#حضرت_حمزه
ای آن که نور عشق و شرف در جبین توست
روشن سرای دل زچراغ یقین توست
تو حمزه ای و آینه ی جان مصطفی
عشق و امید در همه جا همنشین توست
در یاری رسول خدا، جان دشمنان
آتش گرفته از نفس آتشین توست
مهر رسول نور تو را برده سوی نور
این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست
بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع
تا گفت مصطفی که شب آخرین توست
ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین
از چه به خاک غم ،سر شور آفرین توست
ازآن زمان که ریخته خونت به روی خاک
صحرای لاله زار احد شرمگین توست
ای مصحف عظیم رشادت ، شهادتت
حسن ختام و مطلع فصل نوین توست
از اشک فاطمه زدل خاک گل دمید
آن جا که زیر خاک تن نازنین توست
آمد احد«وفایی» وگفتا که این حریم
تصویری از شجاعت و عزم متین توست
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
عموی من که شد احد صحنه کربلای تو
خون تو ریخت پای من سرشک من به پای تو
شیر من و سپاه من پشت من و پناه من
خیز و ببین که پشت من شکسته در عزای تو
وای که بی عمو شدم با تو که روبه رو شدم
آه کشیدم از غمت ناله زدم برای تو
به هر طرف نظر کنم فتاده عضوی از تنت
مصحف پاره پاره ام چه بوده ماجرای تو
هم بدن تو روی خاک هم جگر تو چاک چاک
چگونه بگذرم من از قاتل بی حیای تو
مگر کسی که کشته شد مثله میشود تنش
عموی با وفای من فدای زخم های تو
کدام دست بی حیا کشیده بین خون تو را
دریده سینه تو و بریده دستهای تو
گریه کنم به پیکرت تا نرسیده خواهرت
عبای خویش را کشم به قامت رسای تو
این همه زخم و یک بدن عموی من عموی من
چگونه خواهرت کند نظر به دست و پای تو
زخم تو بی شماره شد تن تو پاره پاره شد
دگر به نیزه ها نرفت سر زتن جدای تو
کشیده شد به خون تنت دگر کنار پیکرت
عمو نخورد کعب نی خواهر مبتلای تو
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
در احد بر قلب پیغمبر،عدو داغی فزود
بعد کشته گشتن حمزه،تنش از هم گشود
می کشید آه از جگر،پیغمبر از داغ عمو
سینه ی احمد شد از داغ عمویش پر ز دود
سوی حمزه بی هوا یک نیزه گر پرتاب شد
بر تن سالار زینب نیزه ها آمد فرود
یکنفر وحشی اگر حمله به سوی حمزه برد
هرچه وحشی بود در گودال رو آورده بود
بر زمین افتاد و شد مثله تنش،شکر خدا
بر سرش دیگر نخورده ضربه ی سخت عمود
گرچه مثله شد ولی پیراهنش غارت نشد
وای از گودال،دشمن بر سر او ریخت زود
یکنفر عمامه را برد و یکی نعلین او
یکنفر پیراهن و انگشتر او را ربود
آن لبی را که جسارت کرد آن پست لعین
لیک از چوب جفا دیگر نگردیده کبود
خواهرش را تسلیت دادند،آه از شام بلا
یک زن تنها و دور او پر از چشم یهود
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
#ردالشمس
#رباعی
خورشیدم و بانور علی می آیم
بازمزمه و شور علی می آیم
امروز نیامدم بدستور علی
هر روز بدستور علی می آیم
...
خورشیدم و درپی ظفر میگردم
بانور علی است جلوه گرمیگردم
هروقت علی گفت بیا. می آیم
هروقت بگوید برو. برمیگردم
.....
این معجز ردشمس از حیدر بود
روی علی ازشمس فروزانتر بود
چون روی علی دو باردر روزی دید
فرداش فروغ شمس زیباتر بود
......
ردالشمس شددرآسمان گردیدم
ازجانب شمس این ندا بشنیدم
بافخر به ماه و به کواکب می گفت
امروز دومرتبه علی را دیدم
.....
هرجا که حق بود زتو تکریم میشود
جنت به روی ماه تو ترسیم میشود
باردشمس گشت عیان برتمام خلق
افلاک با نگاه تو تنظیم میشود
#محمد_علی_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
.
قوّتِ بازوی من بود كه افتاده به خاک
همه ی نيروی من بود كه افتاده به خاک
.
اين همان است كه ياریِ ولايت می كرد
مثلِ يک شير زِ اسلام حمايت می كرد
.
در اُحُد هر كه به خونِ جگرش می گِريَد
هر پسر بر سرِ نَعشِ پدرش می گِريَد
.
ای عمو جان به سرِ پيكرِ تو گريه كنم
من به جای پدر و مادرِ تو گريه كنم
.
مثلِ تو هيچ كسی كُشته در اين صحرا نیست
به خدا هيچ كسی چون تو شهيد، اینجا نيست
.
چه سرش آمده هر عضوِ تَنَش مُثله شده
گوش و بينی و دو دست و دهَنَش مُثله شده
.
فكری امروز به حالِ بَدَنَش بايد كرد
شُده با خار و گیاهی كَفَنَش بايد كرد
.
صورتش زود بپوشان كه زِ رَه خواهَرِ او
تا رِسد خاک به سَر ريزد بالا سَرِ او
.
خواهرش گر برسد موی پريشان بِكُند
دشت را گريه ی او شامِ غريبان بِكُند
.
در غم دلبر خود پاره گريبان بكند
خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند
.
مَگُذاريد صَفيّه برسد تا اينجا
مَگُذاريد ببينَد رُخِ خونينَش را
.
لحظه ای سخت تر از ماندنِ من اينجا نيست
بدنت هست، ولی بَر تنِ تو اَعضا نيست؟
.
زِرِهَت پاره، كمان و سِپَرَت باقی هست
جگرت نيست ولی شُكر، سَرَت باقی هست
.
باز هم شُكر عمو راسِ تو بَر نيزه نرفت
باز هم شُكر كه در حَلقِ تو سَرنيزه نرفت
.
نزده بوسه به پاره گلويت خواهرِ تو
با صَفيّه كه نزد حرف زِ نيزه سرِ تو
.
ای عمو راسِ تو در بزمِ شرابی كه نرفت
به تماشا سوی هر شهرِ خرابی كه نرفت
.
باز هم شُكر سَرِ پاكَت عَمو چوب نَخورد
گاه دندان و گَهی پاره گَلو چوب نَخورد
.
اَلاَمان وای حُسين... وای سَرِ شاهِ شَهيد...
تا نَفس هَست مَرا، گويم: "مالي لِيَزيد"
.
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_عبدالعظيم
.
دستِ گدا دراز به سوی کریم هست
لطفِ کریم، شاملِ ما از قدیم هست
.
ما را گِدا نوشت و خودش سُفره پهن کرد
دیدیم هَر سَحر که سویش آمدیم، هست
.
حرف از دهان نیامده بیرون، جواب داد
فیضِ اجابت از نَفَسی مستقیم هست
.
قِسمت نشد زیارتِ کرب و بلا ولی
شُکرِ خُدا زیارتِ عَبدُالعَظیم هست
.
دل هر سحر به عَطرِ بهشتی مُعطَّر است
از بوی سیبِ سُرخ که در این حریم هست
.
تهران به سوزِ سینه ی ما گرم تر شده!
آگه زِ رازِ عشق، که غیر از فهیم هست؟
.
آتش گرفت باز دلم یادِ مجتبی
دیدم نواده اش به چه جایی مُقیم هست...
.
دادم سلام و... اشک اَمانِ مرا بُرید
دیدم سلامِ من سَرِ دوشِ نسیم رفت...
.
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_عبدالعظیم
از بوستان فاطمه، عطر و شميم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عميم داشت
خواندند اهل معرفت او را «نگين ري»
با آن که نام و شهرت «عبدالعظيم» داشت
از شهر بند رنج و غم، آزاد مي شود
هر کس که پاس بندگي آن حريم داشت
اين گلشن «حسن»، اين عاشق «حسين»
با مهر و عشق و عاطفه عهدي قديم داشت
گل واژه حديث از آن لعل جان فزا
عطر بهار وحي و صفاي نسيم داشت
از محضر سه حجت معصوم فيض برد
يعني که ره به چشمه فوز عظيم داشت
مثل کبوتران حرم خانه «رضا»
روحي در آستان ولايت مقيم داشت
شاگرد پاک باخته مکتب «جواد»
دستي پر از کرامت و طبعي کريم داشت
از پرتو هدايت «هادي» اهل بيت
راهي به آستان خداي رحيم داشت
ايمان خويش را به امامش ارايه کرد
با آن که جان روشن و قلب سليم داشت
با خاندان وحي پل ارتباط بود
با اهل بيت رابطه ي مستقيم داشت
طور تجلي سه امام همام را
چون درک کرده بود، مقام کليم داشت
شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمه «يا کريم» داشت
#محمد_جواد_غفورزاده
@raziolhossein
#حضرت_جعفر_طیار
#حضرت_حمزه
#دوبیتی
آن روز که روز غربت حیدر بود
خون بر جگر دختر پیغمبر بود
یارانِ علی به یک دگر میگفتند
ای کاش که زنده حمزه و جعفر بود
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حصرت_حمزه
ایا شهی که امیرِ سپاه عشق و وفایی
به قلب و دست و زبان، یاور رسول خدایی
کمالِ رکن و مقامی جمالِ حلّ و حرامی
عزیزِ خلق و خدایی مرادِ شاه و گدایی
به دوستی تو سوگند میخورند خلایق
چو ماه، بسکه سراپا کمال و نور و صفایی •
پس از علی ـ که کسی را بدو قیاس نشاید ـ
تو دینِ باقیِ اسلام را دلیلِ بقایی
چو بشنود سپه کفر و خیلِ دین، رجزت را
بر این، نویدِ حیاتی بر آن، وعیدِ فنایی
گره بر ابروی خشم افکنی چو در صف هیجا
گره ز ابروی سالارِ انبیا بگشایی
شجاعت علوی داری و شکوه حسینی
از آن سبب اسدالله و سیدالشّهدایی
جلالت تو همین بس که غصه داشت پیمبر
که کاش چون دگران، حمزه داشت نوحه سرایی ••
چو شد ز تیشۀ کین، نخل قامت تو شکسته
عزا گرفت برایت پیامبر، چه عزایی!
صفیّه خواهرت آمد کنار نعش تو اما
هرآنچه کرد نظاره، ندید غیر عبایی
نه پاره پاره جگر دید و نه شکافته پهلو
نه جای نیزه و تیری نه زخم سنگ و عصایی
شوم فدای دل خواهری که همچو صفیّه
ندید نعش برادر، فقط شنید صدایی
ولی به جای عبا، تیر و سنگ و نیزه و شمشیر
فکنده بود چنان پرده بین آن دو جدایی
درون گودی مقتل ـ که دیده بود چه ها شد
دوید و گشت و صدا زد: برادرم تو کجایی؟
توان شناخت تنی را که یک نشانه ندارد؟
نه سر نه جامه نه انگشتری نه کفش و ردایی...
• یکی از سوگندهای رایج در میان عرب حجاز این بود: «به محبت حمزه سوگند!». فرزدق در میمیّۀ جاودانهاش در ثنای سیدالساجدین علیه السلام، به این مطلب اشاره دارد: «هَذَا الَّذِي عَمُّهُ الطَّيَّارُ جَعْفَرُ وَ الْـ/ـمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَيْثٌ حُبُّهُ قَسَم».
•• عنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى الْمَدِينَةِ حِينَ دُفِنَ الْقَتْلَى ... فَسَمِعَ بُكَاءَ النَّوَائِحِ عَلَى قَتْلَاهُنَّ، فَتَرَقْرَقَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ وَ بَكَى، ثُمَّ قَالَ: لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ الْيَوْم! [بحارالانوار ج20 ص98]
#علیرضا_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
از احد آید ندا واویلتا واحَمْزَتاه
شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتاه
هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد
خون شد از غم قلب ختمالانبیا واحَمْزَتاه
قطعه قطعه پاره پاره اربا اربا چاک چاک
پیکرش افتاده روی خاکها واحَمْزَتاه
دست وحشی بشکند یارب که از راه ستم
نیزه زد بر پهلوی او بی هوا واحَمْزَتاه
تا نیفتد چشم خواهر بر جراحات تنش
بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتاه
خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت
شد احد از ناله هایش کربلا واحَمْزَتاه
......
فاطمه بعد از پدر با پهلوی بشکسته اش
در کنار قبر او میزد صدا واحَمْزَتاه
تو نبودی ای عمو بر صورتم سیلی زدند
پیش چشم شوهرم در کوچه ها واحَمْزَتاه
تو نبودی خانه ام را از جفا آتش زدند
تو نبودی سوختم در شعله ها واحَمْزَتاه
کاش بودی ای عمو تا باز میکردی طناب
بین دشمن از دو دست مرتضی واحَمْزَتاه
در مدینه مادر و ، دختر به دشت کربلا
روی تل میزد صدا واجعفرا واحَمْزَتاه
نیزه ها میرفت بالا زینب از سوز جگر
ناله میزد واعلیا وااَخا واحَمْزَتاه
کاش حمزه بود تا خنجر بگیرد از عدو
یا که زینب را برد در خیمه ها واحَمْزَتاه
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
وقتي كه مُسلماني و تسليم خُدايي
يعني هـمه جا يـاورِ پيـغـمبر مـايي
سـرداري و سالار و جگردار و هُنردار
آن قدْر كه گـفـتند تو هم شيرِ خُدايي
هرگز نپـريـده ست به اذعان كمانت
از چِلّه ي ابروي خَـمت ، تيرِ خطايي
در عصر خودت بودي اگر شاه شهيدان
تا حشر ولي حمزه ي خيرُ الشُّهدايي
وقتي چو علي چرخ زدي دور پيمبر
از كعبه شنيدم كه تو هم قبله نمايي
وقتي كه عمو باشي و ذريّه ي هاشم
پس مثل اباالفضل تو هم ماه لقايي
والله قســم هيچ نفهميده از ايـمان
هركس كه بگويد تو از اسلام جُـدايي
از تُربت تو فاطمه تسبيح اگر ساخت
مي خواست بگويد چه قَدَر اهل دعايي
بالايِ سر قـبر تو با ديده ي گـريان
با سوز جگر فاطمه مي گفت : كُجايي؟
مي گفت كُجايي كه ندارد دل حيدر
از حَصرِ غم و غُربت و اندوه ، رهايي
در جَنگ اُحد مُثلِه شدي تا كه بگويي
مي خواست دلت تا بشوي كربُـبلايي
مي گفت عبايي كه روي پيكرت افتاد
اي كـاش بيارنـد به گــودال عبايي
تا خواهرِ مظـلـومه ي ارباب نبينـد
از نيزه مي آيـد به سر او چه بلايي !!!
در نيمه ي شوّال به جُز داغ تو اي مرد
در خيمه ي دل سوختگان نيست عزايي...
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
موجیم که تقدیمی بحریم به ساحل
اوجیم که از خویش رسیدیم به سافل
.
در مرتبهی فرش زبانبسته و مسئول
در مرحلهی عرش عنانتافتهسائل
.
عجزیم سراپا و غروریم سراسر
در ظاهر خود شهد و به بطنیم هلاهل
.
در ساعت تقبیح خودیم از همه فارغ
در ساحت تسبیح خدا، بند سلاسل
.
فردا که به میزان عمل سعی بسنجند
کو طاعت و کی طوع و کجا قُرب و نوافل؟
.
از مقصد خود رد شده یا ابن سبیلیم
یک گام نرفتیم به سویی متعادل
.
دلداده از این عشوهگر پیر به غمزه
دلبسته از این کهنهرباطیم به منزل
.
از حیث کمالیم به هر منطقه ناقص
در وجه قصوریم به هر ناحیه کامل
.
دستاروشانیم که از نان و نشانی
دور سر خود گشته چنین عاطل و باطل
.
برخیز و بزن طرح نو ای دهر! که حق را
از ما نشود جز بدی و سیئه حاصل
.
آمد به سخن دهر کای از خاطره غافل!
کوتاه سخن کن که نه ای عالم و عامل
.
گر از همه اقبال گزیدی تو قفا را
بنمایمت از وجه اتم، طرح مقابل
.
تو مرد زبان نیستی ای همهمه! شو گوش
تا روی کنم از تو به سویی متمایل
.
توفیق سخن یافته ام عمّ نبی را
توفیق چنین کم بدهد دست به قائل
.
گفتم که بگو کیست که در عالم امکان
او را نبود عِدل و عدیلی و معادل؟
.
از من به سخن رو به احد کرد و چنین گفت:
ای میر قریش، آیت حق، تیغحمایل
.
نام تو اگر حمزه شد این عین صوابست
ضرغام نبی، شیر خدا، صفدر قابل
.
ای آنکه ملائک به مواسات تو با حق
بودند به توفیق تماشای تو نایل
.
ای آنکه به میزان عمل، نوح پیمبر
من جمله گزیدهست تو را شاهد عادل
.
با صولت هیجای تو دلگرم پیمبر
از غیرت والای تو سرد اند غوائل
.
در عزم مواسات تو با احمد مختار
کو واهمه در جان تو از عاجل و آجل
.
خصمی که به شمشیر به پرخاش تو آمد
بر دست نماندش نه اصابع نه انامل
.
بر پای جوانمردی ات افتاد محامد
از ساحت ایمان تو جوشید مناهل
.
توصیف تو در حدّ نبی بود و علی بود
ای عقل به درک تو به هر مرتبه جاهل
.
ای تربت تو فاطمه را سبحهی اوراد
جانها به فدای تو و آن تربت و آن گل
.
ای "جوهر" ایجاد به فیضت متمسّک
ای عالم امکان به مزارت متوسّل
.
بر گوی چه رازی به حریم تو نهان است
زهرا اگر اینگونه کشد رنج فواصل؟
.
داغ تو بزرگ است به ایمان تو سوگند
آن داغ که بر قلب پیمبر شده نازل
.
آن داغ که تنها به عبایی شده پنهان
بین تو و خواهر شده این پارچه حائل
.
صد داغ و صد افسوس از آن لحظه که زینب
دید آن سر بر نیزه و سر کوفت به محمل
#مجید_لشگری
@raziolhossein