eitaa logo
سیدالعلماء
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
697 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ایشان شاگرد بزرگانی مثل حضرات آیات شیخ عباس تهرانی، امام خمینی، علامه طباطبایی، بروجردی و... بودند. مرحوم امام در نامه‌های خود، از ایشان با عبارت "سیدالعلماء" یاد می‌کردند. ارتباط با ادمین @seydololama_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدالعلماء
🔺 تأملی در دعای #ابوحمزه صادره از امام#سجاد صلوات‌الله‌علیه (۵) 🔹 اگر ما بخواهیم با #بندگی خدا آشنا
🔺 تأملی در دعای صادره از امام صلوات‌الله‌علیه (۶) 🔹 یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای آشنا کند این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه شد. بزرگان و و که شناخته شده بودند برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها او را نمی‌شناختند، می‌آیند به قصد از آن‌جا عبور می‌کنند؛ می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عبادِ معاصرند و برای طلب آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید، چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد؛ باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این را در نوشته می‌فرماید: این‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه مردم آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار مردم به یک بلندی رفت رو به آسمان صحبت می‌کرد. چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم تشکری کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه‌ی حضرت (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، مرید این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم، دیدم هیچ کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام، فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم. من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا سرّی بین من و تو بود آن هم فاش شد. من دیگر زندگی را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. ❎ کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این مقام می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ معنایش این است. برای این آمده است؛ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»؛ [ ج ۱۶ ص ۲۱۰] . انسان این است. هم در اول می‌فرماید: "بدان که انسان اعجوبه‌ای است". یک چیز عجیبی است، یک چیز شگفتی است. ای قدر خودت را بدان. خودت را به چیزی مصالحه نکن. یعنی در دلت هیچ نقشه‌ای نریز؛ من می‌خواهم چه بشوم و می‌خواهم به کجا برسم. فقط بگو من می‌خواهم شیعه‌ی سیدالساجدین باشم. ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🎁 تحفه‌ای برای رهبر معظم انقلاب 🔺 مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: بنده وقتی که بنا بود خدمت معظم برسم به عنوان تحفه همین جریان هفتم را که و * برای بر آورده شدن است، تقدیم ایشان کردم. چون می‌دانستم که ایشان از همه ما مشکلاتش بیشتر است. ۸۸/۱/۱۵ ------------------- 🔹(توجه به این مسئله لازم است که مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی، همواره در هنگام سفارش به خواندن این نماز، تذکر به این‌ مسئله می‌فرمودند که شرط اجابت این نماز، داشتن حال اضطرار توسط شخص خواننده‌ی نماز می‌باشد.) * کیفیت نماز ✅ دو ركعت نماز مى‌گزارى و مى‌گويى: ( يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ وَ سَتَرَ الْقَبيحَ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بِالْجَريرَةِ وَ لَمْ يُهْتِك السِّتْرَ ياعظيمَ المَنَّ يا كَريمَ الصَّفْحَ يا حَسَنَ التَّجاوَزَ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بـِالرَّحـْمـَةِ يـا مـُنـْتـَهـى كـُلِّ نـَجْوى وَ يا غايَةَ (مُنْتَهى) كُلّ شَكْوى يا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعينٍ يامُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها يا رَبّاهُ (ده مرتبه) يا غايَةَ رَغْبَتاهُ (ده مرتبه) اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسْمآءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ عَلَيْهِمُ‌السَّلامُ اِلاّ ما كَشَفْتَ كَرْبى وَ نَفَّسْتَ هَمّى و فَرَّجْتَ غَمّى وَ اَصْلَحْتَ حالى. و دعا كن بعد از هرچه را كه خواستى و بطلب حاجت خود را، آن‌گاه مى‌گذارى روى راست خود را بر زمين و مى‌گويى صد مرتبه در سجود خود: (يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفيانى فَاِنَّكُما كافِياىَ وَ انْصُرانِى فَاِنّكُماناصِراىَ). و مى‌گذارى روى چـپ خود را بر زمين و مى‌گويى صد مرتبه: (ادركنى) ، و آن را بسيار مكرر مى‌كنى و [سپس] مى‌گويى: (اَلْغَوْثُ اَلْغَوْثُ اَلْغَوْثُ) تا اين‌كه منقطع شود و بر مى‌دارى سر خود را، پس به درستى كه خداى تعالى به كرم خود بر مى‌آورد حاجت تو را ان‌شاء‌اللّه تعالى. ( ، قسمت امام زمان علیه‌السلام) التماس دعا @seyedololama
سیدالعلماء
📆 تذکری پیرامون تشرفات در زمان غیبت کبری از جانب مرحوم آیت الله شیخ حسن صافی اصفهانی؛ (۸ ۱۳۷۴=۳ ۱۴۱۶) 🔹یک‌وقتی ما در مشرف بودیم با دو نفر؛ یکی مرحوم آشیخ جواد (رحمة الله علیه)، یکی هم مرحوم آقای (شیخ حسن صافی که از علمای اخیر بود و در خدمت آقای تحصیل می‌کرد و خیلی مرد بزرگواری بود). مشرّف شدیم و یک شب . یکی از چیزهایی که من از ایشان یاد گرفتم و تذکر دادم، همین مسئله‌ی به مقام اقدس مولا حضرت بقیة‌الله فی الارضین صاحب‌العصر والزمان موعود علیه‌السلام بود، که این تشرف‌هایی که برای پیدا می‌شود، به چه نحو می‌باشد. ایشان به ما می‌داد که این‌ها تشرف نیست. این‌ها افرادی از طرف آن حضرت هستند که مأمور دستگیری می‌باشند و یکی از آن‌ها مثلاً این است که به اتاق عالمی که بیمار است یا پیرمرد است، بیایند و یک سلامی بدهند و بروند. این‌طور نیست که مثلاً حتماً حضرت بوده، که گمان کرده می‌شود که حضرت بوده. ولی من پرسیدم از آقای صافی که خب پس کدام یک از جریان این داستان‌ها واقعیت دارد؟ فرمود که همانی‌که در مرحوم آشیخ عباس در شرح آورده در مورد مرحوم حاج علی ، که او دیگر قابل احتمال این‌که او از طرف حضرت مأمور باشد، نمی‌دهد. صددرصد خود حضرت بوده و چقدر هم مطالب خوبی بیان فرموده. و آن هم که بنده خودم فکر می‌کنم حتماً درست است، آن قضیه‌ی هفتم از فصل پنجم [در ذکر حكايات و قصص آنان‌كه در غيبت كبرى خدمت امام زمان عليه‌السلام مشرف شده‌اند از کتاب] است. ۲۰ ۱۴۳۶=۱۳۹۴/۱/۲۱ ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
🏴 نمونه‌ای از کرامات امام سجاد علیه‌السلام 🔺 یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای آشنا کند، این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه خشک‌سالی شد. بزرگان و برخی از و که شناخته شده بودند برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها، او را نمی‌شناختند، می‌آمدند که به قصد از آن‌جا عبور کنند، می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عباد معاصرند و برای طلب باران آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند، عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این جریان را در نوشته می‌فرماید: این ‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه مردم آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار و به یک بلندی رفت و رو به آسمان صحبت می‌کرد؛ چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه حضرت سجاد (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، مرید این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد، او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم دیدم هیچ‌کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند، دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام و فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم، من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا سرّی بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه‌ی رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ معنایش این است. برای این آمده است؛ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»¹؛ این است. هم در اول می‌فرماید: «بدان که انسان اعجوبه‌ای است.»² انسان یک چیز عجیبی است، یک چیز شگفتی است. ای قدر خودت را بدان. خودت را به چیزی مصالحه نکن. یعنی در دلت هیچ نقشه‌ای نریز؛ من می‌خواهم چه بشوم و می‌خواهم به کجا برسم. فقط بگو من می‌خواهم باشم. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی _______ ۱) [ ج ۱۶ ص ۲۱۰] ۲) [ ح۱ص۵] @seyedololama
🔺 راه نجات 🔹 فعلی برای مملکت غیر از مسائل دفاعی و رزمی و زحماتی که آقایان قشونی و متحمل می‌شوند، از طرف بیچارگی اظهار کردن در خانه‌ی خدا می‌باشد که یک چاشنی‌ای می‌خواهد همانند آن دسته از که در آن زمان در دریا گرفتار می‌شدند و دعای‌شان مستجاب می‌شد، چون بودند. «فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»؛ ( :۶۵) بنابراین دعای می‌آورد و بنده این نسخه‌ای* را که تکثیر کردیم از دعاهایی است که حضرت علیه‌السلام تعلیم فرموده و در هست که این نماز و نماز اضطراری را برای حفظ و -که هر روزی یک بلایی بر سرش می‌آورند- ترک نکنند. یک مرتبه به می‌ریزند، در منزل‌هایشان مشغول خواب و خوراک‌شان هستند، یک‌مرتبه می‌بینند که مسلسل آمد و و و را کشتند. ما چنین وضعی داریم. بنابراین ما در اضطراریم. این اضطرار را با نمازهای اضطراری که ولیّ‌عصر حضرت علیه‌السلام تعلیم فرموده باید چاره‌جویی کرد. ۹۴٫۹٫۲۶ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama ------------------- * کیفیت نماز 🔹 دو ركعت نماز مى‌گزارى و مى‌گويى: (يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ وَ سَتَرَ الْقَبيحَ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بِالْجَريرَةِ وَ لَمْ يُهْتِك السِّتْرَ ياعظيمَ المَنَّ يا كَريمَ الصَّفْحَ يا حَسَنَ التَّجاوَزَ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بـِالرَّحـْمـَةِ يـا مـُنـْتـَهـى كـُلِّ نـَجْوى وَ يا غايَةَ (مُنْتَهى) كُلّ شَكْوى يا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعينٍ يامُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها يا رَبّاهُ (ده مرتبه) يا غايَةَ رَغْبَتاهُ (ده مرتبه) اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسْمآءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ عَلَيْهِمُ‌السَّلامُ اِلاّ ما كَشَفْتَ كَرْبى وَ نَفَّسْتَ هَمّى و فَرَّجْتَ غَمّى وَ اَصْلَحْتَ حالى. و دعا كن بعد از هرچه را كه خواستى و بطلب حاجت خود را، آن‌گاه مى‌گذارى روى راست خود را بر زمين و مى‌گويى صد مرتبه در سجود خود: (يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفيانى فَاِنَّكُما كافِياىَ وَ انْصُرانِى فَاِنّكُماناصِراىَ). و مى‌گذارى روى چـپ خود را بر زمين و مى‌گويى صد مرتبه: (ادركنى) ، و آن را بسيار مكرر مى‌كنى و [سپس] مى‌گويى: (اَلْغَوْثُ اَلْغَوْثُ اَلْغَوْثُ) تا اين‌كه منقطع شود و بر مى‌دارى سر خود را، پس به درستى كه خداى تعالى به كرم خود بر مى‌آورد حاجت تو را ان‌شاء‌اللّه تعالى. ( ، قسمت امام زمان علیه‌السلام) التماس دعا @seyedololama
سیدالعلماء
🔺 تأملی در دعای #ابوحمزه صادره از امام #سجاد صلوات‌الله‌علیه 🔹 جمله‌ی اول این دعای مبارک این است که
⬆️ ص۲ 🔹 اگر آن وقت‌هایی که با کاروان شتر و این‌ها به می‌رفتند، می‌خواستیم مشرَّف بشویم، اول باید فکر می‌کردیم چه منازلی در راه هست و در این منازل چه هست، چه نیست، تا زاد و با خودمان برداریم. عبودیت را نشده که ما بررسی کنیم. چرا؟ برای خاطر این‌که ما در یک دوره‌ای بودیم که دوره‌ی تسلط بوده. ما را کرده که اصلاً این مسائل به گوش‌شان نخورده و در خاطرشان نبوده. از وقتی که این حکومت روی کار آمده بحمدلله رفته‌رفته - اگر بگذارند - می‌خواهند ما را با بندگی خدا آشنا کنند. اگر ما بخواهیم با خدا آشنا بشویم، باید رساله‌ی عمل ، دعای سیدالساجدین، حج و روزه و نماز سیدالساجدین در برنامه‌ی کلاسی بیاید؛ آن‌وقت برای بیان می‌کنند که خداوند من و شما را برای بندگی آفریده. چون از بندگی بالاتر مقامی نیست. چون از بندگی بالاتر در عالم و در مقامی پیدا نمی‌شود. یک هست و آن مقام است، جدای از آن دیگر بندگی است. بندگی برای چیست؟ برای چی نمی‌خواهد! اصلاً معنای خلقت، بندگی است. ما که خدا نبوده‌ایم و نمی‌شویم، چه می‌شویم؟ و چه می‌توانیم بشویم؟ . پیشوای این بندگی، گوینده و پیام‌آورش علیه‌السلام است. باید ها، ها، ها، ها از این مسائل نسخه‌برداری کنند، به جوان‌ها و نسل برنامه بدهند و بگویند که ما در این به جز این، نقشه‌ای نداریم، هر چه هست این است، هر چه هست بندگی است و شاخص بندگی که معرِّف بندگی است رفتار و کردار این بزرگان است. یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای بندگی آشنا کند این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه شد. برخی از بزرگان و و که شناخته شده بودند، برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها او را نمی‌شناختند، می‌آیند به قصد حج از آن‌جا عبور می‌کنند؛ می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عبّادِ معاصرند و برای طلب آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید، چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد؛ باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این را در نوشته می‌فرماید: این‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار مردم به یک بلندی رفت رو به آسمان صحبت می‌کرد. چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم تشکری کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه‌ی حضرت (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم، دیدم هیچ کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام، فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم. من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا این بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این مقام می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ @seyedololama ص۲ ⬇️
🏴 نمونه‌ای از کرامات امام سجاد علیه‌السلام 🔺 یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای آشنا کند، این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه خشک‌سالی شد. بزرگان و برخی از و که شناخته شده بودند برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها، او را نمی‌شناختند، می‌آمدند که به قصد از آن‌جا عبور کنند، می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عباد معاصرند و برای طلب باران آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند، عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این جریان را در نوشته می‌فرماید: این ‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه مردم آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار و به یک بلندی رفت و رو به آسمان صحبت می‌کرد؛ چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه حضرت سجاد (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، مرید این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد، او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم دیدم هیچ‌کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند، دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام و فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم، من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا سرّی بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه‌ی رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ معنایش این است. برای این آمده است؛ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»¹؛ این است. هم در اول می‌فرماید: «بدان که انسان اعجوبه‌ای است.»² انسان یک چیز عجیبی است، یک چیز شگفتی است. ای قدر خودت را بدان. خودت را به چیزی مصالحه نکن. یعنی در دلت هیچ نقشه‌ای نریز؛ من می‌خواهم چه بشوم و می‌خواهم به کجا برسم. فقط بگو من می‌خواهم باشم. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ___________ ۱) [ ج ۱۶ ص ۲۱۰] ۲) [ ح۱ص۵] @seyedololama
🏴 نمونه‌ای از کرامات امام سجاد علیه‌السلام 🔺 یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای آشنا کند، این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه خشک‌سالی شد. بزرگان و برخی از و که شناخته شده بودند برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها، او را نمی‌شناختند، می‌آمدند که به قصد از آن‌جا عبور کنند، می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عباد معاصرند و برای طلب باران آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند، عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این جریان را در نوشته می‌فرماید: این ‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه مردم آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار و به یک بلندی رفت و رو به آسمان صحبت می‌کرد؛ چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه حضرت سجاد (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، مرید این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد، او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم دیدم هیچ‌کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند، دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام و فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم، من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا سرّی بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه‌ی رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ معنایش این است. برای این آمده است؛ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»¹؛ این است. هم در اول می‌فرماید: «بدان که انسان اعجوبه‌ای است.»² انسان یک چیز عجیبی است، یک چیز شگفتی است. ای قدر خودت را بدان. خودت را به چیزی مصالحه نکن. یعنی در دلت هیچ نقشه‌ای نریز؛ من می‌خواهم چه بشوم و می‌خواهم به کجا برسم. فقط بگو من می‌خواهم باشم. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ___________ ۱) [ ج ۱۶ ص ۲۱۰] ۲) [ ح۱ص۵] @seyedololama
سیدالعلماء
اگر ما بخواهیم با خدا آشنا بشویم، باید رساله‌ی عمل ، دعای سیدالساجدین، حج و روزه و نماز سیدالساجدین در برنامه‌ی کلاسی بیاید؛ آن‌وقت برای بیان می‌کنند که خداوند من و شما را برای بندگی آفریده. چون از بندگی بالاتر در عالم و در مقامی پیدا نمی‌شود. یک هست و آن مقام است، جدای از آن دیگر بندگی است. بندگی برای چیست؟ برای چی نمی‌خواهد! اصلاً معنای خلقت، بندگی است. ما که خدا نبوده‌ایم و نمی‌شویم، چه می‌توانیم بشویم؟ . پیشوای این بندگی، گوینده و پیام‌آورش علیه‌السلام است. باید ها، ها، ها، ها از این مسائل نسخه‌برداری کنند، به جوان‌ها و نسل برنامه بدهند و بگویند که ما در این به جز این، نقشه‌ای نداریم، هر چه هست این است، هر چه هست بندگی است و شاخص بندگی که معرِّف بندگی است، رفتار و کردار این بزرگان است. یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای بندگی آشنا کند این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه شد. برخی از بزرگان و و که شناخته شده بودند، برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها او را نمی‌شناختند، می‌آیند به قصد حج از آن‌جا عبور می‌کنند؛ می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عبّادِ معاصرند و برای طلب آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید، چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد؛ باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این را در نوشته می‌فرماید: این‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار مردم به یک بلندی رفت رو به آسمان صحبت می‌کرد. چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم تشکری کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه‌ی حضرت (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم، دیدم هیچ کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام، فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم. من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا این بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این مقام می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama