پرتو اشراق
🌹 #حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت 🔥
(حکایت 2⃣1⃣)
⚜ توبه جناب حر(ع)
⛺ بین امام حسین (علیه السلام) و عمرسعد گفتگوهایی شد.
👁 حر شاهد بود که عمرسعد، هیچ یک از خواست های امام حسین (علیه السلام) را نپذیرفت.
👳🏻 نزد عمرسعد آمد و گفت: بنا داری با این مرد بجنگی؟!
👤 ابن سعد گفت: آری، با او جنگی خواهم کرد که کمترین اثر آن، جدا شدن سرها از بدن ها و قلم شدن دستها باشد!!
👳🏻 حر گفت: آیا حاضر نیستی هیچیک از خواست های امام حسین (علیه السلام) را بپذیری تا اینکه کار به مسالمت و صلح خاتمه یابد؟
👤 عمرسعد گفت: اگر کار به دست من بود چنین می کردم ولی امیر تو، عبیدالله بن زیاد، به این امر راضی نخواهد شد.
⛺ حر از نتیجه این گفتگو بسیار ناراحت و نگران شد و به محل استقرار خود برگشت.
👤 یکی از عشیره او به نام قرة بن قیس که در کنار او مستقر بود می گوید:
👳🏻 حر به من گفت: قره، اسب خود را آب داده ای.
👤 گفتم: نه!!
👳🏻 گفت: نمی خواهی او را آب بدهی؟
👤دگفتم: چرا!!
👌قره می گوید: سخنان حر چنان بود که فهمیدم گویا، حر می خواهد از جنگ کناره گیرد و نمی خواهد من به حال او آگاه شوم. گویا، نگران بود که در حق او سعایت کنم. بخدا قسم، اگر مرا از قصد خودآگاه کرده بود. من هم به راه او می رفتم و به حسین (علیه السلام) می پیوستم.
🏇 به هرحال، کم کم حر از مکان اصلی خود دور شد و اندک اندک به لشکرگاه امام حسین (علیه السلام) نزدیک می شد.
🗣 یکی از مهاجرین اوس به او گفت: ای حر می خواهی چه کنی، می خواهی به لشکر امام حسین (علیه السلام) حمله کنی؟!
🏇 حر به او پاسخی نداد.
👳🏻 اما کم کم بدن حر به لرزه افتاد، آن مهاجر أوسی نزد حر آمد و گفت:
👤 حر تو ما را به شک و تردید انداخته ای، بخدا قسم، در هیچ جنگی ترا با این حال ندیده بودم.
☝اگر از من می پرسیدند که شجاع ترین مردم کوفه کیست، تنها از تو نام می بردم این لرزه چیست که بر اندام تو افتاده است؟!
👳🏻 حر گفت:
🌹🔥بخدا قسم که من خود را میان بهشت و جهنم می بینم. به خدا سوگند که جز بهشت را اختیار نخواهم کرد. هر چند پاره پاره شوم و به آتش بسوزم.
🏇 پس از این جملات، حر اسب خود را به طرف لشکر امام حسین (علیه السلام) دوانید تا به نزدیکی لشکر امام حسین (علیه السلام) رسید. در این هنگام، سپر خود را (به رسم کسانی که پناه می خواهند) واژگون ساخت.
👥 همراهان امام حسین (علیه السلام) گفتند: این سواره هرکس که باشد پناه می خواهد.
⚜ سید بن طاووس می گوید:
👳🏻حر در حالیکه می نالید هر دو دست خود را بر سر گذاشت و سر به سوی آسمان نمود و عرض کرد:
✋🤚 بارالها به سوی تو انابه می کنم، پس، از من درگذر. چرا که دل اولیای تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم.
👣 با این حال، نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و خود را روی خاک انداخت و زمین را بوسید، و پیشانی خود را بر خاک گذاشت.
🌷 حضرت فرمودند: تو کیستی؟ سربردار!
👳🏻 عرض کرد: پدر و مادر من فدای تو باد. منم حر بن یزید ریاحی، من آنکس هستم که نگذاشتم به مدینه باز گردید و در راه، مانع شما شدم و پا به پای شما آمدم و نگذاشتم که به پناهگاهی برسید و بر شما سخت گرفتم تا پیاده تان کردم و در اینجا هم بر شما سخت گرفتم، قسم به خدائیکه جز او معبودی نیست، گمان نمی کردم که این مردم خواست های تو را رد کنند و کار را بر مثل شما به این جا برسانند.
💭 من ابتدا با خود گفتم: باکی نیست که من در پاره ای از کارهایشان با آنها مماشات کنم تا گمان نکنند که از اطاعتتشان بیرون رفته ام. گمان نمی کردم که درخواست های تو را رد خواهند کرد و بخدا قسم، اگر می دانستم که چنین می کنند مرتکب اینکارها نمی شدم و اینک به راستی و جان بر کف نزد شما آمده ام، آیا توبه ای برای من می بینید؟
🌷 حضرت فرمودند: آری، خداوند (متعا) توبه پذیر است و توبه ترا می پذیرد.
🏇 حر از شنیدن این بشارت بسیار خوشحال شد و بی درنگ بر روی اسب خود پرید...
🌷 حضرت فرمودند: اینک پیاده شو و آسوده باش.
✋حر عرض کرد: من سوار باشم برای شما لازم تر و سودمندترم تا اینکه پیاده شوم و اما پایان کارم به پیاده شدن خواهد انجامید.
🌷 حضرت فرمودند: هر چه می دانی انجام بده.
👳🏻 عرض کرد: یابن رسول الله، هنگامی که از کوفه خارج می شدم، ناگاه ندائی شنیدم که می گفت:
✨ای حر أبشر بالجنة (بشارت باد ترا به بهشت)!!
💭 من با خود گفتم: هرگز این بشارت نخواهد بود چون، من به جنگ پسر پیغمبر می روم.
⁉ در شگفت بودم که این ندا یعنی چه؟! تا اینکه اکنون فهمیدم که آن بشارت درست بود.
🌷 حضرت فرمودند: آن صدا، صدای برادرم خضر بود که ترا بشارت داد که قطعا، به پاداش و سعادت نائل خواهی شد.
پرتو اشراق
📚 بعضی از منابع، جریان دیگری را نیز نقل کرده اند:
👳🏻 و آن این است که حر به حضرت گفت:
🌌 یابن رسول الله، دیشب پدرم را در خواب دیدم که نزد من آمد و گفت:
👤 فرزندم در این روزها کجا بودی؟
👳🏻 گفتم: رفته بودم که راه را بر حسین ببندم، پدرم فریاد زد:
👈 ای وای بر تو، با فرزند رسول خدا چه کار داری؟!
🌹🔥 اگر می خواهی در دوزخ جاودانه بمانی با حسین بجنگ و اگر می خواهی از شفاعت رسول خدا در قیامت بهره مند شوی و در بهشت همسایه او باشی حسین را یاری کن و با دشمنان او جهاد کن.
📚 اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت (جلد اول)، نویسنده: میرزا حسن ابوترابی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹 توبه حُر ابن یزید ریاحی
⚠ مردم فکر نکنید اگه گناه کارید نباید بیاید در خونه #امام_حسین (ع)...
🎙حجت الاسلام #دارستانی
🌐 @partoweshraq
4_5915849590862513063.mp3
1.38M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹 توبه حُر ابن یزید ریاحی
⚠ مردم فکر نکنید اگه گناه کارید نباید بیاید در خونه #امام_حسین (ع)...
🎙حجت الاسلام #دارستانی
🌐 @partoweshraq
💚 #السلامعلےقلبزینبالصبور
🌹✨پسرانم بہ فداے سر تو، غم نخورے
▪هر دو قربان علے اڪبر تو، غم نخورے
▪پسرانم ڪه بماند! خود زینب هم هسٺ
🌹✨ جان من نذر علے اصغر تو، غم نخورے
🌐 @partoweshraq
#شعر
#تکیه
💚 #شبجمعه شبزیارتےسیدالشهداء(ع)
💔 ز وصف حالٺ زینب زبانماݧ لال اسٺ
❣ گریز روضہ چرا باز سمٺ گودال است؟
❣ ڪشید خنجر وبر سینہ اٺ نشسٺ و...
💔 و نوڪرت شب جمعه دوباره بد حال اسٺ
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
⏳صبر برای ما واژه ی غریبی است...
💔 همیشه درگیر زود قضاوت کردن هایی هستیم که بهترین رابطه ها را خراب می کنند...
⏳صبر کردن را باید آموخت.
🎯 صبر کردن را باید تمرین کرد.
☕ وقتی می خواهی چایی ات را بنوشی برای سرد شدنش عجله نکن، بگذار به آرامی سرد شود، از نفسهایت لذت ببر...
🚘 پشت چراغ قرمز ایستاده ای عجله نکن، دیر یا زود به مقصد می رسی.
👌🏻مهم این است یاد بگیری که صبر کنی، صبر کردن دوای خیلی از دردهاست...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚜ امام حسين (عليه السلام:
🔅همسايگى، گونه اى خويشاوندى است.
🔅«الجِوارُ قَرابَةٌ».
📗معدن الجواهر، صفحه ۷۲.
🌐 @partoweshraq
#حدیث
پرتو اشراق
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
🚩 عنایت امام زمان (علیه السلام) به این مملکت فقط برای عاشورا است!
⚜ حضرت آیت الله وحید خراسانی (مدظله العالی):
🎙ما آن وقتی که بحث مرحوم میرزا [مهدی] می رفتیم، دکتر شیخ حسن خانی بود، مرحوم حاج علی اکبر نوغانی به من گفت: که او قضیه ای دارد. قضیه اش مفصل است و حالا وقتش نیست. خلاصه اش این است:
🇷🇺 آن زمان، قبل از آمدن رضا خان، روس ها آمده بودند ایران؛ او دکتر بوده است در آن لشگر که رفته اند برای مقابله با روس ها.
👨🏻⚕ گفت قضیه اش این است:
- یک روز همچنان که من نشسته بودم در مطب و جایی که معالجه می کردم سربازها را، یک سربازی آمد امّا این سرباز غیر از بقیه بود!
👲🏻من نگاه کردم، دیدم پیشانی اش اثر سجده دارد. خلاصه قیافه، قیافۀ معمولی نبود...
👲🏻گفت: من تیر خورده ام، آمده ام تیر را بیرون بیاوری!!
👨🏻⚕ گفتم: این که بازیچه نیست، تیر بیرون آوردن باید مدتی آماده کنیم بدنت را، بعد هم بیهوشت کنیم، بعد بشکافیم، تیر را بیرون بیاوریم.
👲🏻گفت: اینها را نمی خواهد، من خودم، خودم را بی حس می کنم، بعد خودم هم خودم را به هوش می آورم!
👨🏻⚕ گفت: ما متحیر ماندیم!
🛌 خوابید روی تخت، یک نگاهی به سقف کرد، آنقدری که ما شنیدیم، گفت: بسم الله النور، بسم الله النور النور، بسم الله نور علی نور...
👲🏻بعد بقیه اش را آهسته گفت، دیگر نفهمیدیم.
👥👨🏻⚕نگاه کردیم، دیدیم بدن اصلاً روح در آن نیست، مثل چوب خشک است.
💉 شروع کردیم به جراحی، تیر را در آوردیم، بخیه زدیم، بعد کنار رفتیم، یک وقت دیدیم چشمها را باز کرد، باز همان کلمات را گفت، برخاست نشست!!
⁉️ ما متحیر ماندیم این کیست؟! این چیست؟! پرسیدیم تو کی هستی؟ از کجایی؟
👲🏻گفت: من اسمم حسین.
👨🏻⚕ گفتم: از کدام منطقه ای؟!
👲🏻گفت: از ساوجبلاغ.
👥👨🏻⚕ پرسیدیم: چه مذهبی داری؟!
👲🏻گفت: حنفی!
👌🏻 بعد فهمیدیم که مراد از حنفی یعنی ملة ابراهیم حنیفا، بعد فهمیدیم.
👲🏻رفت، دو سه روز دیگر باز آمد، مراجعه ای کرد، پینه ها را باز کردیم و بعد پرسیدیم تو چکاره ای؟ تو سرباز نیستی! معمایی هست!!
👨🏻⚕ من از زبانم در آمد، گفتم:
☝🏻شما از اصحاب امام زمان هستید؟!
👨🏻⚕ تا این را گفتم بدنش لرزید، گفت:
👲🏻این چه غلطی است می کنید؟ ما کجا، او کجا!
☝🏻او کسی است که هفت نفر، فقط می توانند او را ببینند، ما با آن هفت نفر مربوط هستیم. شاهد، این کلمه است...
⚜ قضیه مفصل است، گفت:
👲🏻ما با آن هفت نفر مربوط هستیم، من مأمور این منطقه ام.
👥 👨🏻⚕بعد ما گفتیم: امام زمان (علیه السلام) چرا نظر به این مملکت نمی کند که این مردم این جور گرفتار روسها شده اند؟!
👲🏻 گفت: امام زمان (علیه السلام) دل خوشی از این مملکت ندارد - آن هم آن زمان، حالا چه خبر است؟! - بعد گفت:
🚩 فقط عنایتی که دارد برای خاطر عاشورا است...
🏴 عاشورا این است!
🎙بیانات معظم له در ۲۵ ذی الحجّة ۱۴۳۳.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#تشرفات
#تکیه
#کرامات
#حـلقـہ_عشـاق
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سؤال: در فیلم مختار محمد حنفیه را نشان می دهد که شیعه از او حساب می برد، چرا محمد حنفیه در قیام امام حسین شرکت نکرد؟ آیا او هم از جمله توابین بود؟
✅ پاسخ:
⚜ محمد حنفیه، يكى از فرزندان رشيد اميرمؤمنان على علیه السلام است و «حنفيّه» لقب مادر اوست و اسمش «خوله» دختر يكى از مردان با شخصيّت طايفه «بنى حنيفه» است كه در يكى از جنگهاى اسلامى اسير شد و مى خواستند او را بفروشند، على(ع) او را آزاد كرد و به همسرى خود در آورد.
⚔ او شجاعت را از على (ع) به ارث برده بود و مى گويند گاهى زره هاى محكم را با دست پاره مى كرد و به همين دليل امام (ع) در جنگ «جمل» پرچم را به دست او سپرد و در جنگ «صفّين» جناح چپ سپاه على (ع) به دست او و «محمّد بن ابى بكر» و «هاشم مرقال» بود.
📚 مستدرکات رجال الحدیث، ج ٧، ص ۷۷.
👌او نسبت به امام حسن و امام حسين عليهما السلام بسيار متواضع بود و فرزندان على علیه السلام را از حضرت فاطمه(س) را بسيار احترام مى گذارد.
👥 روزى به او گفتند على تو را به ميدانهاى خطرناك مى فرستد ولى از فرستادن حسن و حسين خوددارى مى كند، در حالى كه آنها هم برادر تواند! او در جواب مى گويد:
🔅«حسن و حسين همچون چشمان او هستند و من همچون بازوان او و انسان به وسيله بازوهايش از چشمش دفاع مى كند».
📚 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۴۴.
❌ بعضى «محمّد بن حنيفيّه» را متّهم مى كنند كه او بعد از امام حسين دعوى امامت داشت و يا حتّى دعوى مهدويّت، ولى مرحوم «شيخ مفيد» در اين زمينه سخن روشنى دارد، مى گويد:
🔅«محمّد حنفيّه» هرگز ادّعاى امامت نكرد و كسى را به سوى خود فرا نخواند بلكه ديگران چنين نسبت هايى به او داده اند و مدّعى امامت و يا مهدويّت او بوده اند و طايفه «كيسانيّه» جزء چنين مدّعيانى محسوب مى شوند».
📘الفصول المختاره، ص ۳۰۰.
🌹 يكى از نشانه هاى جلالت مقام او اين است كه امام حسين علیه السلام هنگامى كه مى خواست از مدينه به سوى مكّه حركت كند او را وصى و نماينده خود در مدينه قرار داد تا اخبار آن جا را به او برساند و وصيتنامه معروف خود را كه در مقاتل آمده، به او سپرد، و علت عدم حضور او در کربلا همین بود که امام حسین علیه السلام وظیفه اطلاعاتی را بر عهده او گذاشته بود چنان که می نویسند؛
🔅«محمّد بن حنفيّه، سخن خويش با برادر را قطع نمود و شروع به گريه كرد. حسين عليه السلام نيز مدّتى با او گريست و آن گاه فرمود:
🔅«برادرم! خداوند، تو را پاداش خير دهد! حقيقتا برايم خيرخواهى كردى و به صواب و حقيقت، راهنمايى نمودى.
🔅اميدوارم كه رأى تو، استوار و درست باشد. من تصميم بر خروج به سمت مكّه دارم و خودم، برادرانم، برادرزاده ها و دوستارانم را براى اين كار، مهيّا ساخته ام.
🔅نظر آنان، نظر من و تصميم آنان، تصميم من است؛ امّا تو اى برادرم منعى نيست كه در مدينه بمانى و از سوى من مراقب حوادث باشى و چيزى از اخبار آنان را از من پنهان نكنى».
📚 الفتوح، ج ۵، ص ۲۰ - بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
⚜ علامه حلی نیز نقل می کند که محمد حنفیه به سبب بیماری نمی توانست حسین علیه السلام را همراهی کند، لذا امام حسین ماموریت دیده بانی در مدینه را به او محول کرد.
📚 سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۸۸.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
4_5821323532545557741.mp3
3.96M
🎧 #بشنوید | #زمینه
🎼 یا شهید الشهداء یا غریب الغربا...
🎤 حاج #سید_مهدی_میرداماد
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5821323532545557743.mp3
10.21M
🎧 #بشنوید | #نوحه
🎼 شده شور نامت شعارم...
🎤 حاج #سید_مهدی_میرداماد
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5823575332359242585.mp3
7.56M
🎧 #بشنوید | #واحد
🎼 مهر او دینم اصل آیینم...
🎤 حاج #حسین_سیب_سرخی
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5823575332359242587.mp3
3.96M
🎧 #بشنوید | #شور دلنشین
🎼 تو با همه فرق داری...
🎤 حاج #حسین_سیب_سرخی
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5821323532545557744.mp3
7.95M
🎧 #بشنوید | #واحد شور انگیز
🎼 آن گونه که در عالم نام خدا بماند...
🎤 حاج #سید_مهدی_میرداماد
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5823575332359242581.mp3
8.86M
🎧 #بشنوید | #زمینه
🎼 من که چیزی از زندگی دلم نمی خواد...
🎤 حاج #حسین_سیب_سرخی
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5825659344980542343.mp3
7.83M
🎧 #بشنوید | #واحد
🎼 خدا بیامرزه قدیمیا رو...
🎤 حاج #مجتبی_رمضانی
🎪 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq