eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
864 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : تو ترافیک مونده بودیم که در ماشینو باز کرد و پیاده شد - مریم صبر کن ، کجا داری میری ؟ - فعلاً همدیگرو نبینیم بهتره ؟ و رفت به رد شدنش از خیابون نگاه کردمو مشتمو محکم کوبوندم روی فرمون ولی حرصم خالی نشد نه از اون بلکه از خودم ، از کار نسنجیده‌ای کرده بودمو حواسم نبود که چه تاثیری روی روحیش میزارم برگشتم خونه و از رضوان و راضیه به زور خواستم که تعریف کنند برام خاله دیگه چی گفته که من نشنیدم با تموم شدن حرفاشون خون خونمو می‌خورد و همون موقع با مجتبی و دایی رفتم خونه ی میثم که اونجا هم ی بلوای دیگه به پا شد باید محکم برخورد می‌کردم که دیگه کسی به خودش اجازه نده هر توهینی رو که از دهنش در میاد به زبون بیاره . باید کاری میکردم که دستش بیاد تا چه حد مریم برام مهمه و دخترش دیگه جایی تو زندگیم نداره *** بچه ی علی امروز صبح زود به دنیا اومد ، مامان هما به دلیل پا درد زیادی که داشت نمیتونست بیاد پیشش و منو علی با همدیگه بالاسرش بودیم ی عروسک خوردنیِ صورتی !😍 علی وقتی دیدش اونقدر احساساتی شد که گریش گرفت ، منم دست کمی ازون نداشتم ، خیلی دوست داشتم بچه ی علی رو ببینم و خدا رو شکر ، ی دختر سالم خدا بهشون داد دمدمای وقت ملاقات بود و هما خوابیده بود ، من و علی لبه ی تخت نشسته بودیم و مثل ندید بدیدا به صورت قشنگ دختر کوچولوش زل زده بودیم - شبیه منه نه ؟ - نه - با دقت نگاش کن ، خیلی به نظرم شبیه منه - هنوز خیلی پف داره نمی‌شه گفت شبیه کدومتونه ، یکی دو ماه دیگه مشخص می‌شه - بهت قول میدم کپ خودم میشه - ببین چه نازی می‌کنه تو خواب برات - یعنی این فسقل به زودی به من میگه بابا ؟ - پس چی میگه انیشتین ، میگه پدربزرگ ؟؟؟ اصلاً حواسش به حرفام نبود که باهام کل کل کنه ، محو صورت ناز فرشته کوچولوش بود - نمی‌دونم این جغله چی داره مریم ، که هنوز چند ساعت از به دنیا اومدنش نگذشته ، دلم می‌خواد همه زندگیمو به پاش بریزم یعنی امیرحسینم اینطور بود ؟؟؟!!! تقه ای به در خورد و صدای یالا امیرحسین تو اتاق پیچید عجب حلال زاده ای! علی نگاهی به هما کردو پتوشو مرتب کرد - بفرمایید و بعد با ی سبد گل تقریباً بزرگی وارد شد - سلام قدم نورسیدتون مبارک - سلام امیرحسین جان ، ممنون زحمت کشیدی ، دستت درد نکنه و بعد از احوالپرسی و روبوسی با علی دستشو دراز کرد طرفم و به ناچار باهاش دست دادم - خب ببینم این خانم کوچولوتونو و کنار تختش رفت و خم شد به طرفش - ای جانمممم ، عجب فندقی دوست داشتنیه ؛ به نظرم سفید برفی میشه - علی : واقعا ؟ - امیرحسین : بله ، چون زیادی صورتیه - علی : آره ، زشته باباشه - من : الان پف داره ، دلت میاد اینو بگی ؟ - امیرحسین : علی ، بابا شدن چه مزه‌ایه ؟؟؟ - عالیییییییی از وقتی دیدمش صاحب تموم قلب و روح و زندگیم شده ، نمی‌دونم جایی برای مامانش گذاشته یا نه امیرحسین زد زیر خنده - طفلک مامانش 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110