eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
649 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
😈 🎬 امروز شنبه بود . طرف صبح رفتم دانشگاه....الانم آماده میشم تا سمیرابیاد دنبالم با هم بریم کلاس گیتار.... زنگ در را زدن. _مامان !کارنداری من دارم میرم. _:خدابه همراهت,مراقب خودت باش,عزیزم. سمیرا با ماشین خودش اومد دنبالم و تا خود کلاس از استاد و کارش تعریف کرد. خیلی مشتاق بودم ببینمش. وارد کلاس شدیم . ده ,دوازده نفری نشسته بودند اما از استاد خبری نبود. باسمیرا ردیف آخر نشستیم. بعداز ده دقیقه استاد تشریفشون رو آوردند. _من، بیژن سلمانی هستم ،خوشبختم که در کنار شما هستم ،امیدوارم اوقات خوشی را در معیت هم سپری کنیم. بعد,همه ی هنرجوها خودشون رو معرفی کردند.اکثراً تو رنج سنی خودم بودند. استاد هم بهش میومد حدود ۴۵ ، ۴۶ داشته باشه ...چشماش خیلی ترسناک بود ، وقتی نگاهت می‌کرد انگار تمام اسرار درونت را می‌دید .نگاهش تا عمق وجودم رامی‌سوزاند. خصوصاً وقتی خیره به آدم نگاه می‌کرد یه جور دلشوره میافتاد به جونم. یک بار درحین توضیح دادنش ,به من خیره شده بود ناخودآگاه منم به چشماش خیره شدم... وااااای خدای من ,انگار داخل چشماش آتیش روشن کرده بودند.به جان مادرم من آتیش را دیدم.... همون موقع اینقد ترسیده بودم، پیش خودم گفتم محاله دیگه ادامه بدم,دیگه امکان نداره پام را تواین کلاس عجیب و ترسناک بزارم. میخواستم اجازه بگیرم برم بیرون ،اما بدون اینکه کلامی از دهن من خارج بشه، استاد روش را کرد به من و گفت:الان وقت بیرون رفتن نیست خانم، صبرکنید ده دقیقه ی دیگه کلاس تمومه !!!... واااای من که چیزی نگفته بودم ,این ازکجا فهمید من میخوام برم بیرون😱 از ترس قلبم داشت میومد تودهنم، رعشه گرفته بودم. سمیرا بهم گفت:چت شد یکدفعه؟ باهمون حالم گفتم:هیس ، بزاربعدازکلاس بهت میگم... بالاخره تموم شد،هول هولکی چادرم را مرتب کردم که برم بااینکه بچه ها دور استاد را گرفته بودند، اما ازهمون پشت صدازد: خانوم هما سعادت، صبر کنید... بازم شوکه شدم برگشتم طرفش . یک خنده ی کریه کرد و گفت:شما دفعه‌ی بعدی هم میاین کلاس. فکر نیامدن را از سرتون به در کنید. درضمن قرارنیست چیزی هم به دوستتون بگید هااا واااای خدای من ، این ازکجا فهمید من نمیخوام بیام؟؟ تمام بدنم یخ کرده بود، مغزم کارنمی‌کرد.... ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 پرسش: چيکارکنم که نسبت به رفتارهاي خانواده ي همسرم حساسيت پيدانکنم؟؟ آخه همش احساس ميکنم فرق ميذارند و اين آزارم ميده 🍃 پاسخ: احساس تلخ و سنگيني كه از اين بابت به سراغ شما آمده را كاملاً درك مي نماييم و به شما حق مي دهيم بابت اين گونه مسائل و برخوردهاي تبعيضانه برنجيد؛ امّا پرمسلّم است كه شما زماني مي توانيد تأثير مثبت مورد انتظار را بر آنها داشته باشيد كه در فرآيند تأثيرگذارى توجه به حدود و كيفيت تأثيرگذاري داشته باشيد و همچنین خودتان هم حساسیت زیاد به خرج ندهید. نكته ديگري كه بايد بدان توجّه داشت اين است كه يادتان باشد براي احساس رضايت از زندگي احتياج به تغيير واقعيّت نيست، بلكه بايد انتظار و نگرش خود را متناسب با واقعيّت ها تنظيم نمود؛ لذا جا دارد واقعيّت ها را در مورد تبعيض خانواده ي شوهر خود پذيرا بوده و انتظارات خود را با آن متناسب سازيد؛ زيرا شايد هيچ چيز به اين اندازه كمكتان نكند كه بهتر است ابتدا واقعيّات زندگي با آن ها را «بپذيريد» تا بتوانيد متناسب با آن به دنبال راه حل باشيد. بنابراین اگر واقعا تبعیضی در کار است بهتر است با آن کنار بیایید و اگر نیست بهتر است حساسیت زیاد به خرج ندهید و بی توجه شوید. از خود انتظار معجزه نداشته باشيد كه بتوانيد خانواده ي شوهرتان را قانع كنيد رفتار خود را اصلاح نمايد؛ زيرا اين افراد به ويژه در سنين بالا خيلي قابل تغيير نيستند؛ بنابراین در این خصوص سعی کنید ذهن خود و همسرتان را درگیر نکنید و به همه چیز بدون حساسیت نگاه کنید. موفق باشيد. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 🎙 در کلام میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(رحمت الله علیه) ◻️ از امور مهم در ماه رمضان، شب قدر است. شبی که از هزار ماه بهتر می‌باشد. روایاتی داریم مبنی بر این که از هزار ماه ، بهتر و از هزار ماه، بهتر و عبادت آن بهتر از عبادت هزار ماه می‌باشد. 🔸 و خلاصه؛ شب شریفی است که ، آنان و سایر امور مردم از خوب و بد در آن مقدر می‌گردد. شبی که قرآن در آن نازل شد. ◻️🔸◻️🔸◻️ 🔺 شب قدر ◻️ شبی که به نص قرآن، مبارک است. در روایات اهل بیت آمده است: 🔸 در شب قدر فرود آمده و در زمین پخش می‌شوند، بر گذشته، بر آنان می‌کنند و برای دعاهای آنها می‌گویند تا آنگاه که سپیده دم طلوع کند. ◻️ و در این شب، رد نمی‌شود؛ مگر دعای: ◾️ عاق والدین، ▪️ قطع کننده رحم نزدیک، ◾️ کسی که شراب بنوشد ▪️ و کسی که دشمنی مؤمنی در دلش باشد. 📚 در «اقبال» از «کنز المواقیت» از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند: ◻️ موسی عرض کرد: خدای من! نزدیک شدن به تو را خواهانم. فرمود: نزدیکی من از آن کسی است که شب قدر بیدار شود. ◻️ عرض کرد: خدای من! تو را می‌خواهم. فرمود: رحمت من از آن کسی است که در شب قدر به . ◻️ عرض کرد: خدای من! را خواهانم. فرمود: آن برای کسی است که در شب قدر بدهد. ◻️ عرض کرد: خدای من! از می‌خواهم. فرمود: این مال کسی است که در شب قدر بگوید. ◻️ عرض کرد: خدای من! تو را می‌خواهم. فرمود: رضایت من از آن کسی است که دو رکعت در شب قدر بخواند. و از همین کتاب از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند: 🔸 در شب قدر باز می‌شود. بنابراین بنده‌ای در آن نماز نمی‌خواند؛ مگر این که: ⏮ خداوند متعال: ◻️ در مقابل هر ، درختی در بهشت برای او می‌نویسد که اگر سواره، صد سال در سایه آن حرکت کند به انتهای سایه‌اش نمی‌رسد 🔸 و در مقابل هر ، خانه‌ای از دُر، یاقوت، زبرجد و مروارید ◻️ و در مقابل هر ، تاجی از تاج های بهشت 🔸 و در مقابل هر ، پرنده‌ای از پرندگان بهشت ◻️ و در مقابل هر ، درجه‌ای از درجات بهشت 🔸 و در مقابل هر ، بالا خانه‌ای از بالا خانه‌های بهشت ◻️ و در مقابل هر ، لباسی از لباس های بهشت برای او می‌نویسد. ✴️ و آنگاه که سپیده صبح بدمد، خداوند از... خدمتکارانی جاویدان، بهترین پرندگان، بوهای خوش، نعمت های خوب، تحفه‌ها، هدایا، خلعت ها، کرامت ها و آنچه نفس میل دارد و دیدگان از آن لذت می‌برد، به او عنایت می‌فرماید و شما در آن هستید. ⏮ ادامه دارد... 📚 المراقبات،‌ ترجمه: ابراهیم محدث، ص ۲۹۲ تا ۳۱۰. ╭━━━⊰◇⊱━━━╮ @rkhanjani ╰━━━⊰◇⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمت الله علیه) 📚 شرح دعای روز ماه مبارک رمضان ‌‌‌‌‌‌‌┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤حضرت زهرا درشبهای قدر🖤 🍃نقل است که حضرت زهرا(س) به دلیل اهمیت شب‌های قدر، در روز بچه‌ها را می‌خوابانید تا، کاملاً استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می‌داد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتر و مطلوب‌تری از نظر جسمی و روحی برای شب زنده‌داری داشته باشند. 👈ایشان به حدی در این کار جدی و قاطع بودند، که امیرالمؤمنین(ع) در این باره می‌فرمود: ✨وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ ع لَا تَدَعُ أَحَداً مِنْ أَهْلِهَا یَنَامُ‏ تِلْکَ‏ اللَّیْلَةَ وَ تُدَاوِیهِمْ بِقِلَّةِ الطَّعَامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَهَا مِنَ النَّهَارِ وَ تَقُولُ :مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا.» ✨«فاطمه(س) نمى‌گذاشت کسى از اهل خانه در شبهاى قدر به خواب رود به آنان غذاى کم مى‌داد و از روز قبل براى احیاى شب قدر آماده مى‌شد و مى‌فرمود: محروم کسى است که از برکات این شب محروم باشد. 📚مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏7، ص470 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرصت شب قدر.mp3
5.99M
⚡️ شب قدر، فرصتِ استثنائی برای سبقت به خدا و سبقت به رسول خدا و ولیّ خداست. در شب قدر، باطن عالَم برای سبقت پیدا کردنِ ما مهیا شده است. ⚡️ شب قدر فرصت توبه و تسویه‌حساب با تعلقات دنیایی است. @rkhanjani
🔥 🎬 سمیرا هرچه پرسید چی شده؟ اصلاً قدرت تکلّم نداشتم ... فوری رفتم تو خونه و به مادرم گفتم سردرد دارم ، میخوام استراحت کنم ... اما در حقیقت میخواستم کمی فکر کنم...مبهوت بودم....گیج بودم..... کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بود که فرداش نتونستم برم کلاس‌های دانشگاه. روز دوشنبه رسید . قبل از ساعت کلاس گیتار زنگ زدم به سمیرا و گفتم : سمیرا جان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتار نمیام. شایددیگه اصلا نیام... هرچه سمیرا اصرار کرد چته؟ ,بهانه‌ی سردرد آوردم. نزدیکای ساعت کلاس گیتاربود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم. یک نیرویی بهم می‌گفت اگر توخونه بمونی یه طوریت میشه. مامانم یک ماهی می‌شد آرایشگاه زنانه زده بود،رفته بود سرکارش. دیدم حالم اینجوریه، گفتم می‌زنم ازخونه بیرون ، یه گشت می‌زنم ویک سرهم به مامان می‌زنم، حالم که بهتر شد برمی‌گردم خونه. رفتم سمت کمد لباسام. یه مانتو آبی نفتی داشتم، دست جلو بردم برش دارم بپوشمش . یهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه! از ترس یه جیغ کشیدم، آخه من مانتو نپوشیده بودم ، خواستم دکمه هاشو بازکنم ,انگاری قفل شده بود,از ترسم گریه می‌کردم یک هو صدا در حیاط بلند شد که با شدت بسته شد، داشت روح از بدنم بیرون می‌شد از عمق وجودم جیغ کشیدم. یکدفعه صدای بابا را شنیدم که گفت چیه دخترم ؟چرا گریه میکنی ؟؟ خودم را انداختم بغلش ,گفتم بابا منو ببر بیرون ,اینجا می‌ترسم. بابا گفت:من یه جایی کار دارم ,الانم اومدم یک سری مدارک ببرم,بیا باهم بریم من به کارام می‌رسم تو هم یک گشتی بزن. چادرم را پوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود ,داشتم که کنار در هال اویزون بود,برش داشتم انداختمش گردنم و سوار ماشین شدم و منتظر بابا موندم. بابا سوار شد وحرکت کردیم ,انقد تو فکر بودم که نپرسیدم کجا می‌ریم ,فقط می‌خواستم خونه نباشم. بابا ماشین را پارک کرد وگفت:عزیزم تا من این مدارک را می‌دم تو هم یه گشت بزن وبیا. پیاده شدم تا اطرافم را نگاه کردم ,دیدم خدای من جلوی ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود! پنجره ی کلاس را نگاه کردم,استادسلمانی با همون خنده ی کریه‌اش بهم اشاره کرد برم داخل... انگار اختیاری در کار نبود,بدون این‌که خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس.... ... ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای رفته سفر، یوسف گمگشته کجایی هیهات از این خون دل و درد جدایی دنیا شده لبریز ز ظلم و ستم و جور ای کاش خــدا امـر کنـد تا که بیایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همۀ بدی‌هایت را به خدا بگو... وقتی بدی‌هات رو بگی خدا برای تک‌تکش کمک‌ات خواهدکرد @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 🎬 داخل کلاس شدم. سمیرا از دیدنم تعجب کرد.رفتم کنارش نشستم. سمیرا گفت:تو که نمی‌خواستی بیای ، همراه من رسیدی که!.... اومدم بهش بگم که اصلاً دست خودم نبود، یه نگاه به سلمانی کردم، دیدم دستش را آورده جلوی بینیش و سرش رابه حالت نه تکون میده .... هیسسس به سمیراگفتم:بعداً بهت میگم. اما من هیچ وسیله و حتی دفتری و...همرام نیاورده بودم. کلاس تموم شد. من اصلاً یادم رفته بود ، شاید بابا منتظرم باشه. اینقدر با ترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم. پا شدم که برم بیرون ، سلمانی صدام زد:خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم,نگران نباشید باباتون رفتن سرکارشون.....😳 دوباره گیج شدم. یعنی این کیه فرشته است؟ اجنه است؟روانشناسه که ذهن را می‌ خونه؟ این چیه و کیه؟؟؟ سمیرا گفت:توسالن منتظرت می‌مونم و رفت بیرون. استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت و خودشم نشست رو صندلی کناری و گفت:بیا بشین. راحت باش. ازمن نترس ، من آسیبی بهت نمی‌زنم. با ترس نشستم و منتظر شدم که صحبت کند سلمانی:وقتی باهات حرف می‌زنم به من نگاه کن! سرم را گرفتم بالا و نگاهش کردم. دوباره آتیش تو چشماش بود اما این‌بار نترسیدم. سلمانی گفت:یه چیزی داره منو اذیت می‌کنه باید اون از طرف تو باشه ، ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم . گفتم :چی؟؟ _ یه گردنبد عقیق که حکاکی شده ... وااای این را از کجا می‌دید ؟ آخه زیر مقنعه و چادرم بود!. 😳 درش آوردم و گفتم فقط و ان یکاده... بردم طرفش ، یه جوری خودش را کشید کنار که ترسیدم... گفت سریع بیاندازش بیرون... گفتم آیه‌ی قرآنه ... گفت:تو هنوز درک حقیقی از قرآن نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی . داد زد,زود بیاندازش.... به سرعت رفتم تو سالن گردنبند را دادم به سمیرا و بی‌اختیار برگشتم. سلمانی:حالا خوب شد . بیا جلو، نگاهم کن... رفتم نشستم سلمانی:هیچ می‌دونی چهره‌ی تو خیلی عرفانی هست؟ اینجا باشی ,ازبین میره,این چهره باید تو یک گروه عرفانی به کمال برسه... سلمانی حرف می‌زد و حرف می‌زد ، و من به شدت احساس خواب‌آلودگی می‌کردم. بعدها فهمیدم اون جلسه ,سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده، دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود ,برعکس فکر می‌کردم یه جورایی بهش وابسته شدم. همین‌جور که حرف می‌زد,دستش را گذاشت روی دستم ! من دختر معتقدی بودم و تا به حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود . اما تو اون حالت نه تنها دستم را عقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم می‌شد که برام خوشآیند بود!!! وقتی دید مخالفتی با کارش نکردم,دوتا دستم را گرفت تو مشتش و گفت :اگر ما باهم اینجوری گره بخوریم تمام دنیا مال ماست . ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎@rkhanjani ‎‌‌‌‌‌‎
امیدورام پای دعاهای قشنگتون اینطوری امضا شه... ———🌻⃟‌———— @rkhanjani 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ما در امر انتخاب رییس جمهور مسئولیم تا افراد ناباب وارد نشوند که تباه کنند کشور را https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0 -----------💫‐----------- @rkhanjani 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 بهترین مسیر ادب شدن 🔸 اگه پدر و مادر بخوان فرزند خودشون رو با ادب بار بیارن یکی از نزدیک ترین و موثر ترین راه ها اینه که فرزندانشون رو با "محبت اهل بیت علیهم السلام" مودب کنند. ✅ مثلا کسی که فرزند خودش رو به جلسات هئیت میبره در واقع داره یه فرایند بسیار ارزشمند تربیتی رو طی میکنه. 👈🏼 وقتی کودک میبینه که پدر در جلسه هیئت، خیلی مودبانه و محترمانه نشسته و داره دعا میخونه این کار پدر، اثر تربیتی بسیار عالی در روح اون کودک خواهد داشت. 💢 چنین کودکی وقتی بزرگ بشه در هیچ شرایطی به ذهنش هم خطور نمیکنه که به اهل بیت علیهم السلام بی احترامی کنه. @rkhanjani