eitaa logo
پاسخگو
886 دنبال‌کننده
460 عکس
111 ویدیو
12 فایل
مجموعه پرسش و پاسخ های (پایه های 1 تا 10) حوزوی؛ تحت اشراف جمعی از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم مدیر کانال: @Salooni
مشاهده در ایتا
دانلود
💠قسمت1️⃣ دلش برای مادرش تنگ شده بود. میخواست به زادگاهش برود و مادرش را ببیند اما هزینه سفر را نداشت. یاد روزهایی افتاد که به شوق خدمت به امام زمانش و یادگیری علوم دینی از شهر و دیار خود، ، کوچ کرد و به آمد. سالهای زیادی از آن موقع می‌گذرد. ابتدا فکر میکرد ، امام است و جانشین حسین «علیه السلام»؛ اما ، چیز دیگری می‌گفت. این شد که روزی به محمد حنفیه گفت: « تو را به حرمت و سوگند می‌دهم محمد، امامی که پیروی از او واجب است، کیست؟» محمد حنفیه گفت: مرا به امر بزرگی سوگند دادی، امام راستین ما «علیه السلام» است. بر تو و همه مسلمانان واجب است، از او اطاعت کنید. ابوخالد به دیدار علی بن حسین شتافت. به خانه رسید، در زد. پرسیدند: کیست؟ ابوخالد گفت: اجازه ورود می خواهم. امام فرمود: خوش آمدی ای ، چه شد که به دیدار ما آمدی؟! ابوخالد، پس از سلام با تمام وجود خم شد، سجده شکری به جای آورد و گفت: سپاس خداوند را که آنقدر به من فرصت داد تا امامم را شناختم. امام پرسید: چگونه امامت را شناختی؟ ابوخالد داستان سوگند دادن را بازگو کرد و گفت: اماما! شما مرا به همان اسمی صدا زدید که مادرم مرا صدا میزد و جز پدر و مادرم کسی مرا به این نام نمی شناسد. بی تردید شما امام و جانشین امامی. از آن روز تا کنون، در خدمت امام بود تا این که شوق دیدار مادر در دلش افتاد و آرام و قرارش را گرفت. با خود گفت به دیدار امام رفته و کسب تکلیف میکنم... ╭━❀❓❀━╮ @saluni ╰━❀📚❀━╯