eitaa logo
محمود کاوه ستاره طلایی
520 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
57 فایل
پایگاه فرهنگی شهیدمحمودکاوه سفیرآستان ملکوتی امام رضاع و ناجی بلامنازع کردستان، که برفرازقله۲۵۱۹شهیدشد اوفرمانده لشکرویژه شهدا بود. (این کانال تحت نظر یاران نزدیک شهید کاوه اداره می‌شود) @abomoslem ارتباط با آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 خاطرات عملیات بدر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 روایتگر فتح ،مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج محمد رضا طاهریان امام جماعت و مسئول واحد عقیدتی لشکر ویژه شهدا 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 سلام علیکم 🌸🌿🌺خاطرات اختصاصی قسمت بیست ویکم ،شوخیهای نامتناسب🌸🌿🌺 درهفت تپه ما چادر داشتیم ،چادرما گروهی بود یک شب خیلی منتظردوستان(که مأموریت بودند) شدم که بیایندتا هم چای وشام باهم باشیم وهم صحبتی باهم داشته باشیم.هرچه منتظربودم نیامدند.لامپ راخاموش کردم وخوابیدم.احتیاط کردم والر راهم که کتری آبجوش رویش بود خاموش کردم باخودم گفتم اینها پس ازاین اگرهم بیایندحال وحوصله چای خوردن نخواهند داشت!!خوابم برده بود.آنهم ازنوع عمیقش(ضرب المثلی است که اگردنیارا،آب ببرد فلانی راخوب می برد!!!)دوستان می آیندچای درست میکنند ومی نوشندوشام هم که برایشان گرفته بودم نوش جان میکنند.بگذرم صبح برای نمازشب بیدارشدم متوجه شدم که پتوهای روانداز وزیراندازم وتمام لباسهایم ازگردن تامچ پا خیس!!! است.بفکرفرورفتم وباخودگفتم من هرگزاینهمه عرق نکردم تا این حجم از محیط اینهمه البسه وفرش وپتوراخیس کند!! واگر هم درخواب ادرار کرده باشم هم مگردرمثانه یک مرد چقدر ادرار ذخیره میشودکه اینگونه افتضاح ببارآورد؟ حیران وسرگردان مانده بودم .ازچادربیرون رفتم وهوایی تازه کردم ودرنهایت وضوگرفتم وواردچادرشدم بانگاهی به دوستان متوجه قضیه شدم وآن اینکه پاسداری اهل تهران بنام قاسمی (نمیدانم ازبروبچه های حفا بود یا از برو بچه های سردار ایافت! تردیددارم)خیلی شوخ بودایشان در چادر ما آمده بود.وقتیکه میایند و میبینند که من خواب هستم ! چای وشام میخورندوحرفهایشان هم تمام میشودتازه تصمیم میگیرندبامنِ خوابیده شوخی کنند به اینصورت که کتری آب راکه ولرم شده بود، باحوصله وآرام وآرام ازروی پتویم خالی کنند روی من !!!وبعدبخوابند.حقیقتش نه من سر قصه رابریشان بازکردم ونه خودشان چیزی گفتند.چون میدانستد شوخیهای اینچنینی بایک روحانی مسئول قابل بخشش نیست وازطرفی حریمهابایدحفظ می شد.بهرحال این هم خودخاطره ای است🌺🌿🌸🌲🌹🌴🎋 ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید کاوه فرمانده بی بدیل مبارزه با تروریست ها در دهه پر از فراز و فرود ۶۰ مقابله شهید کاوه و یک گروهان از نفرات روی ارتفاعات استان با تروریست های فرقه دمکرات در اوج درگیری خنده از ردی لب فرمانده کنار نمی‌رود به این میگن مردجنگی و مجاهد ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحت شاد آقای استاندار محبوب و شهید خوش خلاق ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی مستند از حماسه آفرینی های سردار شهید ناصر کاظمی فرمانده سپاه کردستان و فرمانده لشکر ویژه شهدا 🌹بیاد شهیدمحمودکاوه🌹 @safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی بسیار زیباوعملیاتی از سردار کوهستانها شهید محمود کاوه شامل زدن آرپی جی،اموزش،سرداری بربلندای قله،و کمین گاه لشگرویژه شهدا شهید کاوه و فاتح نبردهای بی امان در ۵ استان کشور 🌹بیاد شهیدمحمودکاوه🌹 @safiremamreza
☘ بسم الله الرحمن الرحیم ☘ کاوه،از روزی که کودکی بوددر کوران انقلاب تا روزی که پرکشید ورفت،یک سردوید،از تلخ تا شیرین،از تند تا ملایم،از کودک تا مردی پخته،همه را دوید. کنار راه اینهمه آدم ایستاده بودند؛آیینه وار،کوچک،بزرگ،دور،نزدیک،کج،صاف،عکس کاوه در تک تک این آیینه ها افتاده است. هر یک از این آدم ها چیزی از او میگویند؛خاطره ایی،توصیفی،زندگی نامه ایی، اما کاوه دویده است ورفته است. باید این تصویرها را،این نقطه ها را بهم وصل کردو به آن نقطه ی پایانی رساند؛به آن نقطه ایی که آغاز بودنی دیگر است. درست مثله نقطه نقطه قطرهای سرخ که روی برف ردی گذاشته اند و دنبال کردنشان آدم را به او میرساند؛نقطه های سرخ وگرمی که روی یک خط اند؛گاه درست روی خط،گاه کمی این سوتر و گاه کمی آن سوتر. (برگرفته از کتاب رد خون روی برف) روایت فتح 🌹بیاد شهیدمحمودکاوه🌹
رئیس حشد الشعبی: ورود نیروهای ما به سوریه را قاطعانه تکذیب می کنم. حشدالشعبی در خارج از عراق هیچ عملیاتی را انجام نخواهد داد. اخبار جبهه مقاومت
🚨 💢یک تیم جدید از مستشارهای ایرانی برای مقابله با حملات تروریستی اخیر وارد دمشق شد 📲اخبارجبهه مقاومت
🚨 💢حزب الله حمله به فلسطین اشغالی را تأیید کرد. ▪مقاومت اسلامی لبنان: در پی نقض مکرر دشمن اسرائیلی از توافقنامه،مقاومت اسلامی با انجام یک واکنش دفاعی هشدار دهنده مواضع دشمن را هدف قرار داد. 📲 اخبار جبهه مقاومت
بسم الله ☘☘☘☘☘☘ خاطرات امام جماعت لشکرویژه شهدا 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 راوی مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد رضا طاهریان 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سلام علیکم، 🌴💐🌿 قسمت بیست ودوم،مرخصی وعیادت🌴🌺🌿 یک روز سردارعلی صلاحی بمن گفت :حاجی اجازه گرفتیم که یک لنکروزرابرداریم به مقصدمشهد ومیخواهیم به عیادت برادرکاوه هم برویم گفتم منهم آماده ام ،جناب صلاحی ازفرماندهی وبنده وجناب آقای نیکفرجام ازمسئولان آموزش نظامی(اگرکسی دیگرهم بوده من بخاطرندارم)بهرحال بعدازاقدامات لازم وآماده شدن لنکروز راه افتادیم !تاجاییکه ذهنم یاری میکند بناشداول برویم اهوازوهمچنین به پادگان ۹۲زرهی(قسمتی ازپادگان دراختیاریگانهای رزم سپاه خراسان بود)وقتیکه رسیدیم به درب پادگان نگهبان محترم آمدجلووبرگه وعبوروکارت شناسایی درخواست کرد!!فوراجناب صلاحی باجدیت بنده رابه نگهبان نشان دادوگفت:حاج آقا،امام جمعه کنگ هستند😳😳بنده خدای نگهبان باشنیدن این جمله یکه ای خورد وطناب راانداخت ویک عذرخواهی هم کردومارفتیم بعدش خودمان باهم کلی خندیدیم😏😁😄😊کاردوستان که دراهوازتمام شدحرکت کردیم به سمت تهران، آخرهای شب رسیدبه قم پس ازیارت حضرت معصومه سلام الله علیهارفتیم مسجدمقدس جمکران پس انجام اعمال مسجد،برای اینکه میخواستیم نمازصبح راهم درآنجابمانیم وازطرفی خسته بودیم برای اینکه خوابمان نبردآمدیم بیرون و درصحن مسجد راه می رفتیم هنوزنیم ساعت مانده به اذان بود که یک کاروان زیارتی که اکثرا، نوجوان وجوان بودندازراه رسیدند. سرپرست شون جمع شون کردوازموقعیت واهمیت مکان گفت وسپس مداح شون شروع کردمداحی نمودن،به دوستان گفتم این جماعت اکثرانمازصبحشون قضاخواهدشد!!گفتن نه حاج آقا،اینطورنیست،شمادیگه خیلی بدبین هستید!!! تادقایقی قبل ازاذان برنامه این کاروان ادامه داشت وسپس هرکس هرجابودهمانجانشست وبعدهم خوابیدند!!! اذان میگفتنداما اینهاخوابیدند مارفتیم به نمازجماعت وبرگشتیم ‌واین زائران هنوزخواب بودند!!!نزدیکیهای طلوع آفتاب که میداشتیم راه می افتادیم به تهران، طفلکیها هنوزهم بیدارنشده بودند!!!به همراهان گفتم: ببینیداین جماعتِ منتظرانِ امام زمان عج که نمازصبحشون قضاشد.فریادهای یاصاحب الزمانشان همه شهر راپرکرده است!!!! .......🌺🌿🎋🌴🌹💐 ادامه دارد ان شااالله💐🌺🌹 روحش شاد ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌸 🍀خاطرات بیادماندنی🍀 این قسمت : روایت همرزم برادر صلاحی برادر -قمی-کردی-هم-پر-کشید- 🍀 رفت برگشت عصبانی و ناراحت سویچ ماشین رو برداشت. 🍀 با ژ۳ تاشو دوید سمت ماشین منم یک کلاش برداشتم دویدم سمت ایشان، 🍀کاوه نشست پشت فرمان منم نشستم بغل دستش -رانندگی می کرد که همین فاصله ۱۰ کیلو متری تا محل در گیری چندین بار سرم خورد به سقف ماشین ؛!! 🍀 بر اون لحظه که رسیدیم به یار احمدی ؛!! 🌷دیدیم -آرام-رو-زمین-خوابیده -مستقیم-به-سینه-و -قمی- -کرده بود و -جا-شهید- شده بود . 🍀 از یار احمدی چگونگی رو پرسید؛؟ 🍀 بلافاصله دوید سمت کسیکه تیربار دستش داشت صورتشو بوسید و گفت: 👈درختها رو بزن ، من که حدس زدم طرح کاوه اینکه که چون اونها لباس سبز داشتن لایه درختها مخفی شده باشند؛!! 🍀 خودمو به تویوتایی که داشت رساندم و از خدمه خواستم درختان رو بزنه و.... 🍀به این شکل انتقام خون قمی همون شب گرفته شد.🌷🌷🌷 🌺والعاقبه للمتقین🌺 ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین🌸 ✨خاطرات بیادماندنی 🌸 این قسمت : ✨خاطرات برادر صلاحی -انقلاب-نباید-عرض-اندام-نماید- ✨روز بعد ، حدود ساعت ۹صبح سردار ایزدی آمدند، تیپ تا برنامه چگونگی مراسم تشیع -علی-آقا-قمی را با -کاوه و خانوادش هماهنگ کنند و تسلیتی هم به کاوه گفته باشد، اما کاوه این شیر صحنهای نبرد با دشمن ،به محض دیدن برادر مصطفی ایزدی همچون بچه ای که پدر از دست داده باشد، در بغل ایزدی بلند، بلند، می کرد. ✨برای مراسم چهلم شهید قمی پدر ایشان ۸ نفر -پز و رستوران دار از ورامین آوردن تیپ ویژه، تا شب مراسم به همه رزمندگان کباب بدن ، عصر ایشان در حسینیه پادگان تیپ منبر رفتن و کباب پزها گوسفندان را ذبح کرده پوست کندند تابرای چرخ کردن گوشت آماده نمایند. ✨در حین کار چرخ گوشت می شود، بعد از هماهنگی با سپاه مهاباد سردار غلام جلالی فرمانده وقت سپاه مهاباد ،کباب پزها با یک دستگاه مینی بوس با لاشهای گوشت عازم شدند، اما گویا قسمت چیز دیگریست چرخ گوشت سپاه مهاباد هم بعد از مدتی کار کردن خراب می شود . ✨مسولین -مهاباد با تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی هماهنگ می کنند و مینی بوس کباب پزها عازم مقر آن تیپ واقع در -میاندوآب می شود ، که در بین راه به -ضد-انقلاب افتادن و -کباب-شدند. ✨ خبر این حادثه تلخ برای خیلی -و-گران آمد. وشبانه به گردانها دستور -باش و صادر کرد. ✨نیروها و ادوات از مهاباد به سمت جاده سردشت و از آنجا به منطقه ای که کاوه روی -مشخص کرده بود و -می زد که اگر آنها تا صبح پیاده بروند، باید آنجا باشند، حرکت کردیم . ✨نزدیک به محلی که بایستی دو قسمت می شدیم، رسیدیم، بخشی به همراه برادر از محوری رفتند و بخشی به همراه -با-شهید-کاوه از محور دیگری رفتیم ،وبه یک روستایی رسیدم ،نماز صبح را خواندیم و بنده با نیروهای گردان پیاده به داخل روستا واردشدیم ،کاوه و خرمی بالای ارتفاع ماندند، ما وارد روستا شدیم که در گیری رخ ؛! اما در یکی از خانه ها چند بود و که نشان از حضور ضد انقلاب در این محل بود،می داد. ✨بیرون روستا را با دوربین نگاه کردم دیدیم چند نفر از -انقلاب در حال فرار به سمت هستند،دقیقا" از پشت محلی که شهید کاوه ایستاده بود بالا میرفتن ،سریع با بی سیم محمود را صدا زدم ،!خرمی جواب داد؛! گفتم: حسن جان هر کار می گم ،سریع با محمود انجام بده ؛! بعد گفتم : به سمت چپ بخوابین ۱۰ متر از ارتفاع بیاین پایین؛! و بعد ،باز هم نشسته ۵۰ متر بیاین و بعد بلند شو؛!! جای قبلی تو ببین؛!! ✨ خوش بختانه خرمی و محمود کاری را که گفتم،به خوبی انجام دادند، وقتی بلند شدند، دشمن درست -قبلی آنها بود؛!! ✨گفتم :حالا -ما شوید تا آتش را هدایت و ما بر روی ضد انقلاب بریزیم ؛!!همین کار هم شد. ✨ من برای اولین بار در -صدا زدم -محمود-علی-کاوه با لحن خیلی قشنگی گفت : ✨-بگوشم؛!! گفتم : الله اکبر اولین گلوله ۱۰۶ را شلیک کردم -گرا داد و -زد تا آنها به -واصل- شدند. ✨از جیبشان -کباب-پزهای ورامین را برداشتیم واز جنازها و قاطرهاشون هم و گرفتیم و با -پر به پادگان بر گشتیم. ✨ سه مطلب آن روز جلو حسن خرمی به حقیر گفت: اول فرمود: تو گفتی -کوهستان بلد نیستی دوم گفت :من همیشه با -تو-بیسیم همدیگر. را - زدیم بعد از -قمی گفتم؛ دیگه این صوت را در پشت نخواهم شنید؛!! اما امروز وقتی شما مجددا گفتی محمود ،محمود ،علی ؛!! -عجیبی بهم دست داد ؛!!انگارمجددا" - برایم -شد؛!! سوم اگه اینها را نمی گرفتیم -می-کشیدم- با شهید-قمی-روبرو بشم....... 🌸والعاقبه للمتقین🌸 ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️