eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
300 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
701 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
꧁🌸꧂ ‌‌‌‌‌صبح شد..🌞 الهی که خیر باشد بـرای تـمام اهل زمین ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ســـلام صبح بخـــیر✨
. «رشد می‌کند. می‌کند، سبز می‌شود. نو می‌شود دوباره متولد می‌شود. آدمی‌زاد اگر بخواهد، می‌تواند هر روز بهار شود.»🤍🌱 🍓🍃🤍
Dj-Milad-Shirzad-Melopass-81-128.mp3
28.86M
🎵 شنونده قسمت ۸۱ ‌●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻ 🎧🎼
🌷۲۲ خرداد سالروز شهادت بعضی از آدم ها عجیب بهشتی اند، آنها عجیب دلنشینند، نه اینکه به بهشت بروند، نه! برعکس؛ گویی از بهشت آمده و چند صباحی بیشتر مهمان زمین نیستند. مثل تو! 🥀 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ معرفی ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯ 🍀
۶ویژگی افراد 🧑‍💼 ❤️‍🔥📖✍
🦋 این عادت هارو بشکن💆🏻‍♀ 💪💯🔥 ‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‌
ــ‌به زودی متوجه میشوی ، هر اتفاقی به موقع می‌افتد ؛ [ سوره انعام_آیه۶۷ ]
+ شما علی آقای ما رو رد صلاحیت کردی؟ - آره؛ میخوای گریه کنی؟! گریه کن بی تربیت🐒😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو از دست ندید☝️😂 چخبرهههه آقاااا؟❌ میرم جنوب جلیلی میبینم میرم شمال جلیلی میبینم میرم روستا جلیلی میبینم +اره دیگه تو کل ایران برنامه داره نه تو خونه😉 بفرست برای بقیه حال کنن😁✌️ تولید شده در گروه فرهنگی رسانه ای مبنا |
به کسی رای بدیم که کفش‌های گِلی و عبای خاکی براش دغدغه نباشه و خدمت به مردم رو اولویت زندگیش قرار بده ؛ ریش رنگ کرده و آدمی که فقط فکر ِشکم ِ همه جا پیدا میشه .
درس بخونید که این کشور امام زمانی رو بسازید ؛ شما بسازید نه کسایی که منکر ظهور حضرت مهدی عجل الله هستند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─━─━─• · · · · · ⭕️ برندگان بسم‌ࢪَب‌ِّالشُـھـَداوالصِدیقین✨ ســـــــــــــــــلام و درود به دوســـــــــتان خــــــــوبــــم 🙋😊 🔅ضمن عرض تشکر از کسانی که در شرکت کردند🙏🌷 ♨️هدف ما از برگزاری این مسابقه زنده نگه داشتن یاد شهید و آشنایی با سیره و ... شهید بود (جای خالی رو با کلمات مناسب پر کنید((۲نمره))😅 ♦️از بین افرادی که به هر ۱۰ سوال جواب درست دادن ۳ نفر به قید قرعه انتخاب شدند. . ♦️و همچنین ۲ نفر هم از بین همه شرکت کننده ها به قید قرعه انتخاب شدند. . 1⃣نفر اول کاربر " Sara " 2⃣نفر دوم کاربر " یا مهدی ادرکنی" 3⃣نفر سوم کاربر " هورا " 4⃣نفر چهارم کاربر " شوق پرواز " 5⃣نفر پنجم کاربر " M. ghasmi " امیدوارم که همیشه حال دلتــــــون♥️ و ذهنتـــــــون🧠 عالـــــــی باشه💯😇 رفیق شهیدم "شهید عباس دانشگر"🌿 با ما « تـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان» همراه باشید . . با تشکــــــــر 🙏🙏💐 ╰─━─━─• · · · · · ·
براۍ همہ خوب باش، آن کس کہ فهمید، همیشہ در کنارت خواهد بود و آن کس کہ نفهمید، روزۍ دلش برای تمام خوبۍ هایت تنگ مۍشود.!🕊'🪐
و فهمیدم که انسان می‌تواند هزاران بار عاشقِ " یک نفر " شود...
ضَربُ اللِّسانِ أشَدُّ مِن ضَربِ السِّنانِ. ضربت زبان ، دردناکتر از ضربت سرنيزه است. - مولا امیرالمومنین ع"
يشقى المرء برقة قلبه . . . هرکی به اندازه‌ی لطافت قلبش رنج میکشه =) | مناسبِ‌🌱
کاش میشد فکرم را برایت بفرستم یک روز تمام پر از تو بوده است
😍 📸سیستان و بلوچستان بهشتی، نگین زیبای ایران، دریاچه صورتی لیپار چابهار 🍓🍭😇
♡ وقتایی که یه دنیا حرفی و قفسه سینت از حجم کلمات و غم ،درد گرفتن بگو : «یٰا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّٰامِتینَ» ای کسی که از حالِ دلِ منِ ساکت خبر داری
 در من دلشوره‌اے زندڪَی‌می‌ڪند از جنس توو سر می‌ڪشد هر روز عصر قهوه‌ے تلخ نبودنت را... عصرتون بدور از دلتنگی🥲 🌹🍃🤍
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 جوابی بهش ندادم و رفت. ای کاش به قدری که به بقیه توجه می کرد یه بار به خود من سارینای بدبخت توجه می کرد! من داغون شدم شکستم له شدم ازم انتظار درک داره؟ خودش چی شد منو درک کنه؟ وقتی گفتم عاشقتم درکم کرد؟ اره انقدر درک کرد که واسه تکمیل درک ش یه کشیده نوش جونم کرد! ناخوداگاه دستمو روی گونه ام گذاشتم. دوسال می گذره ولی حتا بیشتر از قبل جاش درد می کنه. یه چیزایی خوب نمی شه درست نمی شه پاک نمی شه محو نمی شه فراموش نمی شه مثل شکستن قلب ادما! شاید طرف و ببخش ان اما ترک ی که میوفته رو قبل شون رو نمی تونن از بین ببرن مگه ابی که ریخته بشه جمع می شه؟ سمت ماشین رفت و کنار در مکث کرد سر بلند کرد سمت بالکن که دو قدم عقب رفتم و بعد کمی صدای ماشین ش اومد. سوار ماشین شدم و حرکت کرد. حسابی شاد بود و مدام حرف می زد از هر دری حرف می زد که من حرف بزنم اما دریغ از یک کلام. به بیرون زل زده بودم و انگار گوشام نمی شنید چیزی! وقتی دید حتا لب م یه ذره هم به خنده کش نمیاد ساکت شد و یه مداحی گذاشت. به مسیر که دقت کردم همون جاده خاکی بود که اون روز منو طعمه کرد تا کیارش و بگیره! نه فقط اون روز تمام مدتی که مدام از جفت تکون نمی خورد و مهربون شده بود فقط فکر نقشه ا‌‌ش بود فکر مقام گرفتن ش بود فکر اینکه همه بگن اره سرگرد سامیار شاخه! اما دل من چی؟ تازه اقا بعد دو سال یاد دل من افتاده اما واسه چی فقط چون چادر سر کردم؟خودم مهم نبودم؟ اون موقعه به خاطر ظاهرم ردم کرد و این بار هم به خاطر ظاهرم می خواستم. هه! ماشین و خاموش کرد و خواست چیزی بگه که درو باز کردم و پیاده شدم. از تو ماشین نگاه خیره اشو روی خودم حس می کردم. نفس شو با شدت فوت کرد و پیاده شد. جلوتر راه افتادم که خودشو بهم رسوند. با مرور هر اتفاق اینجا که چطور بازیچه ی دست سامیار بودم و نفهمیده بودم بغض توی گلوم بزرگ و بزرگ تر می شد! همون جا وایسادیم و به تهران نگاه کردیم. لب زد: - اینجا رو یادته؟ دوتایی باهم اومدیم همون روز خوب که کیارش دستگیر شد و راحت شدی! اشکم از چشمام سر خورد روی گونه ام و گفتم: - من راحت شدم؟ بهم نزدیک تر شد و گفت: - یعنی چی؟ پس کی راحت شد؟ پوزخندی زدم و گفتم: - اوم اره اوردیم جایی که حقیقت اشکار شد و تمام مدت فهمیدم اقا واسه خودم دورم نبوده کارش لنگ بود مقام شو می خواسته سرهنگ بودن شو می خواسته اقتدار ش توی کار شو می خواسته گل خوب این کیارش می خواد سارینا رو بگیره منو لای منگنه بزاره پس چطوره سارینا رو طعمه کنم بیام اینجا فکر کنه کسی نیست به قصد گرفتن سارینا بیاد و بگیرمش و این کارو کردی مقام ت هم گرفتی بعدشم که سارینا هیچ! سارینا بی حیا! سارینا بچه! سارینا جلف! سارینا لوس! .. با صدای خش دار که ناشی ازبغض ام بود گفتم:
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 گفتم: - حالا بازم می گی واسه راحتی من بود؟ مگه تو اصلا به من فکر می کردی شازده؟ با خشم گفت: - این چرندیات چیه بس که افکارت مریض شده. با خشم برگشتم و دو تا طیله ی سرخ و اشکی مو دوختم به دو تا چشمش که متعجب نگاهم کرد و داد کشیدم: - ذهن من مریض نشده تو حافضه ات کوتاه شده یه عقب گرد بزن به 2 سال پیش دو ساعت بعد از این محل پارک خوب فکر کن یادت اومد؟ همه اینایی رو که گفتم تو گفتی تو فهمیدی؟یادت اومد؟ کم اورد و عصبی شد. با پوزخند گفتم: - چی شد یادتون اومد؟ یهو داد کشید: - اه بس کن دیگه زخم زبون هاتو اوردمت بیرون خوش باشیم دور برداشتی هیچی نمی گم منو بگو هی می خوام از دل ش در بیارم دل که نیست سنگه! من اهل منت کشی نیستم. دیگه نموندم! بازم زد له کرد. من احمق چرا بهش رو دادم و اومدم؟ دوید دنبالم: - سارینا وایسا . محل ش ندادم و از ماشین عبور کردم و زنگ زدم اسنپ. به زور تونستم بین گریه هام ادرس رو بگم. بازمو گرفت که برگشتم و یه کشیده محکم حواله ی صورت ش کردم و با هق هق داد زدم: - فقط گمشو نبینمت دیگه. از خشم سرخ شده بود و دست ش رفت بالا. پوزخندی بهش زدم و پلکی زدم که قطره های درشت اشک با سرعت ریخت و به دست ش نگاه کردم و گفتم: - می خوای بزنی؟ اه ای گفت و دست شو پایین اورد. به راه ام ادامه دادم و با رسیدن اسنپ سریع سوار شدم. شماره امیر رو گرفتم و با گریه همه چیو براش گفتم انقدر عصبی شده بود که حد نداشت و گفت حساب سامیار رو می رسه. با اعصابی خورد کمی توی خیابون چرخ زدم و مامان زنگ زد گفت برم خونه اقاجون ناهار اونجایم. اصلا حال و حوصله نداشتم ولی چون مامان اصرار کرد دل شو نشکوندم. در سالن و وا کردم و داخل رفتم. همه بودن الا سارینا. سلام ی کردم که امیر با خشم نگاهم کرد بلند شد و جلوم وایساد. بهش نگاهی کردم که دست ش بالا رفت و مشت محکمی حواله ی صورت ام کرد و دومی رو محکم تر زد که عقب رفتم و هین همه بالا رفت. دستشو تهدید وار جلوم تکون داد و گفت: - ببین شازده دفعه بعدی ببینم دور سارینا بپلکی حرمت اینکه پسرعموم هستی می زارم کنار حرمت اینکه بابات عمومه می زارم کنار می دم انقدر بزنتت انقدر بزنتت که خون بالا بیاری می دم طوری بزنتت که جای 6 ماه سارینا 1 سال بری کما فهمیدی؟ دستمو به بینی م کشیدم و گفتم: - سارینا دختر عمومه هر چقدر خوام می رم سمت ش. یقعه امو گرفت و گفت: - دیگه خیلی داری زر می زنی جناب سرهنگ . پوزخندی زدم و گفتم: - رابطه من و سارینا به تو ربطی نداره. نیشخندی زد و گفت: - عجب! و بلند داد زد: - سارینا بیا کارت دارم. کمی بعد سارینا از پله ها اومد پایین و با دیدن ما سمت امیر اومد و گفت: - جانم داد‌اش؟ امیر زل زد بهم و گفت: - همه کارت کیه؟ به کی همه چیو می گی؟ کی همه کار ها رو برات انجام می ده؟ با اجازه کی کاری رو انجام می دی؟ سارینا لب زد: - تو داداش. امیر خنده عصبی کرد و گفت: - رابطه تو و سامیار به من ربط داره دیگه؟ نشست رو مبل و گفت: - اره. امیر با خشم گفت: - و امروز کدوم بیشرفی اذیتت کرد؟ سارینا بهم نگاهی انداخت و با غم گفت: - همونی که یقعه اش تو دستته! امیر گفت: - شنیدی دیگه؟کر که نیستی! هلش دادم عقب و گفتم: - من می رم سمت سارینا ببینم کی می خواد جلومو بگیره. امیر حمله کرد سمتم و بی هوا مشت محکمی توی فک ام کوبید و منم مشت محکمی بهش زدم. بقیه سریع سمتمون اومدن سارینا با جیغ و گریه بین دوتامون وایساد. رو به امیر گفت: - داداش اروم باش گونه ات کبود شد. ای کاش می شد نگران منم باشه! اما بد خراب کرده بودم.
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 امیر رو نشوندم و یخ روی گونه اش گذاشتم که داد کشید: - از مادر زاده نشده کسی سمت ش بیاد . بقیه همه گیج شده بودن و اصلا نمی تونستن حرفی بزن. اقا بزرگ عصا شو کوبید زمین که همه ساکت شدیم فقط اشکای من بود که بی وقفه می ریخت و هق هق های گاه و بی گاه ام. اقا بزرگ با صدای جدی گفت: - چی دارید می گید! افتادید به جون هم،؟ امیر داد کشید: - تقصیر این نوه بی شرفته اقا بزرگ. زن عمو مادر سامیار گفت: - چی داری می گی امیر؟ این چه طرز حرف زدنه؟ امیر با خشم گفت: - عه! پس من می گم خودت بگو زن عمو خودت بگو پسرت بی شرفه یا نه! .ه همه زل زدن به دهن امیر که هق زدم: - بسه دیگه امیر. امیر هیسییی گفت و رو به زن عمو گفت: - می دونستی تقصیر سامیار بوده سارینا رفته زیر ماشین؟ میدونستی وقتی افتاد تو خون می غلتید پسرت نگاهش می کرد و بعد هم بدون اینکه برسونت ش بیمارستان از اونجا می ره؟ برگشت سمت اقا بزرگ: - یادته اقا جون؟یادته دکتر سارینا چی گفت؟ گفت نیم ساعت زودتر می رسوندش نمی رفت تو کما اگر این عوضی با ماشین ش می بردش سارینا6 ماه بین مرگ و زندگی نبود. امیر بغلم کرد و گفت: - اروم باش ابجی اروم باش. (قضیه امیر و سارینا هم جداست ک چطور انقدر بهم وابسته ان و بهش می گه داداش و بغلش می کنه!) مامان بهت زده گفت: - یعنی چی من نمی فهمم دارید چی گید مگه سامیار چیکار کرده سارینا رفته زیر ماشین؟ امیر سرمو به اغوشش فشرد و گفت: - توی عملیات اخر کیارش فرار کرد دستگیر نشد اما سامیار به کسی نگفت می دونست کیارش دنبال ساریناست تا به عنوان گروگان ازش استفاده کنه و سامیار هم سارینا رو طعمه می کنه هر روز پیش سارینا با مهربونی و نقشه سارینا هم نمی دونه همه اینا یه بازیه برای اینکه سامیار به هدف ش برسه و عاشق سامیار می شه اما سامیار کار خودشو می کنه و سارینا رو طعمه می کنه و کیارش و می گیره اون روز ساینا بهش گفته بیاد پارک و بهش می گه دوسش داره و سامیار اول یکی زد توی صورت ش بعد هم به بدترین شکل ممکن خورد ش کرد و هر چی توهین از دهنش در اومد بار سارینا کرد و گفت فقط برای رسیدن به هدف ش مجبور شده تحمل ش کنه و حالا که کارش تمام می کنه دیگه کاری به سارینا و احساساتی که به بازی گرفته بود نداره! سارینا با چشمای اشکی می دوعه بره که ماشین بهش می زنه و دید سارینا غرق خونه نموند رفت!
-گوگولۍـجـٰآت:)💙🌱