eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
557 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند   @raziolhossein
روی نی گیسوی پریشانش آسمان را به گریه می انداخت گریه های سه ساله دختر او کاروان را به گریه می انداخت سنگ از روی بام می آمد سوی اهل امام می آمد آیه انتقام می آمد* این و آن را به گریه می انداخت او علی بود و مثل جدش داشت خار در چشم و استخوان به گلو رد زنجیرها به گردن او استخوان را به گریه می انداخت شانه های امام می لرزید تا موذن اقامه سر می داد آن‌چنان اشک ‌بر زمین‌می ریخت که جهان را به گریه می انداخت می پرانید مستی از سر شب خطبه های منور زینب لبش اسرار بر ملا می کرد خیزران را به گریه می انداخت آه از آن پینه های پیشانی وای از این شیوه ی مسلمانی ناله می کرد مرد نصرانی شامیان را به گریه می انداخت کربلا سر به سر فقط غم بود هرچه گفتند از غمش کم بود روضه ی شام بیشتر اما نوحه خوان را به گریه می انداخت *: وسیعلمون الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون @raziolhossein
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید @raziolhossein
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید به اسیری که بود در غل و زنجیر زدید به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید رقص شادی جلو محمل زینب نکنید پای سر بریده به زمین پا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید به تماشای سر پاک حسین آمده اید اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید دوستان غیر در خانۀ مولا نزنید @raziolhossein
ميبرم زير لبم نام دل آراي تو را ديده ام محو خدا صورت زيباي تو را اكبرم را بگذاريد به ميدان برود برده تا عرش ملك خاك كف پاي تو را صبر كن،چند قدم راه برو پيش پدر تا ببيند پدرت قامت رعناي تو را دست حق باد به همراه تو نور بصرم رفتنت كشت در اين معركه باباي تو را ناله ي يا ابتايت جگرم را سوزاند به زمين زد چه كسي عرش معلاي تو را آمدم سوي تو با كنده ي زانو پسرم ديده ام در همه جا تك تك اعضاي تو را لخته خون راه گلوي پسرم را بسته همه جا هستي و پيدا نكنم جاي تو را عمه ات آمده تا جان ندهم در غم تو غيرت الله شنيدم ز جگر واي تو را بردنت تا به حرم چند عبا ميخواهد داغ تو كشت در اين معركه باباي تو را... @raziolhossein
بَر کینه های کُهنه زِ حِیدَر اضافه شد به بُغض ها زِ فاتحِ خِیبَر اضافه شد تا گفت عَلی؛ "منم نوه ی مرتضی علی" دیدم که چِلّه چِلّه به لَشکَر اضافه شد هَرکس که تیر و نیزه و شمشیر و سنگ داشت بر حَلقه ی مُحاصِره یِکسَر اضافه شد هِی تیغ تیغ تیغ! عَجَب جَذر و مَدّی اَست! هِی زخم زخم زخم به پِیکَر اضافه شد! وقتی که پَهلویَش هَدفی راه دست شد بر داغِ او مُصیبَتِ مادَر اضافه شد یِک نیزه آخَر از بَدَنِ او جُدا نَشُد عُضوی جَدید بَر تَنِ اَکبَر اضافه شد جُز هِلهِله به گوش صِدایی نمی رِسید که ناله های زِینَبِ مُضطَر اضافه شد @raziolhossein
خیز و شمشیر مرتضی بردار بزن ای شیر بر دل کفار زره مصطفی بپوش علی در رکاب عقاب پا بگذار نعره ای زن منم علی اکبر نوهٔ حق، حیدر کرار هم چو شیری بزن به قلب سپاه تا بریزی به هم یمین و یسار ضجهٔ کوفه را در آوردی ای ابر مرد عرصهٔ پیکار هر طرف تاب می دهی تیغت پشته سازی ز کشتهٔ بسیار تشنگی را بهانه فرمودی رو نمودی به جانب دلدار لب نهادی بر آن لبان خشک گفتی آهسته این سخن با یار کی محاسن سپید در بندم دست خود از محاسنت بردار تا که دل کنده از تو بابا شد بال های شهادتت وا شد ناگه از دشت یک صدا آمد نالهٔ ای پدر بیا آمد پدر آمد ولی چه آمدنی چه کسی گفته روی پا آمد پیرمردی کنار نعش جوان با سر زانو از قفا آمد روضه ات گشته شرح موت حسین وسط هلهله نوا آمد آن چنان نعره زد علی ولدی ناله اش بین که تا کجا آمد دست خود را گرفته روی سر زینب از سوی خیمه ها آمد شد حسین زنده با دم زینب پای معجر میانه تا آمد با تن ریخته به هم چه کند نوبت یاری عبا آمد @raziolhossein
کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه‌ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه‌ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! آمده شیطان ز صحنه‌ عکس بگیرد حرمله نزدیک‌ شد ز قاب نیفتد فاطمه‌ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت؛ کاش خدایا ولوله در خیمه‌‌ی رباب نیفتد @raziolhossein
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه‌ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه‌ی پیغمبرم افتاد هم میوه‌ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه‌ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه‌ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه‌ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره‌ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه‌ی پر عاطفه‌ی خواهرم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد @raziolhossein
از دیده تا رفتی و ناپِیدا شُدی تو... در لابِلای جَمعیَّت تَنها شُدی تو... ...یک نِیزه اَوَّل بی هَوا روی سَرَت خورد چون لَحظه های آخَرِ مولا شُدی تو جاری به چَشمانِ عُقابَت گَشت خونَت راهی به قَلبِ لَشکَرِ اَعدا شُدی تو یک کوچه وا کردند مانندِ مَدینه تا خوب زیرِ دستِ آنها جا شُدی تو دَردَست هَرکَس داشت هَرچه، بَر تَنَت زَد زَخمی و صَد تِکِّه دَر آن بَلوا شُدی تو با سینه ی زَخمی و پَهلوی شِکَسته خیلی شَبیهِ مادَرَم زَهرا شُدی تو روی زَمین هَرجا که دیدَم، پِیکَرَت بود پیشِ نِگاهم پَخش دَر صَحرا شُدی تو چَسبیده رویِ خاک هَر عُضوِ تو اَکبَر مِثلِ گُلی اُفتاده زیرِ پا شُدی تو @raziolhossein
برای روضه‌ی اکبر، بیار امشب دل زارو باید حتماً پدر باشی، بفهمی حال آقارو نخ تسبیح و بازش کن‌، میون‌ِ جمعیت بنداز صدا کن پیرمردی رو، بگو جمعش کن اینارو نمی‌شه جمع و جورش کرد، تنی که ارباً اربا شه باید سرهم‌ کنیش آروم‌، بذاری پیش سر، پارو! شکاف پهلوشو تا دید، به یاد میخ در اُفتاد حسین بالاسرِ اکبر، دوباره دید زهرارو پاشو تا معجرم باشه، نذار موهام پریشون شه داره زینب با این حرفا، به هم می‌ریزه دنیارو جوونای بنی‌هاشم، کمک‌کارِ حسین بودن چجوری یه جَوون مُرده، بگرده کل صحرارو؟! یکی روی عبا می‌رفت، یکی زیر عبا می‌رفت پسر تشییع شد حالا، ببین تشییع بابارو تمام صورتش زخمه، تمام صورتش کنده‌ست یکی پاشه توی خیمه، بگیره دست لیلارو @raziolhossein
نجف به مضجع پاک تو باسلام رسیده به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو چنین به حائر قدسی تو امام رسیده بلند مرتبه شد هر که بر تو اشکی ریخت بلند گریه نموده به این مقام رسیده کسی کنار تنت داد می کشد که خودش به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده تن تو بند دل زینب است، پاره شده پس از تو جان به لب شاه تشنه کام رسیده تنت شبیه اذان پخش شد، جگر گوشه! اذان تو سر نیزه به شهر شام رسیده کنار پیکر تو زینب آمده اما شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده چقدر دشنه تشنه! چقدر زخم عمیق! صدای هلهله ها هم به بار عام رسیده برای بردن جسم تو ده نفر کم بود عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده @raziolhossein