eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
844 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : بعد از اینکه ناهار رو با همدیگه خوردیم ، بلند شد که ظرف ها رو بشوره ، کنارش ایستادم تا کمکش کنم - نه شما برید تو پذیرایی من الان میام - ی کوه ظرف اینجا درست کردیا ، حوصلم سر میره تنها تو پذیرایی خندید و گفت : فقط میخواستم تا برگشت شما میز غذا آماده باشه دیگه نرسیدم ظرفارو بشورم - خیله خب بلبل خانم ؛ برو اونورتر شما بشور من آبکشی میکنم - نه زحمتتون میشه بشقابو ازش گرفتمو گفتم :من اوقاتی که فرصت داشتم به مامانم و خواهرام خیلی کمک میکردم و گاهی هم خودم میرفتم ظرفارو میشستم - ینی.... امیدوار باشم که تو زندگی آیندمونم از این کارا میکنید ؟؟؟ مطمئن باش هر وقت خونه باشم دوتایی پای ظرفشویی هستیم ، ولی تنهایی قول نمیدم چون حوصلم سر میره - واییی ، اینطوری خیلی خوش به حالم میشه که - بله کجاشو دیدی ، سرورت خیلی دسته گله لبخندی زدو گفت : چه از خود متشکر!!! - مریم بانووو از خود متشکر چیه ؟؟دارم دیدتو روشن میکنم ،تا کامل به واقعیت اشراف پیدا کنی - اوووو ... بله جناب سرور ودر همین حال ، گوشه ی روسریشو که از روی شونش افتاده بود با همون دست کفیش انداخت روی شونش ، ولی دوباره افتاد و اونم مجدد همین کارو کرد - ای بابا مریم .... همه روسریتو که کفی کردی ، بذار الان برات درستش میکنم دستمو شستمو تو یک حرکت روسریشو باز کردمو از سرش کشیدم - حالا درست شد ، دیگه مزاحمت نمیشه !!!! 😳😳 😆😆😆 خشکش زد و همونطور فقط به ظرف ها خیره شد - آب داره هدر میره خانوم ، حداقل شیرو ببند به خودش اومدو خواست طبق معمول بره که شونه هاشو گرفتم و روبروش وایستادم و خیلی جدی بهش گفتم : - کجا ؟؟؟ داریم ظرف میشوریما ، همه رو میخوای بندازی گردن من؟؟؟ و اسکاجو دادم دستش - تقدیم به شما - برمیگردم - که چی بشه ؟؟؟ که چکار کنی؟؟؟ مریم به خدا ملت مسخرمون میکنند بفهمند یک ماه از محرمیتمون گذشته و تو هنوز روسری سر می کنی پیش من بسه دیگه ؛ تا همین الانشم خیلی صبوری کردم و خواستم راحت باشی ولی دیدم عین خیالت نیست و داری همینطور به کارات ادامه میدی . نگاهی به در کرد و با زیرکی گفت : الان بابابزرگ میاد زشته - چه زشتی داره ؟؟؟ احیاناً بابابزرگتون اطلاع ندارند که محرم هستیم ؟؟ اصلا متوجه هستی که بنده خدا میره تو اتاق که ما راحت باشیم ؟ پیش خودش گفته حالا که بچه ها نیستند من بزارم این دوتا یکم باهم تنها باشند شیر آبو باز کردمو گفتم : ظرفارو بشور خسته شدم اینقدر وایسادم خانم خانوما خجالت زده بقیه ظرف ها را شست و من آبکشی کردم البته سعی کردم باهاش حرف بزنم و شوخی کنم که کمتر معذب باشه ولی در تمام طول مدت ساکت بود با تموم شدن ظرف ها گفت : - حالا ، اگه گفتی چی میچسبه ؟؟؟ - چایی ؟؟؟ - آباریکلا خانم فهمیده - الان میریزم براتون - دستت درد نکنه مریم بانووو چایی رو ریختمو گذاشتم روی میز که گوشیش زنگ خورد گوشی روی آیفون گذاشت - سلام خوبی رضوان جان 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110