#امام_باقر_شهادت
در بهار زندگی رنگ خزان را دیده ای
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده ای
سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی
تشنه لب سوزان ترین روز جهان را دیده ای
روز عاشورا میان خنده های کوفیان
ناله پیری به بالین جوان را دیده ای
در تمام عمر اگر می سوختی مثل رباب
روی دوش حرمله تیر و کمان را دیده ای
در میان خیمه ها وقت غروب آفتاب
لحظه لحظه اضطراب عمه جان را دیده ای
خاک عالم بر سرم در زیر سم اسب ها
جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیده ای
از درون خیمه هایی که در آتش سوختند
گوشواره بردن غارتگران را دیده ای
وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی
تازه بعدش شامیان بد دهان را دیده ای
در کنار عمه جان، در مجلس نامحرمان
بر لب قاری هجوم خیزران را دیده ای
داغ هایی که شمردم شمه ای از داغ توست
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده ای
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
ای یادگارِ واقعهی کربلا سلام
با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام
بر آن دل شکستهی دوران کودکیت
از ما همیشه و همه دم هرکجا سلام
یادت نمی رود دم دروازههای شهر
با سنگ داده اند به روی شما سلام
جابر رسید و گفت که ای باقرالعلوم
بر تو رسانده است رسول خدا سلام
قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست
ما زائر مزار تو هستیم با "سلام"
#محمدحسن_بیاتلو
@raziolhossein
#حضرت_مسلم
من عاشقم و غیر تو دلدار ندارم
جز دار در این دار هوادار ندارم
من مشتری عشق تو ام یوسف زهرا
ورنه سر و کاری سر بازار ندارم
میثم به علی نازد و من بر تو حسین جان
دیگر تو مگو میثم تمار ندارم
گر سنگ زنندم به سر دار غمی نیست
جز سنگ در این کوفه خریدار ندارم
زین طایفه عهد شکن با تو چه گویم
کز گفتن آن قدرت اظهار ندارم
آن قدر بگویم که در این شهر پر آشوب
من ایمنی از سایه دیوار ندارم
#ژولیده_نیشابوری
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_دودمه
آی بگریزید صبرِ تیغِ من سر رفته است
من عمویم مرتضی است
این برادرزادهی حیدر، به حیدر رفته است
من عمویم مرتضی است
#حسن_لطفی
@raziolhossein
همچون مسلم بن عقیل علیه السلام که در کوفه به شهادت رسید جمعى ازفرزندان جناب عقیل،چه فرزندان خود او یا نوه هایش از شهداى کربلا و یاران سیدالشهدا علیه السلام بودند که جان خویش را فداى امام کردند.
ایشان از نسل حضرت ابوطالب علیه السلام بودند که عموزاده خویش، سیدالشهدا علیه السلام را در کربلا یارى کردند
نام شریف شهدای نسل جناب عقیل :
عبدالله بن مسلم، محمد بن مسلم، جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، محمد بن عقیل، عبدالله الاکبر، محمد بن ابى سعید بن عقیل، على بن عقیل و عبدالله بن عقیل.
ما گریه ز رود نیل آموخته ایم
ذبح پسر از خلیل آموخته ایم
یل پشت یل آریم و فدای تو کنیم
این معجزه از عقیل آموخته ایم
#مهدی_محمدتقی
@raziolhossein
#حضرت_مسلم
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دختر من
جای من دست بکش رویِ سرِ دختر من
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم
#حضرت_مسلم
هر آن کسی که نَدارد به دِل غَم، از ما نیست
به سِرِّ عِشق نَشُد هَر که مَحرَم، از ما نیست
غَمِ تو را به دِلِ ما خُدا زیاد کُنَد
هر آنکه خواسته اَز تو غَمِ کَم، از ما نیست
دَلیلِ خِلقَتِ ما خوردنِ غَمِ عِشق اَست
مُخالفِ غَمِ ماهِ مُحَرَّم از ما نیست
فَقَط هَوای حُسِینیه را هَوَس داریم
اَسیرِ بَندِ هَوا و هَوَس هَم، از ما نیست
سیاهیِ عَلَمَش پاک و روسِفیدَم کَرد
دَخیل نیست هَرآنکه به پَرچَم، از ما نیست
سیاه لَشکَرِ اوییم و اِدّعامان نیست
شُکوهِ لَشکرِ شاهِ دوعالَم از ما نیست
لِباسِ مِشکیِ او داده آبِرو ما را
هَر آنکه نیست در اِحرامِ ماتَم از ما نیست
بَرای "اِرثِ پِدَر" تا همیشه مَمنونیم
نَصیبِ آنکه نَشُد "اِرثِ آدَم" از ما نیست
تَمامِ شادیِ دُنیا خُلاصه دَر گِریَه اَست
هر آنکه اَشک نَریزَد دَر این غَم از ما نیست
اِجازه اَز طَرَفِ مادَرَش شُده صادِر
وَگرنَه این هَمه اَشکِ دَمادَم از ما نیست
برای گِریه تَوَسُّل به "یا رُباب" کُنیم
"رُباب" بانیِ اَشک اَست و این نَم از ما نیست
حُضورِ "حَضرَتِ زَهرا" به روضه ها حَتمی ست
یَقین نَدارد اَگَر کَس به این هَم از ما نیست
نَمَک به زَخمِ دِل از غُصّه ی تو می پاشیم
هر آنکه اَست به دُنبالِ مَرهَم از ما نیست
تو گِریه کَردی و ما گِریه کَرده ایم حُسِین
تویی مُقابلِ ما، این دو زَمزَم از ما نیست
تو را بِخاطِرِ دُنیا فُروخت کوفه وَلی
هِزار شُکر، که دَربَندِ دِرهَم از ما نیست
"سَرِ سَفیرِ تو از پُشتِ بام خورد زَمین"...
نوشته اَست به مَقتل، مُقَرَّم... از ما نیست!
نوشته؛ "شُد تَنَش اَز یِک قَناره آویزان"
هَر آنکه خون نَکُنَد گِریه زین غَم از ما نیست
برای مُسلِم تو جَدِّ تو گِریسته اَست
وَ بَر مَصائِبِ بی حَدِّ تو گِریسته اُست
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_مسلم
#عامیانه
خدا شاهده به هر دری زدم
تا یه جور بهت خبر بدم نیای
یا اگر تقدیره که کوفه بیای
دیگه با رقیه دستکم نیای
واسه مسلمت حلالیت بگیر
خیلی شرمنده ی خواهرت شدم
نمیشه !؟ چطور ببخشم خودمٌ
باعث گریه ی مادرت شدم
نخلای علی اسیرِ عطشن
قطره آبی به شکوفه نرسه
با دلی شکسته از خدا می خوام
پایِ بچه هات به کوفه نرسه
به غم نبودن و ندیدنت
یه روزه هزار تا غم اضافه شد
به غریب کُشی که رسم کوفیاس
رسم مهمون کُشیم اضافه شد
کاری با زخم لبم نداشته باش
باز می خوام فقط تو رو صدا کنم
غصه م اینه سر دروازه میای
نتونم توی چشات نگا کنم
خُلقشون مثل قدیمه ، به سلام
یه جواب واسه ثوابم نمیدن
دینشون گمون کنم عوض شده
دیگه به قربونی آبم نمیدن
سرشون شلوغه خنجر فروشا
رونقی گرفته کاروکسبشون
شنیدم ده تا حروم زاده دارن
نعلِ تازه می زنن به اسبشون
داره پشت سرِ اولاد علی
حرفایی رو که نباید... می زنه
دیگه از سنان نذار بگم برات
برق نیزه ش چشمامُ بد می زنه
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_شهادت
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
فرموده مدح و منقبتش را به افتخار
ثاراللّهی که بوده نبی مدح گسترش
ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف
تعظیم می کنند همه در برابرش
حیرت برند اهل فضیلت به رتبه اش
زانو زنند اهل کرامت به محضرش
مبهوت گشته آدمیان و فرشتگان
از عزّتی که کرده عطا حیّ داورش
نایب مناب یوسف زهرا که عرشیان
حسرت برند بر شرف خادم درش
اوّل شهید هاشمیان کز جلال و قدر
در شهر کوفه مهدی زهراست زائرش
از سنگ کمتر است به پیش قدوم او
گیرم به خاک ره بفشانند گوهرش
عشق حسین شیرۀ جان گشت در بدن
از لحظه ای که شیر به او داد مادرش
هم خود فدایی ره فرزند فاطمه
هم شد شهید پنج پسر سه برادرش
تقدیم کرد پنج پسر در طریق دوست
حتّی به همره اُسرا رفت دخترش
تعریف کرد و داد خبر از شهادتش
با دیدن عقیل همانا پیمبرش
این است آن شهید که در یاری حسین
تا روز محشر مسجد کوفه است سنگرش
بالای دار رفت و همه سربدارها
گلبوسه می زنند به قبر مطهّرش
زیبد روند خیل شهیدان به پیشباز
افتد اگر عبور ز صحرای محشرش
ذیحجّه گشت مفتخر از حجّ سرخ او
از حجّ کعبه گشت عطا حجّ برترش
پیوسته بوی عطر گل نینوا گرفت
زان دسته های نی که عدو ریخت بر سرش
لبّیک او حسین و طوافش به موج خون
تکبیرها بلند ز هر زخم پیکرش
خونش در آب ریخت و لب تشنه داد جان
در اتّحاد با لب عطشان به رهبرش
لب تشنه داد جان و عجب نیست وقت مرگ
ریزد به کام ختم رسل آب کوثرش
بالای دار و دار ندا داد بر همه
کاین میثم است و یوسف زهراست حیدرش
سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم
ای جان فدای پیکر در خون شناورش
یک میهمان و این همه زخمش ز میزبان
بالله نبود هیچکس اینگونه باورش
هرگز گمان نبود که آن خوب تر ز جان
در کوچه ها کشیده شود جسم اطهرش
نام حسین بر لب او بود و بود و بود
تا آنکه ریخت خون شریفش ز حنجرش
این است آن شهید که دیوارهای شهر
گلبوسه ها زدند به روی منوّرش
این است آن غریب که او را پناه داد
یک پیرزن شبانه به بیت محقّرش
این است آن قتیل که بر زندگان دهد
روح حیات از نفس روح پرورش
«میثم» قصیده ای که سرودی به وصف او
فیضی بود ز لطف خداوند اکبرش
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein