eitaa logo
محمود کاوه ستاره طلایی
520 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
57 فایل
پایگاه فرهنگی شهیدمحمودکاوه سفیرآستان ملکوتی امام رضاع و ناجی بلامنازع کردستان، که برفرازقله۲۵۱۹شهیدشد اوفرمانده لشکرویژه شهدا در جبهه غرب وشمال‌غرب کشوربعنوان تنها یگان جنگ کوهستانی دنیا بود. @abomoslem ارتباط با آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
15.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مخروبه ی پادگان شهید کاوه مقر فرماندهی لشکر ویژه شهدا در ۱۵ کیلومتری . عرض تشکر و قدردانی فراوان از همه مسئولان استان .  با مهارت خاصی پادگانی به این عظمت رو به ویرانه ای متروکه تبدیل کردید و یادمان های فرماندهان شهید لشکر رو هم زحمت کشیدند با لودر کندند.  ولی یادتون باشد که شهید کاوه و لشکر ویژه شهدا چه زحماتی برای منطقه و مردم کشیدند و همیشه پشت و پناه و فریادرس، جندالله شهرها و مردم و..... بودند. تحویل بگیرید اینهم دستمزد خوبیهاست.  نه یک یادمان درست و حسابی برای شهید کاوه دارید و نه یادواره ای و.......خب البته شهید کاوه هم استانی شما نیست لکن دیدگاه او هم اگر قرار بود همانند شما معطوف بخود میشد، سنگی روی سنگ بند نمیگردید. فقط یکلام می‌گویم، شهید کاوه در وجب به وجب منطقه وارد شده و عملیات و پاکسازی کرده، خودتان تا آخر مطلب را بگیرید که چه گفتم، و قصد ندارم کامل مو شکافی کنم. والسلام #میاندوآب
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه خروج تابوت پیکر پاک شهید کاوه از . در دفاع مقدس چنین تشییع پیکری دیده نشده پیکر شهید کاوه، دست کم در سه شهر ، و و در میان ازدحام خیل مردم تشییع گردید. اینجا اولین لحظه ایست که پیکر تحویل میشود و این تشییع ۶ ساعت بطول انجامید و این مردمی هست که از ساعتها قبل منتظر و به سردار رشید در معراج به انتظار بودند، و نهایتا مردم شهید محمود کاوه را بخاک می سپارند. 🌷محمود کاوه خورشید حاج عمران🌷 @safiremamreza
شهیدان محمود کاوه و اسدالله کشمیری فرمانده دلاور گردان خط شکن امام سجاد ع و رزمندگان در محوطه زیبای پادگان لشکر ویژه شهدا حوالی که قدمگاه شهدای بود. ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ستون کشی تیپ ویژه شهدا بفرماندهی بلند آوازه قهرمان جهان اسلام آقا محمود کاوه در شهر بمناسبت روز . تشکر فراوان از آقایان حاج علی اکبر عذرایی و برادر عزیز آقای علی اصغر محمدیان بابت ارسال این آرشیو ارزشمند ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
بسم الله. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید کاوه و دیدار امام و حکم حمله به بوکان 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 مرحوم آقای حسن غفاری در شرح خاطراتشون از شهید کاوه نقل کردند که ،یک عده با لباسهای ارتش وارد سقز شدند، داشتم میرفتم بیینم چه خبره محمود گفت: نرو اینا کوموله ودمکرات هستند، ارتشی نیستن، نمیدونم از کجا فهمیده بود ولی کلا خیلی زرنگ بود تا بخودمون اومدیم دیدیم دارن شهر میگیرن حدود چهل نفر از بچه ها رو هم که بی خبر تو شهر بودند و نا آماده اسیر کردن با محمود رفتیم بیرون، جنگ خیابونی راه انداختیم استاد جنگ نزدیک وتن به تن بود یهو چند تا کوموله از بالای یک پشت بام سر درآوردند ،داد زدم و محمود رو خبر کردم سریع نارنجک انداخت سه نفرشون کله شدن زمین وبقیه ناکار شدن، نفهمیدم چجوری دیوار سه متری رو بشمار سه رفت بالا و ما هم از راه پله ها خودمونو رسوندیم. از هر جایی یک کله در میومد بسمت مون تیراندازی میکردن و آر پی جی میزدن، بمن گفت: «تیراندازی با من» تو فقط مهمات برسون با بدبختی رفتم دو حلب فشنگ براش آوردم اگه دیرتر میرسیدم اسیرش میکردن، بچه ها هم با کمترین تعداد مقاومت میکردن ،اونروز محمود حسابی از ضد انقلاب تلفات گرفت هر جوری بود شهر رو نگه داشت اونام با اسرا عقب نشستن یادمه اومد گفت: باید بریم بسمت بوکان هم شهر رو آزاد کنیم هم اسرامونو ،گفتیم حداقل بریم خداحافظی آخر با خانواده هامون بکنیم که احتمال شهادت زیاده همگی رفتیم در حد یک در زدن درخونه و در حد دو ساعت هم نشد وبرگشتیم حالا سقز کجا مشهد کجا، محمود اومد در خونه دنبالم یکراست رفتیم فرودگاه رفت پیش امام خمینی توی اتاق رهبر،تا در را باز کرد و وارد اتاق امام شد،حضرت امام خمینی محمود را دیده و گفتند، برای بوکان آمدی،نشستیم امام حرفهایی زد اشک محمود رو در آورد و سفارشاتی بهش کرد محمود بلند شد صورت امام را بوسید، ویا علی گفت: ورخصت گرفت وبا حکم ماموریت آزاد سازی بوکان از امام خمینی(ره) راهی کردستان شد، وحماسه آزاد سازی بوکان رو در سن بیست سالگی خلق کرد «یا علی مدد» 🌸راوی:مرحوم حسن غفاری🌸 جهت شادی روحش صلواتی مرحمت کنید ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
18.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشییع پیکر شهید محمود کاوه روی دستان مردم شهر ارومیه و مناطق کردنشین در لحظات پایانی که پیکر را داخل خودرو و انتقال به خراسان می‌سپارند. . ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین🌸 ✨خاطرات بیادماندنی 🌸 این قسمت : ✨خاطرات برادر صلاحی -انقلاب-نباید-عرض-اندام-نماید- یا عملیات انتقامی کباب پزهای پیشوا ✨روز بعد ، حدود ساعت ۹صبح سردار ایزدی آمدند، تیپ تا برنامه چگونگی مراسم تشیع -علی-آقا-قمی را با -کاوه و خانوادش هماهنگ کنند و تسلیتی هم به کاوه گفته باشد، اما کاوه این شیر صحنهای نبرد با دشمن ،به محض دیدن برادر مصطفی ایزدی همچون بچه ای که پدر از دست داده باشد، در بغل ایزدی بلند، بلند، می کرد. ✨برای مراسم چهلم شهید قمی پدر ایشان ۸ نفر -پز و رستوران دار از ورامین آوردن تیپ ویژه، تا شب مراسم به همه رزمندگان کباب بدن ، عصر ایشان در حسینیه پادگان تیپ منبر رفتن و کباب پزها گوسفندان را ذبح کرده پوست کندند تابرای چرخ کردن گوشت آماده نمایند. ✨در حین کار چرخ گوشت می شود، بعد از هماهنگی با سپاه مهاباد سردار غلام جلالی فرمانده وقت سپاه مهاباد ،کباب پزها با یک دستگاه مینی بوس با لاشهای گوشت عازم شدند، اما گویا قسمت چیز دیگریست چرخ گوشت سپاه مهاباد هم بعد از مدتی کار کردن خراب می شود . ✨مسولین -مهاباد با تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی هماهنگ می کنند و مینی بوس کباب پزها عازم مقر آن تیپ واقع در -میاندوآب می شود ، که در بین راه به -ضد-انقلاب افتادن و -کباب-شدند. ✨ خبر این حادثه تلخ برای خیلی -و-گران آمد. وشبانه به گردانها دستور -باش و صادر کرد. ✨نیروها و ادوات از مهاباد به سمت جاده سردشت و از آنجا به منطقه ای که کاوه روی -مشخص کرده بود و -می زد که اگر آنها تا صبح پیاده بروند، باید آنجا باشند، حرکت کردیم . ✨نزدیک به محلی که بایستی دو قسمت می شدیم، رسیدیم، بخشی به همراه برادر از محوری رفتند و بخشی به همراه -با-شهید-کاوه از محور دیگری رفتیم ،وبه یک روستایی رسیدم ،نماز صبح را خواندیم و بنده با نیروهای گردان پیاده به داخل روستا واردشدیم ،کاوه و خرمی بالای ارتفاع ماندند، ما وارد روستا شدیم که در گیری رخ ؛! اما در یکی از خانه ها چند بود و که نشان از حضور ضد انقلاب در این محل بود،می داد. ✨بیرون روستا را با دوربین نگاه کردم دیدیم چند نفر از -انقلاب در حال فرار به سمت هستند،دقیقا" از پشت محلی که شهید کاوه ایستاده بود بالا میرفتن ،سریع با بی سیم محمود را صدا زدم ،!خرمی جواب داد؛! گفتم: حسن جان هر کار می گم ،سریع با محمود انجام بده ؛! بعد گفتم : به سمت چپ بخوابین ۱۰ متر از ارتفاع بیاین پایین؛! و بعد ،باز هم نشسته ۵۰ متر بیاین و بعد بلند شو؛!! جای قبلی تو ببین؛!! ✨ خوش بختانه خرمی و محمود کاری را که گفتم،به خوبی انجام دادند، وقتی بلند شدند، دشمن درست -قبلی آنها بود؛!! ✨گفتم :حالا -ما شوید تا آتش را هدایت و ما بر روی ضد انقلاب بریزیم ؛!!همین کار هم شد. ✨ من برای اولین بار در -صدا زدم -محمود-علی-کاوه با لحن خیلی قشنگی گفت : ✨-بگوشم؛!! گفتم : الله اکبر اولین گلوله ۱۰۶ را شلیک کردم -گرا داد و -زد تا آنها به -واصل- شدند. ✨از جیبشان -کباب-پزهای ورامین را برداشتیم واز جنازها و قاطرهاشون هم و گرفتیم و با -پر به پادگان بر گشتیم. ✨ سه مطلب آن روز جلو حسن خرمی به حقیر گفت: اول فرمود: تو گفتی -کوهستان بلد نیستی دوم گفت :من همیشه با -تو-بیسیم همدیگر. را - زدیم بعد از -قمی گفتم؛ دیگه این صوت را در پشت نخواهم شنید؛!! اما امروز وقتی شما مجددا گفتی محمود ،محمود ،علی ؛!! -عجیبی بهم دست داد ؛!!انگارمجددا" - برایم -شد؛!! سوم اگه اینها را نمی گرفتیم -می-کشیدم- با شهید-قمی-روبرو بشم....... 🌸والعاقبه للمتقین🌸 ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️ @safiremamreza
بسم الله. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید کاوه و دیدار امام و حکم حمله به بوکان 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 مرحوم آقای حسن غفاری در شرح خاطراتشون از شهید کاوه نقل کردند که ،یک عده با لباسهای ارتش وارد سقز شدند، داشتم میرفتم بیینم چه خبره محمود گفت: نرو اینا کوموله ودمکرات هستند، ارتشی نیستن، نمیدونم از کجا فهمیده بود ولی کلا خیلی زرنگ بود تا بخودمون اومدیم دیدیم دارن شهر میگیرن حدود چهل نفر از بچه ها رو هم که بی خبر تو شهر بودند و نا آماده اسیر کردن با محمود رفتیم بیرون، جنگ خیابونی راه انداختیم استاد جنگ نزدیک وتن به تن بود یهو چند تا کوموله از بالای یک پشت بام سر درآوردند ،داد زدم و محمود رو خبر کردم سریع نارنجک انداخت سه نفرشون کله شدن زمین وبقیه ناکار شدن، نفهمیدم چجوری دیوار سه متری رو بشمار سه رفت بالا و ما هم از راه پله ها خودمونو رسوندیم. از هر جایی یک کله در میومد بسمت مون تیراندازی میکردن و آر پی جی میزدن، بمن گفت: «تیراندازی با من» تو فقط مهمات برسون با بدبختی رفتم دو حلب فشنگ براش آوردم اگه دیرتر میرسیدم اسیرش میکردن، بچه ها هم با کمترین تعداد مقاومت میکردن ،اونروز محمود حسابی از ضد انقلاب تلفات گرفت هر جوری بود شهر رو نگه داشت اونام با اسرا عقب نشستن یادمه اومد گفت: باید بریم بسمت بوکان هم شهر رو آزاد کنیم هم اسرامونو ،گفتیم حداقل بریم خداحافظی آخر با خانواده هامون بکنیم که احتمال شهادت زیاده همگی رفتیم در حد یک در زدن درخونه و در حد دو ساعت هم نشد وبرگشتیم حالا سقز کجا مشهد کجا، محمود اومد در خونه دنبالم یکراست رفتیم فرودگاه رفت پیش امام خمینی توی اتاق رهبر،تا در را باز کرد و وارد اتاق امام شد،حضرت امام خمینی محمود را دیده و گفتند، برای بوکان آمدی،نشستیم امام حرفهایی زد اشک محمود رو در آورد و سفارشاتی بهش کرد محمود بلند شد صورت امام را بوسید، ویا علی گفت: ورخصت گرفت وبا حکم ماموریت آزاد سازی بوکان از امام خمینی(ره) راهی کردستان شد، وحماسه آزاد سازی بوکان رو در سن بیست سالگی خلق کرد «یا علی مدد» 🌸راوی:مرحوم حسن غفاری🌸 جهت شادی روحش صلواتی مرحمت کنید ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین🌸 ✨خاطرات بیادماندنی 🌸 این قسمت : ✨خاطرات برادر صلاحی -انقلاب-نباید-عرض-اندام-نماید- ✨روز بعد ، حدود ساعت ۹صبح سردار ایزدی آمدند، تیپ تا برنامه چگونگی مراسم تشیع -علی-آقا-قمی را با -کاوه و خانوادش هماهنگ کنند و تسلیتی هم به کاوه گفته باشد، اما کاوه این شیر صحنهای نبرد با دشمن ،به محض دیدن برادر مصطفی ایزدی همچون بچه ای که پدر از دست داده باشد، در بغل ایزدی بلند، بلند، می کرد. ✨برای مراسم چهلم شهید قمی پدر ایشان ۸ نفر -پز و رستوران دار از ورامین آوردن تیپ ویژه، تا شب مراسم به همه رزمندگان کباب بدن ، عصر ایشان در حسینیه پادگان تیپ منبر رفتن و کباب پزها گوسفندان را ذبح کرده پوست کندند تابرای چرخ کردن گوشت آماده نمایند. ✨در حین کار چرخ گوشت می شود، بعد از هماهنگی با سپاه مهاباد سردار غلام جلالی فرمانده وقت سپاه مهاباد ،کباب پزها با یک دستگاه مینی بوس با لاشهای گوشت عازم شدند، اما گویا قسمت چیز دیگریست چرخ گوشت سپاه مهاباد هم بعد از مدتی کار کردن خراب می شود . ✨مسولین -مهاباد با تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی هماهنگ می کنند و مینی بوس کباب پزها عازم مقر آن تیپ واقع در -میاندوآب می شود ، که در بین راه به -ضد-انقلاب افتادن و -کباب-شدند. ✨ خبر این حادثه تلخ برای خیلی -و-گران آمد. وشبانه به گردانها دستور -باش و صادر کرد. ✨نیروها و ادوات از مهاباد به سمت جاده سردشت و از آنجا به منطقه ای که کاوه روی -مشخص کرده بود و -می زد که اگر آنها تا صبح پیاده بروند، باید آنجا باشند، حرکت کردیم . ✨نزدیک به محلی که بایستی دو قسمت می شدیم، رسیدیم، بخشی به همراه برادر از محوری رفتند و بخشی به همراه -با-شهید-کاوه از محور دیگری رفتیم ،وبه یک روستایی رسیدم ،نماز صبح را خواندیم و بنده با نیروهای گردان پیاده به داخل روستا واردشدیم ،کاوه و خرمی بالای ارتفاع ماندند، ما وارد روستا شدیم که در گیری رخ ؛! اما در یکی از خانه ها چند بود و که نشان از حضور ضد انقلاب در این محل بود،می داد. ✨بیرون روستا را با دوربین نگاه کردم دیدیم چند نفر از -انقلاب در حال فرار به سمت هستند،دقیقا" از پشت محلی که شهید کاوه ایستاده بود بالا میرفتن ،سریع با بی سیم محمود را صدا زدم ،!خرمی جواب داد؛! گفتم: حسن جان هر کار می گم ،سریع با محمود انجام بده ؛! بعد گفتم : به سمت چپ بخوابین ۱۰ متر از ارتفاع بیاین پایین؛! و بعد ،باز هم نشسته ۵۰ متر بیاین و بعد بلند شو؛!! جای قبلی تو ببین؛!! ✨ خوش بختانه خرمی و محمود کاری را که گفتم،به خوبی انجام دادند، وقتی بلند شدند، دشمن درست -قبلی آنها بود؛!! ✨گفتم :حالا -ما شوید تا آتش را هدایت و ما بر روی ضد انقلاب بریزیم ؛!!همین کار هم شد. ✨ من برای اولین بار در -صدا زدم -محمود-علی-کاوه با لحن خیلی قشنگی گفت : ✨-بگوشم؛!! گفتم : الله اکبر اولین گلوله ۱۰۶ را شلیک کردم -گرا داد و -زد تا آنها به -واصل- شدند. ✨از جیبشان -کباب-پزهای ورامین را برداشتیم واز جنازها و قاطرهاشون هم و گرفتیم و با -پر به پادگان بر گشتیم. ✨ سه مطلب آن روز جلو حسن خرمی به حقیر گفت: اول فرمود: تو گفتی -کوهستان بلد نیستی دوم گفت :من همیشه با -تو-بیسیم همدیگر. را - زدیم بعد از -قمی گفتم؛ دیگه این صوت را در پشت نخواهم شنید؛!! اما امروز وقتی شما مجددا گفتی محمود ،محمود ،علی ؛!! -عجیبی بهم دست داد ؛!!انگارمجددا" - برایم -شد؛!! سوم اگه اینها را نمی گرفتیم -می-کشیدم- با شهید-قمی-روبرو بشم....... 🌸والعاقبه للمتقین🌸 ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️
بسم الله. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهید کاوه و دیدار امام و حکم حمله به بوکان 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 مرحوم آقای حسن غفاری در شرح خاطراتشون از شهید کاوه نقل کردند که ،یک عده با لباسهای ارتش وارد سقز شدند، داشتم میرفتم بیینم چه خبره محمود گفت: نرو اینا کوموله ودمکرات هستند، ارتشی نیستن، نمیدونم از کجا فهمیده بود ولی کلا خیلی زرنگ بود تا بخودمون اومدیم دیدیم دارن شهر میگیرن حدود چهل نفر از بچه ها رو هم که بی خبر تو شهر بودند و نا آماده اسیر کردن با محمود رفتیم بیرون، جنگ خیابونی راه انداختیم استاد جنگ نزدیک وتن به تن بود یهو چند تا کوموله از بالای یک پشت بام سر درآوردند ،داد زدم و محمود رو خبر کردم سریع نارنجک انداخت سه نفرشون کله شدن زمین وبقیه ناکار شدن، نفهمیدم چجوری دیوار سه متری رو بشمار سه رفت بالا و ما هم از راه پله ها خودمونو رسوندیم. از هر جایی یک کله در میومد بسمت مون تیراندازی میکردن و آر پی جی میزدن، بمن گفت: «تیراندازی با من» تو فقط مهمات برسون با بدبختی رفتم دو حلب فشنگ براش آوردم اگه دیرتر میرسیدم اسیرش میکردن، بچه ها هم با کمترین تعداد مقاومت میکردن ،اونروز محمود حسابی از ضد انقلاب تلفات گرفت هر جوری بود شهر رو نگه داشت اونام با اسرا عقب نشستن یادمه اومد گفت: باید بریم بسمت بوکان هم شهر رو آزاد کنیم هم اسرامونو ،گفتیم حداقل بریم خداحافظی آخر با خانواده هامون بکنیم که احتمال شهادت زیاده همگی رفتیم در حد یک در زدن درخونه و در حد دو ساعت هم نشد وبرگشتیم حالا سقز کجا مشهد کجا، محمود اومد در خونه دنبالم یکراست رفتیم فرودگاه رفت پیش امام خمینی توی اتاق رهبر،تا در را باز کرد و وارد اتاق امام شد،حضرت امام خمینی محمود را دیده و گفتند، برای بوکان آمدی،نشستیم امام حرفهایی زد اشک محمود رو در آورد و سفارشاتی بهش کرد محمود بلند شد صورت امام را بوسید، ویا علی گفت: ورخصت گرفت وبا حکم ماموریت آزاد سازی بوکان از امام خمینی(ره) راهی کردستان شد، وحماسه آزاد سازی بوکان رو در سن بیست سالگی خلق کرد «یا علی مدد» 🌸راوی:مرحوم حسن غفاری🌸 جهت شادی روحش صلواتی مرحمت کنید ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ https://eitaa.com/joinchat/3214999572Cc28b3cf6c6