالله به اعتراض بلند شد: 👨 بابا! چرا در رو قفل کردی؟ کلید این در کجاس؟ 🔑 و پدر زیر بار نمی‌رفت که در را باز کند و عبدالله آنقدر اصرار کرد تا سرانجام کلید را گرفت و در را باز کرد. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 ⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜ 🌷✨زمین که لطف ندارد ... از آسمان چه خبر ؟ خیلی دلم میخواست آن لحظه که آن خانم... 🌷✨گفت: برادرت خوب طلبه‌ای بود... حیف...که رفت... اگر می‌ماند افتخار اسلام می‌شد... کم لطفیِ شما بود، گذاشتید برود... خیلی دلم میخواست... آن لحظه بمیرم... 🌷✨چون... هر چه نگاهش کردم نفهمیدم... آرمان والای تو را چگونه به او بفهمانم... یادم نمی‌رود اولین بار که خواستی بروی... 🌷✨گفتم: تو نیروی فرهنگیِ نظامی... نظام برای چیز دیگری برایت هزینه کرده... نرو... بگذار تا نظامی‌ها هستند... آنها بروند بجنگند... یادم نمی‌رود بُهت توی نگاهت را... 🌷✨گفتی: تو زهرایی؟ تو خواهر منی؟ نه... زهرایی که میشناسم محال است طرز فکرش این باشد... 🌷✨گفتم: میدانم... ولی نرو... تو هنوز خیلی کارها باید بکنی... اینهمه سال درس خواندی 🌷✨امین... بمــــــان... بیشتر کار کن... شماها که بروید... دیگر چه کسی علَم حوزه را راست نگه دارد... 🌷✨گفتی: فرض کن بمانم... بشوم آیت الله العظمی.. یا بشوم فیلسوف قرن... چه فایده دارد اگر این عمامه روی سرم بماند و... حرم بی‌بی زینب (سلام الله علیها) در خطر باشد؟ نه این فلسفه را میخواهم و نه این عمامه را... 🌷✨یادم مانده... بــــــرادر... طولِ بلوار را قدم میزدیم... با حرص میگفتی نباید جلوی روحانیون را بگیرند... اشتباه است... ماها باید با عمامه در خط مقدم باشیم... 🌷✨گفتم: امین‌ جان! فرمانده‌اند‌... صلاحدیدی هست... آنها از بالا می بینند... حتما خوب نیست... 🌷✨می گفتی: نه... اِلّا و بِلا اشتباه میکنند... نیرو از روحانیِ توی خط روحیه می گیرد... ❤️ عزیزم... در اثبات نظرت همین بس... که با حضور و دلاوری‌ ات درست توی خط مقدم... صد و شصت نفر از قتل عام نجات پیدا کردند... ✍ خواهر شهیــــد 🌷 شهید محمــد امین کریمیان 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕖 💠📚💠 ⚙ چه وقت اقتصادی سالم خواهیم داشت؟ 🌐 @partoweshraq
🚩 ! 🇺🇸 ! ⁉ ساخت مجسمه طلایی از معاویه در اروپا؟! 🎙یکی از بزرگان آلمان گفته است ما باید مجسمه ای طلایی از معاویه بن ابی سفیان بسازیم و آن را در برلین نصب کنیم زیرا اگر معاویه نبود اسلام تمام اروپا را گرفته بود و ما الان باید مسلمان می بودیم! 📘 به نقل از عالم سلفی محمد رشید رضا، در کتاب الوحی المحمدی، ص ٢٨٢. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌺 سه شنبه های مهدوی 🌹✨ آن سوتر از این جاده سواری هم هست 💚✨ آن سوی کویر چشمه ساری هم هست 💚✨ این قدر سر راه خزان سبز مشو 🌹✨ ای شاعر ساده دل! بهاری هم هست 💚 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیَّکَ الفَرَج 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام على (عليه السلام): 🔅چگونه شيرينى ايمان را بچشد كسى كه از حق مى رنجد؟! 🔅«كَيفَ يَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ مَن يَسخَطُ الحَقَّ؟!» 📗غررالحكم، حدیث ٧٠٠۴. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 ☮ مردم زیادی اعتقاد دارند که بعضی روزها نحس است و بعضی روزها خوش یمن است. ♍ در واقع نوع باور و اعتقاد آنهاست که روزی را خیر یا شر می کند.. ☀ روزها، همان روزهای طبیعی است اما اندیشه ما باعث می شود که بر اساس نوع باورمان ما در آن روزها جاذب اتفاقاتی بشویم که برایمان خوشی یا ناخوشی را جذب کند. 💭 این اندیشه ماست که خلق می کند و جذب می کند. ✋روز خوبی داشته باشید. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💞 داماد شیعه اهل عربستان در مراسم عروسی خود اونم در عربستان پر از وهابی! 🎤 از شرکت کنندگان در خواست میکند رو به سمت حرم امام حسین(ع) سلام دهند؛ وسپس دعای سلامتی امام زمان(ع) را می خواند
☀ مي گویند روزی را صبحِ زود تقسیم می کنند 💚 هر جا که هستی «سهمِ امروزت» 🌹«یك بغل شادی و آرامش» 🌻سلام، روز خوبی داشته باشید. 🌐 @partoweshraq