eitaa logo
《راز پلاک سوخته》
130 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
68 فایل
■کانال #راز_پلاک_سوخته صحیفه #شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی است برگرفته از خاطرات،سبک زندگی و... فرهنگنامه ای از #مربی_شهید که در آسمان دمشق،مشق شهادت کرد ودر دفاع از حریم آل الله #پیکرش_سوخت و با #پلاکی_سوخته برگشت.
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ روایت از ؛ ♦️♢ پسری که امام زمان(عج) شد ➖ دل توی دلم نبود. در چنین شبی عقربه های ساعت 10 شب را نشان میداد. و من منتظر بودم تا اولین فرزندم به دنیا بیاید. همچنان که نفس انتظار پا به پای دل شوره ام به شمارش افتاده بود ؛ خبر آوردند مشکلی هنگام بوجود آمده. 🔸 در آن لحظه دست روی دست به امام زمان (عج) گذاشتم و رفتم نمازخانه بیمارستان دو رکعت خواندم. 🔸 حضرت حجت(اروحنا له فداه) را واسطه قرار دادم تا ازدرگاه خداوندطلب یاری وکمک نمایند و من هم نام نوزاد را بنام آقا امام زمان (عج)، مهدی و نذر ایشان کنم تا بشود (عج). 🔹ساعت به نیمه شب رسیده بود و همان طور که مشغول ذکر ودعا بودم خبر آوردند که مشکل برطرف شده و نوزاد صحیح و سالم به دنیا آمد .😊 ➖ 14 آبان سال 62 اولین گل باغ زندگی ام با توسل به امام عصر(اروحنا له فداه)به دنیا آمد و حالا من به داشتن پسری مثل مهدی افتخار میکنم. پسری که با مدال افتخاری برگردنم انداخت. 🌸 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈 〰〰〰〰〰〰〰〰
...🍂 ♦️♢ از همان کودکی توی مهمانی ها و برنامه ها گل سر سبد بود. یا می کرد بقیه سینه میزدند یا می خواند و بقیه دست می زدند. 🔸از همان کودکی داشت. بعضی وقتا با اسم همه، برای همه میسرود و همه را می خنداند، حتی برای خانواده خودش هم می گفت وصدای خودش را ضبط میکرد و روی نوار میریخت که متاسفانه الان نوارش دردسترس نیست. 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈 〰〰〰〰〰〰〰〰
✅ شوخی طبعی به 😄☝️ ♦️♢ ماجرای 🍂 💠 شیطنت های زبان زد دوستان بود، معمولا پاتوق او و دوستانش اتاق فرهنگی بود. موقع امتحانات ترم و اکثر دانشجوها مشغول درس خواندن بودند. ولی سید از خوابگاه خود به محل استراحت رفته بود و با تعدادی از دوستان دست به یکی کرد تا به زور موهای را از ته بتراشد. مهدی پسر باظرفیتی بود بیچاره مهدی...😄 🔸من و تعدادی دیگر از همکلاسی ها در خوابگاه مشغول درس خواندن بودیم که ناگهان با همان لهجه شیرین ساروقی اش و در حالی که دستان در دستش بود، خنده کنان وارد شدند و بساط درس خواندن تعطیل شد، آن زمان که فقط من دوربین دیجیتالی داشتم عکسی به یادگار ثبت کردم و این تنها عکس بود که در 13 تیرماه سال 84 با دوربین من گرفته شد. 🔹حالا بعد از آن سال ها وقتی خبر را شنیدم همین عکس که و لب خندان در کنار سید مصطفی دست دردست هم ایستاده بودند؛ میان هزاران عکس دیگر در ذهنم نقش بست . ➖دو شهید کنار هم در یک قاب ، که در 3 فروردین 85 در منطقه اروند کنار با لباس خادم الشهداِء به فیض شهادت رسید و در 16 خرداد 95 درلباس مدافعان حرم به فیض شهادت نائل آمد. ▪️ بارها به دوستان گفته ام سید مصطفی هم مثل آقا مهدی اگر آن روز نرفته بود الان با مهدی در سوریه پر میکشید. هرچند که امروز هر دو کربلایی شدند و روزی خور نزد خدای متعال. 🌸 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈
♦️♢ معمولا آخر هر مبحث از درس قطب نما چند تا مسئله می داد تا در آسایشگاه حل کنیم ، من هم معمولا پشت برگه سئوالات با ماژیک چند کلمه ای میکردم و هم با که داشتند جواب می دادند. یادگاریهای با ارزشی است. 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈
شهید مهدی🍂 ♦️♢ پدرش میگفت؛ با اینکه خودش مشکل مالی داشت اما هیچ وقت را فراموش نمی کرد. 🔸 او همیشه دیگران را بر خود ترجیح می داد و از حق خودش گذشت می کرد. و این را حتی به پسرش هم یاد داده بود که در همیشه پیشقدم باشد. 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈
🍂 ♦️♢ دانشجوها خیلی را دوست داشتند آنقدر با او راحت بودند که انگار سال هاست نه به عنوان مربی بلکه به عنوان یک ، خوش قلب و باهم بودند. یک بار در اردوی کویری بعد از کلاس یک بطری آب را بر سر ریختند تا خستگی استاد برطرف شود. 🔸ما از این مرد بزرگ ، درسهای زیادی یاد گرفتیم حالا که نیست دلمان برایش تنگ است . ➖ از خدا میخواهیم ما را هم به مربیان شهیدمان ، و برساند.🙏 🍃🌺 🏴 @pelak_sokhteh👈