#امام_زمان_مناجات
بجز نگاه تو بر زخم سينه مرهم نيست
اسير عشق تو را كار با دو عالم نيست
ببين كه غرقه ی درياى اشك شد دل من
به بيقرارى چشمم فرات و زمزم نيست
تو اى مسافر صحراى ناکجا برگرد
كه قرنها غم و دلواپسى ما كم نيست
اگر که حال من خسته را سوال کنی
به غیر دوری دیدار روی تو غم نیست
عنایتی که تحمل کنیم هجران را
مقدمات وصالت اگر فراهم نیست
براى منتظران ظهور تو مولا
جگر گدازتر از روضه ی محرم نيست
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
آن کار که در مرامشان واجب بود
آزار به اولاد ابوطالب بود
جایی اگر اهل بیت راحت بودند
انگار فقط صومعۀ راهب بود
#سید_علی_احمدی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
...ترک دنیا گفته ای، در کنج دیر
مثل عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سال ها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بی خبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گم کرده داشت
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید، یک شب بر زمین
آمده از طور، موسای دگر
در غل و زنجیر، عیسای دگر
سر به نوک نیزه می گوید سخن
یا سر یحیی است پیش روی من
لاله ی حمرا کجا و آبله
بازوی حورا کجا و سلسله
گشته نیلی ماهِ روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایت پیشگان رو سیاه
کیست این سر؟ کاین چنین خواند فصیح
وای من داوود باشد یا مسیح؟!
یا شده ایجاد صفین دگر؟!
گشته قرآن بر سر نی جلوه گر
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین، سر یک خارجیست
بود هفتاد و دو داغش بر جگر
تشنه لب از او جدا کردیم سر
لرزه بر هفت آسمان انداختیم
اسب ها بر پیکر او تاختیم
شعله ها از هر طرف افروختیم
خیمه هایش را سراسر سوختیم
هر یتیمش از درون خیمه گاه
برد زیر بوتهء خاری پناه
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سر تا پا وجودش مشتعل
برکشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دون فطرتان دین فروش
ثروت من هست چندین بدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت می برم
می کنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سری مگو...
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار، آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
این که لب هایش چنین خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
اینکه زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک، از این سر بشوی
با گلاب و مشک، خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود می کرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر این جا دیر راهب بود و سر
خشت خشت دیر را بود این کلام
کای چراغ دیر و مطبخ السلام
ناگهان آمد صدای یا حسین
واحسینا واحسینا واحسین
آن یکی می گفت حوا آمده
دیگری می گفت سارا آمده
هاجر از یک سو پریشان کرده مو
مریم از یک سو زند سیلی به رو
آسیه رخت سیه کرده به بر
گه به صورت می زند گاهی به سر
ناگهان راهب شنید این زمزمه
ادخلی یا فاطمه یا فاطمه
آه راهب دیده بربند از نگاه
مادر سادات می آید ز راه
بست راهب دیده اما با دو گوش
ناله ای بشنید با سوز و خروش
کای قتیل نیزه و خنجر حسین
ای فروغ دیدۀ مادر حسین
بر فراز نی کنم گرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یا به دیر؟
امشب ای سر چون گل از هم واشدی
بیشتر از پیشتر زیبا شدی
ای نصاری مرحبا بر یاری ات
فاطمه ممنون مهمان داری ات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ زد یا چوب زد
تو نبودی، گِرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
پیش از آن کافتد در این دیرش عبور
من زیارت کردم او را در تنور
راهب اول پای تا سر گوش شد
ناله ای از دل زد و بی هوش شد
چون به هوش آمد به سوی سر شتافت
سینۀ تنگش به تیر غم شکافت
گفت ای سر، تو محمّد نیستی؟
گر محمّد نیستی پس کیستی؟
ناگهان سر، غنچۀ لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت: می دانم غریب و بی کسی
غربتت ثابت شده بر من بسى
تو غریبی که به همراه سرت
همره آید دست بسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرین سخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیرالمؤمنین را نور عین
گفت: راهب! من حسینم من حسین
من که با تو همسخن گشته سرم
نجل زهرا زادۀ پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت ای ریحانۀ خیرالبشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت آئین نصاری واگذار
مذهب اسلام را کن اختیار
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات
عاشق و معشوق بود و بزم شب
صبحدم کردند از او سر را طلب
راهب آن سر را چون جان در بر گرفت
باز با سر گفتگو از سر گرفت
گفت چون بر این مصیبت تن دهم؟
میهمان خویش بر دشمن دهم...
#غلامرضاسازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهرهات شبِ ما را
"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کُنَم غصههای فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام
که بُرده گریهیِ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانهات دو دنیا را
مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضهیِ ما
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را
خوشا به پنجهی راهب که شانهات میزد
به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را
به پیرمرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
خوشا به بزم عزاخانهاش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضههایِ زهرا را
***
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
به خانه شمر، ده ها خنجر آورد
غنیمت، مرد کوفی معجر آورد
تن تو زیر سم اسبها رفت
سرت از دیر راهب سر در آورد
#ایوب_پرنداور
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
چه آقایی ، چه مولایی ، چه شاهی
تو ای سر ! کیستی اینقدر ماهی ؟
به تو می آید از ابرار باشی
ز نسل عترتِ اطهار باشی
تو شاید ای سر ! عیسای مسیحی
مُشبَّک از چه مانند ضریحی ؟!
چرا پیشانیِ تو سنگ خورده
چرا این روی ماهت چنگ خورده
چرا دندان و لبهایت شکسته
مگر بر صورتت نیزه نشسته
بیا ای سر ، ترا چون گُل ببویم
گلاب آرَم ، ز خون رویت بشویم
بگو ای سر ، مگر مادر نداری
بمیرم من ، مگر خواهر نداری
بگو یکبارِ دیگر یک کلامی
جوابم را بده ، گفتم سلامی
*
سلام ای راهبِ دل خستهٔ ما
سلام ای از ازل دل بستهٔ ما
نه عیسایم، نه موسایم، نه نوحم
نه خورشیدم، نه مهتابم، نه روحم
حسینم من، شهید کربلایم
گلِ پیغبر و خیرالنسایم
هزاران عیسیٖ و موسیٰ غلامم
مسلمانانِ عالم را امامم
مسلمانان مرا دعوت نمودند
به رویم نیزه و خنجر گشودند
مرا از اسب ، پائینم کشاندند
بروی پیکرم ، مرکب دواندند
بسی بر حنجرم ، خنجر کشیدند
مرا لب تشنه آخر سر بریدند
سرم بازیچه شد در دستِ اعدا
تنور و نیزه و حالا در اینجا
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
علی بن ابی طالب دلش سوخت
امامِ از نظر غایب دلش سوخت
مسلمانان کجا سرگرم بودید؟
که از این داغ یک راهب دلش سوخت
#حسن_اسحاقی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
دست راهب که سمت آن لب رفت
سوز آهش به ساحت رب رفت
گریه اش عاقبت به خیرش کرد
"راه صد ساله را به یک شب رفت"
#محمد_حسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوج روضه های عزا گریه می کنی
ما با گناه اشک تو را در می آوریم
از سوز بی وفایی ما گریه می کنی
ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
می آیی و بدون صدا گریه می کنی
«گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»
در مشهد امام رضا گریه می کنی
بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغ سید الشهدا گریه می کنی
این روزها به حال دل زینب اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی
بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی
حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی
#وحید_محمدی
@raziolhossein
#يارسولالله
گرچه عمري بر در اين خانه زحمت ميكشيم
كم برايت شعر گفتيم و خجالت ميكشيم
ديگران نقاشي موهن برايت ميكشند
ما فقط در كنج عزلت آه حسرت مي كشيم
رحمه للعالميني و به نام نامي ات
بر سر اين خاك تشنه ابر رحمت ميكشيم
تو به جرم مهرباني بار تهمت ميكشي
ما به جرم مهرباني بار تهمت ميكشيم
چهارده چشمه به راه انداختي و ما فقط
آب از اين چهارده رود هدايت ميكشيم
ما كه هفتاد و دو الگو از تبارت داشتيم
دامن از گنداب هفتاد و دو ملت ميكشيم*
جهل دارد در زمين كفر بازي مي كند
پس هر آنچه ميكشيم از اين جهالت ميكشيم
آنكه مانع شد قلم كاغذ برايت آورند
اين مصائب را هم از آن پست فطرت ميكشيم
#محسن_عربخالقی
@raziolhossein
#يارسولالله
با خنده و تکبر با کینه با تفاخر
توهین به تو نمودند نامردهای حق خور
دشمن به غیر توهین کاری دگر ندارد
دیگر چرا تعجب؟! دیگر چرا تحیر؟!
وقتی کریم باشی وقتی بزرگ باشی
در قلب دشمنانت گل میکند تنفر
این روزهای تاریک در این هوای پر بغض
هرلحظه هر دقیقه گفتم به یک دل پر
از ابتدای خلقت تا نفخه ی قیامت
لعنت به هرکسی گفت "انّ الرجل لَیهجُر"
#سید_پوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#حضرت_زینب
#کوفه #مجلس_ابن_زیاد
زینب به کوفه جا چو به دارالاماره کرد
بیصبر شد چنانکه به تن جامه پاره کرد
لب پر ز خنده دید به هر کس که بنگریست
کف پر خضاب دید به هر سو نظاره کرد
پوشید رخ ز موی پریشان و ز اشک و آه
گردون سیاه و خرمن مه پر ستاره کرد
ابن زیاد روی به زینب نمود و گفت:
حرفی که رخنهها به دل سنگ خاره کرد
دیری نماند تا ز غم کشتن حسین
منّت خدای را که غمم زود چاره کرد
دیدی که تیغ شحنۀ قدرم چو شد بلند
نه رحم بر جوان و نه بر شیرخواره کرد
دیدی که دل شکسته تو را پای تخت من
حاضر زمانه با دف و چنگ و نقّاره کرد
زینب چو رعد ناله ز دل برکشید و گفت:
کای بیخبر ز حق ز تو باید کناره کرد
کُشتی ز راه ظلم کسی را که از غمش
خیرالنساء به خلد برین جامه پاره کرد
کُشتی ز تیغ کینه کسی را که ذوالجلال
وصفش به آیه آیۀ قرآن شماره کرد
پس آن لعین به خشم شد و از ره غضب
بر ظالمی به کشتن زینب اشاره کرد
یکباره چاک زد به گریبان سکینه گفت:
آه و فغان که چرخ یتیمم دوباره کرد
"جودی" خموش باش که این آه آتشین
خرگاه مهر پر شرر از یک اشاره کرد
#جودی_خراسانی
@raziolhossein