eitaa logo
پاسخگو
882 دنبال‌کننده
462 عکس
111 ویدیو
12 فایل
مجموعه پرسش و پاسخ های (پایه های 1 تا 10) حوزوی؛ تحت اشراف جمعی از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم مدیر کانال: @Salooni
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ، عالمی که محضر پنج امام شیعه را درک کرد❗️ ♨️پدرش از یاران وفادار «علیه السلام» بود. او که تشیع را از پدرش به ارث گرفته بود و در سایه سار پروش یافت و ازعلمای بنام زمان خود شد. او علاوه بر تشیع را نیز از پدر به ارث برد. ♨️در آمده است که پس از شهادت «علیه السلام» عایشه سوار بر استر، فریاد می‌زد که نمی‌گذارم او را در خانه «صلی الله علیه و آله» دفن کنند. قاسم که سن و سالی نداشت، نزد عایشه رفت و گفت: «ای عمه! هنوز یاد جمل از خاطره ها نرفته است که باز میخواهی کاری کنی که بگویند ، اینبار سوار استر شده و آتش فتنه دیگری را روشن کرده است!» ♨️ «علیه السلام» در مورد او که جد مادری ایشان بود، چنین می‌فرمایند:« ، و ، از جمله راویان و شیعیان مورد اعتماد و عنایت «علیه السلام» بودند».(۱) ♨️در مورد او نوشته اند که بعد از نماز عشا در مسجد می‌نشست و شاگرادان گرد او می‌رفتند تا برایشان حدیث نقل کند. علاوه بر و در مورد فروتنی، سکوت فراوان، پرهیزکاری و دقت در نقل روایت از او در کتب تاریخی سخن گفته شده است.(۲) ♨️وی در سال۱۰۶ هجری قمری در حالیکه برای زیارت به می‌رفت، در میان راه جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر او به مدینه بازگردانده شد و در همانجا به خاک سپرده شد. 📚۱-اصول کافی، ج۱، ص۴۷۲ 📚۲-کتاب الثقات، طبقات الکبری و وفیات الاعیان https://eitaa.com/saluni
💠قسمت1️⃣ دلش برای مادرش تنگ شده بود. میخواست به زادگاهش برود و مادرش را ببیند اما هزینه سفر را نداشت. یاد روزهایی افتاد که به شوق خدمت به امام زمانش و یادگیری علوم دینی از شهر و دیار خود، ، کوچ کرد و به آمد. سالهای زیادی از آن موقع می‌گذرد. ابتدا فکر میکرد ، امام است و جانشین حسین «علیه السلام»؛ اما ، چیز دیگری می‌گفت. این شد که روزی به محمد حنفیه گفت: « تو را به حرمت و سوگند می‌دهم محمد، امامی که پیروی از او واجب است، کیست؟» محمد حنفیه گفت: مرا به امر بزرگی سوگند دادی، امام راستین ما «علیه السلام» است. بر تو و همه مسلمانان واجب است، از او اطاعت کنید. ابوخالد به دیدار علی بن حسین شتافت. به خانه رسید، در زد. پرسیدند: کیست؟ ابوخالد گفت: اجازه ورود می خواهم. امام فرمود: خوش آمدی ای ، چه شد که به دیدار ما آمدی؟! ابوخالد، پس از سلام با تمام وجود خم شد، سجده شکری به جای آورد و گفت: سپاس خداوند را که آنقدر به من فرصت داد تا امامم را شناختم. امام پرسید: چگونه امامت را شناختی؟ ابوخالد داستان سوگند دادن را بازگو کرد و گفت: اماما! شما مرا به همان اسمی صدا زدید که مادرم مرا صدا میزد و جز پدر و مادرم کسی مرا به این نام نمی شناسد. بی تردید شما امام و جانشین امامی. از آن روز تا کنون، در خدمت امام بود تا این که شوق دیدار مادر در دلش افتاد و آرام و قرارش را گرفت. با خود گفت به دیدار امام رفته و کسب تکلیف میکنم... ╭━❀❓❀━╮ @saluni ╰━❀📚❀━╯