eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
859 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون نه روحانی است نه ایرانی و نه مسلمون دکتر کریس هیور یک محقق مسیحی و انگلیسیه، توضیحاتش درمورد امام زمان عجل الله و ظهور فوق العادست؛ دنیا بدون امام نابودخواهد شد 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود🌷 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : الان بهش چی بگم ؛ بگم رفتم دنبال برادرت ولی هر کاری کردم نشد که راضی بشه ؟ بگم با هم دست به یقه شدیم که حالش بد تر بشه ؟ نه دلم نمیخواد بیشتر ازین براش عذاب درست کنم - قربونت برم من امروز با ی بنده خدایی بحثم شد ، وقتی هم که ناراحت و عصبی هستم باید ی چند ساعتی تنها باشم ، دلیل دیر اومدنم اینه ، ربطی هم به تو نداره پس این فکرو خیالات بیخودو بریز دور ، تو همیشه بهترین من بودی و خواهی بود - نباید بدونم با کی و چرا بحث کردی ؟ - بهتره که ندونی - اونوقت این بحثایی که میکنی احیانا جلسات روتین نداره ؟ - مریممممم ، اینکه میگی روتین ینی شک داری به حرفم نه ؟ سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت عزیز دل امیرحسین قبلا هم گفتم ، من هیچ چیزو هیچ کسی برام مهتر از خانوادم نیست که در راسشونم مریم بانومه لبخند ملیحی رو لبش نشستو گفت : پس اگر اینطوره دیگه هیچ وقت دیر نیا ، من خیلی نگرانت بودم - شرایط آینده رو که نمیشه پیش بینی کرد ولی تموم سعیمو می‌کنم که دیگه تکرار نشه - باشه ... رو قولت حساب میکنم حالا ی قاشق ازین بخور ببین چه عمری ازت به فنا رفته که تا به حال امتحانش نکردی ... من عاشقشم با لبخندی زدم رو نوک بینیشو گفتم : بخوریم بلا خانوم ببینم مشتری میشم یا نه ، فقط کم بخوریم که برای خواب اذیت نشیم - چشمممم باورم نمیشد که اصلا بدش نیومد و همراهم تا ته بشقابو درآورد مثلا میخواست کم بخوره عاشق این خصوصیتش بودم که هر کاری که میخواستم بکنم ،برام پایه ی خوبی بود چایی شو که خورد گفت : مریم جان برو بخواب من فعلا خوابم نمیاد امشب انگار ی غمی تو چشماش بود که هر کاری کردم نتونستم تشخیص بدم برای چیه انگار بازم میخواست تنها باشه ، برای همین رفتم بالا تا راحت باشه ، حداقلش این بود که خیالم راحته بیرون نیست ، با اینکه خیلی خسته بودم اما هر چی ازین پهلو به اون پهلو شدم خوابم نبرد ، اونقدر که دیگه کلافه شدم ، بلند شدمو رفتم پایین - تلویزیون روشن بود ولی اصلا حواسش به اون نبود و خیره به میز نشسته روی کاناپه ی رو به روش - امیرحسین امشب چت شده ؟ - نخوابیدی چرا عزیزم ؟ - بد عادتم کردی آقای دکتر ، اونقدر دستتو گذاشتی زیر سرم که نباشی خوابم نمیبره بیا اینجا ببینم خانوم گل من حرف حسابش چیه ؟ نشستم کنارش و دستشو انداخت دورم - حرف نمی‌زنی ؟ - چرا خانومم ، اتفاقا امشب میخوام ی اعترافی هم بکنم ترس برم داشت ، که نکنه ی وقت به فرزانه ربط داشته باشه حلقه ی دستشو تنگ تر کرد و ادامه داد : مریم امشب دلم میخواد حرف دلمو بهت بزنم - با تردید لب زدم : می‌شنوم میخوام بدونی که من عجیب صداتو ، لحن حرف زدنتو ، خنده‌هاتو مخصوصاً چشمای گرد شدتو وقتی که تعجب می‌کنی ، و حتی تموم گیر دادنا و قهرو آشتیاتو دوست دارم و خدا میدونه که چطور راه نفسم باز شدو و تو دلم خدا رو شکر کردم که اون چیزی که خیال میکردم نبود 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. فـال‌ حـافظ‌ زدم‌ آن‌ رنـد غـزل‌ خوان‌ هم‌ گفت: زندگی بی تومحـال‌است،تـو بـاید باشـی!♥️ عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥نابودی اسرائیل یعنی ظهور امام زمان... ♥️ 🇵🇸قدس رمز ظهور است🇵🇸
دلم... دست تو باشد... بهتر است! حال ضربان قلب ناآرام را... آرام کن ! شبتون حسینی
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 امروز از فلسطین چه می‌خواهیم؟ 💥حاج قاسم سلیمانی: "می توانید از من انتقاد کنید. اگر امروز در فلسطین کسی اظهار شیعی بکند، باهاش کار نمی کنیم." . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| تمام تحولات جهان گره خورده به حوادث این منطقه! چشم از اخبارش برندارید . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
دکترعزیزی.mp3
38.94M
🔮 با موضوع ؛ تربیت نسل متفاوت . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : انگار لبام دوخته شده بود به هم هیچ چی نتونستم بگم ، فقط غرق تماشای صورت پر از محبتش بودم که تصویرش آروم آروم بواسطه ی اشکی تو چشمام حلقه زد برام تار شد و کشیده شدم تو بغلش من این مردو برای تک تک ثانیه های عمرم میخواستم ، مردیکه که انگار تموم مهربونیای درونشو برای من کنار گذاشته بود چرا ... بی نهایت مهربون و حامی برای خانواده و دوستانش بود اما در ظاهری بسیار جدی و شاید در نظر دیگران مغرور این روی امیرحسین فقط برای من بود ، طوریکه بارها و بارها تو دور همی ها خانوادش به شوخی و جدی می‌گفتند چطور تحملش میکنم اونقدر بی دریغ بهم محبت میکرد که گاهی مات زده از خودم می‌پرسیدم : این همون امیرحسینی هست که همه می‌شناسند ؟ این خصوصیتش باعث میشد از همسرش بودن احساس غرور کنم ، این حس بی نظیری بود که میدیدم تو تنهایی هامون تبدیل به یک آدم دیگه میشه که زمین تا آسمون با اونچه با دیگران بود تفاوت داشت - مریم ... دلم میخواد تو این خونه همیشه صدای خنده هاتو بشنوم ، میشه ؟؟؟ سرمو از روی شونش برداشتم - امیر ... من بلد نیستم مثل تو قشنگ حرف بزنم ... اونقدر منو غرق مهربونیات میکنی که گاهی وقتا میترسم نکنه ی وقت برات کم باشم گوشه ی لبش رفت بالا و مردونه خندید موهامو داد پشت گوشمو زمزمه کرد - تو برای من کم باشی ؟!!! من به خوابم نمیدیدم ی روزی همچین جواهری بهم بله بگه و بعدش با اون همه مخالفت پام وایسته با این حرفش اونقدر ذوق مرگ شدم که بی هوا خودمو انداختم تو بغلش و سرمو تو گردنش فرو کردم اونقدر یهویی اینکارو کردم که تعادلشو از دست دادو با هم افتادیم رو کاناپه - عاشقتم امیر ... عاشقتممممم و صدای خنده های مردونش تو گوشم پیچید *** - زینب : خاله مریم جونم لقمه هات خیلی خوشمزست ، خیلی کیف میده که دیگه مهد کودک صبحونه نمی‌خورم از بس که بد مزه ست - امیرحسین : پارسال که صبحونه تو مهد میخوردی وروجک - زینب : پارسال خاله مریم نداشتیم که ولی حالا داریم - نوش جونت خوشگل خاله - امیرحسین : زبون که نیست شیرین عسله - خب ... اینم کره مربای آقا امیرمحمد ، بگیر عزیزم نگرفت ... و در عوض با بغضی ته گلوش گفت : خاله کودن ینی چی ؟ دستم رو هوا خشک شد ، نمیدونم چرا منتظر این پرسش بودم ، چون معلم خصوصیش با صدای بلندی اینو گفته بود - امیرعلی: دیروزم از حُسنا پرسید ، حسنا گفت ینی احمق - امیرمحمد : آره خاله ؟؟؟ حُسنا راست میگه ؟؟؟ - امیرحسین : این حرف از کجا دراومده ؟ دستام مشت شد - ازون بی‌شعورِ نفهمی که میومد برای تدریس ... کودن خودشه و هفت ... - امیرحسین: اِ اِ اِ ... مریم خانوم - نمیبینی بغض بچه رو ؟ ببین اینجاست که میگم من باید باهاش کار کنم ، زنه هر چی لیاقت ... - امیرحسین : بسه خانوم ، ادامه نده - من احمقم خاله ؟؟؟ همگی به امیر محمد نگاه کردیم که دیگه اشکاش یکی یکی راه خودشونو پیدا کرده بودند امیرحسین از جاش بلند شدو پایین پاش نشست 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. امون از روزیکه دل ی نفرو بشکونیم ، و اون یک نفر یک بچه باشه و از قضا یتیم هم باشه 😔😔 دیگه اون زندگی ، زندگی میشه ؟؟؟؟ عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : امیرحسین از جاش بلند شدو پایین پاش نشست و گفت - نه داداش ، تو ی پسر فوق‌العاده ای و اون خانوم اونقدر فهمش زیر سطح نرمال بوده که نتونسته به این درک برسه ابروهام پرید بالا از این نحوه حرف زدنش ، اصلا کولاک کرد ، انگار روبه روش ی آدم بالغ نشسته نه ی پسر بچه ی ۸ ساله - مرد که گریه نمیکنه ، بیخود کرده این حرفو زده ، خودم با اون خانوم صحبت میکنم - آخیییی تازه صحبت میکنی ؟؟!!! ینی چی واقعا ؟! برگشتو اونقدر جدی نگام کرد که با جذبه ی نگاهش مجبور به سکوت شدم و بعد مجدد حرفاشو ادامه داد که من حتی با یک کدومش موافق نبودم نفسمو با فشار بیرون دادمو از سر میز بلند شدمو خواستم برم بیرون که گفت : - مریم جان آماده شو تا من با امیر محمد حرف میزنم همگی با هم بریم - باشه بچه رو که آروم کرد همگی راه افتادیم و رسوندیمشون مدرسه و مهد ، و بعد ی جایی نزدیک دفتر زد کنارو ماشینو خاموش کرد و چرخید به سمتم سوالی که نگاهش کردم گفت : خب خانوم خانوما شما برای چی اینطور جلوی بچه ها صحبت کردی ؟ - میدونی چیه ... خیلی خونسردی اصلا متوجه هستی چه بلایی سر اعتماد به نفس این بچه داره میاد ؟ میدونی ... - آره میدونم که باید حواسمو خیلی بیشتر جمع کنم ، که تلاشم بکنم تا اجازه ندم همچین اتفاقی بیفته اما الان حرف من چیز دیگه ایه - چی ؟ - مریم جان ما به عنوان پدر و مادر یا سر پرست بچه ها بعد از تامین احتیاجات اولیه شون ، مهمترین وظیفه ای که داریم اینه که بتونیم مودب بارشون بیاریم ، اینطور که تو پیش بچه ها حرف زدی آروم آروم بهشون مجوز بی ادبی میدی امیرحسین الان وقت این حرفاست ؟ الان باید ... - دقیقا الان وقتشه ، وسط حرفم صحبت نکن ، گوش بده - دستوره ؟ - خیر ، خواهشه - ی خواهش از نوع اجبار - مریم خانوم میشه بحثو به حاشیه نبری وقت نداریم باید برم بیمارستان پشت چشمی نازک کردمو به بیرون نگاه کردم - داشتم میگفتم ... مهم ترین وظیفه ی ما تربیت و یاد دادن همه جوره ی ادب هست به بچه هامون ما باید تموم سعیمون این باشه که شیعه ی امیرالمؤمنین تربیت کنیم و سوقشون بدیم به اون سمتی که براشون امر خدا و پیغمبر مهم باشه ببین مریم ...من دلم نمیخواد فردا پس فردا مستقیم بهشون بگم یالا نماز بخون ، یالا خدا گفته روزه بگیر باید بگیری نه دارم سعی میکنم تا سنگ بنای قدمهای اول یک مسلمون واقعی رو درست بچینیم - اونوقت ادب چه ربطی داره به این مسائل؟ - ربط داره عزیزم ، خیلی هم ربط داره مثلا ما اگر بخوایم فردا پس فردا بچه های نماز خونی باشند قدم اولش همین ادبیه که الان داریم پایه ریزی میکنیم - منظورت چیه امیرحسین ؟!! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110