eitaa logo
ققنوس
1.5هزار دنبال‌کننده
273 عکس
106 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت اول) «توفیق‌اجباری‌کله‌پاچه‌» باید خانواده را بگذارم قزوین و از قزوین عازم دیدار شوم؛ به پیام می‌دهم... - فردا چه‌جوری تشریف می‌برید بیت رهبری؟ - احتمال ضعیف امشب برم، احتمال زیاد فردا صبح زود - همسفر نمی‌خواهید؟ ساعت پنج صبح گذشته که گوشی زنگ می‌خورد، عبدالله است که حرکت کرده... بیست دقیقه بعد، همراه و ، سوار بر تیبا عازم تهران هستیم... ✳️✳️✳️ چهل دقیقه‌ای از ساعت هفت گذشته که به تقاطع فلسطین-جمهوری می‌رسیم، در راه قرار گذاشته بودیم سری هم به مغازه آش‌فروشی نبش چهارراه بزنیم... فقط یک میز مشتری دارد، که قرار است شاعر دیدار امسال باشد، پای همان میز که سه کاسه پلاستیکی حلیم هم روی آن چیده شده است، درحال تعویض لباس و آمده‌شدن برای عزیمت به سمت حسینیه است! مرد میان‌سال پشت دخل با لحن بی‌حوصله‌ای می‌گوید دیگر سرویس نداریم، فقط بیرون‌بر! نگاهی به بیرون مغازه می‌کنم، برف پوچه می‌کند و هوا خیلی سرد است... با بچه‌ها خوش‌وبشی می‌کنیم و به توفیق اجباری راهی کله‌پزی آن سوی خیابان می‌شویم... ✳️✳️✳️ باید زودتر برای کمک در توزیع کارت‌ها به بچه‌ها برسم، گروهی سر فلسطین و گروهی سر کشوردوست هستند، امسال اولین‌بار بود که کارت‌ها عکس‌دار بودند و‌ قرار بود با کارت ملی هم تطبیق داده شود، طبیعتاً امکان ورود افرادی خارج از فهرست، سخت‌تر شده بود، هرچند غیرممکن نبود! همین امر موجب شد، کارت‌ها در آخرین لحظات به دست‌مان برسد... مصیبت‌های نهایی‌کردن اسامی و تقسیم مسؤولیت برای توزیع هم قصه پرغصه دیگری داشت که بماند... دوستان ما هم که باید از قم می‌رسیدند، ترجیح داده بودند همان صبح دیدار را برای تحویل کارت‌ها قرار بگذارند، یکی‌دونفری هم به واسطه همین تأخیر بهشان برخورده بود و... ✳️✳️✳️ بچه‌ها با برخی نتوانسته بودند ارتباط بگیرند؛ آمده بود و برای کارتش با چند نفری تماس گرفته بود، کارتش دست میثم بود و هم‌دیگر را نیافته بودند، تا برسم، بدون کارت رفته بود داخل! هم منتظر کارتش بود... مرد تنومند پرجاذبه‌ای می‌رسد مقابل درب کشوردوست، نامش را جویا می‌شوم، فرزند ارشد مرحوم حاج است... در همین بین حاج ، از آن‌سو هم حاج عباپیچیده با ویلچر از راه می‌رسد، هوا سردتر از آن است که این عزیزان بخواهند معطل شوند، همه تلاش می‌کنند تا اساتید و پیش‌کسوتان سریع‌تر وارد شوند... حاج هم از راه رسیده... حاج‌آقای مستأصل و نگران افرادی هست که به هر دلیلی کارت به دست‌شان نرسیده است... تماس می‌گیرد و سراغ کارت خودش و را می‌گیرد، ظاهراً امسال قسمت نبوده و مورد غفلت قرار گرفته بودند! عجیب بود... امسال ما دخالتی در فهرست شاعران، جز چندنفر محدود از بچه‌های نوحه‌سرا -آن هم با کلی زاجرات- نداشتیم، شرمنده‌شان شدم... هنوز چند نفری هستند که کارت‌شان در دست‌مان است و خبری ازشان نیست، شروع می‌کنم به زنگ‌زدن... نمی‌دانم بدون کارت توانسته‌اند بروند داخل یا هنوز نرسیده‌اند یا اصلاً نخواهند آمد... جز کسی جواب نمی‌دهد، کسالت داشت و نتوانسته بود خودش را برساند... هم که کربلا بود... کارت‌های مانده را می‌دهم دست مرتضی که بروم داخل، حاج‌آقا تأکید می‌کند که عباس را بفرستم بیرون، شاید بتواند چاره‌ای کند... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت دوم) «در جست‌وجوی سیدمظاهر» پشت سر از درب کشوردوست وارد می‌شوم، مقابل درب ورودی داخل، دو دستگاه مینی‌بوس مستقر شده و‌ موبایل و وسایل اضافی را تحویل می‌گیرند... حاج همراه منتظر هستند، سید داخل است و تلفنش هم دائما اشغال... می‌روم به امید اینکه هم را بیابم، هم را... بچه‌های حفاظت انصافاً صبور و خوش‌اخلاق‌اند و درعین‌حال بادقت تک‌تک افراد را وارسی می‌کنند، در صفِ پشت درگاه حفاظتی(گیت بازرسی) [حقیقتاً این‌جا دیگر دست و زبانت می‌لرزد اگر رعایت زبان فارسی را نکنی!؛ شاید در تاریخ این سرزمین، کسی به اندازه صاحب این بیت، پاسدار زبان فارسی نبوده است]، را می‌بینم... جوان نخبه آبادانی که با تمام سختی‌های معلولیت قله‌های بلندی را فتح کرده است، فکرش را بکن، تکلم درست‌ودرمانی نداشته باشی، آن‌وقت اراده کنی و زبان به مدح اهل‌بیت(ع) بگشایی! محمدرضا در عرصه‌های علمی و ورزشی و... هم امتیازات و افتخارات زیادی دارد... هرچه کرده بودم نتوانستم برایش کارت تهیه کنم، فکرمی‌کردم ناامید شده باشد... اما نه، خودش را رسانده بود، آن هم از آبادان! با خوش‌حالی گفت با کارت حاج آمده‌ام داخل... دم حاج حسین گرم! ✳️✳️✳️ کفش‌هایم را قبل از درگاه حفاظتی، گوشه‌ای رها می‌کنم و با عجله چشم‌هایم را به دنبال و به این سو و آن سو می‌دوانم... در همین ازدحام قبل از ورود به حسینیه با چند نفری هم عجله‌ای و سرسری حال‌واحوالی می‌کنم، اما خبری از سید و عباس نیست، احتمالاً داخل باشند، صدای می‌آید که سرود را با جمعیت تمرین می‌کند، دلم نمی‌آید از شیرکاکائو و شیرینی بیت بگذرم، گوشه‌ای می‌ایستم و با عجله شیر و شیرینی را یکی می‌کنم! می‌ترسم اگر در این فاصله حاج‌آقا یا حاج محمدرضا بیایند داخل و من را در حال خوردن ببینند چه فکری می‌کنند! رسماً شیرینی را می‌بلعم و به سرعت خودم را به داخل می‌‌رسانم، قبل از آخرین درگاه که مجهز به محفظه وارسی وسایل هم هست، را می‌بینم و‌ پیغام حاج‌آقا را به او می‌رسانم، کلافه است، می‌گوید خب بروم بیرون که چه شود؟ چه کار می‌توانم بکنم؟ قانعش می‌کنم که باید برود، حتی اگر نتواند کاری کند... اما خبری از نیست، را می‌بینم، قُل دیگر ، البته نه خونی! سراغ را می‌گیرم، می‌گوید همین دوروبر است... پیدایش می‌کنم، وسط این شلوغات، مثل همیشه شوخ‌طبع و گشاده‌رو... می‌گوید خودتی! و ادامه می‌دهد که اون مورد هماهنگ است... خیالم راحت می‌شود و به سمت درب ورودی بهشت روانه می‌شوم، حسینیه امام خمینی... ✳️✳️✳️ امسال سطح عزیزانی که برای اجرا وارد مرحله نهایی شده بودند خیلی به هم نزدیک بود و عزیزانی بودند که حذف آن‌ها برای هیأت انتخاب خیلی سخت بود، اما زمان اجرا محدود است و چاره‌ای جز انتخاب عده‌ای و حذف عده‌ای دیگر نبود، امسال ابتکاری به خرج داده شد و قرار بر این شد دو نفر از این عزیزان هم قبل از حضور حضرت آقا و در جمع پرشوری که از ساعت‌ها قبل وارد حسینیه شده‌اند، اجرا داشته باشند... صدای به گوش می‌رسد، جوان متخلق، مؤدب و خوش‌آتیه شاهرودی... بعدتر متوجه می‌شوم که قبل‌تر هم خوانده است، او هم در جلسات انتخاب، مسلط و توانمند بود، جرأت و توانمندی اجرای خوبی داشت، از مداحان جوان قزوینی که ظاهراً مدتی است ساکن تهران شده... وارد حسینیه می‌شوم، حسینیه مملو از جمعیت است، در همان ورودی و تیمش مشغول ضبط گزارش هستند، یکی دارد از حاج که کنار درب، روی ویلچرش نشسته مصاحبه می‌گیرد... سال‌هاست برای حاج محمود این صندلی را از بهشت عاریه داده‌اند تا ضمانتی باشد برای جایگاهش در آن‌سوی هستی... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت سوم) «نقطه کور پشت ستون!» لحظاتی شکوه و جلال حاکم بر فضای حسینیه، گیج و منگت می‌کند، چشم می‌گردانم و حجم حسینیه را سیری می‌کنم... دنبال منطقی برای این‌که کجا باید مستقر شوم می‌گردم... منطقی نمانده! در این مرحله اگر قاعده‌ای هم برای چینش افراد وجود داشته، دیگر نیست! فاصله بین دو ستون را با دیواره‌ای کوتاه (شاید کمی بیش از نیم‌متر) که با ادامه زیلوهای کف حسینیه فرش شده‌ است، از باقی حسینیه جدا کرده‌اند، به‌عنوان بخش ویژه... می‌شوم آخرین نفر صف اول! جمعیت بیش از آن چیزی که اعلام شده بود، به نظر می‌رسد... در همین قسمت به اصطلاح ویژه! بسیاری هستند که نمی‌شناسم‌شان و البته در میانه جمعِ بیش‌تری که پشت این دیواره هستند، یاران آشنا بسیاربسیار بیشترند... جوادآقای می‌آید و یک‌نفر را که نمی‌شناسمش از عقب می‌برد و در جایی جلوتر و طبیعتاً مناسب‌تر مستقر می‌کند... اماره‌ای است بر اینکه منطقی وجود داشته، اگرچه دیگر نیست! اگرچه استدلال‌های برگزارکنندگان مراسم برای این جداسازی قابل فهم است، اما آرزو می‌کنی کاش می‌شد به نحوی تدبیر کرد که فرق و فاصله‌ای بین جمعیت نباشد و عادی و ویژه‌ای وجود نداشته باشد... اما انصافاً مدیریت این جمع مملو از شور و انرژی، بسیار سخت است، شاید سخت‌تر از هر دیدار دیگری! جمعی شیدا و بی‌قرار، آن هم بعد از چندسال محدودیت و فراق... اگر همین دیواره کوتاه هم وجود نداشت، بعید نبود که با ورود آقا، فوران آتش‌فشان عشق و‌ محبت این جمعیت، قابل کنترل نباشد و نظم و نظام جلسه را کامل برهم زند... ✳️✳️✳️ در همان گوشه جاگیر می‌شوم، دکتر زودتر با یک‌نفر فاصله سمت راستم نشسته است... بعد از خوش‌وبشی با اطرافیان، به سرعت کاغذها را از جیبم به بیرون می‌کشم و آماده‌شان می‌کنم برای نوشتن... صبح قبل بیرون‌زدن از خانه، در همان تاریکی از کوله چند برگ کاغذ به اندازه‌ای که گمان می‌کردم کم نخواهد آمد و یک خودکار بیک ۱.۶ میل اصل! برداشته بودم، به تجربه می‌دانستم که داخل حسینیه تنها چیزی است که می‌تواند همراهم باشد... خودکار هم سوغات بود از فامیلی که ساکن کشور نادوست و نابرادر فرانسه بود... چه خودکاری و چه سعادتی! چه‌قدر دوست داشت در این دیدار همراهم باشد و مادرش بیش‌تر... به‌ویژه که نفهمیده بودیم در این دیدار اخیر، بانوان فعال به چه قاعده‌ای دعوت شده بودند و خانواده هم از این جهت حسابی دمق... اما من وقتی اشتیاق مداحان گوشه و کنار کشور را دیده بودم که عاشقانه از حرمان این دیدار، می‌سوزند و کاری از دستم برنمی‌آید، عرق شرم بر جبینم می‌نشست اگر می‌خواستم سهمی برای دیگری بردارم... و البته برایم عجیب بود دیدن افرادی که هرچه فکر می‌کردم نسبتی با این دیدار نداشتند... ✳️✳️✳️ پرده کنار می‌رود، یک‌پارچه نور وارد حسینیه می‌شود، جمعیت به پا می‌خیزد و به سمت جلو هجوم می‌آورد که همان دیواره کوتاه مانع می‌شود تا جلوتر بیایند؛ فریادها در فضای حسینیه می‌پیچد: این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست بالابلندِ نورانی من، لبخندبرلب، دستش را کشیده و ابراز محبت جمع را پاسخ می‌دهد... با خودم می‌خوانم: شاه شمشادقدان خسرو شیرین‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان ... با نشستنش بر صندلی ساده میانه زیلوها، امواج خروشان جمعیت به ساحل آرامش می‌رسد... می‌خواهم بنشینم که دیگری جایم را گرفته! به ناچار سمت فضای خالی چندصف عقب‌تر می‌خزم، کنار حاج رئیس سازمان بسیج مداحان کشور، خالی‌بودن این نقطه بی‌حکمت نیست، دقیقاً نقطه کور پشت ستون است! به سختی آن‌قدر خودم را جابه‌جا می‌کنم که از گوشه ستون تصویر آقا را داشته باشم... یک‌نفر از پشت به شانه‌ام می‌زند و سلام‌وعلیک می‌کند، برمی‌گردم است که دقایقی پیش هنرنمایی کرده است... استاد تلاوت را آغاز می‌کند... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت چهارم) «نقشه هوایی حسینیه» کاغذها را مرتب می‌کنم، تا می‌زنم، شماره‌گذاری می‌کنم و آماده می‌شوم برای نوشتن همین مطالبی که الآن می‌خوانید... چشم می‌چرخانم و سعی می‌کنم تصویر جامعی از فضای حسینیه به دست آورم... دیواره بالاسر آقا مثل همیشه با خط خوش، این بار مزین به این روایت است: «قال الصادق: فاطمة کوکبٌ دریٌّ بین نساء اهل الدنیا»، شروع می‌کنم به کشیدن نقشه حسینیه(پلان)، تجربه خوبی است که از دیدار ۹۲/۲/۲ شیرینی‌اش به‌جا مانده... با این کار بسیاری از ظرائفی که به راحتی فراموش خواهند شد، ماندگار می‌شوند... جای استقرار هرکسی را که می‌شناسم در این نقشه مشخص می‌کنم... امسال جایگاه اجرا را تغییر داده‌اند و آورده‌اند سمت راست جمعیت، سمت چپ هم منبر تلاوت قرآن بود که بعد از اجرای استاد ابوالقاسمی جمع شد و دوربین‌ها جایش را پر کردند... یک‌نفر هم چیزی شبیه به پایه دوربین تک‌پایه را دائم جابه‌جا می‌کند... سمت چپ رو به آقا، حاج‌آقای تنها روی یک صندلی نشسته‌اند و به دیواره اتاقکی تکیه داده‌اند که در ضلع دیگرش حاج ، حاج شیخ و یکی دو نفری که نمی‌شناسم‌شان رو به جمعیت مستقر هستند... شیخ را در میانه جمع می‌بینم و خوشحال می‌شوم، دقیقاً نقطه مقابل آقا، حاج‌آقای نشسته‌اند و هم کنارشان، پشت‌سرشان یکی‌دو ردیف عقب‌تر را می‌بینم در کنار ... کنار دیوار سمت چپ حسینیه، کنار پیش‌کسوتان روی صندلی نشسته است و با ماسکی مشکی به سختی قابل تشخیص است، کمی آن‌طرف‌تر دقیقاً کنار درب ورودی روی صندلی جاگیر می‌شود، حاج سوار بر ویلچر، با همه کسالت و ضعف جسمی می‌آید و در ردیفی جلوتر از ردیف زیر دیوار، مستقر می‌شود، هرچه چشم می‌چرخانم جای خالی و را نمی‌توانم پر کنم... ، و حاج تقریباً با هم می‌آیند و در همان محوطه نقطه کور، جلوی من می‌نشینند و همان ابتدا از بسته‌بودن زاویه نگاه‌شان کمی ناراحتی می‌کنند، اما اشکالی ندارد، به گمانم اندازه کافی، توفیق زیارت آقا را داشته‌اند! این‌ها گوشه‌ای از داده‌هایی است که از همان نقشه هوایی حسینیه استخراج می‌کنم، وگرنه فرصتی برای این ثبت تفصیلی و ریز این همه اطلاعات نبود... ✳️✳️✳️ حاج پشت جایگاه قرار می‌گیرد، رخصت می‌گیرد و آغاز می‌کند... یادی می‌کند از دیدار قبل و سلام مردم سراسر ایران را با ذوق و هنرمندی به آقا می‌رساند و دعوت می‌کند از اولین نفر برای اجرا، با آن هیبت سیدی و شال سبزش پشت میکروفون قرار می‌گیرد و آغاز می‌کند: روشن‌تر از شکوه تو هفت آسمان نداشت دریای پرتموّج روحت کران نداشت خواند و‌ خواند تا: با این مثال‌ها چه بگویم از بتول عالم کجا و منقبت دختر رسول و اوج گرفت: ما نسل فاطمه همه سرشار غیرتیم مانند او مدافع خط ولایتیم دنیا اگر دهند به ما با دوصد نعیم یک تار موی رهبر خود را نمی‌دهیم تا آخرین بیت: ما ایستاده‌ایم علم روی دوش‌مان عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان سید از دور عرض ارادت می‌کند و ابراز تأسف که به واسطه محدودیت‌ها، نمی‌تواند از نزدیک خدمت برسد دوباره نام سید را این‌بار با تأکید بر واژه می‌آورد و یادآور می‌شود که عضو کانون وکلای قم است... و این‌که شعر هم از حجت‌الاسلام است... ✳️✳️✳️ آقایی که با تک‌پایه دوربین این سو و آن سو می‌رفت را باز هم می‌بینم، تعجب می‌کنم چرا هنوز پایه را به مقصد نرسانده که متوجه می‌شوم بله! پایه دوربین کجا بود؟! آخر فناوری است... یک دوربین بندانگشتی (finger camera) بسیار کوچک، به قاعده قطر همان تک‌پایه در سرش قرار گرفته بود و ارتفاع پایه هم به صورت کشویی حداقل تا چهار متر افزایش می‌یافت، آن برادر هم با دقت و ظرافت مشغول تصویربرداری از جلسه بود، از زوایایی که دوربین‌های دیگر راهی به آن‌جا نداشتند... در این میان که از ابتدای جلسه در یک کاغذ مربعی کوچک، از همین‌ها که برای یادداشت غالباً در ادارات روی میزها هست، داشت چیزهایی درباره اقتصاد و وضعیت اقتصادی و... می‌نوشت، برمی‌گردد و با نگاه به دسته کاغذهایی که در دستانم هست، تقاضای کاغذی می‌کند، من هم رویم را سفت می‌کنم و می‌گویم خودم لازم دارم و ممکن است کم بیاورم! (قبل‌تر تجربه تلخی داشتم و این‌بار با تدارک کاغذ به میزان مورد نیاز تلاش کرده بودم که ناچار نشوم پشت قبض عابربانک و خرده‌کاغذ و... چیز بنویسم...) اطرافیان به تکاپو می‌افتند و دکتر مشکل را حل می‌کند... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت پنجم) «سید دورگه عبابردوش» حاج ، را دعوت می‌کند، اشاره دارد که دستی بر تعزیه دارد و شعری از سعدی را اجرا خواهد کرد... سید ساکن قم است و اصالتاً اهل قمصر کاشان، بعد از آن‌که اساتید به جمع‌بندی اسامی رسیدند، قرار بود برای آن‌که شائبه‌ای پیش نیاید از قم دو نفر اجرا کرده‌اند، ایشان را از قمصر معرفی کنند که از بیخ نگفت اهل کجاست! در این میانه حاج را می‌بینم که همراه وارد حسینیه می‌شوند، خدا را شکر می‌کنم... دستگاه‌های موسیقی را کار کرده و شهره به این است که در دستگاه‌ و سنتی می‌خواند: هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌است کآن‌جا نتواند رفت اندیشه دانایی امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش آن‌کش نظری باشد با قامت زیبایی گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی ...غزل سعدی را با غزلی از ادامه می‌دهد و اوج می‌گیرد: نه مثل ساره‌ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا تشویق حضار به گوش می‌رسد... اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه‌شب قدری شبیه آیۀ تطهیری، شبیه سورۀ «اعطینا» شناسنامۀ تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا صدای تشویق بالاتر می‌رود... کبودِ شعله‌ور آبی! سپیده طلعت مهتابی! به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا مگر که آب وضوی تو، ز چشمه سارِ فدک باشد وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا آقا رضایت دارند: طیب‌الله انفاسکم، احسنت، خیلی‌عالی برای جلسات انتخاب و گزینش هم که آمده بود، مرتب و خوش‌لباس آمده بود، آخرین بار تأکید کردم برای دیدار حتماً با همین کت و شلوار سفید بیایید! همان لباس را پوشیده بود به‌علاوه عبایی که بر دوش انداخته بود... در همان بحبوحه که دنبال بودم، بیرون حسینیه همراه حاج با سید مواجه شدیم، به شوخی گفت دورگه‌مون که کردید، عبا هم به تن‌مون کردید! پیشنهاد اساتید بود که یک نفر، نسل مداحان عبابردوش را یادآوری و نمایندگی نماید... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت ششم) «صلوات بفرست!» حاج به جمع بانوان حاضر در جلسه اشاره می‌کند و به نیابت از تمام زنان این سرزمین به آن‌ها روز زن را تبریک می‌گوید... و سپس اشاره به حضور مداحانی از لبنان، عراق و بحرین می‌کند و با زبان عربی نفر بعدی را معرفی و دعوت می‌کند: من العراق الحبیب، من النجف الاشرف... ... در همین حین جزوه‌ای در دست آقا ورق می‌خورد، احتمالاً متن اشعاری است که خوانده می‌شود... از مداحان خوب عراقی است که شنیدم مدتی است ساکن مشهد شده؛ پارسال که شیخ اجرا کرد، اتفاق خوبی بود که بازتاب مضاعف این دیدار در رسانه‌های جهان اسلام را در پی داشت، همین بازتاب رسانه‌ای کافی بود تا تصمیم‌سازان دیدار را مجاب نماید تا این خط را دنبال کنند... هرچند امسال ، از مداحان عرب‌زبان آبادان، در جلسات انتخاب و گزینش اجرای بسیار خوبی داشت، اما اصالت عراقی قحطان و شهرت او در جهان عرب، به‌ویژه کشور عراق، باعث شد تا او برای این دیدار انتخاب و دعوت شود... ✳️✳️✳️ با خطبه‌ای عربی شروع کرد و با خطاب‌کردن آقا، تحسین و تأیید جمعیت را دریافت کرد...، خطاب به حضرت زهراء(س) آغاز کرد: أیا فاطمَ الطهرِ مُدّی یدیک فکلُّ الحیارى ظمایا إلیک فأنتِ لدینا و نحنُ لدیک و ربُّ السماوات صلّى علیک ... و فاطمة حقیقة کلّ نعمه أنا النقصُ الذی هي من أتمّه و فاطمة هواءٌ بین صدري لها فضلٌ عليَّ بکلِّ نسمه و فاطمة نهایة کلِّ حزن و فاطمة بدایة کلِّ بسمه و فاطمة نشیدةٌ کلِّ یوم و بینَ حروفها ترتاحُ نغمه و فاطمة تشاطرني صباحی و تمحو عن عیوني کل عُتمه ... در ادامه اشاره کرد که می‌خواهد شعری را باللهجة الشعبیة العراقي بخواند: تبعتک ما اعرفک وین وجهاک صحت من تطفة نار الشوک وجهاک متى اتکحل اعیوني ابشوف وجهاک ابحلک حوت او الک مدیت ادیه لغیرک ساعة بالساعة و لک عام علیک اني افتحت عیني و لک عام الک عمه انسبت بالطف و لک عام الک رایة ترک بالغاضریه ... شعری که با لهجه محلی خواند، نغمه و حس خاصی داشت، سبک متفاوت و اجرای مسلط مورد توجه جمع و عنایت آقا قرار می‌گیرد... اشاره می‌کند که اشعار اجراشده توسط از ، و بود... در همین حین حاج هم وارد حسینیه شد، از همان اتاق کوچک گوشه سمت راست، مقابل جمعیت که عوامل برنامه آن‌جا مستقر بودند. یک کلاه خز بزرگ به سر دارد، از همین کلاه‌هایی که در بازار معروف است به کلاه روسی! همراه با یک جلیقه زمستانی مشکی. ✳️✳️✳️ حاج با شعری تضمین‌شده از در وصف امام رئوف(ع) به استقبال مهمان بعدی از مشهد می‌رود: با این مصرع شروع می‌کند: شمع حرمت نور دل صاعقه باشد... و وقتی به این بیت می‌رسد که: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته‌است گنه‌کار نیاید یکی از میانه جلسه با صدای بلند فریاد می‌زند: «صلوات بفرست!» ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت هفتم) «آقای شاعر وکیل!» ، با معرفی اشاره می‌کند که او افتخار شاگردی استاد را داشته است... تو کیستی که نه فلک ملک توست عرش عزیز عرشه فلک توست ... ای قلم از مدیحه تو عاجز مناقبت «مدینة المعاجز» کوثر قرآن و عطیةالله اسوه حسنای بقیةالله بقیةالنبوة تا قیامت ودیعةالرسول بر امامت مباهله ذکر مناقب توست «نسائنا» وصف مراتب توست این سخن ختم پیمبران است بهشت زیر پای مادران است عفاف پرورده دامن توست حجاب یک غنچه گلشن توست کیست کسی کفو تو جز بوتراب او پدر خاک و تو مادر آب مادری‌ات مایه افتخار است پنج گلت حاصل نه بهار است ... صدای تشویق حضار بالا می‌رود قیاس‌های ما «مع‌الفارق» است نطق تو «والسماء والطارق» است نطق تو گویای مناقب توست خطبه تو «شهاب ثاقب» توست شهاب ثاقب تو «والنجم» شد قلب شیاطین همگی رجم شد حرف حریفان همه تحریف دین نطق تو «نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِین» مبیّن رتبه والای تو خط به خط خطبه غرای تو ... حس خوب با لرزش صدایش، دل‌نشین‌تر شده... شاید این لرزش صدا لازمه مدح حضرت زهرای مرضیه باشد و شاهدی بر تناسب اجرا و مضمون... ای که پدر گفته «فداها» تو را حدیث «یرضی لرضاها» تو را نبی‌است بیش از همه عارف تو علی‌است دریای معارف تو کوثری و جاریه تو حورا بهشتی و شراب تو طهورا فراتر از سوره انسان تویی هر آینه عروس قرآن تویی ... ناگهان بخشی از صوت جلسه قطع شد و صدا برای لحظاتی، در حد چند بیت، ضعیف شد... در همین حین کاغذی به سید دادند که به گمانم زمان را متذکر شده بودند، اما هنوز گل اشعار سید مانده بود، او هم با اعتمادبه‌نفس و بی‌توجه به تذکر احتمالی، ادامه داد: قاریِ قالوا رَبُّنَا اللّهیم امروز ثُمَ استَقامُوا... مردِ این راهیم امروز ما در مسیر قله‌های اقتداریم در گردباد فتنه، کوهی استواریم کوهیم و هم‌دوش دماوندیم آری رودیم و در آغوش اروندیم آری ما شاهدان مشهد والفجر هشتیم یک گام از خط مقدم برنگشتیم اکنون که گام دوم این انقلاب است ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است باید در این دوران، جهانی گام برداشت در هر زمینه، آسمانی گام برداشت در این ولایت آسمان هم خاک‌بوس است این مُلک، زیر پرچم شمس الشموس است ما هم‌قسم با حاج قاسم ایستادیم مثل ابومهدی، مقاوم ایستادیم از «جاءَ نَصرُاللهِ وَ الفَتح» است پیدا پایان پذیرفته‌است «اَمهِلهُم رُوَیدا» امروز مرز کفر با اسلام، شام است یعنی که دیگر مهلت صهیون تمام است «وَالفَجر» با زهرا «لَیالٍ عَشر» داریم «وَالشمس» با خورشید حشر و نشر داریم در سایه‌اش آیات فتح و نصر با ماست «وَالعصر» الطاف ولی عصر با ماست آقا تشویق می‌کند: طیب‌الله انفاسکم، احسنت، عالی... از آقای می‌پرسم چند دقیقه شد؟ - سیزده دقیقه اشاره می‌کند که از وکلای خوب مشهد است... تا این‌جا دومین وکیلی است که امروز اجرا می‌کند! ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت هشتم) «صدای مرگ بر اسراییل از بیت رهبری» ، مهندس(!) را دعوت می‌کند، این قصه عناوین و القاب هم سرِ درازی دارد، از طرفی آن‌چه مرام و مطلوب جامعه ستایش‌گران بااخلاص است، همین بیت معروف است: شوكت و دولت و منصب به كسان ارزانی از عناوين جهان مرثيه‌خوان ما را بس از سوی دیگر هم انگاره غلطی در اذهان بسیاری، شکل گرفته، مبنی بر عدم علمیت و توانمندی‌های مختلف مداحان اهل‌بیت(ع) که گاه لازم است برای عده‌ای یادآوری شود امروزه مداحان بسیاری داریم که مدارج عالی علمی را طی کرده‌اند، در حوزه و دانشگاه مشغول تحصیل هستند، اهل پژوهش و تتبع و تألیف هستند و... را ابتدا نمی‌شناختم، اما بعد دیدم که دیده‌ام و به یاد نداشته‌ام، دیدم پیش از این در گوشی فیلمی از جلساتش دارم و البته در این ایام بیش‌تر شناختمش، جوانی مؤدب و متین، اهل خطه ورامین، بعد از دیدار هم فهمیدم خادم هیأت‌ها و رابط مشعر در منطقه قرچک ورامین است: افتاده بر پایش قلم‌هایی که قادر نیست یعنی که از زهرا نوشتن کار شاعر نیست باید یکی همواره از ما بهتران گوید روح‌القدس باید خودش از عمق جان گوید باید بگوید نور در اوزان نمی‌گنجد در شعر شاعر روح الرّحمان نمی‌گنجد خیر کثیر حضرت داور تولد یافت مجموعه پیغمبر و حیدر تولد یافت ناموس حق گهواره‌جنبانش ملک باشد تنها فدک نه سهم‌الارثش نُه فلک باشد هفت‌آسمان را هم بگردی مثل زهرا نیست معراج‌رفته تازه می‌فهمد که زهرا کیست صدای به‌به... جمعیت بلند می‌شود... به گمانم در همین حین و وارد حسینیه می‌شوند... همان جلوی درب ورودی، سمت چپ جمعیت می‌نشینند و ردیف دیگری، عمود بر جمعیت شکل می‌گیرد... ادامه می‌دهد: روح عفاف است و حجاب ارثیه زهراست الگوی مادرهای ما صدیقه کبری‌است ما را به راه راست دعوت می‌کند زهرا با فعل و تقریرش هدایت می‌کند زهرا محتاج زهراییم در معبرگشایی‌ها هستند زیر منت او کربلایی‌ها مدیون زهرا بود هر نسلی حسینی بود اندیشه زهرا در افکارِ خمینی بود تصویر ما از فاطمه تعریف قرآنی‌است شاگرد درس مکتبش قاسم سلیمانی‌است صدای تشویق حضار بالا می‌رود... رزمنده‌ها را نهضت زهرا به خط کرده زهرا سلیمانیِ ما را تربیت کرده ارزش ندارد جان اگر نذر ولایت نیست پایان راه فاطمیون جز شهادت نیست باید شناسایی کنیم اهداف دشمن را باید بشارت داد فرداهای روشن را سیدعلی‌مان فتح خیبر می‌کند فردا فرزند حیدر کار حیدر می‌کند فردا باز هم صدای تشویق حضار به گوش می‌رسد... ای رهبرم نطق بلیغت همچو طوفان است فرمان دهی حیفایشان با خاک یکسان است با سر بیفتد قوم فرعون زمان در نیل شیعه کمر بسته به نابودی اسراییل تشویق حاضران به اوج می‌رسد و فریادهای «مرگ بر اسراییل» در فضای حسینیه می‌پیچد... فردا همه راهی قدس از سمت لبنانیم در مسجدالاقصی نماز شکر می‌خوانیم راهی برای عده‌ای یاغی نمی‌ماند نامی از اسرائیل هم... «باقی نمی‌ماند» را جمعیت یک‌صدا می‌خوانند... فردا که شوق هر فلسطینی تماشایی‌است بیت المقدس تا مدینه راهپیمایی‌است صدای «احسنت احسنت» جلسه بالا می‌رود... از ته جلسه یکی فریاد می‌کشد «دوباره دوباره!» و این بیت تکرار می‌شود... و نهایتاً سه بیتی که اگر نبودند، کار در اوج پایان یافته بود: بیرون کنیم از منطقه حکام ظالم را قطعاً بگیریم انتقام حاج قاسم را آقا خلاصه ما همه پا در رکاب هستیم تا پای جان پای نظام و انقلاب هستیم ما در جهاد جبهه تبیین به صف هستیم سربازهای لشکر شاه نجف هستیم آقا با لبخند و سرتکان‌دادن «طیب‌الله انفاسکم» و «احسنت» می‌گویند و کمال رضایت خود را ابراز می‌دارند... اوج ابزار احساسات و عواطف جمعیت حاضر در جلسه همین اجرا بود که از قبل هم در جلسات انتخاب، پیش‌بینی کرده بودم... وقتی که به بازنویسی این بخش از جلسه می‌رسم، در راه فرودگاه امام‌خمینی(ره) با حاج‌آقای همراه هستیم... (برای سفری که اگر توفیق بود شاید وقایع آن سفر را هم برای‌تان بازگو کنم) از قضا حرف دیدار می‌شود و اجراها و...؛ ، شاعر این اشعار تماس گرفته بود و از تغییر اشعار گلایه کرده بود، ظاهراً همین سه بیت پایانی بود که یکی هم دچار اشکال وزنی شده بود و محل نقد... هم شاکی بود از این مسأله که علی‌رغم تذکرات، هر سال تکرار می‌شود... زبان بدن خوبی را هم در این اجرا از خود به نمایش گذاشت... نکته مهم‌تر درباره این بود که خودش بود و نه دیگری! اگر این‌جا این‌گونه حماسی خواند، در هیأت خودش هم همین است و این یک امتیاز ویژه بود، چرا که شده بود عزیزی در بیت چنان انقلابی اجرا کرده بود که حنجره‌اش هم پیش از این، چنین اشعاری را به خاطر نداشت و نیز بعد از این! ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت نهم) «سلامتی همه بچه‌شهیدا بلند صلوات!» پشت جایگاه قرار می‌گیرد، تقریباً اجراهای بین مدح‌خوانی‌ها طولانی بوده، خودش متذکر می‌شود: «رفقای مداح سؤال می‌کنند که چه‌قدر فرصت داریم، می‌گویم هفت دقیقه، می‌پرسند خود شما چه‌طور؟ می‌گویم هفت دقیقه، هفت دقیقه!» این‌بار به سرعت را از اردبیل، معرفی و دعوت می‌کند، با شعری از . آقای هم مرتکب یک خطای راه‌بردی می‌شود و ابتدا دو بیت شعر را خارج از هماهنگی انجام‌شده می‌خواند که علاوه بر ضعف شعری، محتوای مناسبی هم ندارد، شنیدم که بعد از جلسه خودش هم ناراحت بوده و ابراز تأسف کرده، اما به هرحال گمان می‌کنم، بدترین قسمت جلسه در همین‌جا رقم خورد... در ادامه هم اجرای ، علی‌رغم همه تلاشی که کرد، آن‌چنان که باید رضایت‌بخش نشد... امسال روی مداح آذری خیلی بحث و‌ گفت‌وگو صورت گرفت، حتی در جلسات انتخاب، چند نفر از اردبیل آمدند و اجرا کردند، اما انتخاب راحت نبود، به‌ویژه با برخی محدودیت‌هایی که اعمال شده بود... در آخر قرعه به نام خورد، اما حجم صدا و قوت حنجره با آن‌چه توقع داشتند که از یک حنجره اردبیلی به گوش برسد، ذاتاً متفاوت بود... ✳️✳️✳️ اسم را به‌عنوان حسن ختام جلسه می‌آورد، صدای به‌به جمعیت به گوش می‌رسد... دل من هم هُرّی می‌ریزد که مبادا به خاطر طولانی‌شدن جلسه، سرود را حذف کرده باشند که اشاره می‌کند، آخرین اجرا قبل از سرود! کلاه را برداشته، اما با همان جلیقه در جایگاه قرار می‌گیرد: - آقا سلام علیکم، خیلی نوکریم! یکی از وسط جمعیت فریاد می‌زند «سلامتی همه بچه‌شهیدا بلند صلوات!» می‌گوید ایام ولادت است، لبخندی بر لبان آقا بنشانیم: «حاج‌آقای گفتند هر نوبت هفت دقیقه وقت دارند، دو تا چهار دقیقه رو استفاده نکردند و دادند به من!» همان هم شد و تقریباً شانزده دقیقه اجرای طول کشید! گفت ابتدا شعری از کمال‌الدین آملی شاعر لبنانی می‌خواند که دیدم همان معروف است که در جلسه هم حضور داشت... شعری که با حروف مقطعه واژه «فاطمه» ساخت یافته بود، «ف»، «ا»، «ط»، «م» و «ة» و در هر بند، آن حرف را شکافته بود و برخی از فضائل حضرت را که با آن حرف آغاز می‌گشت، شمرده بود... تفاوت شعر و ابتکار شاعر و انتخاب مداح، همه برای مخاطب خوشایند بود، از طرفی این حسن انتخاب، می‌توانست برای بعد بین‌المللی جلسه و شخص هم مفید واقع شود، هرچند تفاوت الحان عربی و فارسی، از این افاده کاست! اما به این بسنده نکرد، هم شعر عربی خواند، هم مدح، هم سرود و هم زمزمه! انگار آمده بود کار را تمام کند... ✳️✳️✳️ هرچند بخش‌هایی از شعر عربی را در جلسه نوشته‌ام، اما کامل نیست، امید دارم که با جست‌وجو در فضای اینترنت به شعر دست پیدا کنم، اما هرچه بیش‌تر می‌گردم، کم‌تر حاصلی دارد، برایم سؤال می‌شود محتوای چنین دیدار مهمی چرا باید با دقت ثبت و در فضای مجازی منتشر نشده باشد، انگیزه‌ام برای ثبت نکات و دقائق دیدار بیش‌تر می‌شود... فیلم اجرای را چندین بار عقب‌جلو می‌کنم تا متن شعر را کامل پیاده کنم، اما باز هم دو بیت هم‌چنان ابهاماتی دارند، در مسیر حرم هستیم که از مدد می‌خواهم، ابتدا در گوشی می‌گردد، به گمان‌ آن‌که متن شعر را داشته باشد، اما نیست، همان‌جا به شاعر این قصیده در واتس‌اپ پیام می‌دهد... اما فعلاً از اینترنت خبری نیست و برای تکمیل این فراز باید صبر کنم... البته الآن که در گوشه حرم این فرازها را مکتوب می‌کنم، تقریباً یک شبانه‌روز هست که به کانال دست‌رسی ندارم و‌ امکان به‌روزرسانی نداشته‌ام، احتمالاً این وضعیت تا پایان سفر ادامه داشته باشد... شعر می‌رسد و‌ خیالم راحت می‌شود، الحمدلله حداقلِ اختلاف را با آن‌چه ثبت کرده‌ام دارد... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت دهم) «گر نگاهی به ما کند زهرا، دردها را دوا کند زهرا» شروع می‌کند: ف فاءٌ فيضُ وحيِ الأنبيا خلفَ الحجابْ فِردوسُ الفراديسِ احتوى العُجبَ العُجابْ فاءٌ فاتحةْ و الفاتحة جمعُ الكِتابْ فاءٌ فاز مَنْ فيها دَعیَ اللهُ استجابْ فاءٌ فِطرةُ الرحمانْ فوحُ الرَّوحِ والريحانْ فاءُ الفجرُ والفرقان فاءٌ فُصِّلَتْ قرآن يا فخرَ الله يا زهراء ا ألِفٌ إسمِ جّلَّ اللهُ في «اللهُ اكبرْ» ألِفٌ أمُّ طه باسمِها أخفى وأظهَر إعجازٌ و إيمان وآلاءٌ واكثر ألِفٌ قولُ «إنّا» جاءَ في قَدرٍ وكوثر ألِفٌ أصلُ اصلِ الدينْ ألِفٌ آيةُ التكوينْ ألِفٌ أوّلُ آدمْ ألِفٌ أحمدُ الخاتَم یا اهل الله یا زهراء ط طاءٌ طورُ سينينَ وما أعلاهُ طورْ و الطاءُ طُوى فيها انطوى طِيبُ الحضورْ طاءٌ في الطياسيمِ و طوبى و الطفوفْ طاءٌ طالِبُ الثاراتُ في يومِ الظهورْ طاءٌ طائرُ الإسراء طاءٌ طلعةُ الزهراء طاءٌ طينةُ التسليم طاءٌ طافَ إبراهيم یا طُهر الله یا زهراء م ميمُ الماءُ والميزانُ مِشكاةُ الزبرجدْ مسرى المصطفى ليلاً و معراجٌ ومقصدْ ميمٌ مَشعَرُ الله و مكةُ و المدينة ميمُ المطمئنّه في مَقاماتِ محمد ميمٌ منتهى السِّدرة ممتَحنة على القُدرة ميمٌ مصدَرُ الأملاك ميمُ مِحْوَرُ الأفلاك مستور الله یا زهراء ة والتَّاءُ تراتيلٌ تلاها جبرائيلْ تنزيلٌ وتأويلٌ به تاهَ الدَّليل تسبيحٌ، تجلّي التَّيْمِ، تسليمٌ، تُقى تَمرٌ مَرْيَمي، تاءٌ «تُساقِطْ» في النَّخيل تاءُ التِّينُ والزيتونْ تاءٌ توبةُ المحزونْ " تا" تفاحةً تُهداه تاءٌ تُرجُمانُ الله یا تِبر الله یا زهراء بلافاصله مدح فارسی را شروع می‌کند: همه دیدند پس از این همه قرن ابتر کیست بنگر در همه آیات بگو کوثر کیست کفو حیدر چو به دنیای علی پای نهاد می‌توان گفت دگر آینه داور کیست درد بی‌مادری خیل رسل درمان شد شأن دختر بنگر، حال بگو مادر کیست آن‌قدر کفو علی، روح علی، مثل علی است غیرممکن شده تشخیص دهی حیدر کیست گر نبُد فاطمه و قدرت تبیینی او مانده بودیم کنون، خیر کدام و شر کیست دختر زندهٔ‌درگور سؤالش این بود آن‌که ارزش بدهد بر قدم دختر کیست پسر لؤلؤ و مرجان علی و زهرا آخر اثبات کند اول و الآخر کیست همه خلق معطل‌شده در روز نشور همه فریادبه‌لب شافعه محشر کیست جمعیت این مصرع را زمزمه می‌کنند... نسل زهراست که تسخیر نموده دل ما جز جگرگوشه زهرا و علی رهبر کیست صدای تحسین جمعیت بالا می‌رود... نور اعجاز خمینی است در آفاق جهان همه دیدند پس از این همه قرن ابتر کیست پشت‌بندِ مدح، سرود را شروع می‌کند: ای مادر هر چه بود، ای مادر هر چه هست، ای مادر هر چه خواهد آمد ای مادر مؤمنان، ای مادر عاشقان، ای مادر آن‌که خواهد آمد ای مادر هستی، الگوی کمال حق‌پرستی ساکت ننشستی بت‌های زمانه را شکستی جان جهان و جنانی، اسوه امام زمانی رهبر مکتب تبیین، تویی به تمام مبانی ای اوج شکوه زن، در ساحت زندگی، آیینه ذکر یا لطیفی معنای رهاشدن، آزادی و بندگی، محبوبه هر دل عفیفی در اوج تعالی، تو منزل آخر کمالی هم ام‌ابیها، هم نور دل علی و آلی چشمه آب بقایی، مجاهد راه خدایی الگوی اهل بصیرت، طریقت اهل ولایی ای غایت در سنگر اعتقاد، پیغمبر باور و امیدی ای مادر لاله‌ها در معرکه جهاد، تو مادر و عشق هر شهیدی ام‌النجبائی، تضمین اجابت دعایی سرچشمه نور پیغام قیام کربلایی جان ابالحسنینی، بانی قیام حسینی رهروِراه‌توبودن، هدف قیام خمینی پایان سرود را هم به زمزمه‌ای پیوند می‌زند و حال جمعیت را منقلب می‌کند: گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا نه عجب گر به شأن او گویند خاک را کیمیا کند زهرا گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا مهر از نور او وضو دارد ماه از مهرش آبرو دارد به همه هستی حسین سوگند هرچه دارد حسین از او دارد گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا تو چه جانی و برتر از جانی تو خود حسن و عشق و ایمانی مدح و وصف تو می‌کنم امروز هدیه بر قاسم سلیمانی گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا این‌جا را حاج_محمود با بغض و اشک می‌خواند: روز محشر که از شفاعت خویش حشر دیگر به پا کند زهرا هم‌چو مرغی که دانه برچیند با این مصرع صدای گریه جمعیت بلند می‌شود... دوستان را سوا کند زهرا برای بار آخر جمعیت زمزمه می‌کند: گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا و جایگاه را ترک می‌کند... آقا هم بدرقه‌اش می‌کند: طیب‌الله انفاسکم، احسنت، زنده باشید... ادامه دارد... @qoqnoos2
«سلامٌ علی قلب زینب‌الصبور» در جوار حرم عقلیه بنی‌هاشم(س) نایب‌الزیاره همه دوستان و عزیزان، اقوام و اصدقاء، ارحام و احباب بودم، همه بزرگوارانی که «التماس‌دعا» فرموده بودند، شخصی یا در گروه‌های مختلف، آنانی که می‌شناختم‌شان و آنانی که نمی‌شناختم... ان‌شاءالله به‌زودی نصیب همه محبان اهل‌بیت(ع) شود... به یاد همه شهدای مدافع حریم اهل‌بیت(ع)، به‌ویژه شهید ... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت یازدهم) «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند...» بعد از اجرا آمد و وسط جمعیت نشست، در همین حین از وسط جمعیت برخاست و کار خودش را کرد! همان کاری را که برای اجرا در بیت آماده کرده بود، از وسط جمعیت خواند... به آقای گفتم پرونده خودش را برای اجرا در بیت بست! هم اشاره کرد که دیر خبردار شده که قرار نیست امسال بخواند و احتمالاً از این جهت ناراحت شده باشد... شروع می‌کند...، برگه‌های سرود را که در اول جلسه بین جمعیت پخش می‌کردند، عده بیش‌تر جمعیت در دست دارند و عده‌ای هم نه...  برگه‌ها در قطع آ.شش، اما خیلی ساده و شاید بتوان گفت کم‌سلیقه تهیه و توزیع شده...، این برگه تنها چیز فیزیکی است که شاید بتوان به یادگار از این جلسه همراه برد، به نظرم ارزش داشت که با طراحی و کیفیت بهتری تهیه می‌شد، این‌ها که جای خود، غلط املایی در متن را دیگر نمی‌شود به هیچ طریقی توجیه نمود! از بچه‌های پابه‌کاری است که آینده روشنی در ناصیه‌اش دارد، دو باری که برای جلسه انتخاب آمد، آن‌قدر برای جلسات هیأت‌ها و مساجد و یادواره شهداء، راهی شهرها و روستاهای بزرگ و کوچک شده بود که صدایش به شدت خسته و گرفته بود؛ بعد از انتخاب برای اجرای سرود خواهش کرده بودم که حداقل این ده روز قبل از دیدار را به حنجره‌ات استراحت بده... شروع می‌کند... سرودی نسبتاً طولانی در پنج بند، از حاج‌آقای بر نغمه‌ای از نشسته است: زمان ز لحظه‌ها ترانه دارد زمین شکوه بی‌‌کرانه دارد دل از توحید ناب آکنده است خدا مهمان قلب بنده است جهان تحت‌الکسا پاینده است پی تسبیح تو جهان پرنفحه شد کتاب وصف گل هزاران صفحه شد تبسم کن، تبسم‌های تو جان‌پرور است که نامت روح و ریحان دل پیغمبر است یامولاتی یا زهرا(س) سلام صفای اشهد اذان‌ها سلام دعای اهل آسمان‌ها بهاری در چمن دامن‌کشان امید از چشمه جانت روان تویی بال دعا تا آسمان به باغ نافله گل باور شکفت که چشمت تا سحر به شوق حق نخفت دعا کردی برای ما چه از این بهتر است که حقا هر چه داریم از دعای مادر است یا مولاتی یا زهرا(س) قسم به قلب ازصفاپر تو قسم به وصله‌های چادر تو که چادر افتخار هر زن است نشانی از وقار هر زن است نماد اقتدار هر زن است اگر برپا کنند منافق صدمصاف نمیرد این حجاب نمیرد این عفاف زن و مرد مسلمان عاشق این کشور است پی راه شهیدان و مطیع رهبر است یا مولاتی یا زهرا(س) صفا به چلچراغ ندبه تو وفا به کوچه‌باغ خطبه تو تلاطم در نهاد کوثر است خروش تو حماسه‌پرور است که زینب دختر این مادر است جهان با شور تو حسینی می‌شود همیشه پیرو خمینی می‌شود چرا دل‌ها نباشد محو و مست مهدی‌ات که این پرچم رسد آخر به دست مهدی‌ات یا مولاتی یا زهرا(س) شرف از اوج ما چکامه دارد هلا! مقاومت ادامه دارد رسیده مرگ اسرائیلِ شر افول آمریکا شد جلوه‌گر شده آل‌سعود آواره‌تر همه از برکت شهیدان تو بود به روح قاسم سلیمانی درود پی ایجاد ایران قوی دارم شتاب تن و جانم فدای رهبر و این انقلاب یا مولاتی یا زهرا(س) هم در پایان یک رباعی را بدون هماهنگی قبلی تقدیم می‌کند و خطاب به آقا می‌خواند: امروز به غیر دل، در این صحرا نیست دل ریخته آن‌قَدَر که جای پا نیست گویید به عمروعاصیان، حیله بس است آیید و ببینید، علی تنها نیست! ✳️✳️✳️ جمعیت یک‌صدا فریاد می‌زنند: ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند... کمی که جمعیت آرام می‌شود، پسربچه‌ای بلند می‌شود و از آقا تقاضای انگشتر می‌کند، فرد دیگری از میانه جمعیت شروع می‌کند با اعتمادبه‌نفس و صدای بلند ابتدا شعری را خطاب به آقا می‌خواند: دسته‌گلی از سلام آورده‌ام... و بی‌توجه به تذکرات خادمان جلسه و سایر حاضران، درباره کتابی که چاپ کرده توضیح می‌دهد و از آقا می‌خواهد که برای کتاب جدیدش عنوانی انتخاب کنند! نفر بعدی که بلند می‌شود است که دیگر جمعیت تحمل نمی‌کند و در همان ابتدای کلام خاموش می‌شود، اما ناگهان از کنار ستون سمت راست آقا، حاج بلند می‌شود، از روی برگه‌ای که در دست دارد شروع می‌کند و متنی را خطاب آقا می‌خواند... ظاهراً زور جمعیت دیگر به او نمی‌رسد! به قولش عمل می‌کند، پیش از دیدار پیغام فرستاده بود که برای جلسه حرف‌هایی دارم، یا فرصت می‌دهید که رسمی بیان کنم یا خودم بلند می‌شوم... که دومی محقق شد... چهارپنج‌دقیقه‌ای طول کشید، بعد از نفر بعدی بلند شد که در جا نشاندندش، بعدی هم خواست صلواتی بگیرد که با آغاز کلام آقا خاموش شد! رسماً بیش از زمانِ دوسه‌اجرا، با این حواشی از دست رفت، یا بهتر بگویم از فرصت فرمایشات آقا کم شد! ادامه دارد... @qoqnoos2