eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمه ای پا نمیشود مادر خاک دریا نمیشود مادر خواب از چشم تو گریزان است گریه لالا نمیشود مادر نه به یاری تشنه گان امروز آسمان پا نمیشود مادر خیمه در خیمه گشتم اینجا را..... آب پیدا نمیشود مادر تشنه هستی و شیر میخواهی حیف حالا نمیشود مادر ای مسیح ای ذبیح ای تشنه شانت املا نمیشود مادر چشمه زیر قدوم تو جاری میشود یا نمیشود مادر...؟؟ از عطش جز زمان ذبح شدن چشم تو وا نمیشود مادر آب نه ، غیر تیر پایی به حنجرت وا نمیشود مادر درگلوی تو تیر حرمله هم بیش از این جا نمیشود مادر پشت بابای تو پس از اکبر بیش از این تا نمیشود مادر خواب دیدم جوانی ات را باز صدقِ رویا نمیشود مادر سیر میبوسمت که بر نیزه صبح فردا نمیشود مادر لحظه ای سرد ، داغ جانسوزت در دل ما نمیشود مادر مرهم زخم خشکی لبهات آب حتی نمیشود مادر لبت از تشنگی سفید شده شرحش اینجا نمیشود مادر @raziolhossein
شبا از فکر و غم بی خواب میشی بمیرم دم به دم بی تاب میشی شبیه شمع میسوزی عزیزم نود روزه که داری آب میشی تو چشمت حرف داره غرق رازه دلم تنگ نگاهت چاره سازه نود روزه که حیدر نیمه جونه برای اینکه پلکت نیمه بازه مدام عشقت به من ابراز میشه دلم با داغ تو دم ساز میشه ببین بادست خیبر گیر حیدر در خونه به زحمت باز میشه برام حال و هوای شهر سخته برات جور و جفای شهر سخته از اون روزی که از مسجد رسیدی عبور از کوچه های شهر سخته @raziolhossein
چه زود میروی از خانه علی زهرا که از جوانی تو روزگار شرمنده است از این که خانه نشین است مثل صاحب خود به ذوالفقار قسم ذوالفقار شرمنده است @raziolhossein
این طور اگر در غل و زنجیر اسیری جرمت فقط این است که از نسل غدیری امروز تو دیروزکسی غیر علی نیست در بند هم ای مرد سرافراز امیری حکم تو همان حکم رسول است بلاشک شان تو همان شان وصیی و وزیری عالم همه در بند توهستند و گرفتی هر گوشه چشمت دو سرا را به اسیری موسی و مسیحات کمر بسته به خدمت تا کِی کرمی کرده و خادم بپذیری در بارش رحمت به سر این همه محتاج از جنس نگاه تو ندیدیم نظیری محفوظ شد از رنج و بلا شیعه به لطفت چون فاطمه فکر همه ای خیر کثیری جز اینکه به دستان کریمت شده دارا از خانه ی تو رد نشده هیچ فقیری رفتار تو معلوم کند خوف و رجا را قربان کلامت که نذیری و بشیری از ناله ی جانسوز تو در گوشه ی زندان پیداست که از جان به لب آمده سیری پا راه ندارد دو قدم راه بیایی هر قدر اگر دست به دیوار بگیری در چشم تو تاریکی زندان شد اگر تار از ضربه ی سیلی است نه از کثرت پیری این پیرهن پاره برازنده ی تو نیست شایسته ی پیراهنی از جنس حریری از بس که نحیف است تنت،موقع سجده مانند عبایی که رها بین مسیری این تخته ی تشییع تو یادآور غمهاست هم پشت درافتاده و هم روی حصیری @raziolhossein
جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم مجموعه ای از درد و مصیبات گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حالا که در وصل به رویم شده بسته سر بگذارم بر سر دیوار بمیرم از حسن کمالش بنویسم همه ی عمر اصلا چه خیالی که سر دار بمیرم یا رب سببی ساز ببینم گل رویش مگذار که با دیده خونبار بمیرم یک بار اگر قرعه وصلش به من افتد نزد پسر فاطمه صدبار بمیرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم ای کاش که لب تشنه ، گرسنه ، دم افطار در روضه ی آن پای پر از خار بمیرم جان های دو عالم همه قربان رقیه میگفت که من پای غم یار بمیرم بابای من از راه می‌آید به خرابه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد ، ضربه سیلی حق دارم از این هجمه ی آزار بمیرم تب کرده ام از دوری تو ، عشق همین است اصلا گله ای نیست که بیمار بمیرم بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد از لذت شیرینی تکرار بمیرم من در حرم ستر سه سال است نهانم سخت است که در مرکز انظار بمیرم در طول مسیر عمه سپر بود برایم شرمنده از این شدت ایثار بمیرم خیلی به سرت زخم نشسته است ، شمردم میخواهم از این غصه ی بسیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم @raziolhossein
آورده ام به ساحت بخشش گناه را لطفت مباد رد کند این رو سیاه را جان لازم است یا دل یا سر بگو کدام با هر چه هست میخرم آن یک نگاه را صحبت اگر ز عفو خطا با نگاه توست بر خط کنم به نامه‌ی پُر خط سپاه را بعد از خطا روانه شدم سوی کوی تو کتمان کنم چگونه صواب گناه را گاهی گناه باعث غفران دائم است جا دارد اینکه خیر کنم اشتباه را با سوختن خوشم به حضورت چنین اگر بر سینه‌ی جگر بکشم سیخ آه را لا گفته ام بیا به صداقت قبول کن فرمانروای کشور دل کن اله را آنسان که میکشی ز دل روز شام تار بیرون کش از میان دلم حب جاه را لطفی که با تجلی توحید روشن ات جبران کنم سیاهی عمر تباه را اصلا هلال ماه مبارک یدالله است در هر سحر گرفته دلم دست ماه را در پیشگاه عفو تو با نامه ای سیاه شایسته است یاد کنم کوه و کاه را لطفی بزرگ کرده ای آن دم که ناگهان روزی من کنی سفری دلبخواه را با یک شعاع نور که از کربلا رسد روشن کنی برای دلم راه و چاه را جان رشد میکند به تکاپوی پلک من با اشک روضه آب دهم این گیاه را اینسان که گریه میکنم از ماتم حسین یک روز جان دهم خبر قتلگاه را بیرون زدم ز خیمه نه ، از خویش آمدم مانند شیر جنگ جمل پیش آمدم افسانه نیست غیرت پروانه...سوختم در راه عشق جان گران را فروختم فریاد میزنم که عمو را رها کنید افتاده روی خاک گلو را رها کنید خورده است سنگ رجم به کعبه ؟ خدای من شمشیر آب دیده و قبله ؟ خدای من بر اقتدا ی کفر  که صف می‌زنید وای با گریه های فاطمه کف می‌زنید وای من ارث حضرت حسنم شیر بیشه ام با عشق دوست خورده گره عمق ریشه ام دست و گلو شده سپر کارزار من شمشیرها عقب بکشید از نگار من آه ای عمو ببین که نماندم رسیده ام خود را به سمت پیکر پاکت کشیده ام مولا ببخش صحبت من تکه تکه است از خیمه تا کنار تو تن تو دویده ام دستم اگر شکست فدای سر شما من ارث مادرم که به اینجا رسیده ام آغوش گرم کرببلا سهم من شده است از بین لاله های تو من برگزیده ام حالا شریک داغ امام حسن شدم بابای من هرآنچه که دیده است دیده ام بابای من به کوچه شده مو سفید و من رویم سفید گشته شکوه سپیده ام @raziolhossein
شروع میکنم این بار هم به نام خدا گذشته از خودش این زن به احترام خدا رسانده حضرت احمد بر او سلام خدا شده است ثروت او حامی کلام خدا یگانه بانی والا مقام دین بانوست سرآمد همه ی مومنات این بانوست فراگرفته از او شیعه درس عزت را رسانده است به اوج کمال همت را برای دین خدا خرج کرده ثروت را رسول دیده ازاوبهترین محبت را خدیجه ایده و رفتار مکتبی دارد خدیجه است که جا در دل نبی دارد کریمه بودنش از سفره اش نمایان است خدیجه بین زنان اولین مسلمان است نماز خواندن او افتخار ایمان است وجود محترمش ، ظرف قدر قرآن است اگرچه ساکن دنیاست  شان او بالاست خدیجه مادر زهرا ست شان اوبالاست خدیجه مادر دین پرور است بی تردید از این جهت پسرش حیدر است بی تردید عزیز خانه ی پیغمبر است بی تردید کنار فاطمه درمحشراست بی تردید امید میرود آنروز مادری از او نخواستیم جز این چیز دیگری از او زبان زد است در اسلام جان فشانی او تمام ، وقف نبی بود زندگانی او قرار قلب نبی لحن آسمانی او شفای درد نبی بود مهربانی او نبی که چهره اش از سنگها جراحت داشت خدیجه بود که صد مرهم محبت داشت هزار حیف که آن سال حزن پیدا شد خدیجه رفت و بساط عزامهیا شد خدیجه رفت ونبی بین خانه تنها شد خدیجه رفت ویتیمی نصیب زهرا شد خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود خدیجه دل نگران بود فکر فردا بود گرفت ماتم او فرش و عرش اعلا را سیاه کرد برای رسول دنیا را چه خوب دید غم و درد و داغ فردا را خدیجه رفت و به احمد سپرد زهرا را سپرد هیچ کسی داد بر سرش نزند کسی به غیر علی پا به معبرش نزند زدند فاطمه را جای مادرش خالی به گونه ای که شد از ضربه ها سرش خالی که گوشواره شد از زیر معجرش خالی گذاشت میخ به عرش مطهرش   خالی چه شد کنار در آن دم که میخ ....واویلا گرفت چادر زهرا به میخ... واویلا @raziolhossein
کوچه ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سر فراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم ها خورده است هر که دیده است حجم انفاقش متعجب شده است جا خورده است مال دنیا زیاد داشت ولی ذره ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عمر گران پیش او هر چه بود غیر نبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو ، اعتبار ، جان ، اموال در نگاه خدیجه کم بودند در زمین ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادر بزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه اش بی سر و بدون کفن تشنه لب دفن پای دریا شد @raziolhossein
نوشته ام نامه ای برای امام مهدی اگر بخواند مرا کفایت کند اگر که سیاهه را در سحر بخواند به غیر پرونده ی گناهم که جمعه با چشم تر بخواند . سلام بابای مهربانم سلام ای یار هم زبانم سلام درمان درد عالم سلام ای جان جان جانم سلام ای لطف بی نهایت سلام ای ملجأ و امانم . اگر چه غم را به بر کشیده فراق را در به در کشیده سبوی چون زهر دوری ات را اگر چه لاجرعه سر کشیده صمیمی و ساده مینویسم دلم برای تو پر کشیده . دعای دستت که شاملم شد همیشه حلال مشکلم شد دعای دست شما دلیل هدایت قلب غافلم شد دعات نور حیات بخش شب زمستانی دلم شد . اگر چه لبریز ننگ و عارم تو را صمیمانه دوست دارم کناره از من مگیر آقا بگیر یک بار در کنارم اگر که مُردم تو را ندیدم بیا ز رأفت سر مزارم.... @raziolhossein
چشم تار من اگر تر شد نگاهم میکنی التفاتی به دل و روی سیاهم میکنی سر اگر بر سجده بردم سر به راهم میکنی عاقبت لطفی به سیل اشک و آهم میکنی راضی ام حتی اگر گاهی بلایم میدهی در جوار قرب خود یک روز جایم می‌دهی از حضور رحمتت یک لحظه هم دورم مکن من گدای یک نگاهم لطف کن کورم مکن ظلمتم ، میدانم اما دور از نورم مکن با چنین وضعی که دارم راهی گورم مکن بی پناهی را پناهی مرحمت کن ای خدا گاه گاهی هم نگاهی مرحمت کن ای خدا من خودم میدانم از تو سهم من لبخند نیست من نمی‌ارزم به هیچ و بحث چون و چند نیست حال من خوب آنچنان که خلق میگویند نیست دستگیری کن که دست من به جایی بند نیست من که هستم ای خدا : جانی که بر لب آمدم من به امید امام هشتم امشب آمدم هر کسی از هرکجا درمانده اینجا آمده اشکهایش قطره قطره سوی دریا آمده با هزار امید به پابوس آقا آمده دست من هم بین این زُوّار بالا آمده حضرت همسایه لطفت بر سرم همواره هست تا تو هستی مطمئنم شاهراه چاره هست من بمیرم که عبا را روی سر انداختی چند ساعت با همان سم سوختی و ساختی از کمال جور مامون رنگ از رخ باختی لحظه ی آخر به داغ دیگری پرداختی  اشک غم بر خاک ، یاد کربلا میریختی اشک بر زخم تن خون خدا میریختی @raziolhossein
تمام‌ دین علی است و به غیر از این هم‌ نیست ز ما هرآنچه بگیرند جز علی غم‌نیست درون سینه ی من ، قلب  یا علی گوید دلم اسیر علی گشته این خبر کم‌ نیست به جز زمان رسیدن به محضر مولا مقابل احدی لحظه ای سرم خم نیست همه پناه بگیرند در زمان بلا مرا پناه به غیر از علی در عالم نیست گدای یک نظر از چشم حضرتش هستم خدا گواه است که چشمم اسیر خاتم نیست شنیده ام که علی میرسد دم مرگم تمام عمر به شیرینی همان دم نیست همیشه گریه مرا سوق داده تا نجفش چه دارد اشک که فیضش در آب زمزم نیست همین که پلک رطوبت گرفت خیر آمد هزار دریا را برکت همین نم نیست نبی برای علی گریه کرد مثل حسین بیا که گریه برایش کم‌ از محرم نیست . . . سرش به یک طرف افتاده بر روی شانه سرش اگر چه روی شانه هست محکم نیست برای امر مراعات حال قاتل خود به قدر شیر خدا هیچکس مصمم نیست ببار در غمش اما بدان که قتل علی اگر چه هست ولی ‌کار ابن ملجم نیست تمام عمر عزادار همسرش بوده است سر دو تا شده نزد علی که ماتم نیست @raziolhossein
بستر برای زینب کبری یادآور غم های بسیاری است زخم سر بابای مظلومش یک زخم سی ساله است که کاری است زینب فراوان لاله برمی‌داشت سی سال پیش از بستر زهرا حالا همان بستر پر از لاله است از خون جاری از سر مولا خون دل است اینها نه خون زخم سر  باز کرده زخم دیرینه امروز جاری از سر و دیروز می آمد از پهلو و از سینه این روزها حال و هوای او حال و هوای حضرت زهراست پیشانی مولا اگر باز است شرح عزای حضرت زهراست هر روز پیش چشم مولا بود آن لحظه ای که فاطمه افتاد سخت است ، ناموس علی آن روز در پیش چشمان همه افتاد . جان دادم آن لحظه که نامردان انسیه ، حورا  را نمی‌دیدند بر چادرش پا می‌نهادند و انگار زهرا را نمی‌دیدند نه اتفاقا خوب می‌دیدند آن کوچه را از عمد سد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند از عمد پهلو را لگد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند که بین دیوار و در افتاده یک لحظه دیدم دومین ابلیس با پا به جان کوثر افتاده اشک خجالت بود در چشمم خون شهادت بر روی زهرا خون می‌چکید از چشمهای من خون می‌چکید از بازوی زهرا حالا در آغوش پر از دردم محسن پس از سی سال می‌آید بار سفر بستم خدا را شکر زهرا به استقبال می‌آید @raziolhossein
غیر این بال که باشد به هوایت دلخوش به چه دل خوش کند این بسته به پایت دلخوش کی گرفتار بهشتیم؟ که تنها هستیم به نسیم حرم کرببلایت دلخوش دل به اعمال نبستیم که هستیم مدام به عزاداری در بزم عزایت دلخوش وقتی از چشم کریم تو نخواهیم گرفت به نگاهی است کریمانه گدایت دلخوش دیگرانند به خشکی عبادت مغرور ما به تر دامنی از گریه برایت دلخوش از سر نیزه بخوان آیه ای از کهف که هست خواهر خسته ات از ره به صدایت دلخوش @raziolhossein
بی آه دلم نمی‌شود یک لحظه بی نوحه و دم نمی‌شود یک لحظه با گریه دائمی هم ای جان علی از داغ تو کم نمی‌شود یک لحظه صد بار دلم شکسته چون پهلویت تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟ فرمود نبی انسیه الحورایی من با چه دلی خاک بریزم رویت تو آینه بودی و ترک‌ها خوردی یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی من فاتح خیبرم ولی شرمنده در خانه ام از عدو کتک ها خوردی آغشته شده به خاک قبرت دستم با دست خودم بند کفن را بستم در وقت نماز خواندنم مخصوصا هنگام قنوت یاد دستت هستم @raziolhossein
هم دست بر پهلو و بر دیوار دارد هم چشمی از سیلی دشمن تار دارد محض نجات شیعیان بود از بلایا زندان اگر رفته است و حال زار دارد راضی نشد سندی به چندین تازیانه با حضرت موسی بن جعفر کار دارد از سر زدن هایش به آقا خوب پیداست هارون ملعون هم سر آزار دارد دیوار زندان جای خود زنجیر حتی با دست و پای او سر پیکار دارد اصلا مگر داریم غل بی میخ باشد هر لحظه پیش چشم خود مسمار دارد با نام زهرا اشک چشمش را جلا داد در دل امید لحظه دیدار دارد مال امام هفتم است این هفت خلعت شایسته است اینکه کفن بسیار دارد ای کاش در کرببلا هم یک کفن بود در وقت دفن کشته دور از وطن بود از آشنایان خواهر مظلومه اش بود از ناکسان بر پیکرش شمشیر زن بود با تیغ ها و تیر های کوفه جسمش بی پیرهن مشغول جنگ تن به تن بود آنقدر هم عریان نبود از آن جهت که از خاک و خون بر جسم پاکش پیرهن بود خورشید حتی داغ تر تابید آن روز هر چه توجه داشت سمت آن بدن بود میسوخت و میسوخت و میسوخت آری خون از تمام زخمهایش بود جاری جز دیدن و آتش گرفتن بر بلندی از دست زینب برنمی‌آمد که کاری از آن حسین خوش قد و بالا برایش ماند آخر کاری لباسی یادگاری چه یادگاری؟؟؟ پاره پاره پاره پاره خون می‌چکید از آسمانش چون ستاره این پیرهن را هر زمان میدید زینب با رنگ سرخش می‌کشید از غم شراره عطر تمام قوم را این پیرهن داشت عباس اکبر عون قاسم شیرخواره از خون هجده محرم زینب گرفته است این پیرهن رنگ ملیحی استعاره در بین آن نامحرمان از دست زینب دیگر چه کاری بر می آمد جز نظاره از بعد غارت جان زینب بر لب آمد این یادگاری تا به دست آمد دوباره @raziolhossein
جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم مجموعه ای از درد و مصیبات گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حالا که در وصل به رویم شده بسته سر بگذارم بر سر دیوار بمیرم از حسن کمالش بنویسم همه ی عمر اصلا چه خیالی که سر دار بمیرم یا رب سببی ساز ببینم گل رویش مگذار که با دیده خونبار بمیرم یک بار اگر قرعه وصلش به من افتد نزد پسر فاطمه صدبار بمیرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم ای کاش که لب تشنه ، گرسنه ، دم افطار در روضه ی آن پای پر از خار بمیرم جان های دو عالم همه قربان رقیه میگفت که من پای غم یار بمیرم بابای من از راه می‌آید به خرابه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد ، ضربه سیلی حق دارم از این هجمه ی آزار بمیرم تب کرده ام از دوری تو ، عشق همین است اصلا گله ای نیست که بیمار بمیرم بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد از لذت شیرینی تکرار بمیرم من در حرم ستر سه سال است نهانم سخت است که در مرکز انظار بمیرم در طول مسیر عمه سپر بود برایم شرمنده از این شدت ایثار بمیرم خیلی به سرت زخم نشسته است ، شمردم میخواهم از این غصه ی بسیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم @raziolhossein
شروع میکنم این بار هم به نام خدا گذشته از خودش این زن به احترام خدا رسانده حضرت احمد بر او سلام خدا شده است ثروت او حامی کلام خدا یگانه بانی والا مقام دین بانوست سرآمد همه ی مومنات این بانوست فراگرفته از او شیعه درس عزت را رسانده است به اوج کمال همت را برای دین خدا خرج کرده ثروت را رسول دیده ازاوبهترین محبت را خدیجه ایده و رفتار مکتبی دارد خدیجه است که جا در دل نبی دارد کریمه بودنش از سفره اش نمایان است خدیجه بین زنان اولین مسلمان است نماز خواندن او افتخار ایمان است وجود محترمش ، ظرف قدر قرآن است اگرچه ساکن دنیاست  شان او بالاست خدیجه مادر زهرا ست شان اوبالاست خدیجه مادر دین پرور است بی تردید از این جهت پسرش حیدر است بی تردید عزیز خانه ی پیغمبر است بی تردید کنار فاطمه درمحشراست بی تردید امید میرود آنروز مادری از او نخواستیم جز این چیز دیگری از او زبان زد است در اسلام جان فشانی او تمام ، وقف نبی بود زندگانی او قرار قلب نبی لحن آسمانی او شفای درد نبی بود مهربانی او نبی که چهره اش از سنگها جراحت داشت خدیجه بود که صد مرهم محبت داشت هزار حیف که آن سال حزن پیدا شد خدیجه رفت و بساط عزامهیا شد خدیجه رفت ونبی بین خانه تنها شد خدیجه رفت ویتیمی نصیب زهرا شد خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود خدیجه دل نگران بود فکر فردا بود گرفت ماتم او فرش و عرش اعلا را سیاه کرد برای رسول دنیا را چه خوب دید غم و درد و داغ فردا را خدیجه رفت و به احمد سپرد زهرا را سپرد هیچ کسی داد بر سرش نزند کسی به غیر علی پا به معبرش نزند زدند فاطمه را جای مادرش خالی به گونه ای که شد از ضربه ها سرش خالی که گوشواره شد از زیر معجرش خالی گذاشت میخ به عرش مطهرش   خالی چه شد کنار در آن دم که میخ ....واویلا گرفت چادر زهرا به میخ... واویلا @raziolhossein
کوچه ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سر فراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم ها خورده است هر که دیده است حجم انفاقش متعجب شده است جا خورده است مال دنیا زیاد داشت ولی ذره ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عمر گران پیش او هر چه بود غیر نبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو ، اعتبار ، جان ، اموال در نگاه خدیجه کم بودند در زمین ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادر بزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه اش بی سر و بدون کفن تشنه لب دفن پای دریا شد @raziolhossein
نوشته ام نامه ای برای امام مهدی اگر بخواند مرا کفایت کند اگر که سیاهه را در سحر بخواند به غیر پرونده ی گناهم که جمعه با چشم تر بخواند . سلام بابای مهربانم سلام ای یار هم زبانم سلام درمان درد عالم سلام ای جان جان جانم سلام ای لطف بی نهایت سلام ای ملجأ و امانم . اگر چه غم را به بر کشیده فراق را در به در کشیده سبوی چون زهر دوری ات را اگر چه لاجرعه سر کشیده صمیمی و ساده مینویسم دلم برای تو پر کشیده . دعای دستت که شاملم شد همیشه حلال مشکلم شد دعای دست شما دلیل هدایت قلب غافلم شد دعات نور حیات بخش شب زمستانی دلم شد . اگر چه لبریز ننگ و عارم تو را صمیمانه دوست دارم کناره از من مگیر آقا بگیر یک بار در کنارم اگر که مُردم تو را ندیدم بیا ز رأفت سر مزارم.... @raziolhossein
غیر این بال که باشد به هوایت دلخوش به چه دل خوش کند این بسته به پایت دلخوش کی گرفتار بهشتیم؟ که تنها هستیم به نسیم حرم کرببلایت دلخوش دل به اعمال نبستیم که هستیم مدام به عزاداری در بزم عزایت دلخوش وقتی از چشم کریم تو نخواهیم گرفت به نگاهی است کریمانه گدایت دلخوش دیگرانند به خشکی عبادت مغرور ما به تر دامنی از گریه برایت دلخوش از سر نیزه بخوان آیه ای از کهف که هست خواهر خسته ات از ره به صدایت دلخوش @raziolhossein
بی آه دلم نمی‌شود یک لحظه بی نوحه و دم نمی‌شود یک لحظه با گریه دائمی هم ای جان علی از داغ تو کم نمی‌شود یک لحظه صد بار دلم شکسته چون پهلویت تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟ فرمود نبی انسیه الحورایی من با چه دلی خاک بریزم رویت تو آینه بودی و ترک‌ها خوردی یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی من فاتح خیبرم ولی شرمنده در خانه ام از عدو کتک ها خوردی آغشته شده به خاک قبرت دستم با دست خودم بند کفن را بستم در وقت نماز خواندنم مخصوصا هنگام قنوت یاد دستت هستم @raziolhossein