eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
860 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸•°• ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : اونقدر گفتم و گفتم که دیگه صدایی ازشون در نیومد و وقتیکه مطمئن شدم ، خوابیدند تماسو قطع کردم عکسی که ازش گرفته بودمو باز کردم چقدر بی روسری زیباتر بود ! تصور نمیکردم که موهای به این بلندی و قشنگی داشته باشه ؛ چه کارشون می‌کرد که یه بار من از پشت روسری ندیدم که بیرون ریخته باشند ؟؟؟ واقعا هیچ چیز دینمون بی حکمت نیست الکی نیست که اسلام دستور حجاب داده چقدر مردهایی که امکان ازدواج ندارند یا خانواده دارند و هر روز تو جامعه شاهد صحنه های بی حجاب خانم هایی هستند که ۷۰ قلم آرایش دارد چقدر خانواده ها رو حساب این صحنه هایی که هر روز و هر روز تو خیابون تکرار میشن میتونند آروم آروم متزلزل بشن مریم تو این عکس اونقدر زیباست و معصومه که نمیتونم ازش چشم بردارم نمیتونم و نمیخوام حتی ی لحظه تصورشو بکنم که این زیبایی رو مرد نامحرمی حتی برای یک ثانیه ببینه چه خوبه که با حجابش خودش رو مثل یک گنج دست نیافتنی حفظ کرده و چی میتونه برای یک مرد از این بالاتر و لذت بخش تر ازین باشه که تو خونش همچنین جواهر با ارزشی رو داشته باشه که فقط و فقط زیبایی‌هاش مختص خودش باشه نه دیگران . بلند شدم و رفتم سمت اتاقم و تو جام دراز کشیدم و دوباره و دوباره تماشاش کردم ؛ بدون هیچ احساس گناهی و از اینکه محرمم شده بود خدا رو شکر کردم صبح برای نماز که بیدار شدم دیدم پسرا جاشونو کج به سمت گوشی من که به دیوار تکیه داده شده بود انداختن سر در نیاوردم لابد انیمیشنی چیزی دانلود کردنو دیدند نمازمو خوندم و دوباره افتادم و حوالی ظهر با صدای بچه ها از خواب بیدار شدم ، دست و صورتمونو شستیمو رفتیم پایین که دیدم دوباره شلوغه عمه فاطمه و عمو احمد و علی . و دوباره وحید که البته این دفعه تنها بود به همگی سلام کردم ؛ زینب و امیرمحمد خودشونو پشتم قایم کردن همشون انگار خیلی کنجکاو بود که بچه ها رو ببینند ، و طفلک اینا هم خجالت میکشند - وحید : بچه ها بیاید بیرون از پشت خاله مریم دیگه ؛ مگه دیروز با هم دوست نشدیم؟ زینب خانوم مگه دیشب اون همه برای دایی شیرین زبونی نکردی؟ - اذیتشون نکن وحید ، ما میریم آشپزخونه صبحونه بخوریم و همه باهم رفتیم تو آشپزخونه و عمه برای همه چایی ریخت طاها : خاله مریم ، منم بیام پیشتون ؟ طاها هم رو حساب امیرعلی بهم میگفت خاله - بیا عزیزم ، بیا اینجا که با دوستای جدید آشنا بشی! عمه برای اینکه بچه ها راحت باشند رفت بیرون یواش یواش دوباره بچه ها به حالت اول برگشتن و برام حرف میزدن و میخندیدن وسط صبحونه وحید کلشو کرد تو آشپزخانه و گفت: - اجازه خاله مریم ؛ منم بیای تو صبحونه بخورم ؟ خندیدمو به بچه ها نگاه کردم - نمیدونم اگه بچه ها اجازه بدن میتونی بیای 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ⛔️هرگونه کپی برداری پیگرد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست ⛔️ ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 ارتباط با ما: https://eitaa.com/hoseiny110