eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.2هزار دنبال‌کننده
859 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر آل یاسین
🔆هرکس امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست داشته باشد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🔸 أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً هَوَّنَ اللهُ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ جَعَلَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ. آگاه باشید که هرکس علی را دوست داشته باشد، خداوند، سکرات مرگ را بر او آسان می سازد و قبرش را باغی از باغ های بهشت قرار می دهد. 🔸أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَعْطَاهُ اللهُ فِي الْجَنَّةِ بِكُلِّ عِرْقٍ فِي بَدَنِهِ حَوْرَاءَ وَ شَفَّعَهُ فِي ثَمَانِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَهُ بِكُلِز شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ مَدِينَةٌ فِي الْجَنَّةِ. آگاه باشید که هرکس علی را دوست داشته باشد، خداوند به ازای هر رگی که در بدن دارد، حورائی در بهشت به او اعطا می کند، و او می تواند از هشتاد نفر از خاندانش شفاعت کند و به ازای هر مویی که در بدن دارد، شهری در بهشت خواهد داشت. 📚مائة من مناقب امیرالمؤمنین و الائمه (تالیف ابن شاذان) صفحه ۶۵ تا ۶۷ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
اشهد ان علی ولی الله❤️🍃
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : _ حامد : سلام مریم خانم خوبید انشالله ؟ آقا حامد خیلی در حقمون محبت کرده بود مخصوصاً زمانیکه امیرحسین بیمارستان بود و حتی بعدش برای همین روم نشد جواب سلامشو ندم ؛ ایستادم و برگشتم به سمتش _ سلام آقا حامد ، ممنون خوبم به لطف خدا ؛ با اجازتون _ شما که دیگه اجازه ی رفت و آمد به ما ندادید و ما رو قابل ندونستید اما من همینکه دورادور می‌شنیدم حال خودتون و بچه‌ها خوبه خدا رو شکر میکردم بی‌اختیار نگاهم به سمت رضوان کشیده شد و سرشو انداخت پایین ؛می‌دونستم آقا حامد از کاراشون بی‌اطلاعه ، اطمینان داشتم دوستی که از برادر به امیرحسین نزدیکتره مثل خودش روح بزرگی داره _ اختیار دارید آقا حامد نفرمایید ، من شرمندم واقعا ، برای اینکه جلوی تصوراتی که ممکنه در آینده تو ذهن مریض بعضیا جا خوش کنه رو بگیرم ، مجبور شدم کناره گیری کنم وگرنه شما همیشه به عنوان یک برادر به ما لطف داشتید و من محبت‌هاتونو فراموش نمی‌کنم _ اشکال کارتون همین جاست اگر خودتونو خواهر ما می‌دونستید همچین تفکراتی نداشتید دوباره با رضوان چشم تو چشم شدم شیطونه میگه حرف‌های زنشو بزارم کف دستش تا بفهمه با چه بیشعوری زندگی می‌کنه _ بله حق با شماست اما وقتی دهن بعضی آدمای مریض باز بشه دیگه نمیشه جلوشو گرفت ؛ حیثیت و آبرو برای یک زن قیمتی‌ترین رکنِ زندگیشه و خدا شاهده که فقط با شما رفتارم این نبوده وقتی دیدم بعضی از آدما چقدر می‌تونند به وقتش شرف نداشته شونو بر باد بِدَن ترجیح دادم با تمام دور و اطرافیان و دوست و آشنا و فامیل اینطور باشم اخماش تو هم گره خورد و گفت : خودتون دارید میگید شرف ندارند ، باید اونجور آدما رو از زندگیتون حذف می‌کردید نه مارو ! 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : نگاهی به رضوان کردم و خطاب به آقا حامد گفتم : متأسفانه گاهی اوقات پیش میاد چیزایی رو تو زندگی داریم که به خاطر اینکه بتونیم حفظشون کنیم نمیشه با اینجور آدما قطع رابطه کرد این چیزاست که دست و پامو بسته ، و گرنه خیلی خیلی دلم می‌خواست این کارو بکنم _ حامد : پس واقعا مسئله ای اتفاق افتاده که این حرفو می‌زنید درسته ؟ _ کم و بیش بله ، و ان شاءلله کوتاهی منو به بزرگواری خودتون ببخشید ، دیگه باید برم جایی کار واجبی دارم دیرم شده با اجازه _ مریم خانوم _ بله ؟ _ روزای سخت تو زندگی هیچ کسی موندگار نبوده ، قطعا زندگی شما هم اینطور نمی‌مونه ، ان شاءلله امیرحسین برمیگرده اون وقت منتظر باشید و ببینید که چطور همه شون شرمنده ی نجابت شما میشند _ اون موقع شرمندگی هیچ کدومشون به دردم نمیخوره ، الان برای من مهمه آقا حامد ، که آبروی من بازیچه ی دهنِ لغشون نباشه ، خداحافظ دوباره نگاه پر معنایی به رضوان انداختم و رفتم به سمت پارکینگ زیاد دور نشده بودم که دستم کشیده شد برگشتم عقب و تا رضوانو دیدم محکم دستشو پس زدم _ کارت دارم چند دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیرم _ من خیلی وقته دیگه با تو کاری ندارم _ مریم خواهش می‌کنم به خدا چند وقته حالم خیلی بده _ چرا فکر می‌کنی حال بدت باید برای من مهم باشه ، مگه خودت نخواستی دیگه فکر کنم شمایی وجود ندارید _ من اون موقع فکر می‌کردم .... _ شما بیجا کردی که اصلا فکرش به ذهنت خطور کرد ... رضوان هیچ وقت نمی‌بخشمتون نه تورو نه راضیه و نه اون زن داداش از ما بهترونتونو _ مریم من شرمندم به خدا خیلی وقته که دارم عذاب میکشم _ حالا مونده تازه اولشه ... شماها بد چیزی رو تو زندگی من هدف گرفتید ، تموم خطوط قرمزو رد کردید 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
ایوللللل مریم 👏👏👏 دختره ی بوووووووققققق😠 تو ببخشی هم ما نمبخشیم والا ... کم خون دل نکشیدیم از دستشون بوقای خاک بر ... بوووووق😁🤪 بریم برای آلمان که پارتای خیلی چالشی خواهیم داشت 😍👌 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید 📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f ✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه. 💢💢💢💢💢💢💢💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🌸🍃🌺🌸🍃🌺🍃🌸 🌸 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ 🌺أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب 🌸وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• حرف‌های مامان عاطی از دهانم در رفت. _بیشتر از این ناراحته که بخاطر کارای مامانش نمی‌تونه از کسی بخواد برای خوب شدنش دعا کنند. سرش را تکان داد. با انگشت روی قفسهٔ سینه‌ام خطوط مبهمی می‌کشید. لب‌هایش را تر کرد‌. _نمی‌دونم به خاطر آرامش دل مامان از بلور بگذرم یا نه... اون‌روزی که اومده بود خونهٔ مامان‌بزرگ پونه، رک تو صورتم گفت که تصادف...مامان و بابام...کار اون بوده. سر بلند کرد. پرده‌ای از اشک، روی عسلی‌هایش افتاده بود. _تصورشم برام وحشتناکه. چانه‌ام را به سرش تکیه دادم و گونه‌اش را نوازش کردم. _فراموشش کن عزیزم...! به فردا فکر کن، به اینکه بالاخره این قصه تموم میشه و من و تو سر خونه زندگی‌مون میریم. تمام شیرینی‌ام را با حرفش تلخ کرد. _البته اگه سالم و زنده برگردم. فشاری به بازوهایش آوردم. _این‌ حرفا رو دیگه نشنوم! یعنی چی..‌. سالم و سلامت برمیگردی و با شیطنت‌هات منو حرص میدی. خندهٔ ریزی کرد و گلایه. _فعلا که تو با کارات داری حرص من‌و درمیاری. بسته خندیدم و بچگانه توجیه کردم. _خدایی خیلی بامزه حرص می‌خوری خب چی‌کار کنم. با حرص نیشگونی از دستم گرفت. _آخ... مریضی بهت ساخته‌ها، چه دردناک نیشگون می‌گیری. _خوبت شد! تا تو باشی از حرص خوردن من خوشت نیاد. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• _میگما حلما... مثلاً قهر کرده بود. _بله؟! سرم را جلو بردم. _اجازه هست؟ چشمانش را گرد کرد. _برای... با لمس گوشه لبش حرفش را نصفه گذاشتم. سرم را عقب بردم، لپ‌های حلما اناری شده بود و چشمانش خجل. _جونم به این حیات! چه سرخی شدی تو... بابا ما پس فردا می‌خوایم ازدواج کنیم دیگه... _بسه! دستش را روی دهانم گذاشته بود‌. از زیر دستش شیطون خندیدم. _چشم... میان‌مان سکوتی دوید‌. حلما از بغلم بیرون آمد. متعجب حرکاتش را دنبال کردم. شاید ترسیدم که نکند از کارم ناراحت شده باشد. که دیدم حلما روی پا تختی خم شد و کتابچهٔ کوچکی را برداشت. کتابچه را در بین دستان باز مانده‌ام گذاشت. _برام می‌خونی علی؟ با صوت... دستی روی برجستگی "قرآن" کشیدم. _چرا که نه، ولی اول برگرد سر جای اولت تا بخونم. با لبخند در آغوشم خزید. به قرآن تفأل زدم و یکی از صفحه را باز‌. سورهٔ غافر، صفحهٔ چهارصد و هفتاد و چهار... گونه‌ام را روی موهای حلما گذاشته و قرآن بین‌مان گرفتم. آرام و با صوت شروع با خواندن کردم. _إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ(۵۹) وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ... لبخندم درآمد. _بفرما، ببین خدام میگه صدام بزن تا جوابت رو بدم! حلما دستش را به دستم گره زد. _من خیلی صداش زدم، جوابم رو هم داده. تو الان کنارمی دیگه! •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا