eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و بیست و هشتم 🌄 خورشید دوباره سر به غروب گذاشته و کسی تاب توقف و میل استراحت نداشت که دیگر چیزی تا کربلا نمانده بود. 🏻نه فقط قدم‌های مجروح من که پس از روزها پیاده‌روی، همه خسته شده و باز به عشق کربلا پیش می‌رفتند و شاید هم به سوی حرم امام حسین (علیه‌ السلام) کشیده می‌شدند. 👣 دیگر نگران پای برهنه مجید روی زمین نبودم که می‌دیدم تعداد زیادی از زائران با پای برهنه به خاک وصال کربلا بوسه می‌زنند و می‌روند. 👞👟👡 کمی جلوتر دو جوان عراقی روی زمین نشسته و با تشتی از آب و دستمال، خاک کفش‌های میهمانان امام حسین (علیه‌السلام) را پاک می‌کردند و آنطرف‌تر پیرمردی با ظرفی از گِل ایستاده بود تا عزاداران اربعین، سرهایشان را به خاک مصیبت از دست دادن پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) زینت دهند. 👳🏻 آسید احمد ایستاد، دست بر کاسه گِل بُرد و به روی عمامه مشکی و پیشانی پُر چین و چروکش کشید و دیدم به پهنای صورتش اشک می‌ریزد و پیوسته زبانش به نام حسین (علیه‌السلام) می‌چرخد. 🏻مجید محو تشت گِل شده و سفیدی چشمانش از اندوه معشوقش به خون نشسته بود که پیرمرد عراقی مُشتی گِل نرم بر فرق سر و روی شانه‌هایش کشید و به سراغ زائر بعدی رفت تا او را هم به نشان عزای سید‌الشهدا (علیه‌السلام) بیاراید. 👥 مامان خدیجه به چادر خودش و زینب‌سادات خطوطی از گِل کشید و به من چیزی نگفت و شاید نمی‌خواست در اعتقاداتم دخالتی کرده باشد، ولی مجید می‌دید که نگاهم به تمنا به سوی کاسه گِل کشیده شده که سرانگشتانش را گِلی کرد و روی چادرم به فرق سرم کشید و می‌شنیدم زیر لب زمزمه می‌کرد: ✋🏻یا امام حسین... و دیگر نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که صدایش در گریه می‌غلطید و در گلویش گم می‌شد. 👥👥 حالا زائران با این هیبت گل‌آلود، حال عشاق مصیبت‌زده‌ای را پیدا کرده بودند که با پریشانی به سمت معشوق خود پَر پَر می‌زنند. 🏴 همه جا در فضا همهمه «لبیک یا حسین!» می‌آمد و دیگر کسی به حال خودش نبود که رایحه کربلا در هوا پیچیده و عطر عشق و عطش از همینجا به مشام می‌رسید. 👥👥 فشار جمعیت به حدی شده بود که زائران به طور خودجوش جمع مردان و زنان را از هم جدا کرده بودند تا برخوردی بین نامحرمان پیش نیاید و باز به سختی می‌توانستم حلقه اتصالم را با مامان خدیجه و زینب‌سادات حفظ کنم که موج جمعیت مرا با خودش به هر سو می‌کشید. 🌫 بر اثر وزش به نسبت تند باد و حرکت پُر جوش و خروش جمعیت، حسابی گرد و خاک به پا شده و روی صورتم را پرده‌ای از تربت زیارت کربلا پوشانده بود. 🏻حالا دوباره سوزش زخم‌های پایم هم شروع شده و با هر قدمی که به زمین می‌زدم، کف پایم آتش می‌گرفت و از چشم مجید و بقیه پنهان می‌کردم تا دوباره اسباب زحمت‌شان نشوم. 🌌 آسمان نیلگون شده و چادر شب را کم کم به سر می‌کشید که به سختی خودمان را از دل جمعیت بیرون کشیدیم و به قصد اقامه نماز مغرب به یکی از موکب‌ها رفتیم. 🍜 هنوز صدای اذان بلند نشده بود که جوانی از خادمان موکب برایمان فرنی گرم آورد و چه مرهم خوبی بود برای گلوهایی که از گرد و خاک پُر شده و به خِس خِس افتاده بود. 🏻 نماز مغرب را که خواندم، دیگر توانی برای برخاستن نداشتم که ساق پایم از چهار روز پیاده رویِ پیوسته به لرزه افتاده و به خاطر ساعت‌های طولانی روی پا بودن، کمر درد هم گرفته بودم، ولی وقتی چشمم به پیرزن‌هایی می‌افتاد که با پاهای ورم کرده به عشق کربلا می‌رفتند و حتی لب به یک ناله باز نمی‌کردند، خجالت می‌کشیدم از دردهایم شکایتی کنم که عاشقانه قیام کردم و دوباره آماده رفتن شدم. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و بیست و نهم 🎪 از در موکب که بیرون آمدم، دیدم مجید غافل از اینکه تماشایش می‌کنم، کفش‌هایش را برداشته و با دقت داخلش را بررسی می‌کند تا ببیند دستمال کاغذی و باندها جا به‌ جا نشده باشند. از اینهمه مهربانی‌اش، دلم برایش پَر زد و شاید آنچنان بی‌پروا پرید که صدایش به گوش جان مجید رسید و به سمتم برگشت. 🏻🏻 چشمش که به چشمم افتاد، لبخندی زد و با گفتن «بفرمایید!» کفش‌ها را مقابل پایم جفت کرد و به سراغ آسید احمد رفت تا بیش از این شرمنده مهربانی‌اش نشوم. 👥 مامان خدیجه و زینب‌سادات هم آمدند و باز همه به همراه هم به راه افتادیم. 🌌 حالا در تاریکی شب، جاده اربعین صفای دیگری پیدا کرده و نه تنها عطر کربلا که روشنایی حضور سیدالشهدا (علیه‌السلام) را هم با تمام وجودم احساس می‌کردم. 🛣 از دور دروازه‌ای فلزی با سقفی شیروانی مانند پیدا بود که مامان خدیجه می‌گفت از اینجا ورودی شهر کربلا آغاز می‌شود. 👥👥 هنوز فاصله زیادی تا دروازه مانده و جمعیت به حدی گسترده بود که از همین‌جا صف‌های به هم فشرده‌ای تشکیل شده و باز جمعیت زن و مرد از هم جدا شده بودند. 👁 دیگر مجید و آسید احمد را نمی‌دیدم و با مامان خدیجه و زینب‌سادات هم فاصله زیادی پیدا کرده بودم که مدام خودم را بین جمعیت می‌کشیدم تا حداقل مامان خدیجه را گم نکنم. 🚧 روبروی‌مان سالن‌های جداگانه‌ای برای بازرسی خانم‌ها و آقایان تعبیه شده و به منظور جلوگیری از عملیات‌های تروریستی، ساک و کوله‌ها را تفتیش می‌کردند. 👥👥 وارد سالن بانوان شده و در میان ازدحام زنانی که همه چادر مشکی به سر داشتند، دیگر نمی‌توانستم مامان خدیجه و زینب‌سادات را پیدا کنم. ✋🏻چند باری هم صدایشان زدم، ولی در دل همهمه تعداد زیادی زن و کودک، جوابی نشنیدم. 🏻خانمی که مسئول بازرسی بود، وقتی دید کیف و ساکی ندارم، اجازه عبور داد و به سراغ نفر بعدی رفت. 👥👥 اختیار قدم‌هایم با خودم نبود و با فشار جمعیت از سالن خارج شدم و تا چند متر بعد از دروازه همچنان میان جمعیت انبوهی از زنان گرفتار شده و هر چه چشم می‌چرخاندم، مامان خدیجه و زینب‌سادات را نمی‌دیدم. 🏻بلاخره به هر زحمتی بود، خودم را از میان جمعیت به کناری کشیدم و دیگر از پیدا کردن مامان خدیجه و زینب‌سادات ناامید شده بودم که سراسیمه سرک می‌کشیدم تا مجید و آسید احمد را ببینم، ولی در تاریکی شب و زیر نور ضعیف چراغ‌های حاشیه خیابان، چیزی پیدا نبود که مثل بچه‌ای که گم شده باشد، بغض کردم. 🏻با لب‌هایی که از ترسی کودکانه به لرزه افتاده باشد، فقط آیت‌الکرسی می‌خواندم تا زودتر مجید یا یکی از اعضای خانواده آسید احمد را ببینم و با چشمان هراسانم بین جمعیت می‌گشتم و هیچ کدام را نمی‌دیدم. 👥👥 حالا پهنای جمعیت بیشتر شده و به کناره‌ها هم رسیده بودند که دیگر نمی‌توانستم سرِ جایم بایستم و سوار بر موج جمعیت، به هر سو کشیده می‌شدم. 🏻قدم‌هایم از فشار جمعیت بی‌اختیار رو به جلو می‌رفت و سرم مدام می‌چرخید تا مجیدم را ببینم. می‌دانستم الان سخت نگرانم شده و خانواده آسید احمد هم معطل پیدا کردنم، اذیت می‌شوند و این بیشتر ناراحتم می‌کرد. ⏳هر لحظه بیشتر از دروازه فاصله می‌گرفتم و در میان جمعیتی که هیچ کدام‌شان را نمی‌شناختم، بیشتر وحشت می‌کردم. 🏻حتی نمی‌دانستم باید کجا بروم، می‌ترسیدم دنبال جمعیت حرکت کنم و مجید همینجا به انتظارم بماند و بدتر همدیگر را گم کنیم که از اینهمه بلاتکلیفی در این شب تاریک و این آشفتگی جمعیت، به گریه افتادم. 👌🏻حالا پس از روزها که چشمه اشکم خشک شده و پلک‌هایم دل به باریدن نمی‌دادند، گریه‌ام گرفته و از خود بی‌خود شده بودم که با صدای بلند همسرم را صدا می‌زدم و از پشت پرده اشکم با پریشانی به دنبالش می‌گشتم. 🏻گاهی چند قدمی با ناامیدی و تردید به جلو می‌رفتم و باز می‌ترسیدم مجید هنوز همانجا منتظرم مانده باشد که سراسیمه بر می‌گشتم. من جایی را در این شهر بلد نبودم و کسی را در میان جمعیت نمی‌شناختم که فقط مظلومانه گریه می‌کردم و با تمام وجود از خدا می‌خواستم تا کمکم کند. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🖌روح‌الله هنرمند بود. هم خطاطی می‌کرد هم طراحی و نقاشی. بهش پیشنهاد داده بودند برای طراحی حرم کاظمین و سامرا برود. ✋اما روح‌الله قبول نکرد. 🌷می‌گفت: من تو سپاه و کارِ نظامی مفیدتر هستم تا جای دیگه... 🇮🇷✌ اعتقاد داشت راهِ سپاه، راهِ امام حسین(ع) است. 🌷 🌐 @partoweshraq
🕖 💠📚💠 📡 وظیفه شرعی ما در مقابل شایعاتی که می‌شنویم چیست؟ 🌷 (ره): ❓اگر فردی درباره فردی یا مؤسسه‌ای حرفی زد ما چه وظیفه‌ای داریم؟ ❓آیا وظیفه داریم سکوت کنیم؟ ⛔ نه! ❓آیا وظیفه داریم حتی بگوییم «ما که نمی‌دانیم، خدا عالم است»، «من چه می‌دانم، شاید باشد شاید نباشد»؟ ⛔ نه! ❓آیا وظیفه داریم در مجالس نقل کنیم، بگوییم «چنین چیزی می‌گویند؟» به طریق اولىٰ نه. ❓پس وظیفه‌مان چیست؟ 🔅مادام که بینه شرعی اقامه نشده و شرعاً بر ما ثابت نشده است، باید بگوییم است. 👌اگر کسی گفت، ما بگوییم: ✅ دروغ است. نه تنها مثبت حرف نزنیم و خودش را پخش نکنیم، بلکه باید منفی حرف بزنیم، یعنی در جواب دیگران بگوییم دروغ است. 🔅هر وقت شرعاً ثابت شد، در هر موردی وظیفه‌ای داریم. در بعضی از مسائل، ما باید مبارزه کنیم، در بعضی از مسائل حاکم شرعی باید وظیفه‌اش را انجام بدهد، مثل مورد زنا. 📚 استاد مطهری، ، ج ۴، ص ۴۶ - ۴۵. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
■ گفتند ای معصوم نیست! □ جواب این است؛ بله، مولایمان امام خامنه ای معصوم نیست، اما پاک‌ترین بشر روی زمین و نائب المهدی(عج) است. ■ گفتند مولا خامنه‌ای شده است بُت شما، او را می‌پرستید! □ جواب این است، خیر، مولا خامنه‌ای بُت نیست! تَبَری ا‌ست که خداوند تبارک و تعالی دارد با آن بت شرق و غرب را می‌شکند! 💚 امام خامنه‌ای ناخدای با خداست! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💰 نجات با پرداخت «هفده ریال!!» ⚰ دوستی داشتم دارای کمالات ایمانی و فوق العاده عاشق حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)، نزدیک عید غدیر از دنیا رفت، خودم متکفل کفن و دفن و غسل او بودم. 📄 با وصیت جالبی که داشت تصور می کردم در عالم برزخ از هر جهت آزاد است، ولی چند روز پس از مرگش، به خواب یکی از عاشقان حق که وصی او نیز بود آمد و به او گفت: 📒 گوشه یکی از دفاتر مغازه ام هفده ریال مربوط به حساب فلان شخص است که از قلم افتاده، آن را بپردازید، دفاتر را بررسی کردند همان طور بود که گفته بود؛ هفده ریال را به صاحبش برگرداندند و او را از رنج آن راحت کردند. 📚 منبع: انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی: ٧/ ٢۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💚 (ع) 🌹 معـــرفت زاده نمی‌شد اگــر عبــــــاس نبــود 💞 عشــق، آماده نمے شد، اگر عبـــــاس نبود 💞 رتبه ی مـــردے و آقـــایے و غیـــــرت مندے 🌹 به کسے داده نمے شد، اگر عبـــــاس نبود ✋ 🌐 @partoweshraq
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 دعای پدر و مادر برای فرزندان 🎙حجت الاسلام دکتر 🌐 @partoweshraq
5aeeed1e2fa89e767382633b_2678271653905529470.mp3
576.9K
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 دعای پدر و مادر برای فرزندان 🎙حجت الاسلام دکتر 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام على (عليه السلام): 🔅شتاب كردن در كارى پيش از توانايى بر آن و درنگ كردن بعد از دست يافتن به فرصت، نشانه حماقت است. 🔅«مِن الخُرْقِ المُعاجَلةُ قبلَ الإمْكانِ، و الأناةُ بَعدَ الفُرْصَةِ». 📚 ميزان الحكمه، جلد ٣، صفحه ٢٣٩. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 💼 تنها این‌که سرمان شلوغ باشد مهم نیست، بلکه مهم این است هدف اصلی‌مان چیست. 🐝 «زنبور عسل» و «پشه» هر دو همیشه مشغول هستند، اما یکی ستوده می‌شود و دیگری له! 🌐 @partoweshraq
🌽 چند سالی بود که جایزه مرغوب ترین ذرت شهر به کشاورزی پیر به نام «دیوید» می رسید. 👌همه می‌خواستند راز پرورش این محصول با کیفیت را بدانند! 🏆 پس از اعلام اسامی برندگان خبرنگار سراغ دیوید رفت و پس از صحبت با او موضوعی متوجه شد که حسابی شگفت زده اش کرد: 🌽 «دیوید از بذرهای مرغوب ذرت به همسایه هایش هم داده بود!!» 🎥 خبرنگار پرسید دیوید چطور می‌تواند دانه‌های مرغوب را با کسانی شریک شود که خودشان هم قرار است در مسابقه شرکت کنند؟ 👨🌾 پیرمرد پاسخ داد: «چرا نباید این کار را انجام دهم ؟باد بذرهای ذرت را از یک مزرعه به مزرعه دیگر منتقل می‌کند. اگر همسایه های من ذرت های خوبی نداشته باشند باد آن بذرهای نامرغوب را به زمین من می آورد. پس اگر محصول مرغوب می‌خواهم باید به انها کمک کنم تا کشت خوبی داشته باشند». 🌟 آری، کشاورز پیر به خوبی درک کرده بود زندگی انسانها به هم ارتباط دارد و می‌دانست اگر همسایه هایش محصول خوبی نداشته باشند او نیز نمی تواند محصول خوبی بدست بیاورد. 🎭 زندگی ما هم همینطور است. اگر بخواهیم زندگی شاد سرخوش و آرامی داشته باشیم باید به آشنایان و دوستانمان کمک کنیم تا آنها هم شاد و خوش و آرام زندگی کنند. 📗 قانون زندگی، قانون باورهاست. 🌀 بزرگان زاده نمی‌شوند، ساخته می‌شوند. 🌐 @partoweshraq #داستان_کوتاه #پندها
🌻 از هلهله ی ناب نمانی سر صبح ☀ در رخوت مرداب نمانی سر صبح ☀ کنسرت پرندگان و تشویق نسیم 🌻 دعوت شده‌ای خواب نمانی سر صبح 🍁سلام، صبح پاییزیتون بخیر. روزتون پر برکت 🌐 @partoweshraq #شعر
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓سئوال: دوستی دارم که فیلم مستهجن نگاه می کند و می گوید در روایات آمده است که نگاه کردن به عورت کافر حرام نیست!! آیا واقعیت دارد؟ ✅ پاسخ: نگاه کردن به بدن افراد نامحرم از روی لذت و شهوت بی شک حرام است. ⚜ امام صادق (علیه السلام) فرمود: 🔅«نگاه کردن (از روی لذت) تیری از تیرهای شیطان است و مسموم است و چه بسیار نگاه هایی که حسرت طولانی مدت را در پی دارد». 📚 الکافی، ج ۵، ص ۵۵٩. ⚜ و فرمود: 🔅«زنای چشم نگاه حرام و از روی شهوت است و زنان لب بوسه حرام است و زنای دست لمس نامحرم است». 📚 همان مدرک. 👁 همینطور نگاه کردن به عورت مسلمان حتی اگر بدون شهوت و لذت باشد نیز حرام است. 📚 وسائل الشیعه، ج ٢، ص ٣٢، باب ٣. ❓حال بحث در این است که آیا نگاه کردن به عورت کافر بدون شهوت و لذت جایز است یا خیر؟ ⚜ عده ای مانند شیخ کلینی، شیخ حر عاملی، شیخ صدوق و میرزای نوری قائل به جواز هستند اما مشهور فقها این نوع نگاه کردن را نیز حرام می شمارند. 👌🏻مستند جواز نگاه کردن، به عورت کافر بدون شهوت و لذت سه روایت است. ⚜ شیخ کلینی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: 🔅«نگاه کردن به عورت غیر مسلمان مانند نگاه کردن به عورت الاغ بی اشکال است». 📚 الکافی، ج ۶، ص ۵٠١. 👌🏻این مضمون را شیخ صدوق و شیخ طبرسی نیز نقل می کند. 📚 الفقیه، ج ١، ص ١١۴. 📕 مکارم الاخلاق، ص ۵۶. 👌🏻قائلین به حرمت پاسخ می دهند که این سه روایت مرسل و ضعیف می باشند. در سند کافی آمده است «عن غیر واحد» که مشخص نیست چه کسانی هستند و دو روایت دیگر نیز بدون سند با لفظ «روی» آمده است که دلالت بر ضعف آنها می کند. 📚 جواهر الکلام، جنگ ٢، ص ۵. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6⃣4⃣1⃣ «بوقش را زدند!» ⚰ عبارت بالا كه غالبا از باب طنز و تعریض و كنایه گفته می شود مراد از این است كه فلانی روی در نقاب كشید و از دار دنیا رفت. 💰این مثل بیشتر در مورد مردگانی به كار می رود كه با وجود ثروت سرشار و زندگی مرفه منشا آثار خیر نبوده به زعم و گمان آنكه عمر جاودان دارندهمه چیز را صرفا برای خود و فرزندانشان می خواسته اند. 💺ضمنا این عبارت مثلی ناظر بر افرادی نیز خواهد بود كه از مشاغل حساس بركنار شده كوس قدرت و توانایی آنان فروكش كرده باشد. 📯 اگر مرد یا زن بیماری به هنگام شب از دار دنیا می رفت با آهنگ مخصوصی كه می توان آن را به آهنگ عزا تعبیر كرد بوق می زدند تا سكنه آن آبادی آگاه شوند و صبحگاهان در تشییع جنازه متوفی شركت كنند. 👥 دیر زمانی پس از انجام این مراسم اگر احیاناً افراد بی خبر از جریان مرگ آن شخص، از حال و احوالش می پرسیدند مخاطب از باب طنز یا كنایه جواب می داد بوقش را زدند یعنی ازاین دنیا رفت و روی در نقاب خاك كشید. 👌این عبارت رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد و اكنون نه تنها در مورد اموات و مردگان به كار می رود بلكه درباره افرادی كه از مشاغل حساس بركنار شده باشند نیز مورد استشهاد و تمثیل قرار می گیرد، فی المثل می گویند: «فلانی بوقش را زدند»، یعنی دیگر كاره ای نیست و از گردونه خارج شده است. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🔺افشاگری تکان دهنده یک نماینده مجلس از پشت پرده خیانت کاسبان 😐 برخی مقامات ایرانی مذاکره کننده با FATF دنبال استخدام در سازمان ملل و اقامت کانادا بوده و با سربرگ مرکز مبارزه با پولشویی دنبال سفر تفریحی خانوادگی در خارج بودند! 🔅طبق قانون مسئول مبارزه پولشویی با دولت است. آقای ظریف اگر سندی وجود داشت آن را به همکاران خود در دولت می دادید! 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🎧 #بشنوید 🔺افشاگری تکان دهنده یک نماینده مجلس از پشت پرده خیانت کاسبان #FATF 😐 برخی مقامات ایرانی
🔺اون خائن و بی‌شرفی که دیروز خبر خیانتش منتشر شد چه کسی بود؟ 😐 میثم نصیری ملقب به احمدآبادی رئیس مرکز اطلاعات مالی ایران و مسئول مذاکره با FATF ⚠با حضور در کنسولگری امریکا در کشور امارات درخواست تابعیت برای خود و خانواده‌اش کرده است. همچنین یکی از بستگان نزدیک نصیری احمدآبادی هم ساکن و تبعه کشور آمریکا است. وی ممنوع الخروج شده! 😁 ماشاءالله این دولت در پرورش دزد و خائن و جاسوس رکورد زده!!! 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🎧 #بشنوید 🔺افشاگری تکان دهنده یک نماینده مجلس از پشت پرده خیانت کاسبان #FATF 😐 برخی مقامات ایرانی
😐 وقتی صدای ظریف بلند می‌شود باید بدنبال کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌ گشت! 🌐 @partoweshraq
🔺آخوندی: اعدام اقدامی گذرا و برای خنک شدن برخی جگرها بود! 😁 جناب ، باور بفرمائید اگر حضرتعالی نیز بابت عملکردتان، محاکمه شوید جگرهای بیشتری خنک خواهد شد!! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ✈ مسلمان شدن یک در ارتفاع چند هزار متری..! 🇧🇷 خلبان برزیلی در ارتفاع ١٨٠٠٠ پایی و از کابین کنترل، اسلام آورد و شهادتین داد! 📹 کمک خلبان از لحظه‌ی اسلام آوردن این خلبان برزیلی فیلم گرفت. ☪ طبق آمار، سریعترین رشد را در سراسر جهان از راه «پذیرفتن اسلام» دارد. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا