چند خطی برای «بیتالنبی»
شاید باور نکنید، اما در #قم هم پیداکردن جلسهای که در ضمن کیفیت و سلامت، ساده و دور از هیاهو باشد، کار سادهای نیست...
گاهی دلت لک میزند برای آن روضههای ساده و باصفای دوران کودکی، برای حسینیه #آقاسیدجمال و روضههای مرحوم #بحرینی، برای مهتاب شبهای #مسجدجامع با آن آسمان بیانتها و حوض وسط حیاط که قطعهای از آسمان را در بغل داشت...، برای مسجد بیپیرایه محل، در شبهای قدر... با همه شیطنتهای کودکی... از ایوان بالای مسجد که محل استقرار زنها بود، با لوله خودکار مسلحشده به گلوله کاغذی به سمت مردانه شلیک میکردیم! بعد هم تنبیهی مادرانه و گاه غضبی پدرانه...
اما هرچه دلت تنگ شود، فایدهای ندارد، این صحنهها شاید دیگر تکرار نشوند، تو هم توقعت بالا رفته! هزار ناز و افاده پیدا کردهای! دیگر هر منبری را نمیپسندی، هر شعر و نوحهای را هم... اینها که سرجایش، به جزییات پوستر و دکور و پذیرایی هم گیر میدهی!
قبول کنید جمعکردن این هردوحال کنار هم، کار راحتی نخواهد بود!
✳️✳️✳️
در #قم به برکت وجود #حرم_مطهر و #مسجد_جمکران و نیز وجود چهرههای شاخصی مثل حاج #مهدی_سلحشور و حاج #احمد_پناهیان و... و بالتبع هیأتهای بزرگی مثل #فاطمیون و #محبین_اهل_بیت و...، سربرآوردن جلسات کوچکتر به راحتی ممکن نیست؛ آنقدر درختان سربهفلککشیده هست که آفتاب به پاییندست نرسد...
اما اگر کارَت به کار خودت باشد و محکم و مستمر به سمت اهدافت پیش روی، اتفاقات خوبی رقم خواهد خورد...، آرامآرام جوانه خواهی زد و به وقتش هم سر بر خواهی آورد، به وقتش!
✳️✳️✳️
اگر شما هم دنبال جلسهای سالم، منظم، ساده و باکیفیت هستید، همراه این نوشته بیایید، جلسهای با اکثریت نوجوان و جوان، مجلسی به ظاهر جمعوجور، ساده و بیحاشیه... در دل منطقه #نیروگاه... که این شبها، چند سالی است مهمان مسجد امام رضا میشود؛ از سمت نیروگاه میشود پشت خط راهآهن، از اینسو، ابتدای جاده اراک، روبهروی بوستان شهید آخوندی...
جلسهای با برنامههای مفید و متنوع برای شبهای قدر... و البته برای شبها و روزهای دیگر سال!
نمای مسجد هنوز انجام نشده، انگار مسجد هم نمیخواهد سادگی این مجلس را به هم بزند... وارد حیاط که میشوی، در گوشه مسجد با پارچه مشکی، خیمهای برای بچهها بهپا کردهاند و سروصدای دوجین بچه قدونیمقد به گوش میرسد... از پلهها بالا میروی، طلبهای جوان و خوشتیپ در کفشکن مسجد استقبال میکند و خیرمقدم میگوید... وارد صحن مسجد میشوی، در نهایت سادگی، اما با دقت و ظرافت، فضا را محدود و مهیا کردهاند برای جلسه احیاء، از انتخاب پرچم و کتیبه تا قاب تصویر آقا و امام تا نورپردازی محیط و محراب، همه و همه حکایت از توجه به جزییات و دقت و ریزبینی دستاندرکاران و خادمان هیأت دارد...
محتوای منبر و اشعار نوحه و مداحی، ترکیب و مهندسی بخشهای مختلف جلسه، از استراحت بعد #جوشن_کبیر و پذیرایی ساده و تمیز و باکیفیت میانه جلسه تا قرائت وصیتنامه شهیدان تا تلاوت مجلسی بعد از منبر هیأت تا... شنیدن فرازهای جوشنکبیر، بیغلط و به سرعت! همه دلنشین و جذاب است...
اصلاً همین که هنوز از #ذکر در امان بودهاند و با خیال راحت میتوانی بشنوی که مداح چه میخواند، خودش امتیاز بزرگی است در این روزگار... همین مقاومت خودش کافی است برای تمجید و تجلیل از این مجموعه دوستداشتنی...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت سوم)
«رویای شیرین بیتعبیر!»
امسال گفته شد کارتهای ویژه را سازمان، همان صبح دیدار، متمرکز مقابل گیت (درگاه حفاظت) #کشوردوست توزیع میکند تا مشکلات سال گذشته پیش نیاید!
برای توزیع چیزی حدود سیصد کارت برای مخاطبی خاص که هر کدام تشریفات و روحیات و خلقیات خاص خود را دارند، از پیرغلامان و پیشکسوتان تا چهرههای جوانتری که برخی رنگ و بوی سلبریتیها را هم گرفتهاند... گمانم این بود که احتمالاً تدبیر ویژهای اندیشیده شده و مقابل درب یا شاید داخل محوطه یا... اقلاً ده میز مرتب با افراد توجیه و کاربلد با سیستم و امکانات نشستهاند، احتمالاً همینجا هم یک پذیرایی مختصری تدارک دیده شده... یک گروه پشتیبانی هم آماده است که اگر برای هر فردی مشکلی پیش آمد و اگر موردی خارج از پیشبینی رخ داد، سریعاً مشکل را بررسی و رفع نماید... یک نفر هم فقط کارش تحویلگرفتن و احترامکردن است... تشریفاتی منظم، حرفهای و کاردان، همانطور که باید باشد، در تراز #هیأت، در شأن #بیت، در سطح #اهل_بیت... با دیدن قُلی و جُلی، ناگاه از این رویای شیرین پرت شدم بیرون، ابرهای خیال بالای سرم را پراکنده کردم و به خودم آمدم! رویای شیرین کوتاهی بود...
دو نفر کارتآویز نسبتاً بزرگی را بر گردن انداخته بودند که خیلیدرشت رویش نوشته بود: «عوامل اجرایی» و یک دسته قطور کارت در دستشان بود...
💠💠💠
سراغ حاجآقا را میگیرم، رفته داخل برای حل مشکلی که برای چندنفر پیش آمده، میتوانم تصور کنم چه فشاری را دارد تحمل میکند... همین هم هست، بعد از دیدار که دیدمش احساس کردم به قدر محسوسی موهای سپید سرورویش بیشتر شده!
نگران خانواده هستم، آخرینبار که تماس گرفته بودم، هنوز معطل بود و فردی که خانم گنجی معرفی کرده بود، نتوانسته بود کاری کند... برای چندمینبار تماس میگیرم و اینبار دیگر گوشی پاسخ نمیدهد، احتمال زیاد میدهم که موفق شده برود داخل...
اینسو هم جمعیت در حال کموزیادشدن هستند...، عدهای میروند داخل و عده دیگری بر جمع اضافه میشوند... #حسین_ستوده همراه #هادی_جان_فدا و یکیدونفر دیگر از راه میرسند... جلسه اخیر ستوده در کنار #حاج_منصور سروصداها و حرفوحدیثهای زیادی را در فضای مجازی داشته... و البته حضور خاصش در همین دیدار هم تحلیلها و قضاوتها را ادامه داد... آنطرفتر هم #آقانریمان و همراه همیشگیاش #سادات_خانوم آمدهاند و عدهای دورش را گرفتهاند و حالواحوال میکنند... الحمدلله حال آقانریمان خیلی بهتر است و مایه خوشحالی... #هادی_عسکری آرام و بیسروصدا میآید و بدون توقف، از کناره درب به سرعت وارد میشود و میرود داخل... #جواد_خلیق را میبینم که همراه #حبیب_عبداللهی و چندنفر دیگر از بچههای کرج از راه میرسند... با چندنفر خوشوبشی میکنند، میروم سمت #حبیب و در آغوشم میکشمش... مدتی بود ندیده بودمش، با مزاح و گلایه توأمان میگویم: «اخوی! عِقابِ بدونِ تفهیمِ اتهام، قبیحه! حداقل بگو چه کار کردهایم که مستحق عذابیم...» او هم تواضع و محبت را به هم میآمیزد و جوابی میدهد... اینطرف #جواد تا خانه خدا از #مهران شاکی است و در چند ثانیه، سینهای از گلایه را سبک میکند، با بالاترین چگالی ممکن!
💠💠💠
#سیداحمدالموسوی در گوشهای با مهمانان احتمالاً #لبنانی و #بحرینی گرم گرفته است و حسابی مشغول است، به هرحال او حکم میزبان را دارد در اینجا...
حاج #احمد_واعظی هم میرسد، کمی دورتر از درب ورودی، توقف میکند و منتظر کسی یا کسانی است..، خودم را به او میرسانم، مثل همیشه شیک و مرتب! لب به گلایه باز میکنم و از آشفتگی اوضاع میگویم... میبینم تعدادی کارت هم دست #حاج_احمد است که باید به دوستان مشهدی برساند... میآیند و با #حاج_احمد گرم حالواحوال میکنند و کارتشان را میگیرند و میروند...
#حاج_احمد باید اجرا کند و احساس میکنم زمان زیادی نیست، حاجی را راهی داخل میکنم و برمیگردم...
دو نفر مشهدی کتوشلوارپوشیده و اتوکشیده هم از مدتی قبل معطلاند و دنبال دعوتکنندهشان میگردند! میگویند از آستان قدس آمدهاند و نشان آستان روی سینهشان حرفشان را تأیید میکند... پروازشان تأخیر داشته و حالا دسترسی به کسی ندارند... سراغ آقای #سینجلی و #الموسوی را میگیرند که تلفنشان پاسخگو نیست... ابتدا فکرمیکنم با #سید_احمد کار دارند که از توصیفاتشان متوجه میشوم عزیز دیگری است... اسمشان را میپرسم و دنبال راهحل هستم...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2