#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#سعید_بن_جبیر 💠قسمت1️⃣
در دوران خفقان امامت #حضرت_سجاد «علیه السلام» و حکومت حاکم خونریز حجاج ابن یوسف ، عالم وارستهای میزیست که از مریدان خاندان عصمت و طهارت بود.
سعید بن جبیر که از تابعین بود، در #مکه سکونت داشت. او در علم و دانایی در بین مردم مشهور بود. علما به او لقب جهبذالعلماء(جهبذ یعنی تمیز دهنده و دانا) را داده بودند.
در احوالاتش آمده است که تمام #قرآن را در دو رکعت خود میخواند.
در مورد او گفته اند که روی زمین کسی نبود مگر اینکه به علم او محتاج بود.
#امام_صادق «علیه السلام» در مورد این شهید دانشمند میفرمایند: سعید بن جبیر به امامت #علی_بن_حسین «علیه السلام» معتقد بود و آن حضرت از او تعریف و تمجید می فرمود و چیزی جز اعتقاد صحیح او به ولایت، سبب قتل او به دست حجاج نیست و او مستقیم بود.
📚خویی،سید ابوالقاسم ، معجم رجال حدیث ، ج۹، ص۱۱۸ و 119
https://eitaa.com/saluni
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#ابوخالد_کابلی 💠قسمت1️⃣
دلش برای مادرش تنگ شده بود. میخواست به زادگاهش برود و مادرش را ببیند اما هزینه سفر را نداشت. یاد روزهایی افتاد که به شوق خدمت به امام زمانش و یادگیری علوم دینی از شهر و دیار خود، #کابل، کوچ کرد و به #مدینه آمد.
سالهای زیادی از آن موقع میگذرد. ابتدا فکر میکرد #محمد_حنفیه، امام است و جانشین #امام حسین «علیه السلام»؛ اما #یحیی_ابن_ام_طویل، چیز دیگری میگفت.
این شد که روزی به محمد حنفیه گفت: « تو را به حرمت #رسول_خدا و #امیر_المؤمنین سوگند میدهم محمد، امامی که پیروی از او واجب است، کیست؟»
محمد حنفیه گفت: مرا به امر بزرگی سوگند دادی، امام راستین ما #علی_بن_حسین«علیه السلام» است. بر تو و همه مسلمانان واجب است، از او اطاعت کنید.
ابوخالد به دیدار علی بن حسین شتافت. به خانه رسید، در زد. پرسیدند: کیست؟
ابوخالد گفت: اجازه ورود می خواهم.
امام فرمود: خوش آمدی ای #کنکر، چه شد که به دیدار ما آمدی؟!
ابوخالد، پس از سلام با تمام وجود خم شد، سجده شکری به جای آورد و گفت: سپاس خداوند را که آنقدر به من فرصت داد تا امامم را شناختم.
امام پرسید: چگونه امامت را شناختی؟
ابوخالد داستان سوگند دادن #محمد_حنفیه را بازگو کرد و گفت: اماما! شما مرا به همان اسمی صدا زدید که مادرم مرا صدا میزد و جز پدر و مادرم کسی مرا به این نام نمی شناسد. بی تردید شما امام و جانشین امامی.
از آن روز تا کنون، در خدمت امام بود تا این که شوق دیدار مادر در دلش افتاد و آرام و قرارش را گرفت.
با خود گفت به دیدار امام رفته و کسب تکلیف میکنم...
╭━❀❓❀━╮
@saluni
╰━❀📚❀━╯
#ره_یافتگان
#حکایاتی_از_زندگی_علماء
#ابوخالد_کابلی 💠قسمت2️⃣
♨️...مدتی بود که شوق دیدار #مادر در دلش افتاده بود و آرام و قرار او را گرفته بود. با خود گفت به دیدار #امام«علیه السلام» میروم و کسب تکلیف میکنم. حضور مقدس #امام_چهارم رسید و عرض کرد: امام عزیزم، مدتهاست مادرم را ندیدم و دل تنگ💞 ایشانم . آمده ام اجازه بگیرم تا به دیدار مادرم بروم و با دلی آرام دوباره به خدمت شما برسم.
💎امام فرمود: می دانم چه می گویی، ولی سفر توشه و مرکب🐎 راهوار لازم دارد. فردا ثروتمندی از شام به اینجا می آید. دختری دارد که از جنیان آسیب دیده است و دنبال پزشک می گردد. #ابوخالد ، آگاه باش! وقتی وارد شهر شد، قبل از دیگران به خانه اش برو. به مرد شامی بگو: که من راه علاج این درد را می دانم و درمانش می کنم، ولی باید پیمان ببندی پس از درمان، ده هزار درهم، که معادل خون بهای🩸 اوست، پرداخت کنی.
🌀#ابوخالد_کابلی ، بر اساس گفته های حضرت، چشم به دروازه های شهر دوخت. ثروتمند شامی به شهر آمد و دنبال طبیب می گشت. ابوخالد بی درنگ نزدش شتافت و گفت: دخترت را درمان خواهم کرد.
مرد شامی شرایط ابوخالد را پذیرفت. ابوخالد گفت: اگر به پیمانت وفا کنی، دیگر هرگز دخترت گرفتار جنون نخواهد شد.
💎خدمت امام رسید و داستان را برای حضرت گفت. امام فرمود: برو و این جملات را در گوش چپ👂🏻 دختر نجوا کن: «ای پلید، #علی_بن_حسین می گوید از بدن این دختر بیرون بیا و به سوی او باز نگرد.»
امام ادامه داد: ای ابوخالد، آگاه باش! مرد شامی بر پیمانش وفا نمی کند😱😱😱
🌀ابوخالد برگشت و کلمات را، طبق فرمان امام، در گوش دختر نجوا کرد. حال دختر خوب شد و پدرش بسیار خوشحال شد؛ ولی طبق پیش بینی امام، به عهدش وفا نکرد.
💎ابوخالد دوباره خدمت امام رسید. امام فرمود: نگفتم چنین می کند؟ ولی هرگز نومید نشو. بیماری دختر بر می گردد و پدر مجبور میشود، سراغ تو بیاید. این بار با مرد شامی پیمان ببند که مبلغ را نقد بپردازد.
🌀 مرد شامی پشیمان و با سر زیر، نزد ابوخالد آمد. این بار ابوخالد گفت: برو و این مبلغ را به دست مبارک #علی_بن_حسین بده تا خاطرت را برای همیشه آسوده کنم و دخترت را نجات دهم.
مرد شامی ناگزیر پول را نقدا پرداخت و ابو خالد طبق دستور امام، دختر را درمان کرد.
💠حالا دیگر ابوخالد هزینه سفر را هم داشت. با اجازه امام به #کابل رفت و پس از دیدار با مادر و بستگانش دوباره به مدینه و خدمت امام رسید.
زمان ولادت و وفات ابوخالد مشخص نیست؛ اما او در این مدت کوتاه زندگی در دنیا به دنبال حقیقت و یافتن امامش بود. او بیشتر عمرش را در خدمت امامش در مدینه بود و حدود هشتاد روایت از امامان خود در زمینه های مختلف نقل کرده است . سرانجام در #مدینه به دیدار حق شتافت و در همانجا دفن شد.
🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺
دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻🔻🔻
https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5
╭━❀❓❀━╮
@saluni
╰━❀📚❀━╯