eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
307 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
715 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🌱السلام علی ربیع الانام ونضره الایام... سلام بر بهار دلها و سرسبزی روزگاران، سلام برمهدی صاحب الزمان، امام انس و جان 🌙 💕 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙دعای ماه رمضان التماس دعا🤲🏻 •✾🌿🌺🌿✾•🌿🌺🌿•✾🌿🌺🌿✾•
- www.mplib.ir.mp3
4.16M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی قرآن کریم ⏯ 🎙/ زمان: ۳۳:۵۰ 🎤 استاد معتز آقایی ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
🤕سردرد ناشی از کمبود آب غالبا در بعد از ظهر رخ می‌دهد اگر سردرد ناشی از کم‌خونی است باید کم‌خونی را درمان کند. 🌴خرما و حلوا خرمایی هم فشارخون را بالا می‌برد و هم املاح لازم را تأمین می‌کند و هم کمبود و فقرآهن را خوب می‌کند. 🌴انسان بعد از سحری یا افطار مناسب است هفت عدد خرما بخورد. 🍎خوردن آب دو عدد سیب با عسل آویشن هم ⇦کم‌خونی را خوب می‌کند و هم⇦ ضعف عمومی را برطرف می‌کند. کمبود نیز موجب ضعف و بی‌حالی می‌شود که برای رفع آن خوب است که شیر و غذا را در ظرف‌های رویی طبخ کنند. 🍏 🍊 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
🌱 🔴 به اين دلايل برای كودكان موبايل و تبلت نخريم: 1️⃣ دایره واژگان کودک کاهش می یابد. 2️⃣ چاق شدن کودک افزایش می یابد. 3️⃣ فرآیند ذهنی کودک به تاخیر می افتد. 4️⃣ هوش هیجانی کودک به طرز چشمگیری کاهش می یابد. 5️⃣ سیستم اسکلتی دچار اختلال می شود. 6️⃣خواب کودک شدیدا مختل می شود. 7️⃣ توان یادگیری کودک کاهش می یابد. ┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
💠 در جز یازدهم قرآن 🔸از حدس و گمان و خیال پیروی نکنید 🔹بل راستگویان وکسانی که ظاهر و باطنشان یکی است رفاقت کنید 🔻عده ای از مسلمانان باید دنبال جهاد علمی و فرهنگی باشند و معارف دین را یاد بگیرند 🔷در انفاق کمیت و مقدار مهم نیست چه کم باشد چه زیادنزد خدا اجر دارد 🔹خدا به هیچ کس ظلم نمیکند و این مردم هستند بخود ستم میکنند 🔺قرآن درمانیست برای دردهای روحی تان 🔶خدا در مورد مردم لطف و بخشش دارد ولی بیشتر مردم سپاسگزار نیستند 🔷هیچ فردی در برابر اعمال دیگران مسئولیتی ندارد ┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅
516.2K
در جز یازدهم قرآن 📌قضاوت ممنوع ┅┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅
AUD-20240214-WA0001.mp3
2.04M
😂 بذارید زنگ آلارم‌ نماز‌ صبح 👌👌 حتما بذارید بهتون قول میدم که بیدار می شید سبحان‌الله😭 چقدر قشنگ داره بیدارمون می‌کنه ماشالله به این صدا😭😭 انتشار این صدا صدقه جاریه است نشرش واجب است.👌👌👌 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✌🏼✌🏼 شاااااااااادبااااااااشین ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📣با ما همراه باشید ☆🌹🌸☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ✅ شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده که بعد از شهادتش معلوم شد در زمان زندگی، خدمت امام زمان (عج) مشرف شده بوده و قبل از شهادت، در تقویم دیواری منزلشان، دور روز شهادت خودش خط کشیده بود. ❇️ هشتاد روز پس از شهادتش در لای یکی از کتاب هایش دست نوشته ای پیدا شد که شهید در آن نوشته بود: «خدایا اگر خلق تو نمی‌دانند، تو می‌دانی که من در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در شب یازدهم ماه مبارک رمضان توفیق ملاقات با حضرت حجت بن الحسن، ‌امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشتم.» شهید مدافع حرم🕊🌹 ─┅🍃🌸🍃•┅┅🍃🌸🍃•┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 متعجب گفتم: - اون خانومه کیه؟ دوباره اروم گفت: - مامان راستکیم. سری تکون دادم و معلوم نیست چیکار کرده این بچه ازش اینطور می ترسه. وارد سالن شدیم. شلوغ بود سالن و معلوم بود کل خاندان شون اینجان‌! با ورود ما سکوت کردن پدر ارباب زاده سلام کردم و روی مبل تک نفره ای نشست. به من نگاه کردن که گفتم: - سلام. به محمد نگاه کردم که اونم سلام کرد. محمد به یه خانوم با ترس نگاه کرد که فهمیدم مادرشه! اونقدری ارایش روی صورت ش بود که نتونم چهره واقعی ش رو تشخیص بدم. مادر محمد گفت: - معرفی نمی کنی شایان خان؟ شایان با اخم نگاهی بهش انداخت و گفت: - دایه ی بچه ام غزال خانوم. مادر محمد با نیش و کنایه گفت: - از این عادت ها نداشتی دایه های بچه اتو پشت سرت راه بندازی این ور اون ور ببری جدیدا زیاد دایه عوض می کنی! بلند شد و اومد جلوم وایساد دستاشو باز کرد و گفت: - بچه امو بهم بده. مونده بودم چیکار کنم که محمد دستاشو محکم دور گردنم حلقه کرد طوری که گفتم الانه خفه بشم و روی از مادرش برگردوند و گفت: - مامانی من گرسنمه. مادرش دستاشو جلو اورد و گفت: - مامان تو منم نه این بیا خودم بهت می دم. محمد خودشو محکم بهم چسبوند و با ترس گفت: - تو مامان من نیستی غزال مامان منه. مادرش عصبی شد و پیراهن محمد و کشید که زیر دست ش زدم و با عصبانیت و صبری که لبریز شده بود گفتم: - چیکار می کنی مگه نمی بینی نمی خواد بیاد پیشت؟ بچه رو خفه کردی. جلو اومد تا دست روی خودم بلند کنه که ارباب زاده بلند شد بین مون قرار گرفت و مانع شد و گفت: - بس که شیدا دستت به بچه بخوره من میدونم با تو شیرفهم شدی؟ برگشت و رو به خدمتکار گفت: - برای اقازاده غذا بیار. و رو به من گفت: - بشینین. چشم ی زیر لب گفتم و روی مبل نشستم . محمد سرشو از توی گردنم در اورد و صورت مو بوسید و گفت: - خوب کردی منو بهش ندادی. لبخندی بهش زدم. توی بغلم نشست و از ترس اینکه مبادا بلند بشه شیدا بره طرف ش جم نخورد ادامه دارد...
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 خدمتکار گل میز جلومو پر کرد از عصرونه. محمد و روی یه پام نشوندم و خم شدم براش لقمه گرفتم و توی دهنش گذاشتم که مادرش باز با نیش و کنایه گفت: - خودش مگه دست نداره بخوره؟همین جور بچه رو لوس می کنید! بهش نگاه کردم و گفتم: - محمد فقط 5 سالشه به مهر و محبت نیاز داره پسر 20 ساله نیست که بگیم باید روی پای خودش وایسه! دندون قرچه ای کرد و گفت: - اصلا کی تو رو توی خانواده ما راه داده؟اصلا کی هستی تو؟ محمد پیش دستی کرد و گفت: - همه بچه ها با مامان هاشون میان منم مامانمو اوردم،مامان منه! لبخندی روی لبم نشست و قربون صدقه اش رفتم که شیدا گفت: - تو خفه شو. ارباب زاده عصبی شد و غرید: - با بچه من درست حرف بزن زنیکه! شیدا با عصبانیت گفت: - تو کی هستی که بچه ات کی باشه با هر کی هر طور دلم بخواد حرف می زنم. محمد از مبل پایین اومد و لیوان شربت رو بلند کرد و محتویات ش رو ریخت روی شیدا که جیغ شیدا بلند شد. سریع پاشدم و محمد و پشت خودم پناه دادم. از جا بلند شد و داد کشید. پدر بزرگ محمد رو به ارباب زاده گفت: - این چه کاری بود بچه ات انجام داد؟ ارباب زاده با اخم به محمد نگاه کرد یه طوری که من ترسیدم. سمت محمد اومد که جلو وایسادم و گفتم: - محمد بچه است. بی توجه منو کنار زد و دست محمد و کشید برد توی یکی از اتاق ها تا خودمو رسوندم در اتاق و قفل کرد. به در زدم و گفتم: - ارباب زاده چیکار می کنی محمد فقط از شما طرفداری کرد توروخدا دست روش بلند نکنین اون فقط بچه است ارباب زاده. با صدای گریه محمد اشکام روی صورت ام ریخت و التماس ش کردم درو باز کنه. بلاخره درو باز کرد و بی توجه به من رفت توی سالن نشست. با نفرت نگاهش کردم و سریع توی اتاق رفتم و درو بستم. محمد رو زمین نشسته بود و ریز ریز داشت می خندید. سریع بغلش کردم که لبخندش پرید اشکامو با دست ش پاک کرد و گفت: - مامانی گریه کردی؟ همه جا شو چک کردم اثری از کتک نبود بهت زده گفتم: - چرا گریه کردی؟ترسوندی منو. محمد با خنده گفت: - بابایی فقط ادا دراورد همش الکی بود تازه به من گفت خوب کردم. چشام گرد شد امان از دست این پدر و پسر! نفس راحتی کشیدم از فکر اینکه کسی بخواد روی محمد دست بلند کنه هم اعصابم خورد می شد. محمد از پنجره به حیاط نگاه کرد که بچه ها داشتن بازی می کردن. بلند شدم و گفتم: - تو برو توی حیاط منم برات لقمه می گیرم میام پیشت خوب؟اینجوری نقشه بابایی ت هم خراب نمی شه! رو هوا بوسی برام فرستاد و از اتاق بیرون اومدیم همه به ما نگاه کردم که محمد نمایشی سر شو انداخت پایین و مغلوب بدو بدو رفت بیرون. استاد نمایشه ها. منم خودمو مثلا عصبی و ناراحت نشون دادم براش لقمه گرفتم و از سالن زدم بیرون. روی صندلی چوبی نشستم و محمد و نشوندم روی پام لقمه رو دادم دستش گرفت و شروع کرد به خوردن. بعد اینکه خورد رفت پیش بچه ها. هیچوقت فکرش رو هم نمی کردم یه روز دایه بچه بشم! من دختر سالار خان عزیز دردونه بابا که همه چی تحت اختیارش یود هر چی می خواست فراهم بود حالا به کجا رسیده بودم؟ بعد فوت بابا همه چی افتاد دست داداش. اونم که توی قمار و عیش و نوشش همه چی رو از دست داد جوری که این دم اخری منو هم جای طلب ش فروخت. حالا دختر سالار خان جز فرار چه کار دیگه ای می تونست بکنه؟ نه به عزت و ابروی بابا نه به برادر عیاش ام. بغض توی گلوم نشست و هر لحضه ممکن بود بترکه! دلم تنگ مزار بابا شده بود. اما اگر می رفتم اونجا قطعا امیر پیدام می کرد و منو می داد دست یکی بدتر از خودش که منو باهاش قمار کرده بود. ادامه دارد...
🗣توجه🗣توجه تو کانالمون یه رمان باحال رو شروع کردیم هر روز سه قسمت از رمان رو پست میکنیم واینم‌بگم به شخصه خودم خیلیییییییییییییی به این رمان علاقه دارم و دوسش دارم ♥️🥺 امیداورم شما هم خوشتون بیاد البته یجورایی مطمئنم خوشتون میاد انشاءالله 🙂💜🔏
شیشه عطر بهار لب دیوار شکست... و هوا پر شد از بوی خدا و من اینگونه دعایت کردم که خدا در همه جا باز کنارت باشد. ا┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅ا 🌸 کانال دوستان خوب 🌹🌸 🌸 ا┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅ا
‌🌿- بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ بے تــُᰔـــو اینجـــــآ ، هَمہ دَرحَبس أبــــَـد، تَبعیـــــدَند➛ _سٰالهـــــآ، ⇦هِجر؎و شَمسے هَمہ۔۔ بےخُورشیـــــدَند۔۔۔✰ _سِیـــــرتَقویم جَلٰالے بِہ؛ « جَمٰال تـُــــوخـُــــوش أست۔۔𔘓» ⇦فَصلهـــــآ رٰا هَمہ؛ بٰا فــــٰـاصلہ أت سَنجیدَند۔۔! تُوبیــٰـــایے هَمہ سٰاعتهـــــآ، _ثٰانیہ هـــــآ۔۔۔ ⇦أز هَمین روز ، هَمین لَحظہ۔۔ _ هَمین دَم عِیـــــدَند‌⇨ ﴿سَـــــلٰام مُـــــولٰا؎؏َـزیزَم۔۔۔﴾ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ ┅┅┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙دعای ماه رمضان التماس دعا🤲🏻 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze12.mp3
4.01M
🔊 گوش کنیم| تند خوانی 〖 قرآن کریم〗 🎤استاد معتزآقایی ⬅️ با 🌹🌸 با ما همراه باشید
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 اخه مگه ادم روی زندگی خواهر خودش ناموس خودش هم قمار می کنه؟ موقعه اذان بود و وقت نماز. به محمد نگاه کردم که یه گوشه وایساده بود و بازی کردن بقیه رو تماشا می کرد: - محمد مامان بیا. ناراحت سمتم اومد بغلش کردم و سمت عمارت رفتم و گفتم: - چی شده عزیزم؟چرا با بچه ها بازی نمی کنی؟ ناراحت گفت: - اخه بازی م نمی دن. ابرویی بالا انداختم و گفتم: - بریم مامانی نماز بخونه بعد خودم میام بهشون می گم تو رو بازی بدن خوبه؟ خنده به لب ش اومد و گفت: - راست می گی مامانی؟ اهومی گفتم که صورت مو بوسید. منم لپ شو بوسیدم و وارد سالن شدم سمت ارباب زاده رفتم که باز تا شیدا چشمش به ما خورد گفت: - بچه تو مگه پا نداری عین کنه چسبیدی به این؟ محمد هم طبق معمول یه کلمه بود جوابش: - مامان خودمه! رو به ارباب زاده گفتم: - یه اتاق می خواستم می خوام نماز بخونم. همه اشون با تعجب بهم نگاه کردن انگار که کار عجیبی بخوام انجام بدم. خود ارباب زاده هم هنگ کرد. لب زدم: - مشکلی هست؟ به خودش اومد و از جا بلند شد و گفت: - دنبالم بیا. پشت سرش راه افتادم که محمد گفت: - مامانی نماز چیه؟ لبخندی به روی ماه ش زدم و گفتم: - خوب ما یه خدا داریم که مراقبمونه اون افریده ما رو و خواسته های ما رو اجابت می کنه این دنیا این زمین خاک باد بارون همه چی همه چی رو خدا افریده برای ما ادما که راحت زندگی کنیم ما هم برای تشکر از خدا نماز می خوندیم الان من می خونم تا تو یادبگیری خوبه؟ سری تکون داد و گفت: - خدا خیلی خوبه. سری تکون دادم و گفتم: - اهوم. ارباب زاده در اتاق رو باز کرد و گفت: - این اتاق منه روشویی هم هست امشب رو هم با محمد اینجا بخوابین. ممنونی گفتم و با محمد توی اتاق رفتیم. تم سفید و قهوه ای داشت. محمد و پایین گذاشتم شیر روشویی رو باز کردم و گفتم: - خوب برای اینکه نماز بخونیم اول باید وضو بگیریم. اول با دست راست صورت مونو می شوریم یعنی خدایا صورت منو از هر چی گناهه پاک کن بعد ادامه دارد...
«💚🌿» ـبانۅ|•♡ ←[‹چادُر بہ سر بڱـیر ۅ بہ خود∞🌙| بِبالـ“ ˝ڪ ـهِیچ «پادۺاهے👸🏻 بہ بلندۍِ |• چادر۰ٺو •|💎 ٺاجِ سرۍ👑 ندیدھ اسـ ـٺـ(: ┈┈•✾🌿🌺✾┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
🛑📺 فیلم‌‌های سینمایی امروز تلویزیون، شنبه ۴ فروردین 🔹 «ماجراهای من و پدربزرگ» ۱۲:۳۰ از شبکه سلامت 🔺 «مامور مخفی» ساعت ۱۳ از شبکه افق 🔹 «یورش به منطقه مرگ» ۱۳:۳۰ از شبکه تهران 🔺 «سفر اردکی» ساعت ۱۴ از شبکه کودک 🔹 «کت ویزل و عصای اسرارآمیز» ۱۷ از شبکه امید 🔺«سازنده» ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار 🔹 «خاکسپاری» ساعت ۲۱ از شبکه نمایش 🔺 «زیر دریایی کورسک» ساعت ۲۳ از شبکه نمایش 🔹 «بالا را نگاه نکن» ساعت ۲۳:۳۰ از شبکه فراتر 🔺 «عملیات ناپلئون» ساعت ۲۳:۴۵ از شبکه یک 🔹 «مصلحت» ساعت ۲۴ از شبکه سه ✍گفتنی است گاهی امکان تغییر ساعت پخش و یا عدم پخش فیلم‌های سینمایی وجود دارد
برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفر هستند اصلا وقت ندارم چون بسیار سرگرم دوست داشتن کسانی هستم که دوسم دارند. 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناامید نشدن و تسلیم نشدن در برابر مشکلات و سختی ها قطعا موفقیت را حاصل میکند..... 🤍 ▫️لاَ يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ 🟤شخص صبور (و با استقامت) پيروزى را از دست نخواهد داد، هرچند زمان طولانى بگذرد ✍حقيقت صبر همان استقامت است; استقامت در برابر موانع وصول به مقصد و پيمودن راه طولانى وصول به هدف و استقامت در برابر دردها و رنج ها و كار شكنى هاى اين و آن. تا چنين استقامتى در انسان نباشد به جايى نمى رسد، زيرا طبيعت زندگى دنيا اين است كه با مشكلات آميخته شده و غالباً در كنار گل ها خارهايى است و در كنار عسل ها نيش زنبورانى. تاريخ نيز بارها و بارها نشان داده است كه پيروزى ها در انتظار افراد بااستقامت و صبور است. تا آنجا كه اين سخن به صورت ضرب المثل كوتاهى در ميان همه معروف است. عرب ها مى گويند: «مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ» و فارس ها مى گويند: صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند *** بر اثر صبر نوبت ا┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅ا 🌸 کانال دوستان خوب 🌹🌸 🌸 ا┅┅┄┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅┅ا
🌷   شجره نامه دقیق و مستند امام خامنه ای حفظه الله 🌷 1_ سید علی حسینی خامنه ای 2_ ابن سید جواد حسینی 3_ ابن سید حسین تفرشی 4_ ابن سید محمد 5_ ابن سید محمد تقی 6_ ابن میرزا علی اکبر 7_ ابن سید فخرالدین 8_ ابن سید ظهیرالدین 9_ ابن سید قطب الدین 10_ ابن میرسید روح الله 11_ ابن میرسید رضا 12_ ابن میرسید جلال 13_ ابن سید بایزید 14_ ابن میرسیدبابا هاشم 15_ ابن سید حسن 16_ ابن سید حسین 17_ ابن سید محمود 18_ ابن سید نجم الدین 19_ ابن سید مجدالدین 20_ ابن سید فتح الله 21_ ابن سید روح الله 22_ ابن سید نیک الدین 23_ ابن سید عبدالله 24_ ابن سید صمد 25_ ابن سید عبدالمجید 26_ ابن میرسید شریف 27_ ابن میرسید عبدالفتاح 28_ ابن میرسید علی 29_ ابن سید علی 30_ ابن میر سید علی 31_ ابن سلطان العلما 32_ ابن میرسید محمد 33_ ابن سید حسن 34_ ابن سید حسین 35_ ابن حسن افطس 36_ ابن علی اصغر 37_ ابن حضرت امام زین العابدین (ع) 38_ ابن سیدالشهدا امام حسین(ع) 39_ ابن امیرالمومنین علی (ع) 🌺 برای سلامتی چنین سلاله پاک و مطهری که ازنسل خون خداست و در راه خدا و خدمت به خلق خداست.🌹صلوات🌹 اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 🌹🌹🌹🌹