eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷همسرم می‌گفت دوست دارم ریحانه ولایتی بار بیاید. عبدالمهدی عاشق رهبری بود. هر زمان چهره ایشان را نگاه می‌کرد دست بر سینه می‌گذاشت و می‌گفت:جان ناقابلی دارم، فدای رهبر عزیزم. سفارش کرد که می‌خواهم بچه‌ها را زینب‌وار بزرگ کنید. اِن شاءالله حجابشان زینبی باشد. رفتارشان زهرایی باشد. نمونه باشند.یک بار ریحانه تب کرد یک هفته تمام تب داشت. خوب نمی‌شد. به بیمارستان بردم و دارو دادم، تبش پایین نمی‌آمد. نگران بودم تشنج نکند. نمی‌دانستم چه کار کنم. عبدالمهدی قبل‌تر به من گفته بود که کمک خواستی به حضرت زهرا (س) متوسل شو و من را صدا کن. توسل کردم و زیارت عاشورا خواندم. سلام آخر را که دادم، به حضرت زهرا (س) گفتم: امروز پنج‌شنبه است و من می‌دانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند. گفتم به عبدالمهدی بگویند اگر برای دخترش اتفاقی بیفتد نگوید که من نتوانستم از بچه‌اش نگهداری کنم. آنها امانت هستند دست من. رفتم بالای سر ریحانه ناگهان بوی عطری در خانه پیچید. عطری که هر لحظه زیاد و زیادتر می‌شد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنیدم. گفت همسرم بخواب من بالای سر ریحانه هستم. خوابیدم وقتی بلند شدم دیدم ریحانه تبش پایین آمده و از من آب می‌خواهد. حس کردم که عبدالمهدی در کنارم است. حسش می‌کردم. همه حرف‌هایم را با عبدالمهدی زدم. او به قولش عمل کرده بود.آمده بود تا کمکم کند، بحق فرموده‌اند که شهدا عند ربهم یرزقونند. بعد از آن شب تا مدت‌ها هر کسی وارد خانه می‌شد متوجه آن بوی خوش می‌شد.لباس ریحانه بوی این عطر را گرفته بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید خانزاده در کارش خیلی جدی بود اما غیر از آن با همکاران و سربازان  و در خانه خیلی اهل شوخی کردن بود. آن قدر برخوردش خوب بود که در مهمانی های فامیلی اگر کاری برایش پیش می آمد و نمی توانست شرکت کند همه سراغش را می گرفتند و می گفتند: چون اسماعیل نبود خوش نگذشت. وقتی شهید خانزاده بود همه می خندیدند. یادم هست شش ماه قبل از شهادتش منزل یکی از دوستانمان که همکار شوهرم هم بود مهمان بودیم. به آنها با شوخی و خنده سفارش می کرد که بعد از شهادتش چه بکنند. از بس شوخی می کرد دوستانش می گفتند تو شهادتت جدی باشد ما هر کاری بخواهیم می کنیم. می گفت بیایید همه تان با من عکس بیندازید، بعد از شهادتم خواستید بنر بزنید یا در پروفایل  هایتان عکس مشترک با من بگذارید و به همه بگویید با اسماعیل عکس دارم، داشته باشید.  جالب است وقتی تابوت اسماعیل را آوردند خانه، پرچم روی تابوت برعکس زده شده بود و همین موجب خنده دیگران شد. دوستانش می گفتند: اسماعیل تا اینجا هم با ما شوخی می کنی و می خواهی ما را بخندانی.  🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
 در 15 تیر ماه سال 1365 در یک خانواده مذهبی ومحب اهل بیت دیده به جهان گشودند.  یوسفیان در سال 1385 وارد انقلاب اسلامی می شوند. شهید یوسفیان جمعی گردان 104 امام حسین(علیه السلام) و لشکر عملیاتی 14 امام حسین (علیه السلام) هستند.هدف ایشان از ورود به سپاه پاسداران حفظ دستاورد های انقلاب اسلامی می باشد. شهید یوسفیان در سال 1388 ازدواج می کند و در سال 1392 صاحب فرزندی از جانب خداوند می شود که نام او با نام حضرت زینب (سلام الله) اجیل شده است.شهید یوسفیان دارای ایمان قوی و محکمی بودند. و صبر عبدالحسین زبان زد بود. عبدالحسین در تاریخ 17 آبان ماه سال 1394 به سوریه اعزام می شود و سرانجام پس از تلاش های بسیار و مجاهدانه در تاریخ 29آذر ماه سال1394 در حلب سوریه به درجه رفیع نائل آمدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از آخرین صحبت های مدافع حرم شهید عبدالحسین یوسفیان 📝وصایای شهید/ در تاریخ ۲۹ آذر ۹۴ در دفاع از حریم (س) در سوریه به فیض شهادت نائل آمد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
مسئول سمیلاتور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاریخ تولد : 1365/7/27 محل تولد : تهران وضعیت تاهل : مجرد تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۲۹ (مصادف با شهادت امام حسن عسگری «ع») تاریخ رجعت پیکر :1394/9/30 محل شهادت : سوریه ، حلب محل دفن : قطعه 26 بهشت زهرا شخصیت مورد علاقه : رهبر معظم سید علی خامنه ای شهید مورد علاقه : شهید مدافع حرم تقوی مداح مورد علاقه : حاج حیدر خمسه صفات بارز اخلاقی : مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا علایق : فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییت های مذهبی، ... قسمتی از وصیت نامه شهید : پشتیبان ولی فقیه باشید وبمانید چون مملکت اسلامی بدون ولی فقیه ارزشی ندارد داخل قبرم را حسینیه کرده وسیاه پوش کنید وسپس مرا به خاک بسپارید دو بیتی مورد علاقه : علوی می میرم مرتضوی می میرم انتقام حرم زینب و من می گیرم 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
●ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر ●شهادت: ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه ✨ویـژگـے هـاــے شـَﮪـیـد✨ 🔸بچه بسیار شجاعی بود و دوبار هم برای جنگ به عراق رفت. 🔹 علاقه عجیبی به حضرت زینب داشت. بچه ی هیئتی بود خادم مسجد تعریف میکرد وقتی سجاد میخواست سینه بزند چیزی زیر پایش پهن میکردیم که خون بدنش روی فرش نریزد. یعنی اینطور با اخلاص سینه میزد. 🔸 دو هفته روزه نذر کرد تا خدا کمک کند و برود. بعد از دو هفته روزه گرفتن خدا حاجتش را داد و رفت. 🔹 سجاد در اداره مشغول بود و اجازه نمیدادند به سوریه برود برای همین از اداره بیرون آمد و خودش اقدام کرد. سجاد آن زمان در تشکیلات سپاه بود. از سپاه که بیرون آمد دوبار رفت عراق و یک بار سوریه. 🔸 واقعا از دنیا و زن و زندگی دل کنده بود، از دختر چهار ساله اش دل کنده بود که توانست به هدف بزرگش دست یابد و به آن درجه ای که خدا میخواست برسد. 🔹 دوستانی که با سجاد در عراق بودند تعریف میکردند چنان رشادتی در بین رزمنده ها نشان داده بود که خود عراقی ها هم از ایشان حساب میبردند و با اینکه بهعنوان بسیجی رفته بود، ولی شجاعتش در بین رزمنده ها زبانزد بود؛ تا آنجا که وقتی نیروهای جدید می آمدند از قدیمی ها میپرسیدند سجاد کیه؟ به ما معرفی کنید. 📚خبرگزاری دفاع مقدس 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
✨...خدای من! تو شاهدی که بهترین عزیزانم و تمام دنیایم را پس گذاشتم. حالا دستم خالی است؛ این هم دنیای من است. پس قبولم کن خدایا. 🔰...به باور و یقین رسیدم این آخرین سفر و پایان کار است. به آرزویم خواهم رسید البته شهادت آرزوست بلکه هدف دفاع از حریم و ندای لبیک یا زینب" سلام الله علیها"ست؛ شرمنده و شرمسارم که فقط قطره خون ناچیزم را فدای آرمان های انقلاب اسلامی و حضرت امام خامنه ای و شهدای وطنم می‌نمایم. 📖 ...با هزینه شخصی‌ام سه عدد تابلوی بزرگ عین همان تابلویی که در گوشی موبایلم دارم، تهیه و قبل از مراسم هفتم در ابتدای مازندران اول گدوک، اول ورودی جویبار، اول کوچه روستایم بزنید و بنویسید: حاج قاسم سلیمانی، افتخار انقلاب اسلامی و مبارزان جهان اسلام و خار چشم دشمنان است. 🔰وصیتی می‌کنم به سینا و ندا و همسر عزیزم! سفارش کنید کسی حق گریه کردن بر من را ندارد و فقط به جان امام زمان خود و جان حاج قاسم و مبارزان حزب الله و شیعیان پاکستانی و سوری و عراقی و بچه‌های گمنام دعا کنید. 🔔مواظب بچه هایم باشید. دوست دارم سینا در رشته خودش خادم مجاهدان و مبارزان حزب الله باشد. نداجان، دلت برایم تنگ شده است؛ ولی بدان امروز ✨" روز تصمیم و سرنوشت سازی"✨ ست؛ خط و راهی که آمده ام اصلا دست من نبوده و علی رغم تمام سختی ها و خطرها و احساس غیر قابل وصفی که دارم، از روزی که حرکت کردم بی بی جانم از آخر صف دست مرا گرفت و دعوت نامه این مسافر جامانده وخسته از جور زمانه را با دست مبارک خودش امضا کرد؛ شماهم راضی باشید... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
voice.ogg
3.56M
صحبت های مدافع حرم شهید عباسعلی علیزاده : سینا جان اسلحه من رو زمین نمونه بابا😭 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید حمیدرضا اسداللهی در ۱۵ بهمن 1363 متولد شد. مدیر مدرسه اش می گفت :باید این بچه را با این همه استعداد به مدرسه غیر انتفاعی ببرید. از دوران دبیرستان فعالیت های تقریبا بین المللی را شروع کرده بود . قاری برجسته قرآن ، پژوهشگر قرآنی, جهادگر ، نخبه و فعال بین المللی و کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی بود. دو پسر داشت : محمد ۴ ساله و احمد دوسه ماهه .   به پدر گفت: بابا اجازه بده به سوریه بروم. آنجا به من نیاز دارند. باید بروم". او از وضعیت شغلی مناسبش در وزارتخانه بهداشت استعفا داد و به مدافعین حرم پیوست. شب شهادتش چنان دعای توسلی خواند که همه ی دل ها را منقب کرد و قبل از عملیات غسل شهادت نمود. حین عملیات با شنیدن صدای اذان در فشار سنگین دشمن به کنار آمد تا با تیمم نماز بخواند. در حین تیمم ترکشی به گردنش اصابت کرد و در 29 آذر ۱۳۹۴ در روز شهادت امام حسن عسکری (ع) به شهادت رسید و مصداق شعری شد که همیشه بر لب داشت : "من پای ناموس علی شاهرگم رو میدم" . 💎 فرازی از وصیتنامه: واقعاً این انقلاب جای شکر دارد و شکر این انقلاب یعنی خدمت و حفظ این انقلاب. رهبر عزیزم؛این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما، همان رفتار در قبال امام زمان (ع) است و این را فهمیدم که مجوز شفاعت اهل بیت (ع) نسبت به من، در رضایت شما است، آقاجان! اگر رضایت شما نباشد، خدا و امام زمان (ع) هم از من راضی نیستند. لبیک به فرمان شما همان لبیک به رسول الله لبیک یا حسین است. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
وی متولد سال ۱۳۶۹ در شهرستان هشترود می باشد و حدود چند ماهی در سنگر دفاع از حرم بود که در 29 آذرماه 94 به شهادت رسید. اسماعیل اولین شهید مدافع حرم از شهرستان هشترود است که آسمانی شد و به خیل شهدای مدافع حرم پیوست. اسماعیل کریمی‌اصل ۲۵ ساله در سوریه برای دفاع از حرم و حریم ولایت و در مواجهه با تکفیری‌های النصره داعش به شهادت رسید. خاطرات پدر شهید: بنده خودم رضایت‌نامه فرزندم را امضا کرده بودم و موقع رفتن نیز با فرزندم آخرین خداحافظی را کردم و در لحظات آخر گویا به دل اسماعیل افتاده بود که این آخرین دیدار من با خودش است چون فقط از جدایی و شهادت حرف می‌زد. خدایا اسماعیل ما را قبول کن. خاطرات خواهر شهید: مادرمان به رحمت ایزدی رفته و من به جای مادر اسماعیل ه و می‌گویم خدایا اسماعیل ما را قبول کن. وی گفت: برادرم عاشق حرم و زیارت بود و آخر نیز در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید. خاطرات برادر شهید: موقع رفتن من به وی گفتم می‌شود مرا هم با خودت ببری گفت تو باید مواظب پدرمان باشی. برادرم عاشق عزاداری امام حسین (ع) بود و هر وقت ماه محرم می‌رسید نوحه و زمزمه ابوالفضل علمدار را زمزمه می‌کرد و حال من و برادرانم باید ادامه دهندگان راه برادر شهیدمان باشیم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
دستنوشته 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📍شهید امیرسیاوشی متولد سال 1367 از جوانان محله چیذر و از میانداران هیئت رایه العباس امام زاده علی اکبر(ع) بود که برای دفاع از حرم آل الله پاییز سال 94 به سوریه رفت و مدتی بعد پس از حضور در میدان های نبرد توسط تکفیری های وهابی به شهادت رسید. حالا مدت هاست محله چیذر همچون اکثر محله های شهر تهران به نام یکی از شهدای مدافع حرم مزین شده است. جوانی که در بهار زندگی و تنها چند روز مانده به مراسم جشن عروسی، جان خود را در راه عشق به اهل بیت (ع) فدا کرد و روز 29 آذرماه به آرزوی خود رسید. 🔆 یکی از همرزمان شهید امیر سیاوشی روایتی از نحوه شهادت این شهید مدافع حرم را بازگو کرده است که در ادامه آن را می خوانید. 💠 در سوریه بودیم و در منطقه درگیری با دشمن قرار داشتیم. ساعت تقریبا پنج و نیم یا شش صبح بود و هوا روشن شده بود. چند کیلومتر پیاده روی کردیم تا به محل درگیری نیروها رسیدیم. ➖ چند تپه کنار هم بود که روی هرکدام از تپه ها خانه ای قرار داشت. اولین تپه و خانه را از دشمن باز پس گرفتیم و به دنبال پاکسازی بقیه خانه ها جلو رفتیم. خواست خدا بود که با آن همه خستگی توانستیم همه منطقه را تحت اختیار خود درآوریم و هفت کیلومتر جلو برویم. ♦️ به «خان طومان» رسیدیم، گروهی از نیروهای عراقی از صبح در محل درگیری حضور داشتند، تعدادی برگشته بودند و تعدادی هم هنوز در شهر می جنگیدند. ما هم حدود 35 نفر بودیم که وارد منطقه شدیم و توانستیم نقاطی را از دشمن باز پس بگیریم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فرازی از : اينجانب، بنده گناهكار درگاه خداوند از شما امت شهيد پرور تقاضا دارم كه مطيع محض ولايت حضرت امام خامنه ای(مد ظله) نه در حرف، بلكه در عمل، اينگونه نباشيد كه به خاطر حرف اين و آن و و عده ای منحرف، حرف ولی بر زمين بماند يا اگر حرف ولی را مخالف با ميل شخصی ديديم، به آن عمل نكنيم.  حال كه دست بنده از دنيا كوتاه است و زمان ظهور حضرت وليعصر(عج) را نديديم، اگر ايشان را ديديد و زمان ظهور را درك كرديد، سلام بنده را به ايشان برسانيد، در پايان از همه بستگان، دوستان، همسفران و كسانی كه با آنها معاشرت داشتم، طلب حلاليت دارم. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال تا سالروز شهادت ، روزانه محتواهایی در باب ترویج سردار شهید در اختیار شما راویان ، مبلغان و همه فعالان عرصه جهاد و شهادت خواهد گذاشت . 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
1_720914821.docx
50K
بخوانید بازخوانی میراث سلیمانی از رهگذر بیانات دامت برکاته : ۱. خنثی کردن همه نقشه های نامشروع آمریکا در غرب آسیا ۲.پرکردن دست فلسطینی ها و دادن جرأت و توان مبارزه به آنها ۳.حمایت از عراق در برابر فتنه امریکایی ها ۴.حفظ و تقویت حزب الله لبنان ۵.شجاعت همراه با تدبیر در لشگر 41 ثار الله ۶.سازماندهی محور مقاومت اسلامی جهانی ۷.شهید سردار سلیمانی، نماد مبارزه با تروریسم جهانی ۸.نقش قاسم سلیمانی در مدیریت بحران سیل خوزستان ۹.هدایت ستاد بازسازی عتبات عالیات و اجرای کارهای بزرگ ۱۰.ابتکار میدانی و فرماندهی نیروهای مدافع حرم و ظرفیت مواکب اربعین 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 ‏قهرمانانی مثل شهیدان سلیمانی، فخری‌زاده و شهریاری از درون هویّت ملت ایران بیرون می‌آیند. 🔻رهبر انقلاب: از مبارزات دوران ستم‌شاهی تا حوادث انقلاب و حوادث دفاع مقدّس، تا کرونا و حرکت عظیم علمی کشور، در همه‌ی اینها این هویّت متعهّد و دارای احساس مسئولیّت در ملّت ایران خودش را نشان داده، این جریان، هویّت‌ساز است. این همان چیزی است که قهرمانانی مثل شهید سلیمانی، مثل شهید فخری‌زاده، مثل شهید شهریاری، از درون این هویّت بیرون می‌آیند. ۱۴۰۰/۹/۲۱ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در جبهه ها تصویری که از دفاع مقدس در ذهن خیلی‌ها است، همان تصاویر رزمنده ها با لباس رزم و سلاح به دست و آرپی‌جی بر دوش است، اما این تمام جنگ نبود. رزمنده‌ها هم اوقات فراغت داشتند، مانند مردم عادی کارهای روزانه شان را می‌کردند و خیلی وقت‌ها که نیازی به جنگ و دفاع نبود، سلاح‌های‌شان را کنار گذاشته و عین بقیه آدم‌های پشت جبهه رفتار می‌کردند، به کارهای روزانه خود رسیده و به ورزش و مطالعه مشغول می‌شدند. از جمله به اصلاح سر و صورت پرداخته و بعضی‌های دیگر هم هوای همرزمان‌شان را داشته و به آنها کمک می‌کردند، خلاصه هر کسی با هر مهارتی که داشت تلاش می‌کرد به رزمندگان دیگر کمک کند، یکی نانوایی بلد بود، دیگری کفاشی، یکی خیاط و یکی دیگر آرایشگر بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
61 در جبهه چگونه بود ؟! خاطرات شب يلدا محمد قبادى در سال ١٣٦١ : سال ٦١ بود، كه ما تو جبهه هاى جنوب در منطقه چنانه براى عمليات  خودمون را آماده مي كرديم. من كه تو قسمت  تسليحات بودم با فرمانده گردان شهيد ساربان نژاد و فرمانده هاى دسته ها شهيد صراف نژاد و شهيد رضا عزتى و سردار بيگلوئى قرار گذاشتيم در چادر تبليغات كه دوستان ما آقايان ملالو و ذوقى مسؤل آنجا بودند به مناسبت شب يلدا جمع بشيم . بعد از اينكه نماز مغرب و عشاء را خوانديم و طبق معمول  همه شب زيارت عاشورا خوانده شد ، به چادر هايمان رفتيم و منتظر شديم على بى غم  كه مسؤل تداركات بود شام را از قرارگاه بياورد. اونشب شام نون و خرما بود، خوب يادم نيست بجز اينها سبزى يا پنير بود يا نبود. هر كس شام خود را گرفته بود و به چادر ها ميبرد. من با يكى از دوستان به نام عباس صفادل كنار چادرمون  پياز كاشته بوديم و خيلى خوب سبز شده بود، من مقدارى از آن پيازچه ها را چيدم و در روغن سرخ كردم  و چند تا تخم مرغ كه از قبل در چادر نگهدارى كرده بوديم را نيز اضافه كردم و سپس خرماها را نيز به آن افزودم و غذاى بسيار لذيذى شد كه به اتفاق خورديم . اون شب همه بعد از خوردن شام  با فرمانده گردان و بقيه به چادر فرماندهى و سپس تبليغات رفتيم تا شب يلدا كنار هم باشيم. خيلى عجيب بود كه حتى يك لحظه هم از اينكه از خانواده دور هستيم ناراحت نبوديم. وقتى در چادر جمع شديم هر كدام از بچه ها از عمليات هايى كه در آن شركت كرده بودند تعريف ميكردند از شكار تانكها با آر پى جى هفت تا زدن هواپيماهاى دشمن توسط دوشكا ... بسته هاى كوچكى كه از طرف كمك هاى مردمى كه آجيل فرستاده بودند را باز كرديم  و از كمپوت ها به عنوان ميوه شب يلدا براى يكديگر تعرف ميكرديم . آن شب يكى از طلبه ها هم به نام محمود قربانى مهمان ما بود كه از قضاء بچه محله ما نيز بود. از شب قبل قرار شده بود بچه ها را براى آشنايى منطقه در شب  براى مقدمات عمليات آماده كنيم، من كه در طول روز با فرمانده گردان، شهيد ساربان نژاد و مسؤل دسته ها شهيدان رضا عزتى و عادل صراف نژاد و شهيد محمد مظهرى كه مسؤل تعاون بود و چند نفر ديگر براى شناسائى منطقه رفته بوديم و كاملأ از نقطه صفر و نقطه قرمز عبور كرديم و تا نقطه رهائى منطقه را رصد كرده بوديم و با برنامه ريزى قبلى و آمادگى لازم منتظر شديم همه بخوابند ، بدون اينكه خودمان بخوابيم ،حال آنكه بسيار فعاليت كرده بوديم ولى خستگى را نميفهميديم ، بچه ها را بيدار كرديم و به ستون يك در حالى كه بيسم چى در جلو و عقب و من كه آن شب به عنوان بلد چى گردان  بودم در كنار فرمانده گردان  براى شناسائى منطقه به حركت افتاديم و تا صبح پياده روى كرديم در ميان افراد كه متاسفانه نامشان را فراموش كردم پيرمرد هفتادو پنج ساله و نوجوان چهارده ساله به چشم ميخوردند كه همگى از روحيه اى برخوردار بودند كه انسان در كنار آنها اصلأ احساس خستگى نميكرد. وقتى از مناطق شناسائى بازگشتيم دقيقأ صبح شده بود كه نماز صبح را به جماعت خوانديم و به چادرها رفتيم و همه خوابيديم كه ميتوانم بگويم كه آن شب يكى از بهترين شب يلدا هايم بود كه از خواندن شاهنامه خبرى نبود و هيچ كس براى كسى فال حافظ باز نكرد، در آن شب از انار و هندونه خبرى نبود، در آجيلى كه مردم فهيم ما برايمان فرستاده بودند از تخمه نيز خبرى  نبود ولى نامه هايى  كه لابلاى آجيل ها بود  ما را سخت سرگرم كرده بود و روحيه مان را مضاعف ميكرد . ما چيزى نداشتيم كه وصيت كنيم ، بخاطر همين وصيت نامه ها شبيه به هم بودند ، من دقيقأ يادم هست كه من وشهيد عادل صراف نژاد كه متولد عراق بود و در خانه نيز عربى صحبت ميكردند وصيت نامه هاى خود را به هم نشان داديم و او نيمى از وصيت نامه مرا به وصيت نامه خود اضافه كرد و من نيز نيمى از وصيت نامه او را به وصيت نامه خود اضافه كردم. حقيقتأ يادش بخير، لحظات مثل باد ميگذشت و ما نيز احساس ميكردم هر لحظه سبكبالتر ميشويم. دارايى همه معلوم بود، هيچ كس قفل و بست نداشت، هيچ كس از ديگرى چيزى پنهان نداشت. چيزى نداشتند كه قصه آن را بخورند ، يك پلاكى از گردنشون آويزون بود يا قرآنى تو جيب داشتند يا وصيت نامه اى . هيچ گاه احساس تنهايى نمى كردند.  همه ميخنديدند، نميدونم به چى؟ فقط ميدونم همه عاشق بودند. نميدونم عاشق چى بودند، فقط ميدونم خودشونو متعلق به اين دنيا نميدونستند. اونا اينو فهميده بودند كه شايد تا لحظاتى ديگر زنده نمانند. آنها نفس ميكشيدند تا بمانند، ولى نه در قفس ....... براى آنها ديگر يلدا و نوروز معنا نداشت . آنها افسانه رستم و اسفنديار را به و تبديل كردند. آرى چنين بود قصه شب يلدائى ما، يادش بخير. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
تصویری کمتر دیده‌ شده از در کنار 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani