💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
⚜ #علامه_حِلّی (ره) می گوید:
🌌 #شب_جمعه ای به قصد زیارت #امام_حسین (علیه السلام) به سوی #کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم.
👣 در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود!
⁉ متحیر شدم که او کیست، که این همه آمادگی علمی دارد؟!
💭 در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت #صاحب_الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟
💓 ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد.
👣 آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود:
🔅«چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست!!»
👣پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
📚 #عبقری_الحسان، ج ۲، ص ۶۱.
📚 منتخب الأثر، ج ۲، ص ۵۵۴.
⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#پندها
#تشرفات
#کرامات
#داستان_کوتاه
#حـلقـہ_عشـاق
🌧️ بارش رحمت حجت خدا بر دوست و دشمن
🌹 دستگیری از عالم بزرگوار شیعی
📚📖 «علامه حلی»، یکی از دانشمندان بزرگ شیعه است که عمر خود را صرف نشر علوم امامان بزرگوار ما (علیهم السلام) نمود و خدمات بسیاری در این راه به ثمر رساند.
📔 … یکی از استادان زمان او، عالمی سنّی مذهب بود که کتابی در ردّ عقاید شیعیان نوشته بود!
👥👤استاد، آن کتاب را با خود به مجالسی که می رفت می برد و با خواندن آن سبب گمراهی شیعیان می شد!
📔 او برای جلوگیری از پاسخگویی دانشمندان شیعه به سخنانش حاضر نبود کتابش را نزد کسی باقی بگذارد!!!
🌤️ روزی، علامه کتاب را از استاد طلب نمود، استاد گفت:
✋🏻 قسم یاد نموده که بیشتر از ۱ شب آن کتاب را نزد کسی باقی نگذارد!
🌌 #علامه_حلی، همان یک شب را غنیمت شمرده، مشغول نسخه برداری از آن شد... چون پاسی از شب گذشت، خستگی و خواب بر او چیره شد...
👣 در این هنگام بزرگواری وارد اطاق او شده، فرمود:
🔅«کتاب را به من واگذار و خود بخواب!»
👁️ …وقتی علامه بیدار شد، آن عزیز رفته بود، در حالیکه نسخه برداری از کتاب به پایان رسیده و در پایان آن نوشته شده بود؛
📖 «كَتَبَهُ الحُجَّةُ»؛ حجت بن الحسن، آن را نوشت.
📕 به نقل از العبقری الحسان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#تشرفات
#حـلقـہ_عشـاق
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی
⚜️ #علامه_حِلّی (ره) می گوید:
🌌 #شب_جمعه ای به قصد زیارت #امام_حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم.
🌕 در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد.
💭 کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود!
⁉️ متحیر شدم که او کیست؟! که این همه آمادگی علمی دارد؟!
💭 در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟
💓 ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد.
🌹 آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود:
🔅«چگونه #صاحب_الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست».
👣 پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم...
👁️ پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
📚 عبقری الحسان، ج ۲، ص ۶۱.
📚 منتخب الأثر، ج ۲، ص ۵۵۴.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#تشرفات
#کرامات
#حـلقـہ_عشـاق
#داستانک_مهدوی
پرتو اشراق
🌧 باران مهر و کرامت
📓 یکی از استادان و نویسندگان اهل تسنن، کتابی علیه مذهب تشیع نوشته بود و مطالب آن را در مجالس و سخنرانی های خود برای دیگران میخواند؛ اما از بیم آنکه دانشمندان شیعه بر آن کتاب، نقد و ردّ بنویسند کتاب را به دست کسی نمیداد!
📚 #علامه_حلی از این مسأله آگاه شد و برای دسترسی به آن کتاب، تدبیری اندیشید. وی مدتی در مباحث درسی آن استاد و نویسنده شرکت کرد. آنگاه با واسطه قرار دادن و استناد به رابطهی استاد و شاگردی، از نویسنده درخواست کرد کتابش را به عنوان امانت در اختیار بگیرد.
👳🏼♂ آن مرد که نمیخواست دست رد به سینه علامه بزند، گفت:
☝️🏻میدانی، من سوگند خوردهام که این کتاب را بیش از یک شب به کسی ندهم!
🌌 علامهی حلی همین را نیز غنیمت شمرد و کتاب را یک شبه امانت گرفت. او قصد داشت به رونویسی مطالب کتاب بپردازد تا در فرصتی مناسب، بتواند ردیهای برای آن بنگارد. البته روشن بود که در یک شب نمیتوانست همهی نوشتههای آن کتاب را دوباره نویسی کند. با این همه، فکر کرد بهتر است تا جایی که میتواند این کار را انجام دهد.
📜 با این اندیشه، علامه به خانه رفت و مشغول نسخه برداری و نوشتن از روی کتاب شد. شب داشت به نیمه میرسید که علامه احساس خستگی شدیدی کرد و خواب اندک اندک به سراغش آمد.
👣 در همین هنگام درِ خانهاش به صدا درآمد و مردی به عنوان مهمان نزد او آمد. اندکی بعد هم وقتی علامه را به شدت مشغول نوشتن دید رو به وی کرد و گفت:
- یا شیخ! نوشتن ادامهی کتاب را به من واگذار و خودت به استراحت بپرداز!
📓 علامه، کتاب را به وی سپرد و به سبب خستگی به زودی خوابش برد.
🛌 هنگامی که برای ادای نماز، دیده از خواب گشود، به یاد آن کتاب افتاد و بسیار نگران شد!
📖 هم از این روی با شتاب به سراغ کتاب رفت و به بررسی آن پرداخت و با نهایت شگفتی دید که همهی مطالب کتاب، رونویسی شده است!
🦋 بدین گونه، مولای ما به یاور خویش مدد رساندند و عنایت خود را به علامهی حلی نشان دادند.
📕 برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۱۰۵ ،۱۰۶ ،۱۰۷.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#کرامات
#امام_زمان
#حـلقـہ_عشـاق
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی