eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
اول ذی الحجه سالروز حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب علیهما السلام با حضرت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر شیعیان جهان مبارک باد . https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 تا آخر کلاس همه به نوعی خودشان را به استاد جوانشان جور خاصی نشان دادند. تنها کسی که با جدیت مشغول بود ترنج بود که در دور ترین فاصله از ارشیا پشت میز کارش ایستاده و مشغول بود. ارشیا دلش نمی خواست خیلی هم او را زیر نظر بگیرد ولی دست خودش نبود. چشمهایی که سالها از او فرمان برده بودند حالا نافرمانی می کردند و گاه و به گاه به او خیره میشدند. سوالهای پیاپی دیگران به ارشیا مهلت نداد تا با ترنج همکلام شود. مهتاب که میز کناری را اشغال کرده بود آرام کنار گوش ترنج گفت: _خدایی تیکه ای. چه جوری این همه سال اینو دیدی و اینقدر بی خیالی؟ ترنج یک لحظه دست از کار کشید و به چشمهای مهتاب زل زد. مهناب کمی عقب کشید و گفت: _چیه بابا؟مرض و چیه؟ آخه الان وقت این حرفاست. و درحالی که دوباره مشغول کارش میشد ادامه داد: _آواز دهل شنیدن از دور خوش است.اخماشو نمی بینی این اصلا هر کسی رو که لایق تفقد نمی دونه. خیلی بالا می پره. زیادی دل خوش نکن بهش 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 مهتاب مدادش را به لب برد و دوباره به ارشیا نگاه کرد. -درسته اخموه. ولی نگاهش مهربونه. خوبه اصلا آشنایی نداد. انگار اونم خوشش نمی اد بقیه بفهمن. ترنج همچنان مشغول اتود زدن بود. -مهتاب سر به کارت باشه. این عصبانی بشه دیگه هیچی براش مهم نیست گفته باشم. -اوه بابا. یه بارکی بگو هیولاست دیگه. ترنج چشمهای خوش حالتش را به مهتاب دوخت و با خنده زیر زیرکی گفت: -یه چیزی تو همین مایه ها. مهتاب زد به شانه اش و گفت: -راستشو بگو چند بار عصبانیتشو دیدی؟ حرکت دست ترنج سریع تر شد. - دیدم به اندازه کافی. ارشیا می خواست خودش را به ترنج برساند ولی هر لحظه چند تایی دوره اش می کردند و سوال پیچش می کردند. نگاه کلافه اش را بالا آورد و ترنج را دید که در حالی که با کناری اش حرف می زند آرام می خندد. یک لحظه محو تماشای خنده ترنج شده بود که صدای تیز یکی از بچه ها او را از جا پراند. -استاد؟ -بله؟ ارشیا نگاهش را به دختری که کنارش ایستاده و تخته اش را به طرف او گرفته بود انداخت و با اخم تخته را از دستش گرفت. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 وقت کلاس تمام شده بود و نه ترنج به ارشیا نزدیک شده بود و نه ارشیا توانسته بود کلمه ای با او حرف بزند. کیفش را با حرص برداشت و بلند گفت: -خسته نباشین. و از کلاس بیرون رفت. با خارج شدن او از کلاس هیاهو بالا گرفت. سحر صاف رفت طرف تخته و گفت: -وای چه خطی داره بچه ها. صدف دستش را زد زیز چانه اش و با حالت خاصی گفت: - اسمشم مثل خودش قشنگه ارشیا... نگار با صدای بلندی گفت: -بچه ها من که رسما عاشقش شدم. ترنج که داشت وسایلش را جمع می کرد با شنیدن این حرف پوزخندی زد و زیر لب گفت: -پس رسما خدا رحمتت کنه. تنها مهتاب این جمله را شنید و با تعجب به ترنج نگاه کرد. ترنج نگاه مهتاب را نادیده گرفت و گفت: -چرا خشکت زده بریم دیگه. مهتاب دنبال ترنج دوید و گفت: -منظورت چی بود؟ ترنج باز هم بی خیال مهتاب را نگاه کرد و گفت: -گفتم که ایشون هر کسی رو لایق نمی دونن. مهتاب که از حرف های ترنج چیزی نفهمیده بود شانه ای بلا اانداخت و از کارگاه های بخش گرافیک خارج شدند 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 وقتی مسیر غیبت کبری شروع شد شب‌راهه‌های غربت دنیا شروع شد دلتنگیِ همیشۀ جان‌ها شروع شد غم‌گریه‌های مهدیِ زهرا شروع شد 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادمان شهید بروجردی.mp3
3.48M
📻 رادیوپلاک زیارت با معرفت یادمان شهید بروجردی ••🖋نگارنده: خانم عابدی فر ••💻 تدوین: خادم الشهداء ••🎙گوینده:خانم پازوکی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
شادی روح امام و شهدا ویژه این مادر و فرزندان عزیزش صلوات خدایا مارا ادامه دهنده راه شهدا قرار بده 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
-> دیروز [تیپـــــ و لشڪر مے زدیم] --> امروز [مانده ایم چہ تیپے بزنیم! ]💔🚶‍♀ --> دیروز [روز فدا شدن بود] --> امروز [روز فدایتـــــ شوم!]👀🥀 "چقدرچفیہ هاخونے شد تا چادرے خاڪے نشود:) 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسرشھید : عاشق‌اهل‌بیـت (علیہ‌السلام)بود ؛ به‌ائمه‌و‌سلاله‌ی‌آنان‌احترام‌وارادت‌ویژه ای داشت . . بھترین‌مکانی‌که‌همیشه هردومون علاقه ی فراوانی به رفتن به آنجا داشتیم،حرم آقاعلی‌بن‌موسی‌الرضا (؏) بود :) میشه‌گفت‌تقریباهرروزبه‌زیارت‌آقا‌میرفتیم :)🙂 مناسبت‌هاهم‌که‌بدون‌استثنا‌میرفتیم . . تنهاجایی‌بود که‌بهش‌آرامش‌میداد !' همیشه‌باعشــق‌وازعمق‌وجودش‌میگفت‌ حتی‌ نفس‌ڪشیدن‌درصحن‌و سرای‌آقالذت‌بخش‌ وآرامش‌بخشہ ؛ 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹شهـــید مصطفی چگینی هر کس مهر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در دل نداشته باشد مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد مهر آنها را در دل نخواهد داشت. کمتر از شهادت نیست 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
پادگان دوکوهه ساعت ۲ نصف شب بود خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دستشویی ها برای تجدید وضو شنیدم صدای خس خس میاد ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی... کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه؟ پشت دیوار قایم شدم... اومد بیرون چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان نور ماه افتاد رو صورتش تعجب کردم باورم نمیشد اسدالله بود، فرمانده گردان... با یه دست داشت دستشویی ها رو می شست... تا سحر درگیر بودم با خودم!!! 🍂 فرمانده ۲ تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ... 🕊 ▫️فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئول‌آموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسول‌الله(ص) 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
وقتایی که مریض میشی،😢 قلبت درد میگیره💔 یا سردرد میگیری برای هر دردی که میکشی ی گناهت میریزه و محو میشه! شاید خدا میخواد‌.... همین دنیا سختی بکشی پاک شی، پس سعی کن خیلی شکایت نکنی از این رنج ها... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo